xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

                       
           

نامه ای سرگشاده به آقاي رفسنجانی

آقاي رفسنجانی  چرا  سفری ملوکانه  ،  چون شاه  ،  به خارج نمی کنيد ؟!

دو سه چهار نفری که مرا می شناسند ، خواهند گفت که : « فلانی هم ! » - يعنی که تمايل به « خود فروختن » دارم و « نزديکی » به دستگاه و بيآورم نام ونانی به چنگ ! (که نه اين دارم و نه آن ) . اينان فراموش می کنند که پيرا و پابگور مردی چون مرا توان « معرکه گيری » نيست - چه رسد به « رقصيدن » در جمع خوبان !

درابتدا می خواستم نامه ای بنويسم براي آقاي خاتمی - که کسانی نابخردانه مقايسه اش می کنند با مصدق - بيچاره خاتمی ! اما خوب که سنجيدم ، ديدم که کلاه اين آقا هيچ پشمی ندارد و نامه نوشتن به او ، يعنی دخيل بستن به امامزاده ای کم يا بی معجز ! بعد گفتم که بپراکنم نامه ای به آقاي خامنه ای - که « بی ادبی » ( يعنی مثلا ! ) ، رهبرند ! اگرچه چون اولی « بی بو و خاصيت » - يعنی بی قدرت - ، نيست ، اما « قدر قدرتی پشت پرده » - چون شما هم - ، نيست ! پس چه بهتر نامه رابراي « خدا » مستقيما فرستادن ، تا براي نمايندگان دست چندمی اش !

اما غرض از اين نامه :

در اين بيست و چند ( سه ی نزديک به چهار ) ساله ، به اندازه ی کافی « نور افشانی » کرده ايد - واين از « سردار بزرگی » چون شما بعيد نبود و نيست ! شايد زمان آن رسيده باشد که کمکی استراحت بفرمائيد و رنج کار را به اين مردم غرقه در خوشبختی بسپاريد ! آخر نمی شود که شما ، همه اش از خود مايه بگذاريد و آن تنبلان هيچ نکنند ! گيرم که قادر نباشند - چون شما :            ... کامل

 

بم يکسره خاک مي شود و رفسنجاني يکسره آدمخوار

به : قربانيان بم  ( باتمام ِ علاقه ام به آنان ... وباتمام ِ نفرتم به جانيان ِ بدبختانه هنوز حاکم  )

از بم تا رفسنجان راهِ چنداني نيست ؛

بم يکسره خاک مي شود

و رفسنجاني يکسره آدمخوار

و خام مردي

ـ مرد؟ـ

که خامنه اي نام دارد

نه فقيه ولي

که سفيه مردا از سفيه ترين .

 

فاصلهء شمسي و ميلادي 600 سال

فاصلهء ولايت ِ سفيهِ اسلامي با انسانيت ؟

ـ پنچاه ميليون سال .           ... کامل

 

حکومتِ اسلامی خودِ فاشيسم است ؛ می خواهيد آنرا با انتخابِ « رفسنجانی » از فاشيسم نجات دهيد!

حکومتِ اسلامی بنايش از ابتدا ، با « سر رهبری »  ( = « امام » )  خمينی  بر بدترين نوع ِ  فاشيسم بود -  لااقل فاشيست ها  ،  گوئيا « لائيک »(!) -  بودند ، اما اينان ، فاشيسم را از دين به ارث برده اند ...

چقدر دلم امروز از خواندن ِ بيانيهء کسانی که بسياری از اعصایِ « کانون نويسندگان ايران » ، امضاء کنندهء آن بودند ، به درد که نيآمد! اينانی که از ابتدایِ اين حکومتِ فلاکت بار ( و به ويژه در زمان رياست جمهوریِ « رفسنجانی » ) قربانيان اوليه بودند ، به يکباره رگهایِ گردنِ شانرا « شق » کردند تا برای جلوگيری از به عرصهء قدرت رسيدن جوجه فاشيستی به نام ِ « احمدی نژاد » ، از سرکردهء تمام ِ قاشيست ها و پوپوليست های دينی حمايت کنند ! خاکتان برسر و خاکشان بر سر !

... و گمان بر اين دارند که در « تاريخ » نامِ شان ثبت خواهد شد که با اين بيانيهء « نجات بخش » ، ايران را از تورِ فاشيسم رهانيدند ! منگيد و کور و کر و نمی زييد در دنيایِ فاشيستی ِ رفسنجانی ( = شمارهء 1 ) و خامنه ای (شمارهء 2 ) !

آخر کی بر سرِ « عقلِ» هيچ وقت نداشته تان خواهيد آمد ! خود را « روشنفکر » می دانيد ! خاک تان بر سر ! ياد نگرفتيد ( يا هرگز ياد نخواسـتيد بگيريد   که نقشِ اصلی و « علت وجودی » روشنفکر ، انتقاد از حکومت ها – هر حکومت ( حتی حکومتِ خود خواسته) است . روشنفکر زمانی که به دفاع از يک حکومت ( حتی از بهترين ها ! ) می پردازد ، ديگر روشنفکر نيست که سياستگر ست - و در قالبِ موارد از ناشی ترينِ ناشی ها ...   ... کامل

 

نماز پشت ِ شيخ و در حضور ِ شاه ؟

انتخاب : شاه يا شيخ ؟
باز انتخاب ؟ : شيخ يا شاه ؟
- چه بدبختانيم !
( اينان شان ما نخواهانانند ؛
ماگريزانانندو
سردرجيب ِ گشاده ِ خود دارند ) .

*
سياهي ِ تاريخ ِمان
حضور ِ همزماني ِ ايندو
سياهي ِ تاريخ ِ مان
حضور ِ هميشهء " آن "
با جانماز ِ " اين "
سياهي ِ تاريخ ِمان
بند بودن ِ نفس ِ ايندو به ديگران
- به ماوراي ِ مرزها .        
 ... کامل

 

 سرنگون باد حکومت فلاکت بار ِ اسلامی ( بی خون بهتر ، با خون بالاجبار ! )

در کجای ِ دنيا ديده ايد که سفاکان خود به خود بروند ؟ سفاکان به جز ريزش ِ خون خود ـ و به ويژه ديگران ـ ، هرگز کنار نمی کشند ...

دردآورست برای ِ منی ، که حتی از ديدنِ تنها يک قطره خون ، رعشه براندامم می افتد، بگويم که اين خونخوارترين رژيم ( يعنی متکی بر خرافات ترين ِ خرافات ها : دين)، هرگز تا نريزد تمام ِ خونها را از بين نخواهد رفت ...           ... کامل

 

خواب ِ امامانه !

امام آمده است ؛ بهار آمده است ؛ عدل آمده است ؛ بهروزي آمده است ؛ ظلم كش (کشندهء ظلم ِ آن مردك پهلوي ) آمده است :
ديگر گرسنگي نخواهيم كشيد ( گرسنگي مال ِ سرزمين هائيست كه در آنجا اقتصاد حكم مي راند : گرسنگانِ جهان ، اقتصاد مالِ خر است ! ماديگر در پارك ها ( در گرماها و سرماها ) نخواهيم خوابيد ؛ ما ديگر در سرزمينمان تن فروسي – آنهم هزار و هزار و هزار وهزار- ، نخواهيم داشت ؛ ما ديگر تك محصولي نخواهيم شد ؛ ما ديگر به ويزا احتياج نخواهيم داشت و به هر كجا كه دلمان بخواهد خواهيم رفت و در كران و كران ها از ما بسختي استقبال خواهد شد و ما خواهيم شد سمبل ِ آزادي ، متانت ، داد ، صبر ، تحمل ، دگر انديشي پذيري و ... وتمامِ كشورهايِ نالايقِ جهان به ميهنِ اسلامي مان كارشناس خواهند فرستاد تا الگو برداري كنند ؛
به ما ديگر تهمت نخواهند زد كه وحشيگريم و بيشترين زندانها را و زندانيها را داريم ؛ بيشترين و بدترين نوعِ شكنجه ها را داريم ؛ بيشترين اعدامها را داريم ؛             
 ... کامل

 

خاکشان بر سر !

خاک بر سر ِ مان با اين رئيس ِ جمهور
که به ملايم مي گويد
هر آنچه که آنان ِ ديگر مي گويند به سختي
- خاک بر سر ِ مان ؟ ؛
خاکشان بر سر !

*

خاک بر سر ِ مان
که خلايق هستيم و
اسير ِ دجالان
- خاک بر سر ِ مان ؟ ؛
خاکشان بر سر !            
   ... کامل

 

اگر ايرانی ديگر می خواهيم :  اين نظام -  همچون نظام ِ شاه - ، بايد برود ؛ باتمامِ جناح هايش!

در ستيزم با خود و مانده ام که چه بگويم وچگونه يقهء خودم را خلاص کنم ازاين " تضاد " ؟ : ازطرفی معتقدم که همگان حقِ گفتن دارند وازجهتی ديگر ميخواهم بيان کنم که تمام ِ جناح هایِ اسلامیِ حاکم و ناحاکم را بايد بدور انداخت ( که همه گان ؛ محافظه کاران ، اصلاح طلبان ، مجاهدين ِ انقلاب ِ اسلامی ، نهضت آزادی ومنتظری ها و بنی صدری ها - که اين يکیِ چکمه پوش  را کردهایِ ايرانی هرگز نخواهند بخشيد ؛ همانطور که کردهای ِ عراق ، رجوی را هرگز نخواهند بخشيد -  و... حسابهایِ بسياربدی پس داده اند و دستِ بيشترشان به خونهاوخونهایِ بسياری آغشته است و من و ماها خروارهاو خروارها سند داريم ، اما بسویِ شان نمی روم و رو نميکنم که لايقِ اين نيستند تا روزهاو روزها وقتم را برایِ اين کار بگذارم ) . وحتی بايد بدور انداخت تمامِ باصطلاحِ مخالفينی ازنوعِ توده ای ها واکثريتی ها و اقليتي هایِ مارکدارِ از نوع ِ توکل و مجاهدين  ( چقدر دارم برایِ خودم " دوست " جمع می کنم ! )  و تمام ِ کسانی که تا بامروز " زحمتِ " پوزشخواهی رسمی و عاجزانه ازمردم ِايران را برای ِتمام ِخبط ها و خيانت ها - آری تاکيد می کنم : خيانت ها - را به خود نداده اند                ... کامل

 

تو  از براي از همه چيز هيچ ساختن آمده ای !

تا نخشکانی ريشه هاي تمام درختان را
تا نسوزانی نمام مزرعه ها را
تا نبری از بين تمام کارخانه هارا
تا نکشانی به فحشا تمام زنها را
تا نکنی پر از کودکان تمام کوچه ها را
تا بدل نکنی به زندان تمام خانه ها را
تا نکنی پر از خون تمام جوی ها را
و تا نکنی کافر تمام خداشناسان را
تو نخواهی رفت         
    ... کامل

 

اينهمه سروصدا حول عبدی برای چه ؟

من در ايران زندگی نميکنم واگرچه بسيار خوانده ام که زندانهای حکومت اسلامی از وحشتناکترين ها در دنيايند و شکنجه گرانش از " مجرب " ترينها و از « معجزه » گران اسلامی ای هستند که تا کسی پايش به آنجا ميرسد ديگر هوس در « ابوعطا » خوانی را ندارد و عشقش ميشود « روضه » خوانی !
شکنجه های « عجيب و غريب » اسلامی به کنار ، من نميتوانم بگويم که دو سه تائی سيلی و لگد اگر بخورم ، هوای تارزدن و رقاصی به يکباره از سرم بيرون نخواهد رفت وتمام آيه های قرآن را در همانروز اول از بر نخواهم کرد !
من در ايران زندگی نمی کنم ، اما در هرکجای دنيا که باشم ، نه تحمل شکنجهء عبدی ها ( که بهرحال در بدبختی ما ايرانيان در ايران و در سراسر دنيا سهيم بودند - و هنوز هم ؟ ) را دارم ونه حتا تحمل شکنجهء شکنجه گران امروزی را           
 
   ... کامل

 

آقايِ خاتمي هرچه دلش مي خواهد " ز ِر " بزند ، تنها يک راه حل : برچيدنِ تمام ِ " نطام "!

باور کنيد که تمام ِ آرزويِمان اينست که " اينان " با " صلح و صفا " بروند و خوني از دماغ ِ احدي ريخته نشود . اما " آنان " اين نمي خواهند که مي دانند اين آخرين شانس ِ شان است : ديگر هرگز به قدرت باز نخواهند گشت ؛ پس تا هستند ، کيف ِ دنيا را بُکنند !... وبراي ِ اين حاضرند : هم با خدايان ِ دروغين ِ شان بسازند و هم باهر نوع شيطان . اصل ونسب و پرنسيب ندارند . براي ِ روي ِ کارماندن ، ديروز حاضر بودند که خاتمي روي ِ " کار " بيآيد و فردا حجاريان و گنجي و سحابي و يزدي و نگهدار و حتي کيانوري ـ اگر که زنده بود : حيف !                ... کامل

 

هيچاهيچ برای ِ ما !

جهانِتانرا به « تساوی » قسمت کرده ايد بين ِ خودايانِتان
و جهانِمانرا به « تساوی » قسمت کرده ايد بين ِ مايان :
ـ همه چيز برای ِ شما ؛
و هيچاهيچ برای ِ ما !        
  
... کامل

 

ترجمهء نامه های ِ سرگشاده به " آقای ِ[ مثلن (! ) ] رئيس ِجمهور "

گاه از خودم مي پرسم که چرا ، با اينهمه ريش و پشمی که داري  ، کلات  بی پشمه [ يعنی چرا تابدين پايه بی عُرضه ايد و هيچ بُخاری ازشما بلندنمی شود ! ]  . آخه مردِ حسابی ، تواين شيش ساله ، بجز ريختنه يه عالمه خاک به سر ِ ما ، نتونستی هيچ خاکی روسر ِخودت بريزی؟[ يعنی :حرکتی ، قدمی ، عُرضه ای؟! ] . کوری ، کَری ؟ نمی بينی ،  نمی شنوی که هيچی روی ِ هيچی بند نيس و همينطور لالو لالو لال مونده ئی !

نمی بينی فقر و فلاکت و فحشا چطور داره بيداد می کنه ؟ نمی بينی که آخوندای ِ گِدا گُشنه و روضه خوونای ِ پنزاریِ ديروز به چه ثروت ِ عظيمی رسيدن ؟ از کجا آوردن ؟ چنگ انداختن تو گلویِ مردم ِ بيچاره ! اينارو نمی دونی يا خودتو به کوچهء علی چپ ميزنی ؟! همش شعار دادی ( وتازه گييا شعارم که نميدی و دلتو خوش کردی به ماشين ِ ضدگُلوله و هواپيمایِ شخصی و قصر ِ مجلل ِ رياست ِ جمهوری - که الهی روسرت خراب بشه ! ) [ آقایِ رئيس جمهور ، بی ادبی ِ نويسندگان را ببخشيد . برای ِ حفظ ِ امانت ، ناگزير از آوردنم ] .                ... کامل

 

هرچی دادزديم که اين« نيمچه شآيت الله» ، خاتمی،« گوزو» ست هيشکی باورنکرد!

از روزه اولش داد زديم ، حنجره مونو پاره کرديم که تا اين رژيم هست ، هيچ اصلاح طلبی از درونش بيرون نمياد ، کو گوشه شنوا ! آخه آخوند باشيو اصلاح طلب ! چی چيرو ميخای «اصلاح» کنی ؟ تمومه خرافاتاتو ؟ خُب اگه اصلاج کنی ، ديگه تو لباسه آخوندی نمی مونی . يه عُمر به مرده خوری عادت کردی و می دونستی تا مرده پشت مرده را نيندازی ، بی آبو نون ميشی . اخه وجودتون واسيه اينه که از خداتون ، شبو روز ، التماسه مرگه ديگرون و بساطه گريه و زاری را انداختنو بکُنين . آخه شُد يه دفعه، فقط يه دفعه ، از شادیو و زندگيه خوش تو اين دنيا بگين ؟ همش عذابو عذاب به دهن دارين و خوشبختی تو اون دنيا ! آخه پدرسگا چرا خودتون ، تو اين دنيا ، کيفه دنيارو می کنين و ماها همش بايد عذاب بکشيم ! گور به گوره پدرتون که تفاله هائی مث شماها راه انداخت !              ... کامل

 

انتهای ِ جنايتِ تانرا انتها نيست !

خدايِ تان آيا

دراين کثافت جهانِ آخونديِ تان

مارا چُنانچون پِشکلی برزمين انداخت

تابدست وپايِ وضوگرفته تان له شويم ؟!            ... کامل

 

حاج آقا ، واقعن گُلی به جمالت !

تو زمونه اون گُه به دهن پهلوی ، تمومه خيابونا پُرازجنده بودن ( حالا ، به لطفه حاج آقائی مثه تو ، يه دونه هم پيدانميشه ! )؛ از "شهرنو" گرفته تابقيه جاها وشهرها ، اونچه که ميديدی ، بنگی و ترياکی و هروئينی بود که همشون به اشرف پهلوی فحش ميدادن که به اين بلا گرفتارشون کرده ( حالا خدارو شُکر ، به لطفه تو حاج آقا ، يه دونه هم پيدا نميشه ! ) ؛ گداگشنه ها ، عمله پمله ها پُر بودن که گوشه خيابونا می خوابيدن ( حالا به مرحمته تو حاج آقا يه دونه هم نيس ! بعضی از والدالزناها ميگن که تو اون زمونا کودکايه خيابونی نبودن و تو زمونه تو هستن ؛ حاج آقا اجازه ميدی که زبونه اين بی همه چيزا و بی چشموروهارو بزارم زيره کارده قصابيم ؟ تورو خدا ، تورو خدا ! ) ؛ جاده هامونو اونچون امنوامامون کردی که ديکه نه در نشابور ونه در زاهدون از کشته موشته خبری نيس ( چی بگم حاج آقا ! آخ خدايه من اين حاج آقا چيه ، چيه ؟ يه تيکه نور!)؛ خونه يه اين مردمو اونچون باهزينه هايه زياد خوب ساختی که اگه سختترين زلزله هام بياد ، کَکَشون نميگزه و نه تنها از کشته مشته خبری نخواد بود ، حتا خون از دماغه کسی نميرزه ( حاج آقا ، اگه خدا باهات نبود ، مگه ميشُد اينهمه کرامات !)                 ... کامل

 

جنابِ آقايِ منتظري ، باسلام !

بي پرده با شما سخن مي گويم تا دريابم تحمل و مدارائي تانرا  ( اگر چه سابقهُ ذهنيِ بسيار شديد دارم از " تحمل ومدارا " يتان  تا قبلِ از بركناري – استعفاء ؟ - از مقامِ " شامخِ  قائم مقامِ" ولايتِ  فقيهِ تان – خيالِ " پرونده سازي " ندارم و رو نخواهم كرد اسناد را ! )  . خواهيد گفت مرا چه نياز به سنجش ِ امثالِ تو ؟! اما چون من را نياز است به دانستن اينكه " مراجعِ تقليد " ي چون شما را چه هست نظر به معضلاتِ ما ايراني ها پراكنده در سراسرِ دنيا تا دوباره نيفتيمِ بدامِ باصطلاح سخنانِ زيبايِ امام خميني ها - كه مرا حتي يك آن و از روزِ اول اعتقادي بر آنها نبود ( وبعضي از نوشته هايِ آنزماني م گواه براين مدعايند )  .          ... کامل

 

پشت به قبله کُن تا با سخيفان در يک خط نباشی !

کافران را ايمان به کافری
دينداران را ايمان به دينداری
کافران را " سعهء صدر "
دينداران را هيچ تحمل ِ ديگری ؛
زاده شدم در کافرستانی که دينداران حکم می رانند :
" پايت را بشور
دست را بشور
وضو بگير
و بُکش ! "           
 
... کامل

 

هيچ درکلهء پوک ِشان بجز جنايت نيست !

هيچ فرا نگرفتند از دوست داشتن ها

هيچ فرا نگرفتند از مهر ورزيدن ها

هيچ فرا نگرفتند از انسان شدن ها

هيچ فرا نگرفتند در قرنِ خود زيستن ها

هيچ فرا نگرفتند از  خدا بودن ِ انسانها

هيچ فرا نگرفتند بجز کشتن ها               ... کامل

 

با خرافاتی اينچنانی ، آخوندهای پنزاریِ ديروز به نان و نوائی ميلياردی رسيده اند .

.. و اما هر آنکس که به « مبارزه » برمی خيزد و به زندان می رود و شکنجه می شود و حتی با مرگی سخت می رود و ... اگرچه که بايدمان جانانه از حقوقش دفاع کنيم ، اما هرگزِمان نبايد به صرفِ اينها از آنها « قهرمان » ( چه ديروزی و چه امروزی ها ) بسازيم و در حينِ دفاع ِ جانانه از حقوقِ شان ، باکمان نبايد باشد ( حتی يک لحظه ) که اگر لازم باشد ، بتازيم برافکارِ مرتجعانهء شان ...           ... کامل

 

انباني پر از شقاوت دارند !

چه فجيع اند
و چه به سادگي ،
جنايت كسب و كارشان :
نان و خون ،
هر دو آغشته به هم .          
 
... کامل

 

گزارشي از سخنانِ تاريخي ِِ " نيم شآيت الله " محمد خاتمي

خيلي ها که هنوز خواب اين مي بينند که بُخاري از" حضرت ِ رئيس جمهور " برخواهد خواست و در آينده اي نه چندان دور ، " نطق ِ تاريخي" خواهند فرمود و استعفاء و وحشي يان حکومتي بجز غلاف کردنِ شمشير چاره اي نخواهند داشت و ايران ، آزاد و آباد خواهد شد ! چه خيال ِ خامي و اين آرزو ، اگرچه برجوانان  ننگ نيست ، اما ما پيران را به قهقهه ها وا مي دارد وبجز گفتن ِ بر " منکرش لعنت ! " کار ديگري از دستمان برنمي آيد .   ... کامل  

 

گَند پاشيده اند به همه جا ـ حتی به آينه !  

اگر نفرتم است از اينان

نه آنکه عشق را فرا نگرفته ام

نه آنکه از دوست داشتن تن می زنم ؛

ـ به جز کين هيچ نکاشته اند .            ... کامل  

 

وارونه گوئی های ِ رفسنجانی را وارونه بايد خواند !

خامنه ای هرآنچه که در کلهء پوک دارد ، " صادقانه " ، به زبان می آورد . اما رفسنجانی آنگاه که چاله دهانش را باز می کند ، درست آن می گويد که به آن اعتقاد ندارد و اين را به سياستمداران و تصميم گيران ِ " غرب " هم رسانده است و آنها به خوبی می دانند که می خواهد " خام خر کنندهء ملتش " باشد ( که ابدا خام و خر نيستند ) و با وارونه خوانی ِ گفته هايش ، پی به " پيام ِ رهبران ِ ايران " می برند .             ... کامل  

 

خدايتان ، خدائی اگر می دانست ...               به : آخوندهای بسيار خدا شناس !

خدايتان ،
خدائی اگر می دانست
چنين مان نمی کرد :
- خوار و ذليل !        
  ... کامل  

 

لالائی خوانی که خواب از سر می پراند !         بعد از شنيدن ِ سخنان و مصاحبهً  خاتمی با خبرنگاران ِ دست چين شده

دفاع می کند
به سختی و سخت
از تمام ِ نظام
و دست آوردهايش :
- کدامين ؟

زاده ای ست از امام
و سخت وفادار به او
و چون او در جستجوی ِ نخبه گان و
هيچ مدار ِ شان .       
 
  ... کامل  

 

نگاه کُن ، خوب نگاه کُن ! و خيال داری رای بدهی ؟

سبُک سنگين داری می کنی

با خود داری ميگوئی :

رای بدهم ؟

اگر ندهم « مشروعيت ِ » اين نظام را بزير ِ سئوال ميبرم

يعنی ؛

که بايد سرنگون گردد !

يغنی ؛

که « خشونت  » !               ... کامل  

 

سر از سروصدایِ مدافعانِ حقوقِ بشر از حضورِ « مرتضوی » در « شورایِ حقوقِ بشر » در نميآورم !

از « زهرا کاظمی » ميگين . خُب ، اون زنه لکاته چه حق داشت که بره جلويه زندونه « اوين »  عکس بگيره ؟ خدائيشو بگين ! مگه شهره هرته يه کانادائيه خاک برسری ( يعنی نصفه ايرونی ) بياد اينجا لنگو پاچشو بندازه بيرون که ميخام عکس بگيرم ؟! خدائيشو اگه بخاين ، مملکت ماله اينا (مرتضويا ) ست و اون زنيکه يه ... ( استغفرالله ! چی بگم ؟ ... ) نيمچه چارقد بسر ، نيمچه کُسو کون بيرون ، ميخاد مثلن از خانواده يه زندونيايه سياسی ( تو مملکته اينا ، پاشونو از گليمه شون، صد کيلومتر اونطرفتر انداخته بودن )، عکس بگيره ؟! آخه پتياره ! ترو سنه نه ! ...       ... کامل  

 

به گنج رسيدند و « گنجی » ها را بستند !

 تا به « گنج » - با « گنجی » ها - ، رسيدند

« گنجی » ها را بستند .

تا به گنج رسيدند - با « خاتمی » ها و « حجاريان » و ...

 تا توانستند قسمت کنند گنج را با آنان

( اگرچه ، شايد ؟ ، يک در هزار )  را نبستند .            ... کامل  

 

در رابطه با « گنجی » : سنوالی از زندانيانِ سياسیِ سابق ( در دو رژيم )

-        خوانده ام ( و بسيار ) از خاطراتِ و گزارشات زندانيان که تماما دال براين داشتند و دارند ( چه در زمانِ شاه و چه در زمانِ شيخ ) ، که روی سيمان و کاشی می خوابيدند و در جاهایِ تنگ و حداکثر با يک پتویِ سربازی...

-        زندانيانِ سابق به من و ماها بگويند که آيا در سلولشان قالی ای بود که تمامِ « سلول » را می پوشاند و پرده ای کمی «مکُش مرگِ ما » و تختخوابی کمی « خوشخواب »  ؟                ... کامل  

 

يکبارِ ديگر با « حکايتِ » گنجی مارا « خر » کردند و « خام » ؟!

زمانی که رژيم قلع و قمع  می کرد  در کُردستان ، می کشت ،  زندانی  می کرد  فوج و فوج ،  هم وغمِ  تمامِ انقلابيون  شده بود تنها « گنجی » و به جز آروغ زنانه يادی از اينهمه جنايت ها نمی کردند و…             ... کامل

 

دو « خدمتگزار » و دو « پشيمان ؟ »

يکی - مسعود بهنود - ، بی آنکه هيچ سندی داشته باشيم که وابسته به « رژيمِ شاه » بود - اما بسيارها ( نامی و مالی ) از آن « سوء استفاده » کرد و از رژيم ِ فلاکت بار ِ اسلامی هم   .  و ديگری - اکبر گنجی ( که سن و سالش قد نمی داد که که از « رژيمِ منحوسِ شاهی » بهره برد و خود را چسباند به « رژيمِ منحوس تر آخوندی »  ) - و بهره هایِ مالی و نامی بُرد از آن !                

 ... کامل

 

تجاهل!   ( از زبانِ بهنود و نبوی و ديگر بهره بُرده گانِ از هر دو رژيمِ رژيم ِ شاه و شيخ - هرچند به زندان رفته گان )

بهنود :
شمايانيد تهوع آورترين چپ روان
که خوبی ها و تعامل پذيری رژيم اسلامی را نمی بينيد
و عادتِ تانست تنها به سياهی ها ديدن
و نه سفيدی ها را می بينيدو
نه حتی خاکستری ها !
من اما سير کرده ام درتمامِ ماوراء ها :
دوست بودم با شاملو
با گُلسُرخی
با حجاريان
و با ... و با ...              
 ... کامل  

 

زلزله ازآنزمان شروع شد که تو همه چيز را برایِ خود خواستی

زلزله از آن زمان شروع شد
که نا مردمان گسترده کردند سفرهء هرگز نا سيريشانرا .

زلزله از آن زمان شروع شد
که ترا از من بيش خواستن بود .         
  
 ... کامل  

 

چه بيرحمند اين سرمايه داران که حتی از بدبختی زلزله زدگان سرمايه می سازند !

هرکس شکی دارد از انگل بودن ، خون آشامی ، شقاوت و سخاوت و بيرحمی و ... سرمايه داران و در بسا موارد به وحشيانه ترين وحشيانه وجهی به مال اندوزی ِ شان می پردازند ؛ هرکس شکی دارد که اختلاف طبقاتی سرسختانه وجود دارد واز تخيلات ِ آن آنان ِ ديروزی و ما اين اينان ِ امروزی برنخواسته اند ( که اندک کسانی ، درهمه جای ِ دنيا ، همه چيز دارند و خيل ِ عظيم ِ قريب به اتفاق بی بهره از کم ترين هايند ) ؛ هرکس شکی دارد که با پند و نصيحت نمی توان اين زالوصفتان و سرچشمهء تمامی بدبختی های ِ ما را به کناری زد تا بتوانيم  لقمه نانی را با بی دغدغهء خاطر به چانه زنيم و خانِمانِمان با هر زلزله ای بر سرمان خراب نشود ـ که يعنی نرفتنی اند به ميل ِ خود و انقلابی بايد ؛ هرکس شکی دارد ...

اين شکاکان ببيند که سرمايه داران شاهنشاهی و آخوندی ، تنها درايران ، چه بلائی به سر مردم ِ خودشان آورده اند که خانه ـ که چه عرص کنم ؛ خرابه ِ ـ شان با فوتی و بادی زهوار از دست ميدهد تا چه رسد به زلزله ...             ... کامل

 

پريشان از « دين - سرمايه داران ِ » جهانی 

فرين ِ زمين و زمان بر شمايان باد :

خدايان !

شاهان !

دين - سرمايه داران !

که جهانرا برای ِ خود خواستيد و

برای ِ خود ساختيد

و برای ِ چُنان منی

هيچ نگذاشتيد ...          ... کامل

 

رای « بياندازيم »  يا  « نياندازيم » ؟

می گويند «شورایِ نگهبان» هست ، «شورایِ تشخيص ِمصلحتِ نظام» ، و وزارتِ کشور هم ( اگر شما را «گُوز» می آيد بياندازيد ) هم هست و مجلس هم هست و قربانش بروم بی بُخار رئيس ِجمهور هم هست ... و يادم رفت بگويم «وزارتِ اطلاعاتِ» ( جهنمی ؟ حاشا! ) بنيانگذار شده توسط ِ «سردَمدار ِ اصلاحات » ( يعنی جناب ِ عاليجناب ، والامقام سعيد حجاريان ) هم هست ...

... وتمام ِ اينها اينجايند تا ببينند که آيا قادری قرآن را با عربی ِ به بدی ِآخوندها بخوانی يانه و آيا آنچنان مُسلمی خالصانه که تمام ِ نامُسلمان را به يک روزه از بين ببری يانه ، تا صلاحيتَت پذيرفته شود برای ِ نماينده شدن ...           ... کامل

 

" تا انقلابِ مهدي " محكوميم ؟!

چرا تفاوت ها را نمي توانيم دوست بداريم ؟
چرا نمي توانيم دوست بداريم ؛
تو بودن را
من بودن را
ما بودن را        
 
... کامل

 

ندانستند تا  هست اين فلاکت حکومتِ اسلامی ، هيچ حرکتی « مُجاز » نيست ؟

به ديوار کُوفتن و

هيچ راهی نيافتن ؟

جانکاه پُرسشی ست ؛

- آنسان که می پُرسند کارگرانِ شرکت ِ واحد ...        ... کامل

 

وحشی تر از وحشيانِ اسلامی ، کجا خواهيد يافت ؟             به : کارکنانِ اعتصابی و سرکوب شدهء شرکتِ واحد

وحشی تر از وحشيانِ اسلامی

کُجا خواهيد گشت ؛

کُجا خواهيد يافت ؟

ناموسِ زمان

- ناموسِ انسان - را

در اين وحشيان خواهيد يافت ؟             ... کامل

 

چه سود به امضایِ « فراخوان »  با  بی جُربُزهء نامِ حقيقیِ خود آوردن ؟!

امضایِ « فراخوان » ، يعنی که دانسته ای که داری دست به کاری می زنی که چوبش را ، چه بخواهی چه نخواهی ، خواهی خورد – که نه تنها خود ، که حتی فرد فردِ اعضای ِ خانوادهء دور و نزديکت ...

امضایِ « فراخوان » ، يعنی که کارد به تهِ استخوان رسيده است و به خود می گوئی که : « باداباد ! ديگر چه هست بيش از اين که بر سرِ تو و مردمانت بيآيد؟ » ...

امصایِ فراخوان ، يعنی که هنوز « هستی » و انسان و برای اين « بودنِ » و انسانيت ، نه تنها « نام » ت که جانت را هم خواهی گذاشت ...        ... کامل

 

به آياتِ قرآن متوسل می شويد و اينچنين به ناانسانی ترين وجهی می کُشيد ؟

درشمايان – که گوئيا از « بهترين » مسلمانانيد ! - ، چه هست به جز کين و نفرت بر هرآنچه که زندگی نام دارد ، که اينچنين به تارو مارِ هرآنچه که انسانی ست برخاسته ايد ؟

نشانِ تان از « آدميت » ، تنها خویِ حيوانيتِ تانست ؟!

دردِ تان هست - می دانم - ، اما چرا قادر به انتقالِ دردِ تان نيستيد ؟ و درد را آيا با دردهای ِ بيشتر بايد معالجه کرد ؟             

... کامل

طبيعت خشن آخوندی

سگی پارس می کند
به ياد آخوندها و " لباس شخصی ها " می اُفتم .

*

گُلی از تشنگی پرپر می زند
به ياد مردمم می افتم .          
 ... کامل

 

« تحصن » آمد و قلمم خشکيد ...

نمی دانم که چرا از وقتی که اين مضحکهء « تحصن » و بالا و پائين هایِ انتخابات شروع شده اند ، « قلم » ام خشکيده است و هيچ نمی توانم بنويسم ( زياده روی کرده ام ، اين قلم نيست که خشکيده است ؛ که مدتهاست ديگر نمی نويسم و تنها تايپ می کنم و ميفرستم ) ...

در مملکتی با اينهمه مُعضلات ، يکباره مُعضل ِ اول می شود رد ِ صلاحيت ها و تاخـت ِ « چنگيزانهء » نمايندگانِ مجلس برایِ «نجاتِ آزادی » ـ که « گويا » پيش از اين بوده است !...

خوب نويسان می توانند بنويسند که درد اين نيست و دردی اگر هست ـ که بسياراست ـ ، فقر ِ همگانی ست و فحشاء و کودکانِ خيابانی ست ، اعتيادِ همه گيرست ، کلاهِ پدر ازسر برداشتن است توسط پسر و شورت ِ مادر دريدن است توسط دختر ( ويا به عکس ) ، ... و فقر تا بدان پايه ست که شهر ِ بم ِ مصيبت زده يکباره جمعيت اش از 90000 قبل از ويرانیِ با 50000 کشته ، جمعيتی خواهد داشت نزديک به 200000 نفر ! يعنی که از اقصی نقاط آمده اند که نانی به دندان بگيرند از « صدقهء سر ِ » خيرمندان ِ خارجکی !                 ... کامل

 

خدايا ! اعتراف به گناهانَت کن !

در آغاز ،

خدا خونخواران را آفريد

و پس آنگاه مارا

تا شاهان و فقيهان

آش و لاش ِ مان کنند !             ... کامل

 

خدايا ! خدايا ! نفرينِ خلايق بر تو باد !

خدايا ! خدايا !

لعنت بر تو

که جهان را اينچنين بر مدارِ ظلم آفريدی !

خدايا ! خدايا !

تمام نفرين هایِ عالم بر تو باد

که جهان را اينچنين برایِ کم کسان آفريدی !          ... کامل

 

يا سکوتت ، يا مرگ !

داده ها اينست :

يا سکوتت بايدت

يا مرگ با خواری و تسليم !             ... کامل

 

ای کافرانِ « معتقد » ! نفرينِ زمين و زمان بر شمايان باد !

خدايا ! ( ابليسا ! )
ابليسا ! ( خدايا ! )
چرايت ( چرایِ تان ) هيچ ترحم به انسان نيست ؟
چرايت ( چرایِ تان ) هيچ به زايش اعتقاد نيست ؟
چرايت ( چرایِ تان ) تنها سجده بر مرگست ؟          
 
... کامل

 

شاهآيت الله ها به تاراج ساغری زدند !

کلنگی برداشتيد و

ويرانه کرديد ايران را

و آنچنان مال اندوز بی خِرديد

که اين خاکِ پُرگُهر را

به پشيزی به مال اندوزانِ با خرد فروختيد

تا تنها جيبِ گشادِ آخوندیِ تانرا پُر کنيد !             ... کامل

 

ايکاش دينی نبود  ،  ايکاش جنايتکارانِ دينی وجود نمی داشتند   ...

جنايتکار ، جنايت کارش  است ، حالا می خواهد يهودیِ اسرائيل  باشد و يا مسلمانِ حزب االهی لبنان و ايران ... اين به ديگران شوکران خور ، اگرچه ، به ظاهر ، در دفاع از دين برخاسته اند ، اما ، در واقع , عمله هایِ پُر جيره و مواجبِ «سرمايه » « بهره »  اند  ( کمی - که از سرشِان ژيادی ست - ،  در جيب می کنند و بسيار ها در جيبِ اربابان خود خواسته و ناخواسته ، آشنا و غريبه می کنند ) : تفاله هائی بيش نيستند  و ديندارانی که بعينه نشان دادند که از دين به جز جنايت هيچ بر نمی خواهد ...       ... کامل

 

حيوانيت ( جنايت - از هر سو - ، جنايت است...  )

اينان - همچون آنان و آنانِ پيش از اين - ،

جهانی بهتر نخواهند ساخت

اينان - و آنان و آنانِ پيش از اين - ،

مظهرِ حيوانيت اند

و کثافت است جهانِ شان           ... کامل