xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
|
توضيحا بگويم : قصدِ من ، نشرِ نوشته هايِ فريدون است و نه « تبليغ » برايِ اين و آن سازمان و تشکيلاتي - که سالهايِ سالست که وجودِ خارجي ندارند و گناهِ من نيست که نوشته هايِ فريدون در اين نشريات آمده اند ؛ او به راهِ خود مي رفت و منهم به راهِ خودم و هميشه و در همهء موارد با هم موافق نبوديم . به نظرم ، هنوز هم ، امروز ، خواندنِ نوشته هايش عبرت انگيزست و قابلِ استفاده . م. ايل بيگی
برای ِ خوانذن ِ کتاب ، به اينها مراجعه کنيد : فدائيان اسلام / تقلب در تاريخ ، سکهء رايج در جمهوری اسلامی 1 2 3 4 5 6
برچيده هائیِ از کتابِ « فدائيان اسلام »
فدائيانِ اسلام ، امروز ديگر آن مفهومِ محدودِ سالهايِ بيست را ندارد كه توسط چهار تروريستِ قشري پايه گذاري شد . فدائيانِ اسلام ، امروز يك جريانِ وسيعِ فكري است با زير بنايِ مشروعه طلبي و ولايتِ فقيه كه مبتكرِ و بنيانگذار اصليِ آن شيخ قضل الله نوري ، " پيشوايِ كبيرِ " آن آيت الله كاشاني" ، قهرمانِ آن نوابِ صفوي ، خطيبِ آن حجت الاسلام فلسفي ، بازويِ مسلحِ آن سپاه پاسداران ، حاكمِ شرعِ آن حجت الاسلام خلخالي و رهبر آن آيت الله خميني است . ( و.رازي [ فريدون ايل بيگی ]) : فدائيانِ اسلام و... تكثير از : هوادارانِ سازمانِ وحدتِ كمونيستي در اروپا ، فوريهء 1982 ، ص10 . در اين كتاب ، علاوه بر اين سلسله مقالات / چاپ شده در شماره هاي 62– 64 ؛ 66– 72 رهائي ( چاپ ايران ) ، بهمنِ 59 – ارديبهشتِ 60 / دو مقالهء ديگر هم آمده است : " سيرِ مشروعه طلبي در ايران " ار فريدون است ، اما " تحرير الوسيله " از او نيست ) . [ جالب است كه بگويم : اين مقاله با امضايِ " و. رازي "چاپ شد ، اما نميدانم از چه طريق ، آقاي يان ريشار(مسئولِ موسسهُ مطالعات ِ ايراني در دانشگاهِ پاريس 3 ، دانست كه و.رازي و د.بهروزي يك فرد است و در مقاله اش در بارهُ فدائيان ِ اسلام ( كه به كرات از اين نوشتهُ فريدون استفاده كرده است ) ، نويسندهُ مقاله را در همه جا د. بهروزي مي آورد ! نگاه كنيد به مقالهُ : Yann Richard : L’organisation des fedâ’iyân-e eslâm , mouvement intégriste musulman en Iran (1945 – 1956 ) . در كتاب : [ Radicalismes islamiques ( Tome I ) , Editions L' Harmattan , 1985 , PP23–82 . آيت الله كاشاني از فدائيانِ اسلام بعنوانِ عمالِ بي ارادهء خود استفاده ميكرد و نواب صفوي و دوستانِ او از نفوذِ و قدرتِ فوق العادهء كاشاني سود ميجستند زيرا بخوبي ميدانستند كه بدونِ حمايتِ كاشاني حتي يكروز هم دوام نخواهند آورد . با اينكه فدائيانِ اسلام همواره از كاشاني بعنوانِ " رهبر كبير " خود ياد ميكنند ، روابطِ آنها ، برخلافِ ادعايِ فدائيانِ اسلام ، همواره چندان حسنه نبود . آيت الله كاشاني هرجا كه منافعِ خاص ِ او ايجاب ميكرد ، به توقعاتِ فوق ِ ارتجاعي ِ فدائيان اسلام ( مثلا در زمينهء " بيرون ريختنِ زنان از ادارات ) ، مهار ميزد . كاشاني قشريت و تحجر فكري شيخ فضل الله ها ، نواب صفوي ها و رهبرانِ كنونيِ جمهوريِ اسلامي را نداشت واز نوعي بينشِ سياسيِ بورژوائي برخوردار بود . ( همان ، ص 128 ) . اگر پيوندِ آيت الله خميني با فدائيانِ اسلام در طيِ چهل سالِ اخير محتاج به تحقيقِ وسيع تر و فاكتهايِ بيشتري است ( و ما در اينجا با طرحِ مساله و بدست دادنِ سر نخ ها از محققان و مورخان برايِ اثباتِ آن ياري مي طلبيم ) ، رابطهء تنگاتنگِ فدائيانِ اسلام با آيت الله كاشاني ، لااقل از سال 1325 به اين طرف ، از موشوعات کاملا شناخته و اثبات شده است . ( همان ، ص 14 ) . و امروز ، در رژيم جمهوری اسلامی ، که آرزوهایِ چهل و چند ساله ی آيت الله خمينی و آرزوهای سی و چند ساله ی فدانيان اسلام و ساير مرتجعين تحقق يافته است ، «پاکسازی» زمين از وجود «جرثومه های که موجب تشتت وحدت اسلامی و اخوت قرآنی» و « آتش فتنه گری و تفرقِ كلمه» اند ، با ابعادِ پيوسته در حالِ گسترش ، ادامه دارد . چراكه جامعهء ايده آل جمهمور يِ اسلامي يعني جامعهء گورستاني ( كه شاه در ايجادِ آن آنهمه تلاش كرد و ناكام ماند)، عليرغم تمامِ جناياتِ و وحشيگريهايِ پاسدارانِ ارتجاع و محلل هايِ سرمايه داري ، هنوز تحقق تيافته است . چرا كه مبارزهء مرگ و زندگي بينِ كار و سرمايه ، بينِ جهل و آگاهي ، بينِ اسارت و رهائي ، هنوز خاتمه نيافته است . [...] رژيمِ جمهوريِ اسلامي ، برايِ استحكامِ پايه هايِ متزلزلِ حكومتِ جابرانه اش همچنان خون ميطلبد . ( همان ، صص 26-27 ) . اين چه معمائيست كه از صد سالِ پيش تاكنون ، هرگاه كه توده ها بخاطرِ آزاديهايِ دموكراتيك و مبارزه با امپرياليسم (امپرياليسمِ انگليس – امپرياليسمِ روسيهء تزاري – امپرياليسمِ آمريكا ) بپا خاستند ، بلافاصله پس از مدتي ، ميرزا حسن آشتياني ، شيخ فضل الله نوري ، آيت الله كاشاني و آيت الله خميني را در مقابلِ خود يافتند . عليرغمِ تمامِ هوچيگريها بالاخره بايد باين سئوال مشخص پاسخ داده شود : چه رابطه اي در اين تقابل مداومِ روحانيت با خواستهايِ دموكراتيك و ضدِ امپرياليستيِ توده ها وجود دارد ؟ ( همان ، صص 28-29 ) . در رژيمِ جمهوريِ اسلامي ، حاكمانِ جديد و پا منبريهايِ آنها بارها برويِ اين نكته انگشت گذاشته و بدرستي گفته اند كه اكثرِ رهبرانِ جبههء ملي و دكتر مصدق ، خواهانِ سرنگونيِ رژيمِ شاه نبودند بلكه ميخواستند كه شاه سلطنت كند ونه حگومت . البته آنها با بيانِ اين نكته ، فقط نيمي از حقيقت را ميگويند و نيم ديگر آنرا ، كه در لايِ عبا ويا در جيبِ قبا پنهان ميكنند اينست كه در آن ايام ، كلِ روحانيت ، هم با سلطنت كردن شاه موافق بودند و هم با حكومت كردنِ او. مهمتر از آن اينكه : نه تنها روحانيت در مجموع بلكه حتي يك روحاني ( بويژه از ميانِ حاكمانِ جديد و طرفدارانِ بظاهر گوناگونِ آنها ، كه امروز مدعي هستند همواره دشمنِ رژيمِ سلطنتي و " ضدِ طاغوت " بوده اند ) را نميتوانيد بما نشان دهند كه در آن ايام با رژيم سلطنتي مخالفت كرده باشند [...] بلكه برعكس : پس از شكستِ كودتايِ 25 مرداد و فرار شاه ، روحانيت در مجموع ( البته حاكمانِ جديد و طرفدارانِ آنها جزء شان بودند ) عقيده داشتند كه برايِ نجاتِ اسلام ، شاه بايد به ايران برگردد و گرنه " دين و مملكت هردو از دست خواهد رفت " ( همان ، صص 31-32 ) . دكتر مصدق هيچگاه كمترين قولي به فدائيان اسلام ندا د . بچه آخوندي مانند نواب صفوي ( كه امروز بعنوانِ يك قهرمانِ بزرگ معروفي ميشود ) ، حقير تر از آن بود كه يك شخصيتِ بين المللي نظيرِ دكتر مصدق باو توجه داشته باشد تا چه رسد كه قولِ استقرارِ حكومتِ اسلامي را به او بدهد . ( همان ، ص 37 ) . گفته ايم و لازمست هربار بگونه اي تكرار كنيم كه قيامِ مسلحانهء بهمن ماهِ توده ها و سرنگونيِ رژيمِ جنايتكارِ پهلوي ، اگر به فاجعه اي بنامِ رژيمِ جمهوريِ اسلامي منتهي نميشد و اين فاجعه [...] آثارِ ويرانگرانهء خود را وجب به وجب از خاكِ اين سرزمين برجا نميگذاشت ، بحث در بارهء فدائيان ِ اسلام موردي پيدا نميكرد زيرا كه در بررسيِ تاريخ ِ سي سالهء اخير ِ ايران ( تاريخ بمفهومِ واقعيِ آن و نه به روايتِ جمهوريِ اسلامي ) ، نقشِ فدائيانِ اسلام آنچنان ناچيز است كه در شرايطِ عادي ، اشاراتي كوتاه ( در زمينهء نقشِ غالبا خائنانهء انها ) ، بسنده بود . ( همان ، ص 38 ) . آيت الله كاشاني [...] نميتوانست فقط يك رهبرِ مذهبي باشد و بنا به اصطلاحِ معروفِ جمهوريِ اسلامي ، يك رهبرِ مذهبي – سياسي بود . و به تعبييرِ درست تر ( بقولِ حافظ " از بدِ حادثه " ) بصورتِ رهبر سياسي – مذهبي در امده بود . ( همان ، ص 43 ) . همه اش دروغ ، همه اش سرهم بندي و دغلبازي ، همه اش دوز و كلك كه چه بشود ؟ " ثابت " بشود در يكصد سالِ اخير هر جنبشي در ايران بوجود آمد بخاطرِ روخانيت و اسلام بود . واگر شكست خورد بخاطرِ اين بود كه ميگفتند : " روخانيت و اسلام نباشد " . " ثابت " شود كه قيامِ مسلحانهء بهمن ماه ِ توده ها "فقط بخاطرِ اسلام " بود ، كه " مبداء تاريخِ انقلابِ اسلامي ، پانزده خرداد 42 و هجرتِ امامِ امت " است .گيريم كه همهء اينها " ثابت " شد ، بعد چه ميشود ؟ در اينحال ، " حقانيت " ولايتِ فقيه " اثبات " خواهدشد . " اثباتِ حقانيتِ " هفده ساله اگر به تنهائي ميتوانست چيزي را " ثابت " كند ، قلم به مزدهايِ استاد و "روشنفكرانِ " خودفروختهء " حقانيت " ( نه فقط هفده ساله بلكه ) دو هزار و پانصد ساله، رژيمِ آريامهري را " ثابت " كرده بودند ... ( همان ، ص 53 ) . بدونِ اينكه بخواهيم سوابقِ مبارزاتِ آيت الله كاشاني و نفوذ او در آنزمان در بين مردم را كم اهميت جلوه دهيم ، ولي حقيقت اينستكه آيت الله كاشاني در ليستِ كانديداهايِ موردِ حمايتِ جبههء ملي برهبريِ دكتر مصدق به نمايندگي انتخاب شد ، و نه دكتر مصدق و ديگران در ليستِ آيت الله كاشاني و فدائيانِ اسلام ! ( همان ، ص 70 ) . شاه هنوز " طاغوت " نبود بلكه " حاميِ دينِ مبينِ و بيضهء اسلام " بود. امپرياليسم آمريكا نيز هنوز " شيطانِ بزرگ " نشده بود بلكه فرشتهء نجاتِ اسلام از چنگالِ كفر بشمار ميرفت . وامپرياليسمِ انگليس نيز بي نياز از توصيف است . چراكه در يكي دو قرنِ اخير ، در خاورميانه و در ايران ، همواره در راهِ خدمت به اسلام پيش قدم بود و هر وقت كه اسلام بخطر ميافتاد با فداكاريِ تمام دست بكار ميشد و حتي از خود گذشتگي و خلوصِ نيت را تا بجائي ميرساند كه دوستانِ خوبِ خود نظيرِ شاهرخ ( پسرِ ارباب خسرو ) را كه در آرزويِ هدايت براهِ راست پرپر ميزدند بجايِ سپردن بدستِ مبلغينِ مسيحي ، برايِ مسلمان شدن به محضرِ حضرتِ نواب ميفرستاد . ( همان ، صص 119-120 ) . حزبِ توده ، چهار سال پس از كودتا ، در تيرماهِ 36 نيز گمان كرده بود كه گويا با " انتقاد از خود " در " قطعنامهء وسيعِ كميتهء مركزيِ حزبِ تودهء ايران در بارهء روشِ حزب در موردِ مسالهء ملي شدنِ صنايعِ نفت " ، ابعادِ مخوفِ خيانتِ رهبرانِ حزب به توده ها و بويژه به طبقهء كارگر ، زدودني است . در حاليكه دستهايِ آلوده به خونِ كارگران و نظاميان و روشنفكرانِ انقلابي ، نه با استغفار نامهء پلنوم چهارم ، بلكه بقولِ شكسپير ، با تماميِ عطرهايِ عربستان ، پاك شدني نيست . ( همان ، ص 147 ) . امروز با توجه به اسنادي كه دردست است و با توجه به روشن شدنِ ماهيتِ كثيفِ رهبريِ حزبِ توده برايِ نسلي كه شلاقِ كودتايِ 28 مرداد يكبار برايِ هميشه اورا بيدار كرد و بجايِ اعتمادِ مطلق ِ خوش باورانه و اطاعتِ كوركورانه از رهبري به تفكر عادت دارد ، اطلاقِ " جناحِ انقلابيِ شركتِ نفت " به رهبريِ حزبِ توده ابدا جنبهء توهين يا تهمت ندارد بلكه بيانِ يك واقعيت ِ دردناك است ، واقعيتي كه هر قدر انسان نخواهد باور كند ، مجبور است كه باور كند . وقتي " حزبِ طرازِ نوينِ طبقهء كارگر " در مقابلِ شعارِ " ملي كردنِ صنعتِ نفت در سراسرِ كشور " ، شعارِ " تجديدِ نظر در قراردادِ " 1933 را ميگذارد ، چه عنوانِ رساترِ ديگري ميتواند زيبنده اش باشد ؟ ( همان ، ص 159 ) |