تعدادی از مطالب ِ سايت ، لينک به سايت هایِ قديمی "خلوت" می دهند : xalvat.com ; xalvat.org لازمست که آنها را تبديل به xalvat.info کرد . واگر صفحه ای بازنميشود ، لطفا، مطلعم کنيد. ـ م.ايل بيگی |
||
برای گیسوان دختران (تهران، پارک آب و آتش، اسفند ۱۴۰۱] |
|
سیدعلی صالحی : سفر بخیر مسافر غمگين ما سه نفر بودیم/دستهامان بی سایه/ سایه هامان بر دیوار/ و چشمهامان رو به رد پای پرندگانی/ که در اوقات رویاها رفته بودند،/ بعد هم اندکی باران آمد ادامه |
|
|||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]()
|
||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
|
|||||
طرحی
برایِ پرچم آيندهء ايران |
بزرگتر و شعرش در اينجا |
حاج آقا ، واقعن گُلی به جمالت! بزرگترشان ۱ و ۲ و نوشته اش در اينجا |
بزرگتر و شعرش در اينجا |
||
آشه کشکه خالته ، بخوری پاته ، نخوری پاته ! چنديست که سلطنت طلبان به هياهویِ عجيبی افتاده اند: از رضاشاه روحت شاد! شروع کرده اند و بزودی به آريامهر روحت شاد! خواهند رسيد و درخاتمه خواهند گفت : جغله شاه بيا ! طبيعتا نوکِ حمله شان به حکومت فلاکت بارِ اسلامی ست ، اما حملهء شديد به چپ و روشنفکرانِ چپ را هم فراموش نمی کنند که گوئيا اينها بودندکه اين حکومت را به سرِکار آورده اند و آنهارا از نانخوری انداخته اند و آواره ! و در اين راه همراه شده اند با "چپی"هایِ سرافکندهء ديروزی ـ اگرچه همين ها بودند که به قولشان بيچاره شان کرده بودند و برایِ چپی های واقعی تا دلتان بخواهد خط و نشان ! نمی پذيرند که در دورانِ شاهِ شاهان فقر و جنايت و سرکوبی وجود داشت ـ اگرچه بمراتب کمتر ـ ، اما همهء اينها ناپذيرفتنی هستند ـ چه از سویِ شاهِ شاهان و چه ازجانبِ امامِ امامان ! نمی پذيرند که شکنجه گرانِ ساواک اعجوبه هائی بودند از نوعِ خود ـ گرچه سربازانِ امام به مراتب وحشی تر ! نه تنها اينرا نمی پذيرند ، بلکه آنانرا از افتخارات دورانِ طلائی شاهنشاهی می دانند ـ بسان دورانِ طلائی امام ! چپ ـ در کل (به تقسيماتش خواهم رسيد) ـ ، چه در ديروز ، چه در امروز و چه در آينده ، از اولين قربانيانِ آنان بودند و اينان اند که از اولين دشمنانشان می خوانند و اگر آنانِ ديروز دوباره سرِکار بيايند آن خواهند کرد که ديروز می کردند با چپِ همیشه درمُقابلِ محروم کُشان . چپ هميشه اجبار داشت که آشه کشکه خاله را بخورد . امروزه ، آنان خيلی دلشان می خواهد که چپی های سر افکندهء ديروزی به آنان به پيوندند ـ و خيلی هايشان شروع کرده اند - ، حتی شکنجه شدگان ، منکر شکنجه شده اند . 17 بهمن 1400 ادامه | |||||
آقایِ پهلوی ، به همين سادگی: "گذشته ها ، گذشته"؟! ادامه حرمت گذار ناموس انسان ، اينان؟!
