تعدادی از مطالب ِ سايت ، لينک به سايت هایِ قديمی "خلوت" می دهند : xalvat.com ; xalvat.org لازمست که آنها را تبديل به xalvat.info کرد . واگر صفحه ای بازنميشود ، لطفا، مطلعم کنيد. ـ م.ايل بيگی |
||
H![]() |
|
H
![]() |
هلن کروليش- قاسملو (برگردان:شيدا نبوی): معمایِ قاسملو
|
حسين شاه اويسی : جستاری کوتاه در تاريخ موجوديت کردان و نقش آنها در پايداری و استقلال ايران |
توضيحا بگويم : قصدمن ؛ نشر نوشته ھای فريدون است ونه "تبليغ" برای اين وآن سازمان و تشکيلاتی ـِ که سالهای سالست که وجود ِ خارجی ندارند و گناه من نیست که نوشته ھای ِ فريدون در اين نشريات آمده اند ؛ او به راه خود مي رفت و ِ منھم به راه ِ خودم و ھمیشه و در ھمهء موارد با هم موافق نبوديم . به نظرم ، ھنوز ھم ، امروز ، خواندن نوشته ھايش عبرت انگیزست و قابل استفاده . م. ايل بیگی | ||||||
|
||||||
![]() |
||||||
![]() |
||||||
*نامه های فدريکو گارسيا لورکا PDF HTM *حقایقی درباره فرهنگهای لغات * پُل اِلوآر : کارِ شاعر PDF HTM * آندره ژيد: داستايووسکی PDF HTM *برتولت برشت : تفنگ های ننه کارار *متنِ کاملِ کتابِ "برتولت برشت : سقراط مجروح " در دو بخش : ۱- سقراط مجروح ۲ - سزار و سربازِ رومی اش * ويلی دواسپن : کامو و بدبينی * آلبر کامو: قرن ِ وحشت * روبر مِرل : سی زيف و مرگ / ترجمهء آزاد با: احمد شاملو * پای صحبت سویفت *مصاحبه ای با ژان پُل سارتر PDF HTM * ولادیمیر مایا کوفسکی : معراج (ترجمه با: يداله رویائی) PDF HTM * مالکم ایکس : انقلاب سياه راه پيمائی سياه پوستان يا يک جنبش قلابی ؟ *ديويد کات:فرانتس فانون در چند کلمه/ الجزاير * مرگ يک هنرمند قهرمان [ ويکتور خارا ] *اسلام بربسترچه شرايط تاريخي بوجود آمد؟ ( مروري در کتاب "محمد" اثر ماکسيم رودنسون) (۱) (۲) (۳) (۴) (۵) (۶) *کارل مارکس (برگردان : آذرمبشر / شمسی مقدم نژاد [هردو : فريدون ايل بيگی ]) : قدرت پول در جامعه بورژوائی/ بعدازپيدايش حزب واقعا انقلابی / مبارزه طبقاتی ، قانون تاريخی/ دستمزد *يادداشت های يک چريک [کلمبيائی] * فیدل میدود، میدود (گزارشگر : گراهام گرین) PDF HTM * از ويتنام تا اروگوئه و درسهائی از آنان * انقلاب پنجم يا گروگانگيری دوم * سير مشروعه طلبی در ايران *کمونيست ها و ضرورت برخورد با دين * نگاهی به " ميثاق " بنی صدر" برای استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی " و گذشتهء بی افتخار او *جنگِ دو رژيمِ حاکم بر ايران و عراق / 1 - کی ، چگونه و چرا آغاز شد ؟ *توضيحي بر يخشي از کتاب ِ حسن ماسالي * رژيس دبره: در بارهء اروگوئه ۱ ۲ ۳ ۴ در يک بخش *ما توپاماروها (تجربيات جنگ چريکی شهری در اروگوئه - جلد سوم - با پيشگفتار " رژيس دبره " : " از آنها بيآموزيم ") ۱ ۲ ۳ ۴ دزيک بخش * مصاحبه ای با ژان * "احکام اسلام" يا تلاش برای استحکام حکومت آخوندی * "بندج" ريسمان ِ پوسيده برای ِ بندبازی ِ جديد * "بيانيهء الجزاير" : سند پرداخت وجوه شرعيه به امپرياليسم امريکا ! * از مبارزهء جاری تا مبارزهء توده ای [نوشته ای مشترک فريدون با "کسی ديگر"] *دولت آيت الله کنی "کابينهء آشتی اسلامی" *انفجار . حريق در کاخ نخست وزيری ( آنانکه باد ميکارند) *ربودن ناوچهء تبرزين : آخرين دسته گُل « ارتش مکتبی » * فدک به جای صمد بهرنگ | ||||||
