: m.ilbeigi@yahoo.fr mercredi, 27. novembre 2024 |
"جهت پاسخ به کسانیکه مشی انقلابی حزب تودهء ایران ، در دفاع از انقلاب شکوهمند 22 بهمن و حمايت از مواضع ضدامپرياليستی و مردمی خط امام ، [...] مورد سئوال قرار می دهند [...]" - به ما می گويند : آيا اشتباه نمی کنيد؟ / آيا نگران نيستيد ؟ / آيا درست حسابش را کرده ايد؟ ("مردم" ، شمارهء 143 ، 25 دی 58) + بیانیهء مشترک ِ "توده-اکثريت" : چگونه بردشواری های تثبيت،تحکيم و گسترش انقلاب شکوهمندمان چيره شويم! |
ایرج هاشمی زاده: حزب توده ايران به روايت حزب توده ايران ( در مسير انقلاب / پا به پای روزنامه "نامهء مردم" ، ارگان حزب توده ايران)
|
ويژه نامهء "بهرام صادقی" با اين نوشته ها: سالشمار وقايع زندگي و آثار بهرام صادقي. / غلامحسين ساعدي : هنر داستاننويسي بهرام صادقي / محمد ايوبی : که به گردت ميرسد نويسنده؟ / مصطفا حاجيزاده : بازماندههاي غريبي آشن / عليرضا محمودي.ايرانمهر : نگاهي به داستان سنگر و قمقمه هاي خالي / داستانهای کوتاه بهرام صادقی : تأثيرات متقابل؛ خواب خون ؛ آدرس شهر « ت » ، خيابان انشاد / مجموعه، داستان هاي کوتاه نشرِ ديگران/ ويژه نامه ها |
* 2 شعر و زندگينامه و وصيت نامهء ادبی منوچهر نِيِستانی * ويژه نامهء "منوچهر نيستانی" با اين نوشته ها: عمران صلاحی : مهمترين مولفه شعر نيستانی طدز اوست / م.آزاد: کارخانه شايد تنها شعر موفق کارگری در ايران باشد/ علی باباچاهی : نيستانی شاعری که قلندرانه ميسرايد/ توکا نيستانی : منوجهر نيستانی شعر منتشرنشده ندارد/ و نوشته هائی از : رصا سيدحسينی ، احمدرضا احمدی ، محمدعلی بهمنی ، مهدی خطيبی و ... |
علی محمد دستغیب ["شِخ اصلاحات"] : کافران نجس هستند ./ اهل كتاب يعنى يهود، نصارى و مجوس ذاتاً طاهرند و لزوم اجتناب از آنها به خاطر پرهيز نكردن آنها از خوردن شراب و گوشت خوك و ساير نجاسات است. |
اسامی شاهان ، نخست وزيران و وزرای ِ خارجهء ايران از1694 تا 1997 |
هما ناطق :روحانيت از پراکندگي تا قدرت وين می گويد: "تاريخنگاری استوار است بر دانش به ياری اسناد" و بس! با ”خوب و بد“، با ”داوری و پيشداوری“، با ”ارزشگزاری و قضاوت“ سر وکار ندارد. ”حق و ناحق“ و ”برزگداشت و طرد“ نمی شناسد. ادامه ويژه نامهء هما ناطق |
|
م. ايل بيگی : يکسالِ ديگر ، با باز و بستنِ چمدان ها گذشت ... يکسال ِ ديگر برعمرمان رفت و از اين نه خشنوديم که همزمان برعمر حکومت ِ فلاکت بار اسلامی افزوديم ، يعنی تداوم داديم برتمام ِ خواری ها و خفت ها و برعالميان فرياد برآورديم : اينيم ، از سترون ترين سترونان ؛ به داده مان برسيد ! و داد از اين عالميانی که هرچه بيش ، و روز از روز ِ پيش بيش ، مارا هول می دهند به عالم ِ مَخُوف ؟ وه که چه خيال ِ خامی ! / خلايق ، خلايق ! کوريد و کريد ( و بالاجبار ) خريد ؟! نمی بينيد که دادخواهی ِتان به «مجامع» به جائی نمی رسد ؟! 2 فروردين 83 ادامه |
والت ويتمن : انقلابیِ پير نخستين ببرد پايان يافته بود/ پايان اين نبرد جز غم و درد نبود/ ما از فرازِ تپه ها درمانده و تحقيرشده نواهایِ شادمانِ آنهارا می شنيديم،/ گويی به تحقير به ما می خنديدند. |
م.ايل بيگی: دفاع از زندانيان سياسی صدالبته ، "سمبُل" ساختنِ شان هرگز ! از هر زندانی ِ عقيدتی وسياسی بايد دفاع کرد ، اما هرگز به آنان ـ به صِرف ِ زندانی بودن ِ شان ـ وجه ای بيش از آن که قابلش هستند ، نبايد داد . هر زندانی ِ سياسی آزاديخواه نيست؛ زندانيان ِ سياسی ای هستند که در کله شان دارند آينده ای نکبت بارتر از امروز برايمان فراهم می کنند ـ آنسان که "ديروز" يان کردند .. ادامه |
ما اين حرف مسخرهء عده ای را قبول نداريم كه : بايد تاريخ را از عددِ صفر شروع كرد . نه ، فقط در يك جمله حرف دراين است كه آن قهرمانانِ شماره ناپذير ( چه با نام و آوازه ، وچه ناشناس و گمنام ) به اين منظورشقه شقه نشده اند، تويِ شعله های آتش خاكستر نگرديده اند ، خنجرنخورده اند ، بزيرِ گيوتين نرفته اند، وحشيانه ترين شكنجه ها را تحمل نكرده اند ، درمقابل جوخهءآتش قرار نگرفته اتد تا ديگران در مرگشان نوحه و زاری سر دهند يا به به و چه چه بگويند. ادامه |
|
م.ايل بيگی: نماز پشت ِ شيخ و در حضور ِ شاه ؟ سياهي ِ تاريخ ِمان / نمازخواني پشت ِ شيخ و/ در حضور ِ شاه ./ شرط ِ بقاي ِما ؟ ترک ِ نماز ِ شاهانه! 9 بهمن 1381 ادامه نوشته هایِ 1381 |
تاریخچۀ
سرود "بهاران خحستهباد!"
|
چهار فيلم از علی حاتمی : |
فرخ صادقی: در بارهء تاریخ ادبيات کودک در ايران + بازسازی نقش ادبیات کودک |
سيروس طاهباز : قدیمی ترین شعر برای کودکان [ايران] ژاک پره ور : اپرای ماه + شعرهای کودکان (کانادا، کره،فلسطين،سیاهپوست آمریکائی) نشر ديگران 16 |
(بخشهایِ ديگر بزودی خواهند آمد) |
|
فريدون ايل بيگی : مرثيه ای برای هيچ
|
|
محمد امين رسول زاده : تنقيد فرقهء اعتداليون
|
|
صفرعلي رمضاني: نقشِ استاد احمد عاشورپور در تکاملِ موسيقیِ گيلان |
دوفيلم از :رخشان بنی اعتماد / محسن عبدالوهاب: |
*چندنوشته و ترجمه ار صمدبهرنگی در "آدينه"("مهد آزادی") تبريز |
|
م.ايل بيگی : گَند پاشيده اند به همه جا ـ حتی به آينه ! خوب نگاه کنيد : چشم هاشان به چوبه های ِ دار ست و تيرباران ها ! |
سیدعلی صالحی : سفر بخیر مسافر غمگين [برای اعدامی های اصفهان: صالح میرهاشمی، مجید کاظمی شیخ شبانی و سعید یعقوبی کردسفلی بامداد ۲۹ اردیبهشت 1402] ما سه نفر بودیم/دستهامان بی سایه/ سایه هامان بر دیوار/ و چشمهامان رو به رد پای پرندگانی/ که در اوقات رویاها رفته بودند،/ بعد هم اندکی باران آمد ادامه |
م.ايل بيگی : کوتاه سخنی درموردِ "شعر/ شعار ِ" اقايِ "رويائی" مي گوئيم که خواستار ِ حکومتي لائيک ايم . بسيارخُب . آيا اين معني اش اينست که پيروان ِ اديان را بايد پوزه بندي ببنديم و خفقان بگيرند و از حقوق ديني شان دفاع نکنند و تظاهر به بي ديني کنند . وقتي که مي گوئيم " لائيک " يعني اديان مسائلي خصوصي هستند ونبايد درکِرد و کِردارهاي حکومت تاثير بگذارند ومعتقدانش در چهارچوب ِ قانون بهره مند از تمام ِ حقوق ِ انساني . ادامه م.ايل بيگی/ 138 |
محمد رضا خوبروی پاک : جستجو در قانون « از دست رفته » / قانون اساسی مشروطیّت ثبرابر اصل 13 قانونو اساسی ، مطبوعات "مادامی که مندرجات آنها مُخل اصلی از اصول اساسيه دولت و ملت نباشد مجاز و مختار..." بودند.اما با مخالفت و فشار دينورزان دراصل بيستم متمم از آزادی مطبوعات کاسته و ممنوعيت برای "کتب ضال و مواد مضره به دين مبين" افزوده شد. ادامه |
*تسويه حساب * بجه های طلاق * آتش بس |
برچيده هائي از توضيحات ِ فريدون ايل بيگي در کتاب ِ : " ما توپاماروها" (جلد ِ سوم) ما اين حرف مسخرهء عده أي را قبول نداريم كه : بايد تاريخ را از عددِ صفر شروع كرد . نه ، فقط در يك جمله حرف دراين است كه آن قهرمانانِ شماره ناپذير ( چه با نام و آوازه ، وچه ناشناس و گمنام ) به اين منظورشقه شقه نشده اند، تويِ شعله هايِ آتش خاكستر نگرديده اند ، خنجرنخورده اند ، بزيرِ گيوتين نرفته اند، وحشيانه ترين شكنجه ها را تحمل نكرده اند ، درمقابل جوخهءآتش قرار نگرفته اتد تا ديگران در مرگشان نوحه و زاري سر دهند يا به به و چه چه بگويند. ادامه از نگاهِ فريدون ايل بيگی/ ترجمه ها ما توپومارو ها |
دو فيلم از بهمن قبادی : * لاک پشت ها هم پرواز می کنند (به زبان ِ کردی و زيرنويسِ انگليسی) |
|
چهار فيلم از اصغر فرهادی : * شهر زيبا * رقص در غبار * چهارشنبه سوری * در بارهء اِلی ... |
چهار فيلم ازبهرام بيضائی : * وقتی همه خوابيم 1 2 * سگ کُشی *رگبار *باشو غريبه کوچک |
محمود درویش(برگردان : محمدرضا شفیعی كدكنی) : ما را از شر این شعرها نجات دهید |
|
م.دلاشوب : يادمان عليرضا شکوهی (گروه ستاره سرخ+راه کارگر)
|
جلال متينی : مخالفت انگليسیها[ومصدق] با راه آهن جنوب به شمال ايران جلال متينی : دکتر مصدق ، انقلاب مشروطه و تحصيلات عاليه در اروپا جلال متينی : دکتر مصدق ، پيشنهادهای نخست وزيزی و انگليسيها
|
چرا "آراد" [و چرا م.ايل بيگی] و نه "محمد " ايل بيگی؟ با کليک رویِ عکسها، بزرگترشان را می بينيد. دمادرم ، که در اوايلِ قرنِ 14شمشی ، در سنِ 15 سالگی با پدرم ( که به ناگزير و از رویِ اجبار ِ زندگی ، نتوانست سوادی بيآموزد )، ازدواج کرد و هميشه " فرماندهء" خانه او بود ، شش کلاسی سواد داشت و به اصطلاح ِ آنروزی ها ، از "روشنفکران" و "بی حجابان" و نام هایِ فرزندانِ اوليه اش را ، به رسم ِ زمان؟، "فريدون" و "نسرين" و "فرامرز" انتخاب کرد ، اما تا "پا به سن" گذاشت (گرچه ، منِ آخری ، در 27 يا 28 سالگی اش بدنيا آمدم ) ، نام هایِ ما چهارتایِ آخری را به ناب ترين وجهی "اسلامی" انتخاب کرد و با نامِ پدرم ( حسن ) ، به يکباره شديم "نج تن" ! ... ادامه از نگاهِ م.ايل بيگی |
هنرِ حکومتِ (ونه جمهوریِ) اسلامی : جنگ ، جنگ تا فلاکتِ بی نهايت ! با کليک کردن رویِ هر عکس ، بزرگترِشان را خواهيد ديد . |
واقعیت واقعۀ کشته شدن یحیی یحیی بن عمر،علوی انقلابی عهد تولد حسن عسکری، اساس تاریخی مهدی موعود است . |
روح الله خمينی : نامه ای از امام موسوی کشف الغطاء (ولايت فقيه)"ولايت فقيه"که اینک متن مصحح آن [دست برده در آن؟] همراه با پانوشته هاي توضیحی و مجموعه اي از فهرست ها به جامعه اهل فضل و تحقیق و مشتاقان آثار حضرت امام تقدیم میگردد.آورده شده در : از نگاهِ ديگران / دينی (دربخشِ |
آورده شده در : از نگاهِ ديگران / دينی (دربخشِ خمينی) |
نعد از بيست و سه سال [ و امروز : چهل و پنج سال ] ... " مترقی " هامان تا کسی می گفت :/ " از اين امامان و امامزادگان فرجی نيست ! "/ می گفتند :/ " هيس ! تفرقه درصفوف خلق ، حاشا ! "/ وهمراه با حزب الله : " بحث بعد از انقلاب ! "/ ... و بعداز "انقلاب" ،/ وقتی زنها روانه خيابان ها شدند ،/ باز گفتند : " بساط تان را جمع کنيد ! - تفرقه در صفوف خلق ، حاشا ! " 20 فروردين 81 ادامه |
ايرج افشار : فهرست مقالاتِ فارسی [تا سالِ 1338] ( در 21 جلد)
کتابخانهء خلوت/ ادبيات/ کلاسيک ( در بخشِ نقد و بررسی)
|
چند شعر از : شفيعی کدکنی ( م. سرشک ) / به نقل از: "کوچه باغهای نشابور" |
||
منوچهر بخياری: :قوام السلطنه پهلوان يگانه مشروطه به روايت حميد شوکت تين يادداشتها حاوی بررسیِ فصل دوم کتاب "در تيررس حادثه – زندگی سياسیِ قوامالسلطنه"، نوشته حميد شوکت در پرتو اسناد و شواهد مشروطيت است. صرفاً به فصل دوم کتاب پرداخته و عمدتاً صحت و سقمِ چند سند مورد اتکای نويسنده کتاب را وارسيده ام |
زياد ابو عمرو (برگردان: تراب حق شناس) : جنبش حماس: علت وجودی، موقعيت و خطر آن
.بخشِ پايانیِ آین نوشته ، در مطلبِ باز شده ، بطور کامل نيامده است . کامل آن را در اينحا بخوانيد . |
برسمِ هر سال در اين ساليان : سالی خوش و پُربار و بی حکومت (و نه جمهوریِ) فلاکت بار اسلامی آرزومندم. |
|
پیروز دوانی : کتابچه حقیقت [دربارهء حزب توده] |
احمد فاروقی ـ ژان لوروريه: [ساواک] چشم و گوش شاه اينهاراهم ببينيد: * پايان زندگیِ شاه *فریدون هویدا: سقوط شاه *گوشه هائی از زندگیِ "فلاکت بارِ" خاندان پهلوی *همسرانِ رضا شاه * کتابخانهء خلوت/شاهی يان * عکسهایِ خاندانِ پهلوی |
نوشته ها و کتابهایِ مربوط به پيش و پسِ 22 بهمن 57 |
پيکار با دو جناح حزب توده و هيئت حاکمه / سال چهارم ، شماره 1 ، بهار 1374 |
م.ايل بيگی : "سه فاز" تاريخِ معاصر ِ مجاهدين (ازدواج هایِ سه گانهء "رهبر ِ اخص") در اين نوشته با استدلال ( و نه با "پيش بينی" و "شارلاتانگری" عاقبتِ کار مجاهدين آمده است و شايد عاقبتِ خيلی ازمجاهدين آن نمی شد که شد (زندان و شکنجه و...) و شايد کلِ جنبشِ ايران در باتلاقی که افتاد ، نمی افتاد ... |
سيروس نهاوندی : تجاربی چند از مبارزه در اسارت
("توده"،شمارهء23، ارديبهشت52) شماره هایِ ديگرِ "توده" در اينجا |
||
جعفر کوش آبادی : من چه بودم ، چه شدم ؟ در اين رابطه اينرا ببينيد: *م.ايل بيگی: دفاع از زندانيان سياسی صدالبته "سمبُل" ساختنِ شان هرگز! *جعفر کوش آبادی/ جعفر کوش آبادی ِ شاعر ، درگذشت/ مروری بر زندگی و اشعارِ جعفر کوش آبادی/ مهدی خطيبی: شخصيت مستقلِ شعر جعفر کوش آبادی |
اعدام شهلا جاهد : پسر ناصر محمدخانی صندلی را از زیر پای شهلا کشید و شهلا جان سپرد |
راه پيمائی سياه پوستان يا يک جنبش قلابی ؟ (ترجمه ای از "فريدون ايل بيگی" در مجلهء "نگين" ، شماره های 18 و 19 ، آبان و آذر 1345)
|
دختران بلوچ و مدرسه ای در خیال + قانون مجازاتِ اسلامی، بخشِ حدود |
احمد حريری : ضرب المثالهای ِ فارسی و معادلهایِ انگليسی آنها |
زندگينامه / دو نوشته از نيوشا فرهی : زبان و هويت ملی در تبعيد؛ کاوه های جهانِ سوم؟ / نيوشا از دريچهء چشمِ مادرش" بولتن اطلاعاتی " در رابطه با خودسوزی و مرگ ِ " نيوشا فرهی همه چیز یا هیچ چیز، همه مان یاهیچکداممان، شعر از برتولت برشت، ترجمه و مقدمه از نیوشا فرهی |
*
ويژه نامهء منوچهر
نيستانی
زندگينامه
اشعار
عکسها
و با نوشته هائی از : عمران صلاحی م.آزاد علی باباچاهی توکا نيستانی رصا سيدحسينی احمدرضا احمدی محمدعلی بهمنی مهدی خطيبی و... |
|
روُنِيه خيابُونا با دسته خالی نِميشه !
چاقو دارن !
قمه
دارن !
چماق دارن ! زنجير دارن 26 خرداد82
|
مدتها پیش رئیس اتحادیه بنکداران مواد غذایی تهران توصیه کرده بود برای مقابله با محتکران و پایین آوردن قیمت برنج مدتی مردم برنج نخرند و نخورند[...] احتمالا ایشان تا مدتی برنج نخواهند خرید، اما برنخ تا یکسال شان را حتما تو انبار دارند و کماکان به خوردن برنج ادامه خواهند داد. ادامه |
||
میرزا حسین کریمی مراغهای: بچه در قنداق و آخوند در وطن هردو می رینند اما این کجا و آن کجا کارگر در زیر کار و دخترک در زیر یار هردو مینالند اما این کجا و آن کجا / یک منار در اصفهان و یک منار زیر پتو، هر دو جنبانند اما این کجا و آن کجا/ دختر دروازه غار و دختر دریا کنار هردو عریانند اما این کجا و آن کجا/ نو عروس در حجله و جنگجو در کاروزار، هردو خونینند اما این کجا و آن کجا / بند تنبان فاطی و کرست زی زی خانوم، هردو چسبانند اما این کجا و آن کجا ادامه |
شهرام ناظری
:
ای مردم ِ آزاده کجائيد
، کجائيد! آزاده گی از تو، بيآئيد ، بيآئيد!
اشکان : گرگها خوب بدانند ، تویه گهوارهء چوبی پسری هست هنوز!
|
با کتابها ، نوشته ها و عکسهائی از او و نظراتِ ديگران در بارهء او |
|
باس کيارستمی: زيرِدرختانِ زيتون تهمينه ميلانی: تسويه حساب بهرام بيصائی : سگ کشی |
اسنادِ دادگاهِ پاريس در بارهء متهمينِ قتلِ شاپور بختيار |
چند فيلم از: داريوش مهرجوئی
|
|
گفت با ژوليت دردريان ، خواهر ويگن و کارو
|
حسين شاه اويسی: جستاری کوتاه در تاريخ موجوديت کردان و نقش آنها در پايداری و استقلال ايران
|
ماراتن زنان علیه لایحه ضد خانواده شکوه زن ايرانی گزارش تصويری درباره مبارزات زنان در ايران بيشتر |
|
شيرين سميعی : ... با مصدق "در خلوتش" (همراه با عکسهائی نادر از او) غلامحسين صديقی : «مفتاح ... جاسوسِ انگليس در دولت مصدق»
|
"ديوارنوشته هایِ انقلاب" | ديوارنوشته های 57 تا 68 |
اعلاميهء رفع تبعيض از زنان (lمجمعِ عمومی سازمان ملل متحد 1967) اين را هم ببينيد: خدیجه مقدم : بترسید از روزی که فرزندان ما شما را محاکمه کنند ! |
حسين شاه اويسی: جستاری کوتاه در تاريخ موجوديت کردان و نقش آنها در پايداری و استقلال ايران
|
آلبرت اينشتین : دربارهء آزادی (آزادی دانشگاهی ، فاشيسم و علم ، آزادی ، روش های نوين تفتيش عقايد، حقوق بشر) |
چند نوشته از حميد عنايت: همه چيز در دگرگونی است ، بجز اصل دگرگونی ؛ |
روز شمارِ کودتا [ی 28 مرداد 1332] + کتابهائی در مورد مصدق ، فاطمی و کودتا + عکسهائی از کودتای 28 مرداد |
كاملترین روایت تصویری از 18 تیرماه 1378 + محمد قائد : كبريت را كى كشيد و چرا؟ (تأمل بر آنچه شامگاه 18 تير 1378 در خوابگاه دانشگاه تهران گذشت ـ مشاهدات چهار دانشجو) + محمد قائد : دانشگاه تهران: گذر از فرمانبری به استقلال – و بالعكس (به روايت علي اكبر سياسی) + انديشه و تازيانه (خاطرات اکبر محمدی از زندان) |
مکافات عمل یک شبی در راه دوری ، گرگ پیری بر زمین افتاد و مرد .../ لاشه ی گندیده ی آن گرگ را کفتار خورد .../ در دل غار کثیفی پیر کفتار ، زمین مرگ را بوسید و خفت .../ قاصدی این ماجرا را با کرکسان زشت گفت .../ جسم گند آلود کفتار را کرکسان ، غارتگران خوردند .../ لرزه بر دامان کوه افتاد .../ سنگها بر روی هم هموار گشت/ کرکسان هم جملگی مردند ....