خویِ آخونديشان منبع : ازنگاهِ م.ايل بيگی / نوشته های گاه به گاه بزرگترش در اينجا
چارقدي بر سر مي كنم و |
«وطن» م آنجاست که « بودن » م را از من نگيرد ! - کجاست آن خراب شده که می دانم و می شناسم ؟/اولی ، اين بار، عربده کشان:/-مملکتت؛/-وطنت؛/ زادگاهت؛/همانجا که مادران و پدران و اجدادت را به خاک سپاردی؛/- همانجا که ترا ساخت اينی که هستی؛/با کوروش هايت/ با داريوش هايت/با انوشيروان «دادگر»هايت/ با شاه عباسِ کبيرت/با رضا شاهِ کبيرت/با "آريامهر" ت/ با "امام خمينی" ت/ با خاتمی ت !آن ديگری ، نه با پرخاش ، که به سادگی گفت:/"مملکتم،/ وطنم/ (زادگاهم را که عوض نمی توان کرد)/آنجاست که از من/از فرزندانم/از فرزندان ِ ديگران/نان را دريغ نکند (و نمی گويم که بدهد)/آزادی را دريغ نکند/مسکن را دريغ نکند/تفريح را دريغ نکند/بودنم را از من نگيرد 8 شهريور84 ادامه تو از برای از همه چيز هيچ ساختن آمده ای !
چه ات بايد گفت ؟ منبع : برگزيدهء شعر/شعار "دريا کابوس هایِ مان را نخواهد شست؟! "ايکاش دينی نبود ، ايکاش جنايتکارانِ دينی وجود نمی داشتند ... جنايتکار ، جنايت کارش است،حالا می خواهد يهودیِ اسرائيل باشد و يا مسلمانِ حزب االهی لبنان و ايران ... اين به ديگران شوکران خور ، اگرچه ، به ظاهر،در دفاع از دين برخاسته اند، اما،در واقع, عمله هایِ پُر جيره و مواجبِ «سرمايه» «بهره» اند (کمی - که از سرشِان ژيادی ست - ، در جيب می کنند و بسيار ها در جيبِ اربابان خود خواسته و ناخواسته، آشنا و غريبه می کنند: تفاله هائی بيش نيستند و ديندارانی که بعينه نشان دادند که از دين به جز جنايت هيچ بر نمی خواهد .../اگرچه مایِ «جانِ» خود بردوش گذاشته ها و گريخته گان، شب و روز خون اشک ريزانيم و هيج لذتی از زندگی نمی بريم ، اما اين «مانده گانِ» در برزخِ لبنان و ايران و ... اند که از جان مايه می گذارند و خون را نه ازچشم - چون ما - ، می ريزند ، که از جانِشان می رود ... 14 مرداد85 / 06 اوت 06 ادامه منبع : کلِ نوشته های م.ايل بيگیتن فروشي
از تن فروشي
از تن فروشي
|
خامنه ای ضحاک ! بگذاريد که دشنامم دهند لعن و نفرينم کنند چه اهميت دارد؛ نامم در تاريخ خواهد ماند : ضحاک زمانه ! و فردوسی های زمانه از من ياد خواهند کرد. اول خرداد 1402
قروغ دهکردی [م.ايل بيگی] گفتند : " از مقاله توهين آميز شروع شد
برما خرده نگيريد كه چرا دنباله رويِ خمينی ها ،/شريعتمداری ها ،/بازرگان
ها ،/سنجابی ها ،/اسكندری ها شده ايم[...]سالهاست كه امكانِ تربيتِ سياسی
را از ما گرفته اند/رهبرانِ واقعی مانرا " حذف " كرده اند منبع : کتابِ "قانون اساسی ايران يا شمشير چوبين مبارزه" نوشتهء د. بهروزی [فريدون ايل بيگی] منتشر شده در آذر1357 روُنِيه خيابُونا با دسته خالی نِميشه !