طرحی
برایِ پرچم آيندهء ايران |
بزرگتر و شعرش در اينجا |
حاج آقا ، واقعن گُلی به جمالت! بزرگترشان ۱ و ۲ و نوشته اش در اينجا |
بزرگتر و شعرش در اينجا |
|||
آشه کشکه خالته ، بخوری پاته ، نخوری پاته ! چنديست که سلطنت طلبان به هياهویِ عجيبی افتاده اند: از رضاشاه روحت شاد! شروع کرده اند و بزودی به آريامهر روحت شاد! خواهند رسيد و درخاتمه خواهند گفت : جغله شاه بيا ! طبيعتا نوکِ حمله شان به حکومت فلاکت بارِ اسلامی ست ، اما حملهء شديد به چپ و روشنفکرانِ چپ را هم فراموش نمی کنند که گوئيا اينها بودندکه اين حکومت را به سرِکار آورده اند و آنهارا از نانخوری انداخته اند و آواره ! و در اين راه همراه شده اند با "چپی"هایِ سرافکندهء ديروزی ـ اگرچه همين ها بودند که به قولشان بيچاره شان کرده بودند و برایِ چپی های واقعی تا دلتان بخواهد خط و نشان ! نمی پذيرند که در دورانِ شاهِ شاهان فقر و جنايت و سرکوبی وجود داشت ـ اگرچه بمراتب کمتر ـ ، اما همهء اينها ناپذيرفتنی هستند ـ چه از سویِ شاهِ شاهان و چه ازجانبِ امامِ امامان ! نمی پذيرند که شکنجه گرانِ ساواک اعجوبه هائی بودند از نوعِ خود ـ گرچه سربازانِ امام به مراتب وحشی تر ! نه تنها اينرا نمی پذيرند ، بلکه آنانرا از افتخارات دورانِ طلائی شاهنشاهی می دانند ـ بسان دورانِ طلائی امام ! چپ ـ در کل (به تقسيماتش خواهم رسيد) ـ ، چه در ديروز ، چه در امروز و چه در آينده ، از اولين قربانيانِ آنان بودند و اينان اند که از اولين دشمنانشان می خوانند و اگر آنانِ ديروز دوباره سرِکار بيايند آن خواهند کرد که ديروز می کردند با چپِ همیشه درمُقابلِ محروم کُشان . چپ هميشه اجبار داشت که آشه کشکه خاله را بخورد . امروزه ، آنان خيلی دلشان می خواهد که چپی های سر افکندهء ديروزی به آنان به پيوندند ـ و خيلی هايشان شروع کرده اند - ، حتی شکنجه شدگان ، منکر شکنجه شده اند . 17 بهمن 1400 ادامه | ||||||
آقایِ پهلوی ، به همين سادگی: "گذشته ها ، گذشته"؟! ادامه حرمت گذار ناموس انسان ، اينان؟!
خویِ آخونديشان منبع : ازنگاهِ م.ايل بيگی / نوشته های گاه به گاه بزرگترش در اينجا
چارقدي بر سر مي كنم و |
«وطن» م آنجاست که « بودن » م را از من نگيرد ! - کجاست آن خراب شده که می دانم و می شناسم ؟/اولی ، اين بار، عربده کشان:/-مملکتت؛/-وطنت؛/ زادگاهت؛/همانجا که مادران و پدران و اجدادت را به خاک سپاردی؛/- همانجا که ترا ساخت اينی که هستی؛/با کوروش هايت/ با داريوش هايت/با انوشيروان «دادگر»هايت/ با شاه عباسِ کبيرت/با رضا شاهِ کبيرت/با "آريامهر" ت/ با "امام خمينی" ت/ با خاتمی ت !آن ديگری ، نه با پرخاش ، که به سادگی گفت:/"مملکتم،/ وطنم/ (زادگاهم را که عوض نمی توان کرد)/آنجاست که از من/از فرزندانم/از فرزندان ِ ديگران/نان را دريغ نکند (و نمی گويم که بدهد)/آزادی را دريغ نکند/مسکن را دريغ نکند/تفريح را دريغ نکند/بودنم را از من نگيرد 8 شهريور84 ادامه تو از برای از همه چيز هيچ ساختن آمده ای !
