xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

"آگاهی نامهء " دیگران (مجموعه ای از اخبار روز)

آنچه که در اینجا می آید - و سعی میشود که روزانه بیاید - ، فرستاده های دوستان  از طریق ایمیل می باشد . من تنها تکثيرکننده ام و قصد تنها اطلاع رسانی است ونه جانبگیری.

چهار شنبه ، 24 آذر89

فرستنده : اوتانِس

www.rudarru.net

به هر حال جنبش دانشجویی با تمام پیچ و خمها و مسائل عیان و نهان راه خود را در روند تاریخ مبارزاتی مردم ایران باز کرده و علی رغم سرکوبهای آن در تاریخ خود مثل ١۶ آذر ١٣٣٢, اول بهمن ١٣۴٠ و ١٨ تیر ١٣٧٨ به مانند سمندر بر خاکستر خود رستاخیز خواهد کرد و نخواهند توانست ازحرکت بازش ستانند


غرق شدن قایق حامل پناهجویان ایرانی در آب‌های استرالیا

در حالی که خبرگزاری‌ها روز چهارشنبه از غرق شدن یک قایق چوبی حامل ده‌ها پناهجو در آب‌های استرالیا خبر داده‌اند، روزنامه‌های استرالیایی می‌نویسند که پناهجویان ایرانی نیز در این قایق حضور داشتند.

گزارش‌ها حاکی از آن است که یک قایق چوبی شش تا ۹ متری با کابین‌هایی که توسط پارچه و پلاستیک پوشیده شده و حامل ده‌ها پناهجو بود در ساعات اولیه روز چهارشنبه، ۲۴ آذر به دلیل نامساعد بودن هوا و متلاطم بودن اقیانوس، به صخره‌های ساحلی جزیره کریسمس، متعلق به استرالیا، برخورد کرده و غرق شده است که در اثر این حادثه دستکم ۲۷ نفر کشته شده‌اند.

مقامات جزیره اعلام کرده‌اند که موفق به نجات ۴۱ نفر شده‌اند و افزوده‌اند که امکان دارد تعداد کشته‌شدگان افزایش یابد.

روزنامه استرالیایی «سیدنی مورنینگ هرالد» به نقل از یکی از اعضای شورای جزیره کریسمس نوشته است که به نظر می‌رسد اکثر پناهجویان این قایق چوبی که زن و کودک نیز در میان آن‌ها حضور داشت، از خاورمیانه بودند و یک پزشک نیز در گزارش کوتاه خود به موسسه پناهندگی جزیره تأیید کرده است که اکثر نجات یافتگان این سانحه ایرانی و عراقی هستند.

این عضو شورای جزیره کریسمس به خبرگزاری رویترز گفته است: «وحشتناک بود. من یک نفر را دیدم که در مقابل من در حال مردن است و برای نجات آن‌ها هیچ کاری نمی‌توانستیم بکنیم... کودکان شاید سه یا چهار ساله خود را به تکه‌های چوب چسبانده بودند و کمک می‌خواستند... ما جلیقه نجات به سمتشان پرتاب کردیم اما بسیاری از آن‌ها نمی‌توانستند چند متر شنا کنند و به آن‌ها برسند.»

این روزنامه افزوده است که قرار است اجساد به شهر «پرت» در جنوب غرب استرالیا فرستاده شوند.

به گفته حاضرین در محل، ساکنین جزیره نیز برای نجات دادن افراد شناور در آب، بر روی صخره‌ها جمع شده بودند و جلیقه نجات و طناب به داخل آب پرتاب می‌کردند، با این وجود به دلیل وضعیت نامساعد آب اقیانوس، عملیات نجات به کندی صورت گرفته است.

یک شاهد عینی به آسوشیتدپرس گفته است کشتی‌های گمرک دریایی در بخش دیگری از جزیره که دریا آرامتر بود در حال نجات یک قایق دیگر حامل پناهجویان بودند و به همین دلیل با تأخیر در محل حادثه حضور پیدا کرده است.

یکی از شاهدین عینی به شبکه خبری اسکای گفته است که امواج «چهار متری» افراد را به صخره‌های تیز این جزیره می‌کوبید.

به نوشته آسوشیتد پرس یک تیم پزشکی استرالیایی برای رسیدگی به وضع مجروحین، عازم این جزیره که در ۲۶۰۰ کیلومتری شمال غرب استرالیا و ۳۶۰ کیلومتری جنوب اندونزی در اقیانوس هند قرار دارد، شده است. این خبرگزاری همچنین افزوده است که حال سه نفر از مجروحین وخیم گزارش شده است.

همچنین گروه نجات کماکان در حال جستجو برای یافتن افراد مفقودین این سانحه هستند.

جزیره کریسمس، یک جزیره دورافتاده و مقصد نخست بسیاری از پناهجویان غیر قانونی ایرانی، عراقی و افغانی است که قصد پناهنده شدن به استرالیا را دارند. این پناهجویان غیرقانونی پیش از ورود به استرالیا به بازداشتگاه جزیره کریسمس فرستاده می‌شوند تا پرونده پناهندگی آنان مورد مطالعه و بررسی قرار بگیرد.



انفجار انتحاری در چابهار / تعداد کشته ها و زخمی ها به بیش از 50 نفر ميرسد

ايلنا: دادستان شهر زاهدان از وقوع عمليات "تروريستي" در چابهار خبر داد.
محمد مرزيه،‌ در گفت‌وگو با خبرنگار ايلنا ضمن تائيد اقدام "تروريستي" در شهر چابهار استان سيستان و بلوچستان گفت: اين اقدام تروريستي صبح امروز و در يكي از مراسم‌هاي عزاداري تاسوعاي حسيني به وقوع پيوست.

دادستان زاهدان با بيان اين‌كه اين اقدام تروريستي به صورت انتحاري صورت گرفته است، از جزئيات و تعداد شهدا و مجروحان اين حادثه ابراز بي‌اطلاعي كرد.

وي ادامه داد كه هنوز عاملان اين اقدام فجيع تروريستي مشخص نشده و گروهي مسئوليت آن را به‌عهده نگرفته است.

طبق گزارش‌هاي رسيده اين انفجار در ساعت 11 و 15 دقيقه و در نزديك مسجد امام حسين به وقوع پيوسته است.
طبق گزارش‌هاي تائيد نشده تعداد کشته ها و مجروحان اين حادثه شنيع به 50 تن رسيده است.

همچنين خبر مي‌رسد كه يك انفجار در مقابل فرمانداري و يك انفجار به صورت عمليات انتحاري در مجاورت آمبولانس جمعيت هلال احمر روي داد كه بر اثر اين انفجار تعدادي از هم‌وطنانمان زخمي و جان خود را از دست دادند.

پیگيری خبر / آخرین آمار کشته ها و زخمی های انفجار امروز چابهار : 38 کشته و 55 مجروح
ايلنا: رئيس سازمان امداد و نجات كشور گفت كه حادثه تروريستي صبح امروز در چابهار 38 شهيد و 55 مجروح بر جاي گذاشت.
محمد مظفر در گفت‌وگو با خبرنگار ايلنا گفت كه تاكنون 38 تن بر اثر وقوع انفجار در نزدیکی میدان فرمانداری در میان دسته عزاداری شیلات بندر چابهار کشته و بيش از 55 تن ديگر مجروح شدند.
صبح امروز و در يكي از مراسم‌هاي عزاداري تاسوعا انفجار انتحاري به وقوع پيوست.
معاون امنیتی وزیر کشور نيز گفت كه بر اساس شواهد و نوع تجهیزات به‌کار رفته، این تروریست‌ها وابسته به عناصر گروهک‌های تندروی وهابی مورد حمایت آمریکا و برخی سرویس‌های جاسوسی کشورهای منطقه بودند.
وي افزود كه ممکن است تعداد کشته ها و زخمی‌های این اقدام تروریستی افزایش یابد.
طبق گزارش‌هاي رسيده اين انفجار در ساعت 11 و 15 دقيقه و در نزديك مسجد امام حسين به وقوع پيوسته است.
اداره اطلاعات چابهار نيز اعلام کرد كه این انفجار به صورت انتحاری بوده است در این جنایت تروریستی 2 نفر دست داشتند که نفر اول با انفجار کشته شد و نفر دوم که بمب همراه وی عمل نکرد، توسط نیروی انتظامی مورد هدف قرار گرفت.


 

جندالله مسئوليت انفجار امروز چابهار را بر عهده گرفت + عکسهای کسانی که در عمليات امروز شرکت داشتند

جندالله طی اطلاعیه انفجار امروز چابهار را بر عهده گرفت. در بخشی از اين اطلاعيه آمده است :

سایت خبری جندالله: به اطلاع عموم مردم بلوچستان و ايران مي رساند كه امروز دو فرزند سلحشور و غيور بلوچستان در دو عمليات استشهادي در شهر چابهار و در برابر فرمانداري شهر دهها تن از مزدوران و پاسداران رژيم جهل و جور و سفاهت را به جهنم واصل نمودند و عمليات انتقام 2 را با موفقيت به اجرا در آوردند.
اين دو فرزند مومن و غيور بلوچستان با نامهاي سيف الرحمان چابهاري و حسان خاشي با فدا كردن جان خود توانستند قدرت و جبروت و غرور متجاوزان جنايتكار ولايت سفيه را بشكنند و پرچم حق را در اين نقطه بلوچستان بلند كنند.
اين عمليات در حقيقت انتقام اعدام رهبر جنبش امير عبدالمالك و ديگر شهداي جندالله مي باشند كه وحشيانه و بدون هيچگونه دادگاه عادلانه اي به دار زده شدند چنانچه طي چند ماه اخير بيش از 160 تن از جوانان بي گناه بلوچ و اهلسنت اعدام شدند و جنبش مقاومت قبلا اعلام كرده بود كه در برابر اعدامهاي بي رويه رژيم جنايت پيشه متجاوزان و بيگانگان اشغالگر ساكن در بلوچستان را هدف قرار خواهد داد.
اين عمليات هشداري است براي رژيم ايران كه به دخالتهاي خود در امور ديني و مذهبي اهلسنت پايان دهد و دست از اعدام و جنايت بردارد و اسراي زنداني را آزاد كند در غير اين صورت عملياتهاي استشهادي با شدت بيشتري ادامه خواهد يافت و تمامي بيگانگان ساكن در بلوچستان هدف قرار خواهند گرفت.
هدف از اين عملياتها اخراج متجاوزان از بلوچستان و رسيدن مردم مسلمان بلوچ به حقوق حقه خود در سايه حكومت منطقه اي مي باشد و بايد متجاوزان و جنايتكاران مزدور ولايت سفيه بلوچستان را ترك كنند و اختيار بلوچستان را به مردم بلوچ واگذار نمايند ورنه فرزندان اين مرز و بوم اجازه راحت زيستن به بيگانگان نخواهند داد.

دوستان عزيزم

چند وقت پيش در يك سالن سينما خانمي احساس كرد شئ نوك تيزي از صندلي به بدن او فرو رفت وقتي كه بلند شد تا ببيند چه بوده ديد يك سوزني است كه يك يادداشت كوچك هم به آن چسبيده و روي آن نوشته شده:

" شما هم به ويروس ايدز مبتلا شديد"

مركز كنترل بيماريها در پاريس موارد مشابه زيادي را اخيراً در شهرهاي ديگر نيز گزارش كرده كه سوزنهاي آزمايش شده همه به ويروس ايدز آلوده بودند.

اين مركز همچنين گزارش مي كند كه سوزن هاي آلوده در محل دريافت پول عابر بانكها نيز پيدا شده­اند.

ما از همه مي­خواهيم كه براي مواجه نشدن با اينچنين موضوعي احتياط بسيار زيادي كنند بخصوص قبل از استفاده از صندلي در هر مكان عمومي، آن را به دقت بررسي كنيد.

و همچنين از همه مي خواهيم كه اين ايميل را براي همه دوستان و فاميل بفرستند و براي جلوگيري از اين خطر بزرگ اطلاع رساني كنند.

اخيراً پزشكي داستان مشابهي كه براي يكي از بيماران مبتلا به ايدز در سينما پريا شهر دهلي اتفاق افتاده بود را نقل مي كرد و مي گفت آنجا نيز يادداشتي با اين عنوان وجود داشته كه "به دنياي خانواده ايدزي ها خوش آمدي"

به هر حال پزشكان مي گويند كه 6 ماه طول مي كشد تا ويروس كاملاً رشد كرده و شروع به اسيب به سيستم بدن و سلامت قرباني كند و بيمار 5 تا 6 سال ميتواند با مقابل مرگ مبارزه كند، هر چند دختري در عرض 4 ماه فوت شد كه احتمالاً به دليل شوك عصبي زياد بوده است.

بنابراين ما بايد مراقب مكان هاي عمومي باشيم، به خدا توكل كنيم، و به نجات زندگيها با ارسال اين ايميل فكر كنيم، ارسال اين ايميل ممكن است فقط يكي دو دقيقه از وقت شما را بگيرد پس لطفاً سهل انگاري نكنيد.

با تقديم احترام

تحلیل ارتباط نقض حقوق بشر در ایران و تاثیر تحریم های بین المللی علیه مقامات جمهوری اسلامی

مک لینز در مقاله ای زیر عنوان «ایران باید در قبال نقض حقوق بشر پاسخگو باشد» به نقل از پروفسور پیام اخوان، استاد حقوق دانشگاه مک گیل و یکی از بنیانگزاران «مرکز اسناد حقوق بشر ایران» می نویسد مقامات دولت ایران به جای این که به علت فعالیتشان در پرونده اتمی ایران هدف تحریم های بین المللی قرار بگیرند، باید به دلیل نقض حقوق بشر شهروندان ایرانی مجازات شوند.مجله کانادایی مک لینز در مقاله تحلیلی روزسه شنبه ( ۱۴ دسامبر) خود به تاثیر تحریم های بین المللی علیه ایران و توجه جامعه بین الملل، به ویژه کشورهای غربی همچون کانادا و ایالات متحده به وضعیت نقض حقوق بشر توسط مقامات جمهوری اسلامی پرداخته است.