چاقو دارن وقتی که نيستی/ جهان چه خوبست/ - و شبهايمان بی کابوس ./ وقتی که نيستی/ مردمانم/ - در تمام ِ جهان - ،/ زندگی می کنند :/ زخمی به تن ندارند ؛/ به زندان نمی روند ؛/ شکنجه نمی شوند ؛/ اعدامی در کار نيست ؛/ تجاوزی در کار نيست./ 17 ارديبهشت 90 ادامهآقايِ خاتمی هرچه دلش مي خواهد " ز ِر " بزند ، تنها يک راه حل : برچيدنِ تمام ِ "نطام "! هيچ "نظامي" به خودي خود از بين نمي رود؛بايد هُل اش داد ـ يا "مسالمتانه" يا به "خشونت". کم ديده شده است که يک نظام ِ رو به پايان خودرا "مسالمتانه " کناربکشد ؛ آنان به خون ريختن عادت دارند و تا آخرين لحظه يا خون ميريزند يا خون ِ خود. از وحشتناکترين ِ اين نظام ها ، "جمهوري ِ اسلامي"ست ـ که شروعش با خون بود و پايانش هم ... دريغا! باور کنيد که تمام ِ آرزويِمان اينست که " اينان " با " صلح و صفا " بروند و خوني از دماغ ِ احدي ريخته نشود . اما " آنان " اين نمي خواهند که مي دانند اين آخرين شانس ِ شان است : ديگر هرگز به قدرت باز نخواهند گشت ؛ پس تا هستند ، کيف ِ دنيا را بُکنند!... وبراي ِ اين حاضرند : هم با خدايان ِ دروغين ِ شان بسازند و هم باهر نوع شيطان . اصل ونسب و پرنسيب ندارند . براي ِ روي ِ کارماندن ، ديروز حاضر بودند که خاتمي روي ِ " کار " بيآيد و فردا حجاريان و گنجي و سحابي و يزدي و نگهدار و حتي کيانوري ـ اگر که زنده بود: حيف ! 12 آذر 82 ادامهمنبع : ازنگاهِ م.ايل بيگی / نوشته های 1382 |
خدايتان ، خدائی اگر می دانست ... به : آخوندهای بسيار خدا شناس !
خدايتان ،
خدايتان
، جنابِ آقايِ منتظری ، باسلام ! واما منِ نابه دين را خيالِ فتواخواهي نيست . تنها چند سئوال: 1- از آنجائي كه نا به دينم ، آيا مجاز ست مرا از راستهُ حيوانات بدانند وهرچه كه دينداران خواستند برسرِ بيچاره ام بيآورند : شكنجه ام كنند ؛ اعدامم كنند؛ زندانيم كنند ؛ به من و خانوادهُ موُنث و مذكرم تجاوز كنند ؛ آواره ام كنند ؛ سنگسارم كنند؛ بلرزم هرلحظه كه چه مي خواهند آورد بر سرِ من و فرزندانِ درمانده ام ... آيا اين ست عدلِ اسلامي و توحيدي كه نباشد هيچ كس را نظري به جز بيضهُ اسلام وهمه متحدالفكر ومتحدالشكل باشند؟ مرا كه ديدگاهي و پايگاهي ست به خوبي مي دانم كه اگر به خواهم افكارم را حاكم برهمه چيز كنم ، دنيائي خواهم ساخت پر از درد و شقاوت – براي به ثمر رسيدنِ افكارم تا به سرحدِ توانم كوشش خواهم كرد ، اما حاشا ! حاشا ! بخواهم نظزگاهم ناظر به همه چيز باشد ؛ چه فاجعه اي! 2- برايِ من طبيعي ست كه زنان – اين سازندگانِ جهان - ، در دنيائي همه گونه گاني را حقِ زندگي ، انتخاب كنند حجابِ اسلامي شان و حتي بي حجاب ولخت وعوري شان را! و مرا مي تواند حقِ نگرش براين باشد وچشم فروبستن برآن . آيا اسلام اين حق واجازه را به شما مي دهد كه برآن نظاره كنيد و براين چشم فرو بنديد ؟ وبگذاريد هم اين باشد و هم آن؟ 3- چه كسي بايد پاسخگويِ اين همه فجايعِ اين بيست و سه واندي باشد؟ اسلام؟ 4- با توجه به اينكه در خاطرات تان ( در بخشِ مربوط به زندان تان ) ، كمونيست ها را كثيف و نا پاك ونجس خوانديد ، آيا حاضريد با چونان مني ( كه براستي نمي دانم چه هستم ، اما هرچه هستم نابه دين و نا مسلمانم ) برسرِ يك سفره بنشينيد وغذا بخوريد؟ 5- آيا اعتقاد داريد كه هركس به دين ش و ناديني اش؟ 6- آيا اعتقاد نداريد كه هركس را كاري ست و "مراجع " دراين بيست و سه سال واندي ثابت كردندكه كاردان نيستند و هنوز هم " عهدِ بوقي " ! بهترنيست كه به كارِ چراخندن امورِ عهدِ بوقيِ شان برگردند؟ 3 تير 81 ادامه منبع : ازنگاهِ م.ايل بيگی / نوشته های 1381
از کدامين تبارند اينان ؟ - به جز درنده جيوانی وحشی ؟ و خوی ِ شان به چه ميماند ؟ - به جز درنده جيوانی وحشی ؟ سال 88 ، بهنگام تظاهرات |
||
توضيحا بگويم : قصدمن ؛ نشر نوشته ھای فريدون است ونه "تبليغ" برای اين وآن سازمان و تشکيلاتی ـِ که سالهای سالست که وجود ِ خارجی ندارند و گناه من نیست که نوشته ھای ِ فريدون در اين نشريات آمده اند ؛ او به راه خود مي رفت و ِ منھم به راه ِ خودم و ھمیشه و در ھمهء موارد با هم موافق نبوديم . به نظرم ، ھنوز ھم ، امروز ، خواندن نوشته ھايش عبرت انگیزست و قابل استفاده . م. ايل بیگی | |||||
این جناح [خمينی]، علی رغم عبارت پردازیهای بظاهر رادیکال و انقلابی اش، برای طبقۀ کارگر و سایر زحمتکشان ــ در صورتی که برنامه هایش امکان پیدا کند که در سطح جامعه فعلیت یابد ــ آنچنان خطرناک خواهد بود که می تواند مبارزات رهائی بخش طبقاتی شان را سرکوب کند. بگمان ما پاره ای از مارکسیست ها میزان عظمت خطر را چنان که باید و شاید حس و درک نکرده اند. بسیاری از نیروهای دمکرات و آزادیخواه متوجه نیستند که ضدیت این جناح با قانون اساسی و رژیم سلطنتی نه از یک موضع انقلابی، بلکه از یک موضع فوق ارتجاعی است. [...] اگر در دهۀ دوم شهریور ماه ۱۳۵۷، این جناح ، بفرض محال، بقدرت می رسید، زندانها و شکنجه گاهها مجددا از کمونیستها [ وتمامِ جريانهای فکری و سياسی. ـ م.ايل بيگی] پر می شد و صحنه های شلاق زنی از زندانها به خیابانها کشانده می شد. این جناح پس از استقرار و استحکام پایه های قدرتش سرنوشتی برای زحمتکشان تدارک می دید که اگر نه بدتر، بهتر از وضعیتی که قدرت حاکم امروز برایشان فراهم کرده است نمی بود*. رهبر جناح "رادیکال" در مصاحبه با بخش فارسی رادیوی بی. بی. سی (در ۱۷ اکتبر ۷۸) اظهار داشت که اگر کمونیستها "براه راست" بر گشتند ما با آنها کاری نداریم ولی اگر خواستند "خیانت" کنند ما با آنها رفتار دیگری خواهیم کرد. (صفحه ۲۸ ) [...] این جناح در صحنۀ مبارزۀ ایران شرایط بسیار حساس و ظریف و دشواری را بوجود آورده است که اگر کمونیستها و نیروهای آگاه جامعه با هشیاری با آن برخورد نکنند، زیان های بسیاری ببار خواهد آورد. این شرایط بسیار حساس و ظریف و دشوار، دو جنبۀ متفاوت دارد: از یک طرف، حمایت بی قید و شرط از این جناح، کمک به پراکندن این توهم است که گویا این جناح مواضع انقلابی و یا حداقل مترقی دارد و نتیجۀ این کار، تحمیق توده ها و خیانت به خلق است، از طرف دیگر، مثبت ندانستن جنبه هائی از مبارزۀ ضد رژیمی این جناح ــ با علم به اهداف و برنامه های فوق ارتجاعی آن ــ و بهره برداری نکردن آگاهانه از آن جنبه ها، چپ روی و بنوعی کمک به ادامه حیات رژیم حاکم است. در موقعیتی این چنین دشوار و حساس، به عقیدۀ ما ضمن اینکه باید از خصلت ضد رژیمی این جناح ( برای سرنگونی رژیم وابستۀ شاه) بشدت دفاع کنیم، در عین حال باید موضع و ماهیت فوق ارتجاعی این جناح را ( برای آگاهی دادن به توده ها )، با صراحت و شدت افشاء نمائیم. کمونیستها و نیروهای آگاه جامعه باید این دو جنبه از یک مسئله را از همین امروز تواماً در نظر داشته باشند. و اهمیت هر یک از این دو جنبه کمتر از دیگری نیست. [صفحه ۵۲ ] بخشهائی از کتاب: قانون اساسی ايران يا شمشیر چوبین مبارزه نويسنده : د.بهروزی [ فريدون ايل بيگی] تاريخِ نگارش : مهرـآبان 1357 تاريخ نشر: آذر57 برایِ خواندنِ بخشهائی ازآن در اينجا و متن کامل در اينجا (نسخه اضلی) يا اينجا (نسخه تايپی)
|
|||||
![]() ![]() |
|||||
*اسلام بربسترچه شرايط تاريخي بوجود آمد؟ ( مروري در کتاب "محمد" اثر ماکسيم رودنسون) (۱) (۲) (۳) (۴) (۵) (۶) * از ويتنام تا اروگوئه و درسهائی از آنان * انقلاب پنجم يا گروگانگيری دوم * سير مشروعه طلبی در ايران *کمونيست ها و ضرورت برخورد با دين * نگاهی به " ميثاق " بنی صدر" برای استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی " و گذشتهء بی افتخار او *جنگِ دو رژيمِ حاکم بر ايران و عراق / 1 - کی ، چگونه و چرا آغاز شد ؟ *توضيحي بر يخشي از کتاب ِ حسن ماسالي * برتولت برشت : تفنگ های ننه کارار * مرگ يک هنرمند قهرمان [ ويکتور خارا ] * آلبر کامو: قرن ِ وحشت * رژيس دبره: در بارهء اروگوئه ۱ ۲ ۳ ۴ در يک بخش *ما توپاماروها (تجربيات جنگ چريکی شهری در اروگوئه - جلد سوم - با پيشگفتار " رژيس دبره " : " از آنها بيآموزيم ") ۱ ۲ ۳ ۴ دزيک بخش * مصاحبه ای با ژان پُل سارتر * مالکم ایکس : انقلاب سياه راه پيمائی سياه پوستان يا يک جنبش قلابی ؟ *ديويد کات:فرانتس فانون در چند کلمه/ الجزاير | |||||
![]() فصلهایِ سبز (هرمز رياحی) ، 3 شماره + توضيحات "باشگاه ادبيات" در بارهء اين نشريه
|
![]()
علم و زندگی رضا شايان (جامعهء سوسياليست های ايران؟) از 1338 تا 1340 ، 9 شماره
|
![]()
|
![]()
|
||
![]()
|
![]() رهبر ازشمارهء اول (10بهمن 1321 تا شمارهء 20 (3 اسفند 1321) ، 20 شماره
|
![]() |
جُنگِ زمان (منصور کوشان) ، 20 شماره
|
||
|
|||||
|
:
زندگی دوشادوش مرگ / روایتی از جنبش چریکی حلقه تبریز
كاوه گوهرین : انسان ماه بهمن ... حكایت گذاشتن سنگی بر گور خسرو گلسرخی بهروز سورن : "اوين" کجاست؟ بروايت تصوير ريچارد رايت (برگردان فريدون ايل بيگی): مردی که به شيکاگو رفت
یادی از ویکتور خارا شاعر، خواننده، گیتاریست، آهنگساز و کارگردان تاتر مردم شیلی بدر شاکر السیاب، پدر شعر نو عرب: تودهایها مصدق را قربانی منافع شوروی کردند |
|
|
||
|
|||||
در اينجا کتابها و نشرياتی از "کتابخانهء شخصی" م را ـ عموما بخشا و بعضا بطورکامل ـ، می آورم . چرا ؟ که شايد به کار آيند و ديگر آنکه ، بی آنکه "غيب گوئی" کنم ، نه من ماندگار هستم و نه - بد ِتان نيآيد !- ، شما . به فرزندانم فارسی نيآموخته ام (چرائی اش به احدی - به جزبه خودم - ، مربوط نيست) ، با رفتنم ، به احتمال ِ زياد ، تمام ِ انها را به دور خواهند ريخت ، پس تا هستم ... | |||||
![]() |
![]() |
|
![]() |
||
![]() |
![]() |
![]() |
|
||
![]() ![]() |
![]() |
||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
||
|
![]() |
![]() |
![]() |
||
![]() |
![]() |
![]() |
|||
![]() |
![]() |
![]() |
همه چيز در دگرگونی است ، بجز اصل دگرگونی ؛ |
||
![]() |
![]() |
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
|||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
||
|
|||||
|
|||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
|||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
|||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
|||||
![]() ![]() |
|||||
آ ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |