xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr           

                

مروری بر هنر اردشير محصص

آرت ريويو ، نيويورک تايمز -  30 May 2008

زندگی در ايران ؛ بد گمانی و فکاهی به روايت تصوير

Text Box: "بدون عنوان" (1978) طرح از: اردشیر محصص
 
از: کارن رزنبرگ 

برگردان: داراب شباهنگ

 

چند دهه پيش از آن که مرجان ساتراپي اولين برگ طرح هاي کتاب برگزيده  "پرسپوليس" خاطرات مصور فکاهي­اش را به تصوير درآورد، هنرمند طنز پرداز 69 ساله ايراني "اردشير محصص" آثار سفيد و سياهي با ترکيبي از بذله و گزارش­گري پديد مي­آورد که او را در ميان روشنفکران و هنرمندان کشورش به چهره اي برجسته تبديل کرده بود. اردشير محصص در اين آثار با اشارت پر معني به مينياتور ايراني، هنرمندان غربي همچون گويا و صحنه هاي تاريخي ايران، زندگي ايران قبل و بعد از انقلاب 1979 را به تصوير کشيده بود. کيفيت خطوط در اين طرح ها وهم برانگيز و در عين حال روايت گرند که حاوي اغراق پر تمسخر چهره ها و در عين حال تمرکز تمام و کمال برجاي گلوله در پيکرها و پاهاي بريده شده. از منظر بيننده آمريکائي برخي معاني ناديده مي نمايند، اما طعن گزنده عليه مقامات مذهبي و سياسي به روشني درآنها هويداست.

اکنون، تعداد هفتاد اثر از کارهاي اردشير محصص تحت عنوان " اردشير محصص: هنر وطنز در ايران" که توسط هنرمندان شيرين نشاط و نيکي نجومي گردآوري شده اند در موزه و انجمن آسيا Asia Society and Museum در معرض عموم قرار دارند. از نظر زماني با توجه به حضور برجسته  ايران در مباحث سياسي انتخابات امسال رياست جمهوري آمريکادشوار مي­شد موقعيتي از اين بهتر  پيدا کرد.

خانم نشاط و آقاي نجومي که هر دو در ايران متولد شده اند و درحال حاضر در نيويورک زندگي ميکنند، طرح هاي اردشير محصص را نخستين بار در روزنامه هاي ايران قبل از انقلاب ديده بودند. آنها مي­گويند بعد از نمايشگاه موزه هنر مدرن در سال 2006 - تحت عنوان " بدون مرز: هفده گونه شيوه نگريستن"، نمايشگاهي گروهي از آثار خانم نشاط ، مرجان ساتراپي و هنرمنداني ديگر از جهان اسلام در کنار آثار هنرمندان آمريکائي بيل وايولا Bill Viola و مايک کلي Mike Kelley که به خاطر ايجاد ارتباط­هاي ظاهري بين فرهنگ ها وسيعا مورد انتقاد قرار گرفت، لازم ديدند اردشير محصص را بار ديگر به بينندگان غربي معرفي کنند.

خانم نشاط که فيلم ها و عکس هايش به مکاشفه در موقعيت زن در جامعه ايران مي پردازد به ويژه شيفته طرح هاي اردشير محصص از زنان است. در طرحي بدون عنوان در سال 1978، گل رز از چادر زن بيرون زده است،  انتهاي ساقه در حفره بي چهره زن ناپديد شده است. طرح غافلگيرانه ديگر با عنوان " روز مادر" ( حدود 1980) ساقه تيغ داري را بجاي گل به نمايش مي گذارد. هر دو اين طرح ها، مقاومت در مقابل سکوت تحميلي  بر صداي زنان را فرا مي خواند.

آقاي نجومي نقاشي با سبک فيگوراتيو (پيکر گرا) با کاربرد نمادهاي سياسي فراوان در کارش مي گويد که او طنز اردشير محصص را به لحا ظ کاربرد وسيع سواد بصري و تاريخي در آثارش Text Box: طرح از: اردشیر محصص "زنده باد ملت" (1978)
 
 
 
 
 
 
 
 
"بدون عنوان" (1978) طرح از: اردشیر محصص
 
مي ستايد که در آنها دوميه و سلسله قاجار به يک سان جا افتاده­اند.

بر خلاف کاريکاتورهاي محمد پيامبر اسلام در روزنامه هاي دانمارکي ، طرح هاي اردشير محصص هيچ شورشي برنانگيخته­اند ، ولي همين طرح ها نظر پليس مخفي مخوف شاه را در سالهاي 1970 بخود جلب مي کند. محصص پس از دريافت اخطارهاي مکرر مقامات ايراني به نيويورک نقل مکان مي نمايد. انتقال موقت او ولي بعد از انقلاب 1979 دائمي ميشود.

نمايشگاه بطور موثري با سري طرح هاي " زندگي در ايران ( 78 - 1976)" آغاز ميگردد. اين مجموعه شامل بيش از 30 اثر ، سلسله قاجار ( 1925 - 1833) را به نمايش مي گذارد، اما بطور آشکاري سلطنت محمد رضا شاه  (1941 – 1979) را به طنز مي کشد. اعضاي خاندان سلطنت در لباس هاي فاخر قاجاري با تهديد و خشونت جنبش ها را سرکوب مي کنند.

هنرمندان، نويسندگان ، معلمين و آزادانديشان در زمره سرکوب شدگان هستند. عناوين کنايه آميز- " اعدام محکوم همزمان با مراسم جشن تولد شاه" براي مثال و يا " اعضاي سمينار کنترل بارداري عکس يادگاري مي گيرند."- در نقطه­اي شروع مي­کنند که قلم محصص  متوقف مي­شود.

يکي از بزرگترين و قويترين کارها ، صحنه عروسي را نشان ميدهد در حاليکه يک کاميون نفت ديوار ها را در هم کوفته و بداخل صحنه وارد شده است. ميهمانان ، برخي با چادر و ديگران با لباسهاي غربي در مقابل اين حادثه  بي حرکت به نظر ميآيند. صحنه مسخره ايست مگر در مورد اجساد افتاده عروس و داماد و  حلقه­هاي طناب دار که از سقف آويزانند.

محصص اغلب جهت استناد به دلهره در صحنه اعدام ها و حوادث از عکس بهره مي گيرد. او در يک مصاحبه در کاتالوگ نمايشگاهي تصديق ميکند که عکس جنايتکاران و مقتولين را جمآوري ميکرده، عادتي که به زعم خودش از 7 يا 8 سالگي به آن عادت داشته. او همچنين عکس هاي سلسله قاجار را جمع آوري ميکرد، که منبعي از کلاه­هاي جواهر نشان و پردار و نيم تنه هاي گلدوزي­شده برتن درباريان و غلامان براي هنر اوست.

 دربسياري از طرح هاي بعد از انقلاب، محصص نماد ناخوشايندي را به کاراکتر هاي فردي خود ميدهد. در طرح " نامه اي از شيراز" (1982) يک شخص عمامه بسررا در حال کشيدن تصوير پاي قطع شده اش نشان ميدهد، او از قلم قطع شده پا ها به عنوان پايه اي براي قدم پاي خود استفاده ميکند.     صحنه باغ که آرايشي است به مثابه "بهشت زميني" که در مينياتورهاي سنتي ايراني بکار ميرود، بدينوسيله آفرينش را با خود- ويراني به وحدت ميرساند.

در سالهاي 80 بعد از ابتلاء به بيماري پارکينسون، محصص شروع به خلق کلاژهائي با استفاده ازفتوکپي عکسهاي سياه و سفيد کارهاي قبلي اش بويژه آثار مربوط به سلسله قاجار مي نمايد. او همچنين به سبک ساده تري روي ميآورد و گروه هائي از پيکره هاي کوچک را با خطوط کناري ميکشد. دراين سري اگر چه قلم او لرزان است، ولي صحنه هاي اعدام و شکنجه را با جزئيات تکان­دهنده­اي به تصوير مي­کشد.

از اينکه کارهاي محصص در روزنامه ها و مجلات و هم بر ديوار گالري ها ظاهر ميشوند ممکن است غربيان  به همان سادگي  آقاي محصص را پاسخ ايرانيان به سائول استانبرگ Saul Steinbergتلقي کنند. طرحهاي او در نيويورک تايمز و همچنين نيشن و پلي بوي منتشر شده اند. با وجود اين طرح هاي او چند وجهي تر از تصويرهاي معمول درصفحه اظهار نظرهاي مقابل سردبير و ظريف تر از اکثر کاريکاتور هاي سياسي است. در کارهاي آقاي محصص زيبائي نهفته در هنر سنتي رو در روي زشتي ديکتاتوري هاي پي در پي رژيم ها مي­نشيند.

"اردشير محصص: هنر و طنز در ايران" تا سوم آگوست در موزه انجمن  آسيا در معرض ديد همگان قرار دارد.

 

725 Park Ave, 70th St. (212) 288-6400/ asiasociety.org 

 

 

مروری بر هنر اردشير محصص (2)       

ايران، در دوردست، در طرح­ها

اردشير محصص، تبعيدي ساکن نيويورک، اولين نمايشگاه مروري آثارش را در انجمن آسيا برگزار مي­کند

ماريو نِيوز، 3 ژوئن 2008

نيو يورک آبزروز

برگردان: مهرداد آشنا

 

Sole survivor: A woman from <i>Life in Iran</i>.

 تنها بازمانده: زنی از مجموعه آثار " زندگي در ايران"                                                          ريچارد لی

 

زماني که نمايشگاه «اردشير محصص: هنر و طنز در ايران» را در آسيا سوسايتي تماشا مي­کنيد، نمي­توانيد از فکر کردن به اهميت ايران در رويدادهاي جهاني پرهيز کنيد. و نه فقط به اين خاطر که آقاي محصص اهل ايران است. طنز ويژه او نسبت به فراز و نشيب­هاي سياسي ميهن اش شکاک است و اين توصيف ملايمي از آن است. آيا محمود احمدي­نژاد از هنر بدونِ گذشتِ آقاي محصص جان سالم به در مي­برد؟

«هنر و طنز در ايران» که به همت شيرين نشاط، هنرمند ويدئو ساز( پرداز)  و نيکي نجومي، نقاش، برگزار شده، اولين نمايشگاه مجموع آثار آقاي محصص در آمريکا است. خانم نشاط و آقاي نجومي، هنرمنداني از تبار ايراني، آقاي محصص را يک گنجينه ملي مي­دانند، و نه فقط به اين خاطر که (اگر يک عبارت کهنه شده را وام بگيريم) او حقيقت را در باره قدرت بيان مي­کند.

آقاي محصص که متولد 1938 است، در رژيم پهلوي بزرگ شد. وي دانشنامه­اش در علوم سياسي را در 1962 از دانشگاه تهران دريافت کرد و اين دانش را در حرفه­اش که به عنوان يک هنرمند سرشناس در آن جا افتاده بود به کار بست. طرح­هاي او ـ کاريکاتور واژه زمختي ست ـ منظم در مطبوعات ايران منتشر شد و براي او پايگاهي با طرفداران مشتاق ايجاد کرد.

اين طرح­ها توجه ساواک، پليس مخفي شاه، را هم جلب کردند. طرح­هاي آقاي محصص غالبا به عنوان تصاوير همراه مقاله­ها به کار مي­رفتند و اين از واقع­نگري نسبي آنها حکايت مي­کرد. قلم سخت­کوش آقاي محصص نيز اين را تأييد مي­کرد. هر گونه ابهام در آثار او از بالاترين ظرافت برخوردار بود. آقاي محصص حرف­هاي زيادي براي گفتن داشت.

ساواک هم بر همين نظر بود. پس از اخطارهاي مکرر براي تعديل يا، بهتر از آن، دست کشيدن و پايان دادن به کار، آقاي محصص ايران را با هدف تبعيد موقت ترک گفت ـ حداقل اين طور در نظر داشت. انقلاب ايران در 1979 قصد بازگشت را منتفي کرد. در بي اعتبار کردن آقاي محصص، حکومت الهي احتمالا از شاه هم سخت­گيرتر مي­بود. اين هنرمند از 1976 به بعد در نيويورک اقامت داشته است.

از طرح­هاي آقاي محصص پيش از ورودش در آمريکا تنها چند طرح انگشت شمار به نمايش گذاشته شده­اند. يک دفتر طراحي اثر 1960 تکه­تکه کردن بوروکراتيک مردي را به نمايش مي­گذارد ـ ويليام استايگ را منهاي جذابيت پيزوري در نظر بگيريد. در جايي ديگر، طرح­هاي سياه قلم که از معناي نسبتا آشکاري برخوردار هستند، در کپه انبوهي از خطوط درهم ساخته و پرداخته شده­اند. تصوير ديگري وجود دارد که در سال 1977 به همراه اظهار نظري در تايمز با عنوان «سياست آمريکا، و اسرائيل» مورد استفاده قرار گرفته است.

اين آثار کپي هستند. اصل آنها از دست رفته است. بسياري از طرح­هاي پيش از تبعيد او در مخفيگاه­ها هستند، يا حداقل اينطور فرض مي­شود، يا اين که نابود شده­اند. هر گونه اميدي به اين که مجموعه­داران آثار او را به امانت بدهند در اثر تحريم آمريکا و تلافي احتمالي دولت ايران بر باد رفته است. نقد هنري، اينطور که معلوم است، گاهي مي­تواند پيامدهاي شديدي داشته باشد.

ورود آقاي محصص به آمريکا نه قدرت کار او را کاهش داد و نه گزندگي او را. فاصله جغرافيايي، اگر هم تأثيري داشت، بر وضوح بيشتر نگرش انتقادي او اثر گذاشت. نتيجه، طرح­هايي کوبنده­تر و به طرز غريبي شورانگيز بود. ظرافت شيوه، چه تصويري و چه سياسي، در آنِ واحد خشم را در برگرفت و تقويت کرد. آقاي محصص به شاعري نامحتمل بدل شد. پرداختِ او سبک­تر و برنده­تر شد.

بدنه اصلي نمايشگاه به مجموعه­اي از طرح­ها اختصاص دارد که با هم زندگي در ايران (1978 ـ 1976) عنوان گرفته­اند. شخصيت­هاي آقاي محصص قديمي­تر از دوره پيش از شاه و انقلاب ايران هستند ـ فضاي تصويري در زمان سلسله قاجار است که بين 1794 و 1925 بر ايران حکومت مي­کرد. جنازه­هاي متحرک و مستبدان پف­کرده در طرح­هاي او، که جامه­هاي نامتعارف و غالبا به طرز احمقانه­اي پرنقش و نگار به تن دارند، با جسم­هايي وارفته و سنگين طوري شق و رق مي­ايستند و ژست مي­گيرند که انگار موضوع عکسي رسمي هستند.

قرار دادن زرق و برق و آداب و رسوم منسوخ به جاي رويدادهاي معاصر ممکن است نوعي گريز به شمار آيد، اما فقط به درون­مايه بي­نظير آقاي محصص استحکام مي­بخشد: نخوت قدرت. با عبور از تاريخ، او جهان­شمولي، پيوستگي و گريزناپذيري از سرکوب بي­قيدوبند را دوباره بيان مي­کند. اين يک حقيقت آزموده شده است، اما بهترين هنرمندان آن قدر کليشه را صيقل ميدهند، آن را بزرگ مي­کنند و بازپس مي­گيرند تا  از نيروي کشف حقيقت برخوردار ­شود. آقاي محصص يکي از اين هنرمندان است.

عوامل موضوعي ثابتي در هنر آقاي محصص وجود دارد. ناشناس ماندن اتفاق نظرِ عوام؛ خشونت فراگير ؛ بي­رحمي وسيله تفريح؛ و آن بدگماني که قدرت نامحدود به بار مي­آورد. «مردم» ـ تظاهرکنندگان، امام­ها، قاضي­ها و شهرونداني که آموزش جلوگيري از بارداري ديده­اند ـ با گلوله سوراخ سوراخ شده­اند. «صلح، عدل، حقيقت، برادري و آزادي» پيش از اعزام به زندان تحقير مي­شوند. اعدام هديه جشن تولد پادشاه است. آقاي محصص با استقلالي شگفت­انگيز ناظر اين صحنه­هاي گزنده است.

خط آقاي محصص زيبا و گزنده است. بدن ها گوشتالو و خسته و کوفته هستند. کاريکاتورهاي او بي­رحم و بي­ملاحظه هستند، چه از ستم­گرباشند چه از ستم­ديده (او مي­گويد: «شايد من هر دو را به يک اندازه مسئول مي­دانم.») آقاي محصص را مي­توان با دُميه، توماس ناست، جرج گرُس، سو کُو مقايسه کرد و آثار او حاوي برخي از تفنن­خواهي­هاي سُل استاينبرگ است، هرچند سياست اجتماعي بر آنها سايه انداخته است. هنر ايراني عمدتا دقت در استفاده از ابزار  است.

از قريحه­هاي آقاي محصص يکي هم طنز ماهرانه­ي­ او در اعتبار بخشيدن به عناوين در آثارش و يا از سکه انداختن آنها است. شکاف بين شرح و تصوير در آنِ واحد وسيع و نامحسوس است. نزديک­ترين طرح از اين نوع شايد «بزرگترين نقاش دربار در حال انجام مهمترين وظيفه­ در بين فعاليت­هاي هنري خود» باشد ـ اين وظيفه تزئين کردن قالب گچي است که پادشاه بر پايش دارد. ايجاز در پرداخت دلقک­بازي رشتي را به راحتي به ثمر مي­رساند.

در اوايل دهه 1980 پزشکان تشخيص دادند که آقاي محصص از بيماري پارکينسون رنج مي­برد (تازه­ترين طرح به تاريخ 2000 است). از آن پس او به تکرار کلاژهاي دادائيستي و کشيدن طرح­هاي دلنشين نوع نيويورکري از ملاها پرداخته است. اما «زندگي در ايران» هديه او به تمام عصرها است. خانم نشاط و آقاي نجومي کوشش زيادي کرده­اند تا اين هنر همان­قدر به فرهنگ جهاني مربوط و با ارزشي بي بها براي آن باشد که براي مردم ايران است.

«اردشير محصص: هنر و طنز در ايران» تا 3 آگوست در آسيا سوسايتي، 725 پارک اونيو، ادامه خواهد داشت.

mnaves@observer.com

 

مروری بر هنر اردشير محصص (3)

 

نيويورکر - دوم جون 2008

طنزايرانيان

از: بن مک گرات      

برگردان: داراب شباهنگ

Text Box: رمزی کلارک  -  طرح از:تام بچتل
 

"بايد بگويم که من همه عمرم عاشق هنر بوده ام،" رمزي کلارک دادستان اسبق 80 ساله و وکيل مدافع بين المللي قربانيان بي دفاع ، ابن سخنان را هفته پيش ، قبل از ترک آپارتمان خود  در بخش ويليج  Village [در شهر نيويورک] ، که به قصد شرکت در گشايش نمايشگاه مجموعه آثار طنز پردازايراني، اردشير محصص در موزه انجمن آسيا در حرکت بود،  بيان کرد. " من همواره، براي توجه گوياGoya   به خشونت در اسپانيا، و به هنرمندان فرانسوي، بويژه آنهائي که انقلاب فرانسه را با مرکب روي کاغذ طراحي کرده اند احترام فراواني قائل بوده­ام. و اردشير بواقع وراي آنها پيش رفته است. او تاريخ طولاني و فرهنگ مردمش را بهترازهرکسي که من مي شناسم  بيان کرده است."

 

محصص که به نوعي سائول استاينبرگ Saul Steinberg ايران است در سال 1976 بعد از اينکه فهميد شاه رفته رفته از کاريکاتورها و طرح ها و چاپ تعدادي از آنها درصفحه اظھار نظرھاي مقابل سردبير تايمز نا خوشنود شده  است،  تهران را ترک ميگويد. کلارک باو کمک کرد تا ويزاي اقامت آمريکا را بگيرد. کلارک مي­گويد: " و طوري شد که ما در فاصله صد ياردي از يکديگر زندگي کنيم. و هنوز هم من در خيابان دوازدهم ساکن هستم و او درخيابان سيزدهم ." اين دو به نوعي هم عيار هستند: محصص هنرمندي که درس وکالت خوانده و کلارک وکيلي که مجموعه دار هنري است. ("ما آثار اعجاب انگيزي از ديگو ريورا ، اوروزکو و دالي – يک دالي منحصر بفرد داريم.") اين طور که کلارک مي­گويد، بعدها، محصص "مشکلي با صاحبخانه اش" پيدا ميکند. و کلارک يکي ازهمکارانش را براي حل اين مسئله استخدام کرد. محصص هزينه را با دادن طرح هايي به کلارک باز پرداخت ميکند – يکي از اين طرح ها را کلارک به مجموعه حاضر در نمايشگاه وام داده است. اين طرح که در گوشه سمت راست و پائين آن نوشته شده "به رمزي کلارک" به تاريخ 1979، دو رديف  زندانيانِ سلسله قاجار را نشان ميدهد که بهم زنجير شده اند و در کنارشان يک قراول مسلح قفس پرنده اي رانگهداشته است. در زير نويس آن آمده "پدرم نيز، با قفس پرنده اش درآنجا بود."

ابتلاي محصص به بيماري پارکينسون در  دهه 1980  محرز شد و با وخيم تر شدن بيماريش در سالهاي اخير، از  ديدارهاي همسايه اش کلارک به تدريج کاسته شد تا اينکه به کلي قطع گرديد. در ضمن کلارک داوطلب دفاع از صدام حسين،  دشمن ديرينه ايرانيان، در عراق ميشود. حالا او در فکر است که نظر محصص بي باک در مورد جنجال کاريکاتورهاي 2005 دانمارکي،  که به اعتراضات خشونت آميزسراسر خاورميانه جرقه زد ، چه  مي­بود. (نظر خود کلارک، در باره  انتشار کاريکاتورهاي دانمارکي، با اينکه سالها در هيئت مديره اتحاديه آزاديهاي مدني آمريکا A.C.L.U.   بوده، اين است: اينکار " ضروري نبود، و نبايد اتفاق ميافتاد، و مطمئنا مردم دانمارک نيازي به دانستن چنين چيزهائي نداشتند.") کلارک گفت: "آنطور  که من فکر مي­کنم او را خوب درک ميکنم، ميتوانم ببينم که او در اين قضيه در هر يک از دو طرف   قرار بگيرد.   کاريکاتوري که او در يکي از تعطيلات بمن داد، نماد قدرت قلم و اهميت قدرت بيان بود." او طرح خطي رنگارنگ "شخصي را که انگار جهان را فتح  مي­کند – در يک دست سپر و در دست ديگر قلم را تکان ميدهد" تشريح کرد.

کلارک و همسرش جُرجيا بدون  جلب توجه گروه کثير ميهمانان ايراني-آمريکائي وارد نمايشگاه شدند و به تماشاي اثر اهدائي خودشان که جديدا قاب شده بود  مشغول شدند. کلارک متحير از  فرديت چهره تک تک زندانيان، ميگويد: "اين اثرمعاني بسياري دارد. به گمان من معناي غالب در اين اثر اين است : مارا ببخشائيد، زيرا که  نميدانيم چه ميکنيم. چون که اين مرد مسلما عاشق پرنده اش  است- ميدانيد، پرنده را در قفس دارد، و در آنجا با تفنگ ايستاده است." مليسا چي يو  مديرِ موزه  سراسيمه از پشت کلارک ظاهر شد و پرسيد که اثر اهدائي را در کجا آويزان کرده بود. کلارک گفت: " اين اثر در اطاق کارم بود، بعد آن را آورديم منزل، ولي هيچ ديوار خالي نداشتيم. پس از 60 سال زندگي مشترک، آدم تابلو هاي قاب شده زيادي دارد." در آخر کار آن را روي زمين اطاق خواب به قفسه کتابي تکيه داد- در قلمرو جُرجيا.

کلارک ادامه داد: "او علاوه بر لوازم آرايش، يک تابلوي رنگ روغن زيباي فرانسوي و بعد يک تابلوي مادر و بچه از ريورا دارد، اما همه اينها اشياء آرام بخش اطاق خواب اند."

کلارک گالري پر ازدحام را وارسي کرد. او گفت: " استقبال خوبي شده است.  بايد فکر کرد چه تعدادي از مردم قبل از آمدن در باره اردشير چيزي شنيده­اند. او فرد بسيار سر بسته اي است. من همواره  براي اين گفته اميلي ديکينسون احترام قائلم: روح،  مخاطب خود را انتخاب ميکند، بعد درب را ، بر روي آن جمع مقدس ميبندد ، مزاحم نشويد. ميدانيد،  اردشير غرق در افکار خودش  است. او هميشه يک دفتر و قلم با خودش دارد. بيرون نميرود، از نظر جسماني قادر به خروج از منزل نيست."

جُرجيا همان حوالي پرسه ميزد، قدري بي حوصله بنظر ميرسد. کلارک به ساعتش نگاهي کرد. آنها براي ديدن " تارگود" در برادوي بليط داشتند، با شرکت لارنس فيشبرن در نقش همان قاضي که در سال 1967 در ديوان­عالي کشور جانشين پدر کلارک شد. کلارک گفت: " قرار نبود برويم ، اما تهيه کنندگان مي­خواستند که برويم - آنها بما بليط دادند. ميدونيد، ما عاشق تارگود هستيم. خيلي نزديک هستيم به خانواده اش. اميدوارم لذت ببريم."