چه ات بايد گفت ؟ منبع : برگزيدهء شعر/شعار "دريا کابوس هایِ مان را نخواهد شست؟! "ايکاش دينی نبود ، ايکاش جنايتکارانِ دينی وجود نمی داشتند ... جنايتکار ، جنايت کارش است،حالا می خواهد يهودیِ اسرائيل باشد و يا مسلمانِ حزب االهی لبنان و ايران ... اين به ديگران شوکران خور ، اگرچه ، به ظاهر،در دفاع از دين برخاسته اند، اما،در واقع, عمله هایِ پُر جيره و مواجبِ «سرمايه» «بهره» اند (کمی - که از سرشِان ژيادی ست - ، در جيب می کنند و بسيار ها در جيبِ اربابان خود خواسته و ناخواسته، آشنا و غريبه می کنند: تفاله هائی بيش نيستند و ديندارانی که بعينه نشان دادند که از دين به جز جنايت هيچ بر نمی خواهد .../اگرچه مایِ «جانِ» خود بردوش گذاشته ها و گريخته گان، شب و روز خون اشک ريزانيم و هيج لذتی از زندگی نمی بريم ، اما اين «مانده گانِ» در برزخِ لبنان و ايران و ... اند که از جان مايه می گذارند و خون را نه ازچشم - چون ما - ، می ريزند ، که از جانِشان می رود ... 14 مرداد85 / 06 اوت 06 ادامهتن فروشي
از تن فروشي
از تن فروشي
|
خامنه ای ضحاک ! بگذاريد که دشنامم دهند لعن و نفرينم کنند چه اهميت دارد؛ نامم در تاريخ خواهد ماند : ضحاک زمانه ! و فردوسی های زمانه از من ياد خواهند کرد. اول خرداد 1402
قروغ دهکردی [م.ايل بيگی] گفتند : " از مقاله توهين آميز شروع شد
برما خرده نگيريد
كه چرا دنباله رويِ خمينی ها ،/شريعتمداری ها ،/بازرگان ها ،/سنجابی ها ،/اسكندری
ها شده ايم[...]سالهاست كه امكانِ تربيتِ سياسی را از ما گرفته اند/رهبرانِ
واقعی مانرا " حذف " كرده اند منبع : کتابِ "قانون اساسی ايران يا شمشير چوبين مبارزه" نوشتهء د. بهروزی [فريدون ايل بيگی] منتشر شده در آذر1357 روُنِيه خيابُونا با دسته خالی نِميشه !
چاقو دارن وقتی که نيستی/ جهان چه خوبست/ - و شبهايمان بی کابوس ./ وقتی که نيستی/ مردمانم/ - در تمام ِ جهان - ،/ زندگی می کنند :/ زخمی به تن ندارند ؛/ به زندان نمی روند ؛/ شکنجه نمی شوند ؛/ اعدامی در کار نيست ؛/ تجاوزی در کار نيست./ 17 ارديبهشت 90 ادامهآقايِ خاتمی هرچه دلش مي خواهد " ز ِر " بزند ، تنها يک راه حل : برچيدنِ تمام ِ "نطام "! هيچ "نظامي" به خودي خود از بين نمي رود؛بايد هُل اش داد ـ يا "مسالمتانه" يا به "خشونت". کم ديده شده است که يک نظام ِ رو به پايان خودرا "مسالمتانه " کناربکشد ؛ آنان به خون ريختن عادت دارند و تا آخرين لحظه يا خون ميريزند يا خون ِ خود. از وحشتناکترين ِ اين نظام ها ، "جمهوري ِ اسلامي"ست ـ که شروعش با خون بود و پايانش هم ... دريغا! باور کنيد که تمام ِ آرزويِمان اينست که " اينان " با " صلح و صفا " بروند و خوني از دماغ ِ احدي ريخته نشود . اما " آنان " اين نمي خواهند که مي دانند اين آخرين شانس ِ شان است : ديگر هرگز به قدرت باز نخواهند گشت ؛ پس تا هستند ، کيف ِ دنيا را بُکنند!... وبراي ِ اين حاضرند : هم با خدايان ِ دروغين ِ شان بسازند و هم باهر نوع شيطان . اصل ونسب و پرنسيب ندارند . براي ِ روي ِ کارماندن ، ديروز حاضر بودند که خاتمي روي ِ " کار " بيآيد و فردا حجاريان و گنجي و سحابي و يزدي و نگهدار و حتي کيانوري ـ اگر که زنده بود: حيف ! 12 آذر 82 ادامه منبع : ازنگاهِ م.ايل بيگی / نوشته های 1382 |
خدايتان ، خدائی اگر می دانست ... به : آخوندهای بسيار خدا شناس !
خدايتان ،
خدايتان
، جنابِ آقايِ منتظری ، باسلام ! واما منِ نابه دين را خيالِ فتواخواهي نيست . تنها چند سئوال: 1- از آنجائي كه نا به دينم ، آيا مجاز ست مرا از راستهُ حيوانات بدانند وهرچه كه دينداران خواستند برسرِ بيچاره ام بيآورند : شكنجه ام كنند ؛ اعدامم كنند؛ زندانيم كنند ؛ به من و خانوادهُ موُنث و مذكرم تجاوز كنند ؛ آواره ام كنند ؛ سنگسارم كنند؛ بلرزم هرلحظه كه چه مي خواهند آورد بر سرِ من و فرزندانِ درمانده ام ... آيا اين ست عدلِ اسلامي و توحيدي كه نباشد هيچ كس را نظري به جز بيضهُ اسلام وهمه متحدالفكر ومتحدالشكل باشند؟ مرا كه ديدگاهي و پايگاهي ست به خوبي مي دانم كه اگر به خواهم افكارم را حاكم برهمه چيز كنم ، دنيائي خواهم ساخت پر از درد و شقاوت – براي به ثمر رسيدنِ افكارم تا به سرحدِ توانم كوشش خواهم كرد ، اما حاشا ! حاشا ! بخواهم نظزگاهم ناظر به همه چيز باشد ؛ چه فاجعه اي! 2- برايِ من طبيعي ست كه زنان – اين سازندگانِ جهان - ، در دنيائي همه گونه گاني را حقِ زندگي ، انتخاب كنند حجابِ اسلامي شان و حتي بي حجاب ولخت وعوري شان را! و مرا مي تواند حقِ نگرش براين باشد وچشم فروبستن برآن . آيا اسلام اين حق واجازه را به شما مي دهد كه برآن نظاره كنيد و براين چشم فرو بنديد ؟ وبگذاريد هم اين باشد و هم آن؟ 3- چه كسي بايد پاسخگويِ اين همه فجايعِ اين بيست و سه واندي باشد؟ اسلام؟ 4- با توجه به اينكه در خاطرات تان ( در بخشِ مربوط به زندان تان ) ، كمونيست ها را كثيف و نا پاك ونجس خوانديد ، آيا حاضريد با چونان مني ( كه براستي نمي دانم چه هستم ، اما هرچه هستم نابه دين و نا مسلمانم ) برسرِ يك سفره بنشينيد وغذا بخوريد؟ 5- آيا اعتقاد داريد كه هركس به دين ش و ناديني اش؟ 6- آيا اعتقاد نداريد كه هركس را كاري ست و "مراجع " دراين بيست و سه سال واندي ثابت كردندكه كاردان نيستند و هنوز هم " عهدِ بوقي " ! بهترنيست كه به كارِ چراخندن امورِ عهدِ بوقيِ شان برگردند؟ 3 تير 81 ادامه منبع : ازنگاهِ م.ايل بيگی / نوشته های 1381
از کدامين تبارند اينان ؟ - به جز درنده جيوانی وحشی ؟ و خوی ِ شان به چه ميماند ؟ - به جز درنده جيوانی وحشی ؟ سال 88 ، بهنگام تظاهرات |
|||
|
||||||
![]() ![]() برشت : دايرهء گچی قفقازی (برگردان : حميد سمندريان)
|
![]() |
![]() |
![]() |
|||
|
![]() |
![]() |
![]() برشت : رربارهء تاتر (برگردان فرامرز بهزاد)
|
|||
![]()
ديگر نوشته های ِ برشت در اينجا |
![]() |
![]() |
![]() |
|||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
|
||||||
|
||||||
در اينجا کتابها و نشرياتی از "کتابخانهء شخصی" م را ـ عموما بخشا و بعضا بطورکامل ـ، می آورم . چرا ؟ که شايد به کار آيند و ديگر آنکه ، بی آنکه "غيب گوئی" کنم ، نه من ماندگار هستم و نه - بد ِتان نيآيد !- ، شما . به فرزندانم فارسی نيآموخته ام (چرائی اش به احدی - به جزبه خودم - ، مربوط نيست) ، با رفتنم ، به احتمال ِ زياد ، تمام ِ انها را به دور خواهند ريخت ، پس تا هستم ... | ||||||
![]() |
![]() |
|
![]() |
|||
![]() |
![]() |
![]() |
|
|||
![]() ![]() |
![]() |
|||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|||
|
![]() |
![]() |
![]() |
|||
![]() |
![]() |
![]() |
||||
![]() |
![]() |
![]() |
همه چيز در دگرگونی است ، بجز اصل دگرگونی ؛ |
|||
![]() |
![]() |
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|||
|
||||||
|
||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
||||||
![]() ![]() |
||||||
آ ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |