m.ilbeigi@yahoo.fr        

۰۱

۱  ۲  ۳  ۴             ۵    ۶ ۷   ۸    ۹   ۱۱

"جلال" کجائی که پرخاش کنی ؟

م. ايل بيگی

جوان که بودم تمام نوشته های ِ "جلال آل احمد" را با ولع ِ هرچه تمامتر می خوانم و به گمانم که نثرم هم ، به خواسته يا ناخواسته ، تاثير پذير از او بود و هست . از "در خدمت و خيانت روشنفکران ("غربزدگی") " - که "فرديدزدگی" او بود و از "خسی در ميقات" به بعد از او بريذم و چون بسيار کسان ، اورا دانستم يکی از پايه گزاران ِ اين حکومت ِ فلاکت بار اسلامی ... و نوشتم و منتشر کردم  مطالبی در رد ِ موضعگيری های ِ اواخر ِ عمرش .

اما با اينهمه - و عليرغم ِ همه چيز - ،  با توجه به روحيهء پرخاشگری ِ هميشه گی ام و آسان ناپذيرفتن هرچيز - به صرف ِ بودن ِ شان -،  هنوز برايم "عزيز" است - بی آنکه "مراد"ی باشد ...

شک نيست که "جلال" ، به خاطر ِ نفرتش ، در درجه اول از "حزب توده" و اقمار ِ شوروی و ، در درجهء دوم از رژيم ِ شاه ، به بيراهه ای به نام ِ "اسلام"( که از هردوی ِ آن بالائی ها بدتر است ) - رفت و آبروی ِ چند دهه اش ، به يکباره از بين برد و هم خاک بر سر ِ خود ريخت و هم بر سر ِ کسانی چون من که هوادارش بوديم ...

و شک ندارم که اگر زنده می ماند ، در ابتدا - همچون برادرش "شمس" - ، هوادار ِ ددمنشان اسلامی می شد ... وبعد ، بی آنکه چون شمس خفقان بگيريد ، می غريد و می خروشيد و پرخاشگرانه  در مقابل ِ اينهمه بی داد می ايستاد و با ما و شما -ای مردمان -، بود. جلالی که من شناخته ام ، هرگز نمی توانست - تا به ابد - ، با نامردمان باشد . جلال ، اديب ِ خوبی بود و "سياستمدار ِ" بسيار بد . اميدم براين است که اگر  ، روزی و روزگاری ، رژيم عوض شود ، بزرگراهی که نام ِ او را يدک  می کشد ، با همين نام بماند و اين خدمتکار ِ پرخطا را از ياد نبريم .

جلال کجائی که باری ديگر پرخاش کنی - آنچنان که می دانستی و نفوذ کنی بر قلب هائی چون و يک "نه !" بزرگ بگوئی برايده آل آخر ِ عمريت - بر "حکومت ِ فلاکت بار اسلامی" - ؟

 

احمد شاملو :«اربابان ِمنبر » در ضرب المثل هایِ فارسی

آخوند âxund

1) آن که در مکتبخانه به کودکان الفبا آموزد . مترادف مُلاَ * آمُلاَ .

2) صاحب عقايد قشری پوسيده .

3) روضه خوان . اورا به آقا خطاب يا ياد می کنند . احمد شاملو ، کتاب کوچه ( فرهنگ لغات ، اصطلاحات ، تعبيرات ، ضرب المثل های فارس)،

جلد دوم ( حرف آ / دفتر دوم ) ، انتشارات مازيار ، تهران ، 1362 ؟ ، ص 334       باورهای توده [[ دربارهء ]] آخوند      آخوند که برای مصيبت گفتن درمجلس ختم دعوت می کنند بايد عددش طاق باشد ، و معمولا يکی تا سه تا . اگر جفت باشد  بدبختی خانوادهء عزا جفت خواهد شد !