|
پیش بینی مصدق در مورد فاجعه ملموس (گفتگوی مصدق با آندره بریسو، خبرنگار فرانسوی در 15 ژوئیه 1951 ) فکر نمیکنم حزب توده قادر به گرفتن و حفظ قدرت باشد. همینطور ارتش را توانا برای بر خاستن و برپایی یک نظام دیکتاتوری نمی بینم. امیدوارم سرکرده های شیعه قصد جدی برای ورود به عرصه سیاست نداشته باشند. اگر چنین شود، ایران در آستانه وضعیت فاجعه آمیزی قرار خواهد گرفت [...] من واقعا از این تشکیلات مذهبی هراس دارم. درست است [...] تشکیلات آخوند های شیعه با آن سلسله مراتب و امکانات اگر به قدرت دست یابد، ما در داخل مواجه با انقلابی خونین خواهیم شد [...] به هر حال اگر این فرض آخری تحقق پیدا کند، یک آیت اللهی وارد عرصه میشود و نهضتی مالامال از نفرت علیه غرب و حتا ضد یهود و در دشمنی با عرب های سنی راه خواهد انداخت و ای بسا که خیابان ها جای جسد و خون خواهد شد. ادامه | |
آنها که ممتکت را به اين روز انداختند/ ساواک ، نصيری و ثابتی (تهرانمصور،، 8 آذر 57) بزرگترش در اينجا |
ـ به ظنِ قاطع ، ملاها اصلا درکی از زنها
ندارند. ـ يه هفته گذاشتن تا خروجی رو پيدا کنن ! شارلی ابدو ، 11 زانويه 2023 بزرگترش دراينجا |
برگردين به هَمونجائی که ازش اومدين
شارلی اِبدو، ویژهنامه هفتم ژانویه2023
|
|
قديمی و جديد نوشته هایِ م.ايل بيگی
چه وحشيانی ! چه درندگانی ! حنجره ام ديگر نيست برای فرياد اشکهايم سرازيرند هرلحظه * آيا تابحال ديده ايد که آنکه خودرا انسان می نامد انسانِ ديگری را بِدرد ؟ اينان اينند؛ شاوتشانرا انتها نيست نه از انسانيد بوئی برده اند و نه از "ناموس" و "شرفِ" فخرفروشانشان 5 اکتبر 2022 ـ 13 مهرِ 1401 م.ايل بيگی:از کدامين تبارند اينان ؟ - به جز درنده جيوانی وحشی ؟ و خوی ِ شان به چه ميماند ؟ - به جز درنده جيوانی وحشی ؟ سال 88 ، بهنگام تظاهرات |
احمد کسروی: تاريخچهء شير و خورشيد منبع : نشر ديگرات 6 تاريخچهء تکامل پرچم ايران/آرش داور : سيرِ تحولِ پرچم ايران و ديگر : سیروس مددی : پرچم سه رنگ شیروخورشید، پرچم ملی-شھروندی ایران است یا پرچم نظام سلطنتی شاھنشاھی؟ منبع : نشر ديگرات 5 بزرگترش در اينجا سه رنگ (سبز و سفيد
و سرخ) تاريخچه های خودرا دارند ، اما : قهوئی برای کوهستانها،که حتی دامنه
هايشانرا برایِ ويلاسازی ملاخورکردند؛ آبی برای درياهاودرياچه ها و
رودخانه ها ، که تعدادیشانرا خشکاند (درياچهء اروميه ، زاينده رود و ...)
م.ايل بيگی:
آب
از آب تکان نخواهد خورد ؟
کودکان ِ بيشمار ِ زادگاهم / در خيابانها ولند / - بي طاقی برسر ونانی درشکم- /
نيمه های ِ ديگرم - زنان را می گويم – |
قديمی و جديد نوشته هایِ م.ايل بيگی آيهء ياس : چه سود؟ تمامِ اينهارا ـ ازنوجوانيم (درخلوت و امروز به عيان) ـ ، ديده ام و نيجه اش را : ـ حکومتِ فلاکت بارِ اسلامی! آيا بعد از اينهم خواهم ديد؟؛ حکومتِ "سلطنتِ مشروطه ( در واقع چُون همزادش "مشروعه")" آنهم ـ چُون پيشاپيش ـ سرکوبگر ؟! ۷ مهر ۱۴۰۱ ضرب المثل هایِ فارسیِ بکارگرفته شده درزبان ِ فرانسه بگمانم در سالِ 1377 تعدادی از ضرب المثل های فرانسوی - که ريشه در زبان ِ فارسی دارند- را از کتابها و فرهنگهای فرانسوی (لاروس Larousse ، روبر Robert ، هاشت Hachette ، ليتره littré و... ) جمع آوری کردم و بجایِ آنکه به ترجمهء شان بپردازم ، در ديوان ِ شعراء ودر " امثال و حکم ِ" دهخدا و " کتاب کوچهء " شاملو ، معادلهای فارسی شانرا گشتم و يافتم . تعدادی از آنها را دراينجا می آورم : Alturisme : ( همنوع دوستی ) D’autres ont planté ce que je mange , je plante ce que d’autres mangeront . ديگران کاشتند ما خورديم ، ما ميکاريم ديگران بخورند يا : بکاشتند و بخوردندو کاشتيم خورند/ چونيک بنگری همه برزيگران يکديگريم ( نظامی ) Âme: ( روح و روان ) La cage sans oiseau n’a pas de valeur . ( Sa’di , Boustan , IX , 4 ) .که بی مرغ ، قيمت ندارد قفس ـ سعدی Ami et Ennemi : ( دوست و دشمن ) La paix des deux mondes repose sur ces deux mots : bienveillance envers les amis , modération envers les ennemis . ( Hafez , odes ) .آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است / با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا ـ حافظ |
قديمی و جديد نوشته هایِ م.ايل بيگی آب از آب تکان نخواهد خورد ؟
کودکان ِ بيشمار ِ زادگاهم
اصل بر اينست : |
قديمی و جديد نوشته هایِ م.ايل بيگی دیکتاتوری وقتی که نيستی جهان چه خوبست - و شبهايمان بی کابوس . وقتی که نيستی/مردمانم - در تمام ِ جهان - ، زندگی می کنند : زخمی به تن ندارند ؛ به زندان نمی روند ؛ شکنجه نمی شوند ؛ اعدامی در کار نيست ؛ تجاوزی در کار نيست . وقتی که نيستی تمام ِ ثروتهای ِ جهان تنها برای چند تن نيست و ديگرانی - يعنی ما - ، قدری نان به "نيش" خواهيم کشيد . وقتی که نيستی ديگر جائی برای ِ اديان نيست : سه شنبه 17 ارديبهشت 90 ادامه از کدامين تبارند اينان ؟ - به جز درنده جيوانی وحشی ؟ و خوی ِ شان به چه ميماند ؟ - به جز درنده جيوانی وحشی ؟ سال 88 ، بهنگام تظاهرات |
روزنامهءفرانسویِ ليبراسيون،26سپتامبر2022 بزرگترش در اينجا
|
قديمی و جديد نوشته هایِ م.ايل بيگی
سرنگون باد حکومتِ فلاکت بار ِ اسلامی ( بی خون بهتر، با خون بالاجبار ! ) در کجای ِ دنيا ديده ايد که سفاکان خود به خود بروند ؟ سفاکان به جز ريزش ِ خون خود ـ و به ويژه ديگران - ، هرگز کنار نمی کشند ... دردآورست برای ِ منی ، که حتی از ديدنِ تنها يک قطره خون ، رعشه براندامم می افتد، بگويم که اين خونخوارترين رژيم ( يعنی متکی بر خرافات ترين ِ خرافات ها : دين)، هرگز تا نريزد تمام ِ خونها را از بين نخواهد رفت ... چگونه می توانم از ديگران درخواست کنم که خون ِ خود بريزند تا اين رژيم برود ـ که به جز اين هيچ چاره نيست . آيا حقم هست ( منی که در 5000 کيلومتری ِ ايران می زيم) چنين درخواستی کنم : که جان به بازيد که بی جان بازی هيچ اميدی نيست ؛ جان ببازيد تا جان نبازان ِ ديگر بر اريکهء قدرت نشينند و بر سر ِ ما وماها آنها آورند که ديگرانِشان آورده اند ؟ ... و باری جکايتی ست : آنانی که در روزگارانی "تنها ره رهائی" را مبارزهء مسلحانه می دانستند ، امروزه روز "نگهبانی" جلویِ چادر خاتمی و کروبی شده است از عظيم ترين وظايف ِ شان ـ که گويا حاجت به لقمه نانی دارند در "وطن"! و خسته اند از گدائی در مقابل ِ دفاتر ِ بيکاران ... گمان براين ندارم که اگر روزی روزی در برنامهء کار ، سرنگونی ِ "خشونت بار" اين رژيم باشد ، خونهای ِ بيشتری ريخته شود که تاکنون اين به جز به خون انديشان در اين 25 ساله ( به وسعت ِ قرنها ) ريخته اند. سرنگون باد حکومتِ فلاکت بار ِ اسلامی ( بی خون بهتر ، با خون بالاجبار !) 17 بهمن 82 / 6 فوريه 04طبيعت خشن آخوندی !
سگی پارس می کند
گُلی از تشنگی پرپر می زند |
قديمی و جديد نوشته هایِ م.ايل بيگی
خدايتان ، خدائی اگر می دانست ... به : آخوندهای بسيار خدا شناس !
خدايتان ،
خدايتان ، انبانی پر از شقاوت دارند !
چه
فجيع اند
انتهای ِ جنايت ِ تانرا انتها نيست ! بی هيچ شَک وشُبهه : از ديوانه گانم از بی خِردانم نمی توانم بفهمم که چرا اينهمه جنايت ؛ انتهايِ جنايتِ تانرا هيچ ـ هيچ و هيچ ـ انتها نيست ؟ ادامه منبع : ازنگاهِ م.ايل بيگی |
م.ايل بيگی : چه سالهایِ پوچ ! به : ژينا (مهسا امينی) و ديگرانی که پيش ازاين رفتند.
چه سالهایِ پوچ - و پوچ در همه چيز ؛ و پوچ و پوچ ! چه گشتيم . چه يافتيم ؟ پوچ در همه چيز ؛ و پوچ و پوچ ! * هرآنچه خواستيم ، هيچ شد/ رآنچه خواستيم ، هيچ نيافتيم و شديم اينی که هستيم ـ هيچ در همه چيز ؛ وچ و پوچ ! * جوانيمان رفت و پيش از آن کودکی و نوجوانيمان (برافشائيد "پرچمِ پُرافتخارِ شاهنشاهی"!) و دراين پيری ما مانده ايم به هيچ و پوچ ! |
آیا نخستین رمان فارسی را ناصرالدین شاه قاجار نوشت؟
ناصرالدین شاه فقط یک شاه نبود؛ عکاس بود و نقاش، شعر میسرود و داستان مینوشت. هرچند علاقهی او به ادبیات و هنر بیشتر از روی تفنن بود تا دغدغه، اما مگر شاهی را سراغ دارید که بهشکل حرفهای به ادبیات یا هنر بپردازد؟ / شاید اگر او شاه نبود و زندگی خود را وقف همین آثار ادبی – هنری میکرد، امروز ارج و قرب بیشتری میان مردم ایران داشت. سالهای طولانی حکومت[۱] او چیزی به این سرزمین اضافه نکرد و اگر هم در کشور اصلاحاتی به وجود آمد، همه مدیون اصلاحطلبانی بود که یا بهدستور او کشته شدند و یا در میانهی راه متوقف. میگویند شاه ایران سفر به فرنگ را دوست نداشت و حتا ایرانیان را از سفر به فرنگ منع کرده بود[۲]، اما با این حال سه بار در عمر خود به اروپا سفر کرد و اتفاقاً سفرنامههایی که نوشت، بعدها الهامبخش دیگر نویسندگان ایرانی شد. / یکی از این نویسندگان زینالعابدین مراغهای بود که او را با نام یگانهکتابش، «سیاحتنامهی ابراهیمبیگ» میشناسیم. کریستف بالایی، ایرانشناس فرانسوی، مینویسد: «[سیاحتنامهی ابراهیمبیگ] زیر نفوذ حاجی بابا و خاطرات سفر ناصرالدین شاه به نگارش درآمده بود.» ادامه منبع : از اين و آن تارنما ۳ |
دنیا ویژه 100مین سالگرد تولد دکتر ارانی
تقی ارانی هم چنین در برلن به فعالیت مطبوعاتی
روی آورد و از ابتدای ورود خود به این شهر با مجلات و روزنامه های مختلف همكاری
می كرد. این همكاری مطبوعاتی تا مراجعت او به نحو پیگیری ادامه داشت. دامنه و
حیطه كار نویسندگی تقی ارانی نیز گسترده بود و از نوشتن مقالات علمی (به ویژه
در زمینه شیمی) تا مباحث ادبی و زبانشناسی را در بر می گرفت.
باید به تلاش های دكتر ارانی در عرصه چاپ كتاب
هایی در زمینه ادبیات كلاسیك مانند "وجه دین"، "بدایع سعدی" و "شرح ما اشكل من
مادرات كتاب اقلیدس" اثر خیام اشاره شود. وی برای هریك از این آثار مقدمه و
حواشی نیز نوشته است. |
م.ايل بيگی : درد!
به : زندانيان،شکنجه شده گان وجانباخته گانِ گمنام
اينيم و اين |
زندگی در ايران ؛ بد گمانی و فکاهی به روايت تصوير (کارن رزنبرگ ، برگردان: داراب شباهنگ ـ رت ريويو ، نيويورک تايمز - 30 May 2008) "اردشير محصص" آثار سفيد و سياهي با ترکيبي از بذله و گزارشگري پديد ميآورد که او را در ميان روشنفکران و هنرمندان کشورش به چهره اي برجسته تبديل کرده بود. اردشير محصص در اين آثار با اشارت پر معني به مينياتور ايراني، هنرمندان غربي همچون گويا و صحنه هاي تاريخي ايران، زندگي ايران قبل و بعد از انقلاب 1979 را به تصوير کشيده بود. ايران، در دوردست، در طرحها (ماريو نِيوز، 3 ژوئن 2008 ، نيو يورک آبزروز ، برگردان: مهرداد آشنا) آقاي محصص حرفهاي زيادي براي گفتن داشت.[...] ساواک هم بر همين نظر بود. پس از اخطارهاي مکرر براي تعديل يا، بهتر از آن، دست کشيدن و پايان دادن به کار، آقاي محصص ايران را با هدف تبعيد موقت ترک گفت ـ حداقل اين طور در نظر داشت. انقلاب ايران در 1979 قصد بازگشت را منتفي کرد. در بي اعتبار کردن آقاي محصص، حکومت الهي احتمالا از شاه هم سختگيرتر ميبود. [...] . شخصيتهاي آقاي محصص قديميتر از دوره پيش از شاه و انقلاب ايران هستند ـ فضاي تصويري در زمان سلسله قاجار است که بين 1794 و 1925 بر ايران حکومت ميکرد. جنازههاي متحرک و مستبدان پفکرده در طرحهاي او، که جامههاي نامتعارف و غالبا به طرز احمقانهاي پرنقش و نگار به تن دارند، با جسمهايي وارفته و سنگين طوري شق و رق ميايستند و ژست ميگيرند که انگار موضوع عکسي رسمي هستند. طنزايرانيان ( بن مک گرات ، برگردان: داراب شباهنگ ، نيويورکر - دوم جون 2008) "بايد بگويم که من همه عمرم عاشق هنر بوده ام،" رمزي کلارک دادستان اسبق 80 ساله و وکيل مدافع بين المللي قربانيان بي دفاع ، ابن سخنان را هفته پيش ، قبل از ترک آپارتمان خود در بخش ويليج Village [در شهر نيويورک] ، که به قصد شرکت در گشايش نمايشگاه مجموعه آثار طنز پردازايراني، اردشير محصص در موزه انجمن آسيا در حرکت بود، بيان کرد. " من همواره، براي توجه گوياGoya به خشونت در اسپانيا، و به هنرمندان فرانسوي، بويژه آنهائي که انقلاب فرانسه را با مرکب روي کاغذ طراحي کرده اند احترام فراواني قائل بودهام. و اردشير بواقع وراي آنها پيش رفته است. او تاريخ طولاني و فرهنگ مردمش را بهترازهرکسي که من مي شناسم بيان کرده است." ادامه منبع : فرستاده های ديگران / ادبی |
در این مملکت بدترین انواع متصور بدبختیها و فلاکت و ذلت و بیخانمانی و
آوارگی و گرسنگی و برهنگی و ناخوشی و بیسوادی و کثافت ناشی از فقر و اطفال
علیل گرسنه - که رنگ میوه و شیرینی نمیبینند - و نهایت پستی در معاش به طوری
خارج از حد تصور است و به قدری عام است که بیش از نُه عُشر [=نه دهم] هموطنان
من و شما بهتر از حیوانات باربر و بعضی حتا بهتر از حشرات زندگی نمیکنند. منبع: ازاين و آن تارنما ۳ |
بر شعر چه میرود؟ منبع : از نگاهِ ديگران / ادبياتِ جهان |
ادامه منبع : نشرِ ديگران / ۷ ۱ |
بدر شاکر السیاب، پدر شعر نو عرب: تودهایها مصدق را قربانی منافع شوروی کردند /ترجمه: احسان موسوی خلخالی
صبح روز بعد با صدای فریادھا و گلوله ھای تفنگ از خواب پریدیم. سربازانی را دیدم که از سه کامیون پیاده میشدند و چاقوکشان ھم از کامیون چھارمی پیاده میشدند و به جان مردم افتادند، یکی کتک میزد، یکی لگد میزد، یکی مغازه ھا را آتش میزد. گفتند که مرتجعان علیه مصدق انقلاب کرده اند. چه ملت عجیبی! آن صدھا ھزار نفری که چند روز پیش در حمایت از مصدق به خیابان آمدند و تھران را به لرزه درآوردند کجا بودند؟ با مقامات حزب توده تماس گرفتم تا ببینم چرا ساکت مانده اند و در برابر این کودتایی که ۶۰ـ۵۰ سرباز اجرا کرده اند ھیچ کاری نمیکنند. با تودهای ھا که حرف میزدم تأکید کردند که میتوانند زاھدی را تا ابد زیر پا له کنند. گفتم: خب، پس چرا لھش نمیکنید؟ رفیق توده ای خندید و بعد از کمی سکوت با لحنی جدی گفت: ببین رفیق عرب، ما لب مرز شوروی ھستیم. گفتم: خب، میدانم. جواب داد: اگر ما قدرت را به دست بگیریم، فکر میکنی آمریکا ساکت میماند؟ معلوم است که نه، دخالت میکند و چنین دخالتی برای شوروی ھزینه دارد. خون در رگھایم ایستاد، با عصبانیت داد زدم: «اما شما ایرانی ھستید نه اھل شوروی، باید از مصالح ملتتان دفاع کنید نه مصالح شوروی. شوروی خودش بلد است از مصالح خودش دفاع کند.» رفیق توده ای باز خندید، اما خیلی زود لبخندش نقش باخت و با جدیتی که در چشمھای فیروزهایاش متمرکز شده بود گفت: «تو که کمونیست ھستی باید بدانی که ٴ وظیفه اول احزاب کمونیستی جھان در این شرایط حساس دفاع از صلح است. دفاع از صلح بر مصالح ملی مقدم است و چاره ای جز قربانی کردن مصالح محدود ملی و قومی در مسیر صلح و حفظ آن نمی ٴ ماند و شوروی قلعه نفوذناپذیر صلح و سوسیالیسم در جھان است. اگر به این قلعه آسیبی برسد، پیروزی بیست میلیون ایرانی چه فایده ای خواھد داشت. رفیق، ما میدانیم چه میکنیم. اولین کاری که زاھدی پس از پیروزی کودتا انجام داد، منع ھر گونه مسافرت، حتی میان روستاھا، به مدت پنج روز بود. بعد از پنج روز، توده ای ھا فرستادهایی به قبله گاھشان، مسکو، فرستادند و آن فرستاده اوضاع و احوال کشور و حزب و ٴ اعضای بلندپایه آن را با ایشان در میان گذاشت. جواب این بود: «اگر میتوانید قدرت را از زاھدی بگیرید این کار را بکنید، ما حاضریم کمکتان کنیم.» اما وقتی این فرستاده به ایران بازگشت، زاھدی دیگر قدرت را قبضه کرده بود. ادامه منبع : نشرِ ديگران |
نامه های ارتشبُد فريدون جم به احمد بنی احمد (نگين ، دورهء خارج از کشور، شماره های11 ، 15 ، 16، 17 ،ازسالِ 1379 تا81)
ادامه منبع : نشرِ ديگران ۱ |
ما ايرانی ها ؛ عادت داريم وقتی ميخواهيم به کسی نا سزا بگوييم ؛ اولين دشنامی که به نظرمان ميرسد “ پدر سوخته “ است .
اگر
بخواهيم کسی را تهديد کنيم ميگوييم “ پدرش را در ميآورم “ يا “ پدرش را
ميسوزانم “ .
اما ؛ از کجا و
چرا اين اصطلاح “ پدر
سوخته “ بعنوان دشنام در فرهنگ ما جا خوش کرده و چرا
هنگام جنگ و دعوا؛ خلايق
از اين ترکيب نا زيبا استفاده ميکنند ؟؟ اگر دوران پنجاه ساله تسلط آل بويه را بر خلافت عباسيان در بغداد و جلوه گری مذهب تشيع در آن مدت کوتاه و زود گذر را کنار بگذاريم ؛ بطور کلی از صدر اسلام تا ظهور سلسله صفويه ؛ - يعنی مدت نهصد سال -پيروان مذهب تشيع – از چهار امامی گرفته تا دوازده امامی -بصورت مخفی زندگی کرده و با پيروی از شيوه “ تقيه “ خود را از گزند سنی های متعصب در امان نگهداشته اند .[...]و شايد يکی از دلايلی که ما ايرانی ها هيچگاه دل مان با زبان مان يکی نيست ؛ يکی از دلايلی که هر روز به رنگی در ميآييم ؛ و يکی از دلايلی که به هيچ چيز اعتقاد نداريم و به همه چيز هم اعتقاد داريم ؛ همين است که بدون آنکه خودمان بخواهيم اهل تقيه هستيم و “ تقيه “ در زندگی اجتماعی ما شديدا تاثير گذاشته است . ادامه منبع :ازنگاهِ ديگران/ ايران ۳ |
ويژه نامهء "آرش" پس از "مرگ ِ" ناگهانی ِ "صمد بهرنگی" (شمارهء 18،آذرماه1347) / يادنامهء صمد ("کتاب جمعه" ، شمارهء 6 ، 15 شهریور 58) بخش دوم ، با اين نوشته ها :يک نمونه از مقالات تحقيقی صمد : آذربايجان در جنبش مشروطه / رضا بالنده : جانبدار و نه سرگردان / يک نمونهء ديگر از مقالات تحقيقی صمد : مشخصات قهرمان در افسانه های آذربايجان / غلامحسين فرنود : قهرمان مردم / نامه ای از صمد به نويسندهء يک داستان / علی کبيری : کنون ره او "برکدامين بی نشان قله است ، در کدامين سو ؟" / داريوش نواب مراغی (امصای مستعار صمد) : راهنمای شهر تبريز حسن روز پيکر : کندوکاو در مسايل تربيتی ايران / ع. فرزانه : مرگ بهرنگ / همکاران و شاگرادان صمد بهرنگی در باره او سخن می گويند : عباد احمدزاده : راستی صمد مرده است؟؛ علی - شاگرد صمد : صمد برای مردم زيست ؛ عزت دلالی : آيا اورا دوباره خواهم ديد؟ ؛ مجيد تبريزی وند : همکار خوب من ؛ رحيم رئيس نيا : معلم خوبی که حکم کيميا داشت / اوختای [عليرضا نابدل] : صمد کونلو مده دير ("صمد" در قلب من است ) / ب.ق.سهند : قربانيمی قبول ايله آراز (ارس قربانيم را بپذير!) / علی کاتبی : ارس ! / نياز يعقوبشاهی : روشنائی خائن... / کارنامه قلمی صمد بهرنگی منبع: نشرِ ديگران / ادبی ۶ |
در شماره 16 روزنامه هم ميهن مصاحبه اي با آقاي عباس ميلاني زير عنوان "روزگار سپري شده روشنفکران چپ" منتشر شده است که در آن بنا به توضيح مصاحبه کننده قرار بوده است درباره "روشنفکران چپ ادبي و دلائل تفوق طولاني آنها بر فضاي فکري جامعه " بحث شود؛ اما اگر از چند فتواي کوتاه و بدون دليل راجع به چند چهره ادبي بگذريم ، آنچه در اين مصاحبه مورد بحث قرار گرفته ، بجاي چپ ادبي ايران ، جنبش چپ بطور کلي و در همه جهان و بخصوص جنبه هاي سياسي و ايدئولوژيک آن است [...] من ترديد دارم که آقاي ميلاني نويسنده و هنرمند باشد ، يعني قريحه و خلاقيت ادبي و هنري داشته باشد ؛ نيز ترديد دارم که او صلاحيت نقد ادبي داشته باشد ، اما يقين دارم کسي که در زمان واحد ، خود را هم نظريه پرداز سياسي و ايدئولوگ ، و هم منتقد ادبي و هنري بداند ، و هم در زمينه تفکر سياسي و فلسفي و هم در زمينة خلق ادبي و هنري اظهار لحيه کند، از هيچ يک از اين دو چيزي نمي داند و شايد به همين دليل هم وقتي مصاحبه کننده از او در مورد "روشنفکران ادبي يا نويسندگان روشنفکر" سؤال ميکند، جواب اين سؤال را نمي دهد و بجاي آن ، چون چنته اش در اين زمينه خالي است ، وارد عرصه سياسي و ايدئولوژيک مي شود. زيرا تحليل ادبي و هنري ، عرصه اي است خاص خود و جولان در اين عرصه نيازمند آگاهي هاي تخصصي از موضوع و نقد و تحليل بر اساس نظريه هاي ادبي و روشهاي خاص اين رشته است ، و بدون نقد و تحليل با چهار کلمه کلي گويي بي پايه و فتوا مانند از اين قبيل که "نصف داستان هاي کوتاه هدايت را هيچ روزنامه اي چاپ نمي کرد ، اينقدر که زبانش سست است ، اينقدر که بافتش ضعيف است ..." نمي توان پرونده کسي مثل هدايت يا علوي يا صمد بهرنگي را بست [...] در تابستان سال 1355 گروه پرويز واعظ زاده (کادرهاي سازمان انقلابي حزب توده) بوسيله فرد خود فروخته اي بنام سيروس نهاوندي لو رفت و واعظ زاده و ياران او (خسرو صفائي، گرسيوز برومند، معصومه طوافچيان، مهوش جاسمي و ... ) يا در جريان يورش ساواک به خانه هاي آنها و ضمن درگيري، يا پس از دستگيري در شکنجه گاههاي ساواک به شهادت رسيدند. [...] عباس ميلاني هم در ميان اين دستگير شدگان بود. پس از آنکه معلوم شد سيروس نهاوندي خود عامل ساواک بوده و ساواک در جريان همه چيز گروه او بوده است ، برخي از اين دستگير شدگان در زندان بريدند و به همکاري با رژيم تن در دادند. عباس ميلاني از آن جمله بود. او با ابراز ندامت و نوشتن تنفرنامه اي که در مطبوعات سال 56 نيز درج شد |
منبع : نشرِ ديگران/ سياسی |
اموال يتيمان را بدهيدشان و بد را با خوب عوض مکنيد و اموال آنها را با اموال خودتان مخوريد که اين گناهی بزرگ است . اگر بيم داريد که در کار يتيمان انصاف نکنيد ، از زنان هرچه خوش داريد ، دوتا دوتا و سه تا سه تا و چهارتا چهارتا بگيريد . واگر بيم داريد که عدالت نکنيد ، فقط يک زن و کنيزی که مالک آنيد [...بدون تفسير ! از سورهء زنان ، ["] در مدينه نازل شد ["] ، ص ٢۴ کتاب اموال يتيمان را بدهيدشان و بد را با خوب عوض مکنيد و اموال آنها را با اموال خودتان مخوريد که اين گناهی بزرگ است . اگر بيم داريد که در کار يتيمان انصاف نکنيد ، از زنان هرچه خوش داريد ، دوتا دوتا و سه تا سه تا و چهارتا چهارتا بگيريد . واگر بيم داريد که عدالت نکنيد ، فقط يک زن و کنيزی که مالک آنيد [...بدون تفسير ! ] همان ص آنکسان از زنان شما که کار بد ميکنند ، چهار گواه از خودتان بجوئيد ، اگر گواهی دادند در خانه ها بازشان داريد تا مرگشان برسد ، يا خدا راهی برای آنها پديد آرد و آن دو تن از شما که کار بد ميکنند آزارشان کنيد اگر توبه کردند و بصلاح آمدند دست از آنها برداريد که خدا بخشنده و رحيم است [...] شما که ايمان داريد ! برای شما روانيست که زنان را باکراه بارث بريد برآنها سخت مگيريد که پاره ای از آنچه بايشان داده ايد ببريد [ ... ] همان ص مردان کارانديش زنانند ، برای آنکه خدا بعضی کسانرا بر بعض ديگر برتری داده و برای آنکه از مالهای خرج کرده اند ، زنان شايسته ، فرمانبرند [...] زنانی که از نافرمانيشان بيم داريد ، پندشان دهيد ودر خوابگاهها از آنها جدائی کنيد ، و بزنيدشان ، و اگر فرمانبر شدند ، برآنها بهانه مجوئيد که خدا والا و بزرگ است [ يکبارِ ديگر بخوانيد و بعد ديگر تعجب نکنيد از آنچه که بر زنان ميرود و برايران - که "حکومتِ اسلامی " ، اساسش بجز اينها نيست ] . همان ص برای کافران ، عذابی خفت انگيز مهيا کرده ايم . همان ص ٣٢ مرد دزد و زن دزد ، دستهای [[ راست ]] شان را بسزای عملشان بعنوان مجازاتی که از جانب خداست ببريد که خدا نيرومند و فرزانه است [ ... ص ٣٥ [ تورات را ما نازل کرده ايم که درآن هدايت و نوری هست و پيغمبرانی که مطيع [[ خدا ]] بودند ، طبق آن برای کسانی که دين يهود داشتند حکم ميکردند [ پس خدا ، بعداز از " تورات " ، با حک و اصلاح و ويراستاری جديد ، آنرا با نام " انجيل " ، " تجديد چاپ " کرد و بعدها ، " آخرين چاپ " را " قرآن " ناميد ؛ سورهء مائده (در مدينه ["] نازل ["] شد) ص ٣٧ ادامه منبع : نشرِ ديگران / دينی |
"ائمه و زنان"، برچيده هائي از کتاب شجاع الدين شفا:توضيح المسائل (پاسخهائی به پرسشهایِ هزارساله / دربارهء تشييع دين و تشييع دکانداران دين)
در حديث معتبر از حضرت امام محمدباقر عليه السلام منقول است که رسول خدا صلی االله عليه وآله فرمود: بال وپر زنان را کوتاه کنيد به ترک لباس و زينت تا ازخانه بيرون نروند ، وهرکه راضی باشد به زينت و بيرون رفتن زنش ازخانه ، پس اوديوث است و بنا ميشود برای او هرقدمی که برداردخانه ای . درجهنم وفرمودکه هر که اطاعت زنش کند خدااورابه جهنم اندازد .پرسيدند : غرض ازاطاعت چيست ؟ فرمودمثلا اذن ميطلبدکه به حمام ياعروسی برود ، ومردقبول ميکند . (مجمع المعارف ومخزن العوارف ، عين نهم ، درعقوبت زناکاران ولاطيان) [ تاليف عالم ربانی محمدشفيع بن محمدصالح قدص سرهما (ضميمه کتاب حليه المتقين) ، نشريه مرکز انتشارات امين و رشيدی ( تهران یب تاريخ) ، بدونِ ذکرِص از شفا=ش]صص ٨-٥٧٧ درحديث صحيح ازحضرت امام محمدباقر(ع) منقول است که زنی آمد بخدمت حضرت رسول اکرم صلی االله عليه وآله ، وپرسيد يارسول اله ، چيست حقی که شوهر برزن دارد؟ فرمود بر زن لازم است که اطاعت شوهربکند وازخانه او بی رخصت بيرون نرود وهرگزنافرمانی نکند . پرسيد يارسول اله، آيامن نيز برشوهرم آنقدرحق دارم که او برمن دارد؟ فرمودکه ازصديکی نه . وپس فرمود: اگرامرميکردم که معاذاالله کسی برای غيرخدا سجده کند، هرآينه زنان را ميگفتم که به شوهران خودسجده کنند. حضرت رسول اکرم (ص) فرمودندکه هرکه يک دختردارد بارش گران است ، وهرکه دودختردارد به خدا سوگندکه بفرياد اوبرسيد ، وهرکه سه دخترداشته باشد جهادکردن را ازاو برداريد، وکسی که چهاردختر داشته باشد ، ای بندگان خدا اورا ياری کنيد ، ای بندگان خدا به اوقرض بدهيد. ای بندگان خدا به او ترحم کنيد . ونيزازآن حضرت (ص) منقول است که چون اراده جنگ ميفرمودند با زنان خود مشورت ميکردند تا آنچه ايشان گويند خلاف آن بفرمايند. ازحضرت امام محمدباقر (ع) و حضرت امام جعفرصادق (ع) منقول است که حقتعالی برای زنان غيرت جائزنداشته است وفقط از برای مردان غيرت قرارداده است ، زيراکه ازبرای مردان چهارزن وازمتعه وکنيزآنچه خواهند حلال گردانيده است واز برای زن بغيراز يک شوهرحلال نکرده است واگرشوهرديگرطلب کند نزدخدا زناکاراست ، وغيرت ورشگ نميبرند مگرزنان بد. |
قرآن منبع اصلی و پايه و اساس مکتب فکری (جهان بينی و ايدئولوژی) ماست . تعاليم قرآن ، قانون اساسی نظام توحيدی [و جمهوری يا قابلِ فهم تر ؛ حکومتِ اسلامی؟ يعنی تمامِ انواع و اقسامِ "اسلاميونِ" قشری ، "متمدن" ، "نان خور به نرخِ روز" به يک راه : قانونِ اساسی ايران بايد ، و يعنی ، "قرآن"] و سرچشمه معرفت و هادی و رهگشای ما در حيات فردی و اجتماعی است . [...] پيام قرآن برای مردم است و قرآن حاوی همه آموزشها ومعرفت های اساسی است [خط کشی زيرِ کلمات ، از من] که هر انسانی در زندگی فردی و اجتماعی بدان نيازمند است . ص١ امت : از ريشه "ام" به معنای قصد کردن است و امت جماعتی ازانسانهاست که دراين قصد و هدف مشترک هستند . از اين کلمه ، مفاهيم نزديک و وابسته بيکديگری چون ، پيش رو ، حرکت به جلو ، پيشوائی وحدت و اشتراک راه و اشتراک هدف - جماعت ، همراه ، اخذ ميگردد . در قرآن در بيش از شصت مورد اين کلمه بطور مفرد يا جمع بکار رفته است . پيوند مشترک بين افرادی که تشکيل امت می دهند ، جنبه فکری وهدفی دارد ، عوامل ديگری چون نژاد ، خون ، رنگ و زبان و حتی سرزمين در نظر گرفته نشده است . [...] قرآن بهرنوع اجتماع انسانی امت نمی گويد - وجه تمايز مفهوم امت ازساير مفاهيمی که برجمع افراد اطلاق ميشود ، همان مقصد و راه مشترکی است که افراد را به هم پيوند می دهد . ص٢ مفهوم امت با ملت و قوم و هراجتماع ديگر انسانی اين فرق اساسی را دارد که وحدت درراه و سرنوشت درآن الزامی است - ممکن است ملتی به امت های مختلفی تقسيم شود - هرگروه که ازيک ملت و يا قوم که در راه و مسير مشترکی گام برمی دارند و رو بسوی هدف واحدی دارند - يک امت هستند . ص٣ امامت : امامت به معنای پيشوائی وتقدم درهرامری است . پيشوا ورهبراست که مردم را بسوی هدفی خاص هدايت ميکند . از ريشهء "آم" بمعنای قصدکردن وبه سوی چيزی روآوردن . امام نمونه وسرمشقی است که ازآن پيروی ميشود . پس اعم ازشخص است . کتاب هم ميتواند امام شود يعنی سرمشق و راهنماقرارگيرد امام راهنما وپيشوابسوی هرنوع هدفی است ، خوب يا بد. ص١٨ ادامهمنبع : نشرِ ديگران / ١٠ |
آخوند âxund 1) آن که در مکتبخانه به کودکان الفبا آموزد. مترادف مُلاَ * آمُلاَ . 2) صاحب عقايد قشری پوسيده . 3) روضه خوان . اورا به آقا خطاب يا ياد می کنند. احمد شاملو ، کتاب کوچه ( فرهنگ لغات ، اصطلاحات ، تعبيرات، ضرب المثل های فارس)،جلد دوم ( حرف آ / دفتر دوم)، انتشارات مازيار ، تهران ، 1362 ؟، ص 334 باورهای توده [ دربارهء ] آخوند آخوند که برای مصيبت گفتن درمجلس ختم دعوت می کنند بايد عددش طاق باشد ، و معمولا يکی تا سه تا . اگر جفت باشد بدبختی خانوادهء عزا جفت خواهد شد ! آخوند ( به ) منبر نرفته ، قربون ِ سَر ِ بُريدَه ت ! "قربون سر ِ بريده ات " عبارتی است که معمولا مؤمنان درحال گريستن به روضهء شهدای دين و بخصوص امام حسين زبان می گيرند ، و کنايه از شيون کردن درمجالس روضه خوانی است.همان ص آخوند [ يا ملا ] شدن چه آسان ، آدم شدن چه مشکل ! ای دل ، نفسی به يار همدم نشدی / درحلوت کوی دوست محرم نشدی / صوفی و فقيه و مفتی و دانشمند / اين جمله شدی وليک آدم نشدی ! [؟] ص 339 آخوند که مُفت شد ، موش های خانه راهم بايد عقد کرد؟ (درمفهوم مخالف به کار می رود .) تنها به صرف اين که خرجی به شخص تحميل نمی شود می توان به هر کار بی دليل و منطقی اقدام کرد | کارد که مفت شد، آدم بايد شکم خودش را هم پاره کند! همان ص آخوندِ مُلاَ باجی: ١. نمونهء زنان مکتب دارِ فاقد صلاحيتی که درقديم کودکان را الفبا و خواندن قرآن می آموختند . ۲. مرجع تقليد زنان بی سواد و عامی ، که افکار خرافی ابلهانه رواج می دهند : " هرمزخرفی راکه فلان آخوند ملاباجی گفته باشد نبايد قبول کرد " // مترادف کلثوم ننه . ادامه منبع : نشرِ ديگران / ادبی ۴ |
اين ملعون چه کرده بود . در ميان طلاب دينيه رسمی کهن است که چون يکی ازآنان باغيرطالب بجنگ و ستيزخيزد، ديگران پيش از آنکه ظالم را از مظلوم بشناسند تعصب را بحمايت همکار برخيزند . بدان حد که درزمان سلطنت ناصرالدين شاه درتبريز بيگناهی را بدين ترتيب کشتند . آخوند نباتی يعنی کشک . آخوندي را باستهزاء آخوند کشکی می ناميدند واو برمی آشفت و بگوينده ناسزا می گفت روزی کسی باو آخوند نباتی خطاب کرد . آخوند خيره باو نگريسته و گفت : ای ملعون ، آخوند نباتی يعنی کشک ؟ جلدِ اول ، صفحهء ٢٠ آخوند [ را ] نباشد درد و غم . مثل را برای قوی کردن دل مريض و تيمارداران گويند وازآن اراده کنند که بيمار حالش خوب است وبغلط اورا دربستر خوابانيده و بعلاج مشغوليد . همان ، ص ٢١ ابليس فقيه است گراينها فقها اند . ص ٨١ ازتخم گلين چوزه نزايد . چوزه جوجه است . ازترس تيغ مسلمان است . نظير : [...] ز شيخ شهر جان بردم بتزويرمسلمانی / مدارا گربدين کافرنمی کردم چه ميکردم . ناصرخسرو . ص ١١٢ اگرخر نمی بود قاضی نميشد . ( زگلپايگان رفت شخصی باردو . که قاضی شود صدر راضی نميشد برشوت خری داد و بستد قضا را اگر...) ص ٢٠٨ امامزاده ايست که باهم ساختيم . چنانکه در اختراع و ابداع مزارها عادت رفته است ، شيادی چند بنهانی لوحی مزور که نام فرزندی ازائمه عليهم السلام برآن ثبت بود درخاک کردند . و با روياهای دروغين خود ساده لوحان را بکاوش زمين و برآوردن لوح برانگيختند . لوح برآمد ، دعوی ثابت وتوليت مزار بديشان مسلم و جداول صدقات ونذور از هرسو بدانصواب روان شد . ناچار سپس درانظارعامه قسم بزرگ همدستان برهمان مزارشريف بود . تاروزی يکی ازشرکاء جعل از دستيارخويش مالی بدزديد . صاحب مال بحدس وقياس سارق را شناخته درمطالبت ابرام ميکرد واو هربار سوگندان غليظ بهمان بقعه منيف برانکار می افزود عاقبت مردازبی شرمی و وقاحت همکار بحيرت مانده و بی اختيار در ملاء ناس برخلاف مصلحت خويش فريادبرآورد . ای بی آزرم ! آخر نه اين امامزاده را باهم ساختيم [!] ص ٢٨٢ اين خری است که باهم امامزاده ساختيم . ص ٣٣٣ انشاء االله گربه است . ديربامی امام ده به مسجد ميرفت جامه اش بسگی باران خورده بساييد . امام چشم برهم نهاده گفت انشاءاالله گربه است . ص ٣٠٠ |
واحد پول کشور *ايران* بر مبنای «دينار» بنا
شده. دينار، واحد قديمی پول روم و بعد
امپراتوری روم شرقی بود و «ديناريوس» خوانده
می شد. يک ديناريوس روم شرقی برابر با يک سکه
نقره بود که وزنش در مواقع مختلف فرق می کرد.
اين واحد پول بعد از فتح اراضی روم شرقی به
دست مسلمانان، از طرف اونها به عنوان نام واحد
پول انتخاب شد و تبديل شد به ديناری که امروزه
هم در کشورهای عربی از آن استفاده می شود. به
همين ترتيب، سلطنتها و حکومتهای ايرانی هم از
دينار استفاده می کردند. اما به تدريج، در
نتيجه تورم و بی ارزش شدن پول، احتياج به
واحدهای پولی بزرگتر پيش اومد. اين واحدها همه
بر مبنای دينار بنا شده بودند.
در دوره صفوی، شاه عباس شروع به ضرب يک سکه
کرد به ارزش 200 دينار يا دو محمودی. اين سکه
به «عباسی» معروف شد و بسيار مورد استفاده
قرار گرفت. در همين زمان، به علت رابطه پرتغال
با ایران، سکه های پرتغالی در ايران رايج شد
اين سکه ها «رئال» نام داشتند ( که هنوز هم
واحد پول بعضی از مستعمرات سابق پرتغال، مثل
برزيل است). اين واحد پول، بر مبنای وزنش،
مطابق 1175 دينار گرفته شد و در ايران به اين
اندازه خريده می شد. |
نخستین خطری که پرسنل سپاه پاسداران ،و خانواد هایشان را تهدید می کند، برخورد انتقام جویانه مردم با آنان می باشد .و هنوز ایرانیانی هستند، که در سال 1357 و هنگام فروپاشی رژیم پادشاهی، اینگونه برخورد ها را بچشم خود دیده اند. و آرشیو های روزنامه ها و نشریات و رادیو تلویزیون های ایرانی و خارجی آن زمان، سرشار از اسناد و مدارک کافی در این زمینه می باشند. اگر نگاهی به سال 1357 و به روز های پایانی رژیم پادشاهی در ایران بیندازیم ،در می یابیم که همین خوشبینی که امروزمیان پرسنل سپاه پاسداران و نیرو های انتظامی و امنیتی در جاودانگی رژیم وجود دارد ،در هما ن زمان نیز بیش و کم در میان نیرو های ارتش و ژاندارمری و شهربانی و ساواک وجود داشت. ولی نباید از یاد برد که بر پایه آمار ها نزدیک به هفت هزار تن از نیرو های شهربانی و ژاندارمری و ارتش و ساواک و گارد شاهنشاهی ،در روز های آغاز انقلاب اسلامی هدف انتقام جویی مردم و رژیم تازه قرا گرفتند. و در خیابانها بدست مخالفین رژیم شاه کشته شدند، و شماری ا زآنان نیز در دادگاههای انقلابی تیر باران گردیدند، و خانواده هایشان مورد آزار وتجاوز و بی احترامی قرار گرفتند. /شمار کشته شدگان شهربانی بدلیل تماس بیشتر آنان با مردم خشمگین بیشتر از دیگر نیرو ها بود./برای نمونه بیست و دو تن از پرسنل شهربانی شهر گرگان، بدست زندانیان جرایم جنایی و مواد مخدر، آزاد شده از زندان ،و دیگر مردم انقلابی، در همان سلولها کشته شدند، و دیده شد که در کنار خیابان روبروی شهربانی ،برخی از کشتگان را پوست کندند. و پیکر های آنان را آتش زدند./پس از این جنایت ،پیکر های این کشتگان را حتا درگورستان شهر نتوانستند بخاک بسپارند ، و بستگان آنان به ناچار پیکرهای سوخته و تکه و پاره شده را، به کوه ها و جنگل های پیرامون شهر بردند و خاک کردند. ادامهمنبع : فرستاده های ديگران . متفرقه |
بی سلام ، ای درمانده ! بی سلام ، ای به تماميت باخویِ ناانسانی ـ به حيوانيت خود می بالی ؟ بی سلام ، ای به تماميت درنده ـ خون آشام ! بی سلام ، ای "رهبرِ عظيم الشانِ" زن ستيز ، بی سلام ، ای خيانت به مردمت افتخار ، بی سلام ، ای نشانت نبوده به اقتصاد و اجتماع ، بی سلام ، ای ويرانگرِ خاک ، دريا ، رود ، جنگل ، طبيعت . ی سلام ، ای بدور از هرچه تمدن ست و فرهنگ ، منبع : ازنگاهِ م.ايل بيگی |
فدائيانِ اسلام ، امروز ديگر آن مفهومِ محدودِ سالهايِ بيست را ندارد كه توسط چهار تروريستِ قشري پايه گذاري شد . فدائيانِ اسلام ، امروز يك جريانِ وسيعِ فكري است با زير بنايِ مشروعه طلبي و ولايتِ فقيه كه مبتكرِ و بنيانگذار اصليِ آن شيخ قضل الله نوري، "پيشوايِ كبير" آن آيت الله كاشاني، قهرمانِ آن نوابِ صفوي ، خطيبِ آن حجت الاسلام فلسفي ، بازويِ مسلحِ آن سپاه پاسداران ، حاكمِ شرعِ آن حجت الاسلام خلخالي و رهبر آن آيت الله خميني است . (ص10) و امروز ، در رژيم جمهوری اسلامی ، که آرزوهایِ چهل و چند ساله ی آيت الله خمينی و آرزوهای سی و چند ساله ی فدانيان اسلام و ساير مرتجعين تحقق يافته است ، «پاکسازی» زمين از وجود «جرثومه های که موجب تشتت وحدت اسلامی و اخوت قرآنی» و «آتش فتنه گری و تفرقِ كلمه» اند ، با ابعادِ پيوسته در حالِ گسترش ، ادامه دارد. [...] رژيمِ جمهوريِ اسلامي، برايِ استحكامِ پايه هايِ متزلزلِ حكومتِ جابرانه اش همچنان خون ميطلبد . (همان،صص 26-27). حزبِ توده ، چهار سال پس از كودتا ، در تيرماهِ 36 نيز گمان كرده بود كه گويا با "انتقاد از خود" در "قطعنامهء وسيعِ كميتهء مركزيِ حزبِ تودهء ايران در بارهء روشِ حزب در موردِ مسالهء ملي شدنِ صنايعِ نفت" ، ابعادِ مخوفِ خيانتِ رهبرانِ حزب به توده ها و بويژه به طبقهء كارگر ، زدودني است . در حاليكه دستهايِ آلوده به خونِ كارگران و نظاميان و روشنفكرانِ انقلابي ، نه با استغفار نامهء پلنوم چهارم ، بلكه بقولِ شكسپير ، با تماميِ عطرهايِ عربستان، پاك شدني نيست. (همان،ص147). منبع : ازنگاهِ فريدون ايل بيگی |
م.
ف. فرزانه می
نویسد:
لسكو
فقط ایراندوست و ایرانشناس نبود، زبانشناسی استثنایی بود كه نه تنها فارسی و
عربی و آلمانی و انگلیسی و اسپانیایی را خوب می دانست، بلكه قصه های عامیانۀ
كردی را به فرانسوی ترجمه كرد، دستور زبان كردی را تدوین نمود و در مدرسۀ
زبانهای شرقی پاریس این زبان را درس مي داد. لسكو فقط بوف كور ، محلل و زنی
كه مردش را گم كرد هدایت را ترجمه نكرده بود. پدرو پارامو (Pedro
Paramo) اثر معروف ژوان رولفو (Juan Rulfo) نیز به وسیلۀ او از
اسپانیایی به فرانسوی برگردانده و شناخته شد. منبع : از اين و آن تارنما |
در ربط با رجال ايران، فريدون تنها از مصدق ياد کرد، در ١٨ مهر ١٣٦٥ همراه با نقد و ستايش، نکات مهمي از خاطرات او بر کشيد که در هيچيک از نوشته هايش بدان اشاره نکرده است. نوشت: مصدق در قسمت اول خاطراتش ضمن گفتگو در موضوعهاي گوناگون، از دستگاه استيفا سخن گفته که بسيار سودمند است و اطلاعات تازهای به دست مي دهد. مطالبی هم راجع به تشکيلات اداری دارد که هيچ تازگی و ارزشی ندارد. رساله ای که تو بدست آوردی و ضميمهء کتاب مفصل “افکار منتشر نشده” به انتشار رساندی خيلی سودمندتر و مهمتر مي باشد. اطلاعات اين رساله را در هيچ جا سراغ ندارم و اين نکته را به هر کس گفتم، زيرا اغلب چنين می پنداشتند که نوشتهء مصدق در اين مقوله هم بديع است که به هيچوجه نيست. در موضوع حرکت مشروطه خواهی نيز مطلبی دارد که پايه و مأخذ صحيحی ندارد. به عقيدهء او آزاديخواهان و مشروطه طلبان ايران دانش سياسی سطحی از مغرب زمين داشتند. از قضا اقليت معدودی که از همان آغاز نهضت مشروطگی مروّج انديشه های جديد بودند، هم آگاهی سياسی صحيح از مدنيت و حقوق سياسی مغرب داشتند و هم نسبت به مسائل اجتماعز و سياسی ايران بينا بودند. مذاکرات مجلس و قوانين موضوعهء آن در همان مجلس اول گواه بر اين معنی است. اما اين بدان معنا نيست که در کارشان کاستی نبود. مصدق نه آن زمان و نه پس از آنکه در سوئيس درس خواند، مقام شاخص در فلسفهء اجتماعی و سياسی و شناخت فرهنگ مغرب کسب نکرد و سهمی در ترقّی آن (حتی به اندازهء نخبگان آغاز نهضت مشروطه خواهی) ندارد. اما او شاخص است به سخت پائی در برابر ديکتاتوری داخلی و زورگوئی و استعمار بيگانگان. از اين نظر او مقام اول را حائز است. از اين نظر هيچکدام از يارانش در جبههء ملی نزديک مقام او نمي شوند. اساساً ياران او هيچکدام آدمی نبودند که ارزشی بتوان برايشان تصوّر کرد ادامهمنبع : ۱. ويژه نامهء هما ناطق ۲. ويژه نامهء فريدون آدميت |
با نوشته هائی از : تراب حق شناس:شرک،کفر، ارتداد، الحاد، زندقه و... مھناز متین : طاھره بردارپرده از میان شھلا شفیق : زن ، نوشتن و کفر در دنیای اسلام ناصر مھاجر : تکفیر طالبف ، نمودی از ستیز میان مشروطه و مشروعه کفر و ارتداد درقانون جمھوری اسلامی علیرضا مناف زاده : وجدان بر فراز کفر و دين ژان فرنسوا کان (برگردان : بھروز افشین): تفتیش عقايد : ديروز و امرو
منبع : از نگاهِ ديگران |
م.
ف. فرزانه می نویسد:
لسكو فقط ایراندوست و ایرانشناس نبود،
زبانشناسی استثنایی بود كه نه تنها فارسی و عربی و آلمانی و انگلیسی و
اسپانیایی را خوب می دانست، بلكه قصه های عامیانۀ كردی را به فرانسوی ترجمه
كرد، دستور زبان كردی را تدوین نمود و در مدرسۀ زبانهای شرقی پاریس این زبان را
درس مي داد. لسكو فقط بوف كور ، محلل و زنی كه مردش را گم كرد هدایت
را ترجمه نكرده بود. پدرو پارامو (Pedro Paramo) اثر معروف ژوان
رولفو (Juan Rulfo) نیز به وسیلۀ او از اسپانیایی به فرانسوی برگردانده و
شناخته شد. منبع : ويزه نامهء ناصر پاکدامن |
فرزادرا می توان ازرویِ نامه هائی شناخت که هرازچندگاهی ديوارهای سترگِ سانسورِ زندان را در می نورديد و به بيرون درز می کرد . بايد آنهارا خواند تا به افکارش ، به عشق و شورِ بی پايانش ، به آتشِ درونش ، به عُمقِ اميدش و به بزرگیِ روح اين جوانِ اسطوره ای قرنِ بيست و يکم پی بُرد . جمهوری اسلامی با شکنجه و آزارِ چندين ساله تلاش کرد اتهاماتی به اين مُعلم آزاده ببندد که فرزاد هيچگاه به آنها گردن نگذاشت ختی به قيمتِ جانش . او عميقا اعتقاد داشت که جرمی ندارد . روشن بود که تنها "جُرم" او گفتن "نه" به وضع موجود بود ، پاشيدن بذر آگاهی بود ، و همين هارا تاريک انديشان اسلامی نظم سرمايه تاب تحمل نداشتند . و به همين دليل پيکرِ نحيفِ فرزاد را بارها و بارها وحشيانه تا سرخد مرگ شکنجه کردند. سرانجام هم در يک دادگاه فرمايشی شش دقيقه ای بدونِ حضور وکيل و هئيت منصفه به اعدام محکوم کردند . فرزاد برخلافِ ترهاتِ دستگاهِ تبليغاتی جمهوری اسلامی نه "بمب گذار" بود .نه "تروريست"! فرزاد يک مُعلمِ آزاديخواه بود. او تلاش می کرد که ياد بدهد و ياد بگيرد. تلاش می کرد علت پابرهنگی کودکانِ دانش آموزان را پيدا کند و بازبانِ شيرين و دوستانه به آنها بيامزد . او تلاش مي کرد علتِ خودسوزیِ "مادر ميديا" را پيدا کند . فرزاد رودِ روانی بود که به هر گوشهء اين نظامِ نابرابر سر می کشيد . منبع : ازنگاهِ ديگران / سياست ۲ |
جنبش و جريانی اين روزها[سال ۸۸] در ايران (به ويژه در تهران) به وجود آمده است که شروعش بسا فراتر از جريانات سالهای ۶۵ و ۷۵ است . اسمش را هرچه که می خواهید بگذاريد (خيزش ، قيام، انقلاب و ...) . من يکی ، چيزی از انقلاب در آن نمی بينم - همانطور که در سال ِ ۷۵ نديدم و توضيح اش در نوشته های ِ مختلف داده ام ... آخر اين چگونه "اتقلاب" يست که شعارش ، در خيابانها و سر ِ بام ها ، "الله اکبر" است ! اگر قصد "اتحاد"است و يکسانگوئی و يکسانحوانی ، شعاری بهتر از اين وجود نداشت ؟ درست مثل ِ سالهای ۶۵ و ۷۵ ، که بحث هارا گذاشتند به "بعد از انقلاب" و بعد از انقلاب ، همه گان را خفه و خفقان کردند و چيزی برای ِ "بحث" نماند . درست مثل ِ آن سالها ، زنان ِ حتی لائيک ، برای "همرنگی و نشان دادن ِ اتحاد" ، بی هيچ اجباری، روسری برسر کردند و خاک برسر خود کردند و شدند برای هميشه (لااقل در اين سی سال) توسری خور ! ... رهبر ِ اين "انقلاب ِ اسلامی جديد" - ميرحسين موسوی _، از سالهای ِ"طلائی" خمينی ياد می کند و ميخواهد دنباله رواش باشد - مبارکتان باد چنين "انقلاب"ی و چنين"رهبر"ی!... "سالهای طلائی" خمينی چه بود ؟ : به جز زدن بردهان ِ هر مخالف و "نق" زن ؛ به جز اجباری کردن ِ حجاب ؛ به جز بستن ِ رونامه ها و زندانی کردن ِ روزنامه نگاران ؛ به جز سرکوب ِ مردم ِ کردستان و گنبد و آذربايجان و خوزستان و ... ادامه |
سومین و کامل ترین زندان پایتخت ( زندان قصر و زندان موقت شهربانی، زندان زنان و بازداشتگاه مشترک ضدخرابکاری پیشتر ها ساخته شدند ) به نام زندان اوین در طول حکومت پهلوی دوم به همراه زندان های عشرت آباد و قزل قلعه ساخته شد. زندان اوین با هزینه بسیار سنگین و با همکاری دوستان اروپایی و آمریکایی پهلوی دوم، عنوان مجهزترین زندان تهران و ایران را به خود گرفت. ساخت این زندان از سال ۰۴۱۳ تا ۰۵۳۱ به طول انجامید و طبق اسناد، زمین زندان متعلق به سیدضیاء الدین طباطبایی روزنامه نگار و نخست وزیر کودتای ۹۹۲۱ بوده است. زندان اوین تا قبل از پیروزی انقالاب اسلامی، مستقیما توسط ساواک اداره می شد. زندان اوین در ابتدای امر بمرور بازسازی شده است بطوری که برخی از زندانیان از اوین جدید نام برده اند. این تغییرات اولیه بدین سبب بوده است که محدویت های ارتباطی زندانیان با یکدیگر بیشتر ایجاد شود. بعنوان مثال ساخت توالتهای فرنگی در سلولها بدینجهت بوده است. این زندان بطور کلی از سلولهای انفرادی و جمعی تشکیل شده است. سلولهای انفرادی یک متر و ده سانت پهنا و ۲ متر طول داشته است. سلولهای سه نفره یک متر و هشتاد سانت پهنا و دو متر طول آن بوده است. ( خاطرات محمود بازرگانی از زندانیان سیاسی دوره پهلوی) منبع : از اين و آن تارنما |
ژاله عالمتاج قائم مقامی! در جسارت فکر و اندیشه پیش کسوت فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی است یک قرن پیش از این میزیسته است. ٢٢ سال پیش از پروین اعتصامی چشم به جهان گشوده بود. اما دریغا! بسیار کم میشناسندش. آزاده زنی که در دورانی از زمان، و مکانی از جهان به دنیا آمد که دانش و آزادگی برای زن حاصلی جز رنج نمیآورد، و او جان هوشیاری که سر تسلیم به زمانه خود را نداشت. از کجا و از کدامین روزن های همه به هراسناکی ها گشوده، جهانی دیگر را پاییده بود که امید رهایی زن فردا را در آن خراب آباد که نه دشمن ، بلکه انکار زن بود، سرود : باکی از طوفان ندارم،/ساحل از من دور نیست/تا نگویی گور توست این سهمگین دریای من/زیر دستم گو مبین ای مرد! کاندر وقت خویش / از فلک برتر شود این بینوا [...] زندان اوین در ابتدای امر بمرور بازسازی شده است بطوری که برخی از زندانیان از اوین جدید نام برده اند. این تغییرات اولیه بدین سبب بوده است که محدویت های ارتباطی زندانیان با یکدیگر بیشتر ایجاد شود. بعنوان مثال ساخت توالتهای فرنگی در سلولها بدینجهت بوده است. این زندان بطور کلی از سلولهای انفرادی و جمعی تشکیل شده است. سلولهای انفرادی یک متر و ده سانت پهنا و ۲ متر طول داشته است. سلولهای سه نفره یک متر و هشتاد سانت پهنا و دو متر طول آن بوده است. ( خاطرات محمود بازرگانی از زندانیان سیاسی دوره پهلوی) منبع : ازنگاهِ ديگران |
میشه من یك سوال بكنم؟ گفتم بگو. حرفت را بزن. و راننده با همان لهجه مشهدی گرمش گفت: میشه به من بگین صاحب این سنگ چه نسبتی با شما داشت [...] از راننده پرسیدم: شما سال 1352 و دادگاه خسرو گلسرخی و كرامت دانشیان یادت میاد؟ و او سری تكان داد و گفت: ها... بله... خدابیامرزدشون عجب مردایی بودن! جلال با خنده گفت: این سنگ همون خسرو گلسرخی بود... با شنیدن این جمله مرد راننده، چنان پایش را روی پدال ترمز كوبید كه نزدیك بود من و جلال با سر از شیشه مقابل اتومبیل به بیرون پرتاب شویم. جلال فریاد زد چی شد؟ راننده وانت، در را گشود و چمباتمه روی زمین نشست و در حالی كه گریه میكرد و به سرش میزد گفت: من برای سنگ گلسرخی از شما پول بگیرم... مگه من نامردم؟ بعد اسكناسها را بیرون آورد داخل اتاقك وانت انداخت. ادامه |
منبع : ازنگاهِ ديگران ، دينی |
سرلشکر اردوبادي و قيام عشاير فارس به بھانه ارتحال دکتر ناصر طالب زاده اردوبادي دکتر ناصر طالبزاده اردوبادي، جراح قلب، استاد دانشگاه سياتل و دانشمند برجسته ايراني مقيم آمريکا، در پنجاه و دو سالگي به شکلي مشکوک، بدون سابقه بيماري قلبي، با ايست قلبي درگذشت. او اندکي پيش، به اتھام حمايت مالي از حزب الله لبنان، با حکم يک خانم قاضي يھوديتبار، يک سال و نيم از عمر خود را در زندان سپري کرد و اموالش مصادر شد. سرانجام، به دليل فشار افکار عمومي و حمايت جامعه پزشکي آمريکا ناچار به آزادي او شدند. [١ ]دکتر طالب زاده برادر کوچکتر آقاي نادر طالب زاده، فيلمساز و انديشمند سرشناس، است. نادر طالبزاده درباره مرگ برادرش ميگويد: «دکتر ناصر طالبزاده پزشک کلينيک اورژانس شھر سياتل آمريکا از سال ١٩٩٦ توانست با مديريت بر ھفده کلينيک، که حدود ١٠٠ پزشک و پرستار آمريکايي در آن فعاليت مي کردند، موفق ترين پزشک شھر سياتل شناخته شود. او با توطئهاي مبني بر ھمکاري وي با حزب الله لبنان به محاکمه کشيده شد و به زندان افتاد. چون برادرم ايراني و مسلمان بود ھماره به او مشکوک بودند و از سوي ديگر چون پزشک موفقي بود او را به نحوه و نوع اعمال پزشکي و استفاده از طبابت شرقي و طب سوزني و ھمچنين تھمت ھمکاري با حزب الله لبنان محاکمه کردند.» [١] منبع : کتابخانهء خلوت ، سياسی |
منبع : ازنگاهِ ديگران ، دينی |
منبع : ازنگاهِ فريدون ايل بيگی |
فريدون ايل بيگی : در عظيم خلوت من
در عظيم خلوت من |
بخش اول - اراده برای تغيير کهنه / بخش دوم - سرتيپ ديوسالار(سالار فاتح)/ بخش سوم: راهپيمايی خونين برای آزادی - خاطرات سرتيپ ديوسالار قسمت اول / راهپيمايی خونين برای آزادی - خاطرات سرتيپ ديوسالار قسمت دوم / راهپيمايی خونين برای آزادی - خاطرات سرتيپ ديوسالار قسمت آخر . بمناسبت آغاز راهپيمايی برای فتح تهران |