درد ِ دل !
يکهفته ايست که اين
"تارنما" به روز نشده است . به خواننده بدهکارم که توصيحی
بدهم (پيشاپيش بگويم که آنچه برسرم آمده است ، در مقابل
آنچه که بر سر ِ شما ، به نا انسانی ترين وجهی می آورند ،
هيچ است و پوچ - مقداری خسارت ِ مالی برای جبران ِ خسارات
ِ وارده (با اين جيب ِ خالی !) ، ساعت ها ، روزها و هفته
ها و شايد ماه ها برای باز سازی ِ دههاهزار پرونده و صفحه
و عکس و ... ) :
من که از رايانه چندان
سررشته ای ندارم و نمی دانم که چگونه می توانند يک
کامپيوتر را از راه ِ دور بسوازند - اما سوزاندند و در
روزگار ِ تنگائی مالی ، پدر ِ دو سه قرانم را هم در
بيآورند ... و اين "قوزی [گوزی؟] بود بالای ِ قوز!" :
پنج ماهی می شود که
چاپگر و اسکنرم "مرحوم" شدند و جيب ِ تماما سوراخ شده و
پاره ام اجازه نمی دهد که يا تعمير کنم و يا يکی ديگر بخرم
و بسيار کتاب و نشريه را در "نشر ِ ديگران"
بيآورم ...
... بيشتر از اين بر
بخت ِ من گريه نکنم ! (يک وقت خيال نکنيد که دارم "دست
گدائی" دراز می کنم و "کيسه ء گشاد ِ گدائی" به گردن
آويخته ام ، حتی يک دينار کمک مالی نمی پذيرم - همانطور ،
عليرغم پيشنهاداتی ، هرگز "آگهی تجاری" نپذيرفتم) .
... بهر حال ، در اين
چند روزه ، توانستم ، به گمانم ، لااقل پنجاه درصد ِ مطالب
را باز سازی کنم و سعی دارم مابقی را هم هرچه زودتر بيآورم
...
... و ديگر چه دارم که
به گويم - به جز : پوزش برای ِ همه چيز !
م.
ايل بيگی
اينيم و اين
واز اين " اينمان " چه افتخاري ؟
ساده زاده ميشويم و
ساده ميميريم
و در مرثيه يمان هيچ كس نخواهد گريست
و بر قبرمان هيچ كس سنگي نخواهد گذاشت
و بر قبرمان هيچ كس گلي نخواهد گذاشت .
آنچنان گمناميم كه اگر شكنجه و زنداني شويم
هيچ كس برايمان امضاء جمع نخواهد كرد
هيچ كس به عفوِ بين المللي شكايت نخواهد برد
و هيچ كس جوامع ِ حقوقِ بشر را خبردار نخواهدكرد .
دردا
دردا !
هيچ كس نمي فهمد كه
برما بسياران رفته است .
دردا
دردا !
هر كس به سخره مان مي گيرد
كه اينچنين مدام آه و ناله گريم
- چه داريم ديگر !
دردا
دردا !
ما بسياران كشيده ايم - از كودكي مان تا بامروز؛
واز تماميِ حكومت ها .
دردا
دردا !
خوابمان چرا اين چنين آشفته بايد
- و در اين سن و سال !
عقده دارانيم
بي هيچ شك و شبهه
درد كشانيم
از ابتدايِ تاريخ .
سخنهاي طلائي ناگويانيم
درد و رنج در هر لحظه در ما تكرار مي شود
درد و رنج را در هر لحظه در خود تكرار مي كنيم .
آه !
آه !
آه !
چرا نمي فهمند كه ما چه مي كشيم
چرا نمي فهمند كه ما در تمامِ عمرمان چه كشيديم ؟
چه كسي مي فهمد كه اينچنين زار
زار بر سرنوشتمان مي گريم ؟
26
ارديبهشت ِ 81