آخوند ( به ) منبر نرفته ، قربون ِ سَر ِ بُريدَه ت !        " قربون سر ِ بريده ات " عبارتی است که معمولا مؤمنان درحال گريستن به روضهء شهدای دين و بخصوص امام حسين زبان می گيرند ، و کنايه از شيون کردن درمجالس روضه خوانی است .     همان ص

آخوند  [ يا ملا ] شدن چه آسان ، آدم شدن چه مشکل !        ای دل ، نفسی به يار همدم نشدی / درحلوت کوی دوست محرم نشدی / صوفی و فقيه و مفتی و دانشمند  / اين جمله شدی وليک آدم نشدی !  [؟]    ص 339

آخوند که مُفت شد ، موش های خانه راهم بايد عقد کرد ؟       (درمفهوم مخالف به کار می رود . ) || تنها به صرف اين که خرجی به شخص تحميل نمی شود می توان به هر کار بی دليل و منطقی اقدام کرد || کارد که مفت شد ، آدم بايد شکم خودش را هم پاره کند ! [[...]]      همان ص

آخوند آمد دردکانِ بقالی ، گفت : " موءمن ، رُبع عَنار*داری ؟ " ـ بقاله گفت : "دارم ، امَا نه به آن غليظی !    * رُب انار .           مثل را معمولا هنگامی می آورند که بخواهند مخاطب را به تعديل نکرد و نظر افراطی او دعوت کنند .          اگر به دعای بچه ها بود ، يک آخوند زنده نمی ماند !

دعا کن بابات [ يا اَلف بِ ] بميرد ؛ وگرنه اين آخوند نشد يک آخوند ديگر !

کنايه از آن است که منشاء درد و نارضائی را بايد جُست وجو کرد واز ميان برد واگر نفرنی لازم است نه بروسيله که مسبَب ِ اصلی بايد فرستاد . [[...]]

دعا کن اَلِف بِ بميرد ، آخوند فراوان است !

شمر و يزيد اگر برای امام حسين و اهل بيتش بدبودند ، برای آخوند و روضه خوان که خوبند !

هنوز آخونده روضه نخوانده ، شروع کرده است به شيون کردن !   ص 342

آخوند به منبر نرفته شيون کردن .    ص 343

آخوند را از منبر پائين آوردن       انگيزهء جنجال و هياهوئی را به طريقی منتفی کردن . درکار ِ اسکات خلق وخواباندن جنجال و هياهوئی توفيق يافتن ، به وسيلهء ازميان بردنِ انگيزه ومنشاء آن : " خدا  می داند چه پدری ازمان درآمد تا توانستيم آخوند را از منبر پائين بياوريم وآن هياهو را بخوابانيم ! "

پيش ازآخوند به منبر رفتن      حق بزرگ تری و پيش کسوتی استادخودرا رعايت نکردن .       ص 343

آخوندِ مُلاَ باجی       1) نمونهء زنان مکتب دار ِ فاقد صلاحيتی که درقديم کودکان را الفبا و خواندن قرآن می آموختند .        2) مرجع تقليد زنان بی سواد و عامی ، که افکار خرافی ابلهانه رواج می دهند : " هرمزخرفی راکه فلان آخوند ملاباجی گفته باشد نبايد قبول کرد " // مترادف کلثوم ننه .

سوادِ آخوندی       سوادِ قديمی .      ص 344

آدميَت از سيّدان دوراست .     ص371

ملا شدن چه مشکل ، آدم شدن چه محال !      ص 382

آنچه که بر فلسطين رفت (ديروز) و آنچه که بر ايران می رود (امروز)

 

 

 

 

                                                   

             

 ۱   ۲    ۳    ۴    ۵    ۶     ۷    ۸    ۹    ۱۰  ۱۱    ۱۲

      

                           

                     

              تاريخ ِ درست ِ راه اندازی  اين سايت : نوامبر 2005 (آذر 1384) ، با نام ِ "روزانه ها")