این نشریه کانادایی ضمن اشاره به صدور حکم اجرایی باراک اوباما، رئیس جمهوری ایالات متحده در ماه سپتامبر برای اعمال تحریم بر مقامات ایرانی مسئول نقض جدی حقوق بشر در ایران اشاره می کند و می نویسد دستور آقای اوباما از این نظر حائز اهمیت است که تحریم های ایالات متحده علیه ایران حتی تا چندی پیش فقط بر پرونده اتمی این کشور متمرکز شده بود و به نقش مقامات دولتی که نام آن ها در فهرست سیاه آمریکا قرار دارد، توجهی نشده بود.

مک لینز خاطرنشان می کند «به چالش کشیدن ایران در مورد برنامه هسته ای این کشور سبب می شود حکومت تهران از احساسات ملی گرایانه مردم سوء استفاده کند»، اما تحریم مقامات ایران به دلیل نقض حقوق بشر شهروندان کشور پیامد مشابهی به همراه نخواهد داشت.

پیام اخوان به خبرنگار این نشریه گفته است تحریم های هدفدار بر اساس نقض حقوق بشر مرحله پیش از محاکمه ( مقامات ) است و این پیام را به مقامات تهران ارسال می کند که روزی باید برای توجیه اعمال سبعانه خود علیه مردم ایران پاسخگو باشند.

این استاد حقوق دانشگاه مک گیل در مونترال در کانادا در ادامه مصاحبه خود به مک لینز گفته است پرسش این است که انگیزه اصلی ( اعمال تحریم ها )، تهییج حس همکاری در مورد پرونده اتمی ایران است و یا هدف محکوم کردن اعمال سبعانه مقامات تهران علیه شهروندان کشوراست؟

کانادا در تابستان گذشته بر ۴۹ تبعه ایرانی مقیم کانادا و ۲۷۹ شرکت فعال در این کشور تحریم اعمال کرد. بنا به گزارش این نشریه کانادایی، همه این افراد به دلیل همکاری در پرونده اتمی و یا سایر برنامه های تسلیحاتی ایران و یا ارتباط با مقامات بلندپایه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحریم شدند.

پروفسور اخوان افزوده است اشتباه بزرگ کانادا این بوده که این اتباع ایرانی را به طور خاص به دلیل نقض حقوق بشر هدف ( تحریم ) قرار نداده است.

دکتر اخوان افزوده است: «نکته بسیار مهم این است که کانادا باید مقامات ( حکومت ) ایران را به دلیل ارتکاب به نقض حقوق بشر هدف ( تحریم ها ) قرار دهد، زیرا بسیاری از آن ها در حال ریشه دواندن در این کشور هستند و کانادا احتمالاً یکی از بزرگترین مراکز پولشویی برای جمهوری اسلامی ایران است. مسئله فقط اعلام عدم تایید و یا ممنوع کردن فعالیت این افراد نیست، بلکه باید مقدمات مجازات آن ها فراهم شود.»

این فعال حقوق بشر تاکید کرده است: «دولت ( کانادا ) ادبیات تندی علیه تهران به کار می برد، اما اقدامات عملی اتاوا برای غیرممکن کردن ( حضور و فعالیت ) این افراد در کانادا بسیار محدود بوده اند، این افراد مسئول جنایت علیه بشریت هستند. بسیاری از آن ها اعضای خانواده ( مقامات جمهوری اسلامی ) خود را به کانادا اعزام کرده اند و نه تنها فرزندانشان در مدارس این کشور تحصیل می کنند، بلکه در نقاط مختلف کانادا سرمایه گذاری کرده اند. آن ها برای زمانی که در ایران تغییرات دموکراتیک رخ می دهد، برنامه ریزی کرده اند و احتمال فرار آن ها به کشورهایی همچون کانادا بسیار زیاد است. بنابراین هدف آن ها این است که این جا یک زندگی جدید را آغاز کنند.»

این استاد ایرانی دانشگاه مک گیل کانادا افزوده است جامعه بین الملل باید این پیام را به مقامات ایران ارسال کند که پس از متواری شدن از ایران، به این دلیل که در فهرست سیاه قرار دارند، کشورهایی همچون کانادا بهشت امن آن ها نخواهد بود و نمی توانند در هیچ نقطه ای از دنیا مخفی شوند.

پروفسور اخوان در پایان مصاحبه خود با مجله مک لینز گفته است مقامات حکومتی تهران استفاده از نقض حقوق بشر به عنوان یک ابزار سیاسی را زمانی جدی تلقی خواهند کرد که دریابند برای ارتکاب به اعمال خود باید هزینه بپردازند.

کنسرت_با_شکوه_منظومه_سمفوني_مولانا_به_مناسبت_هشت_صدمين_سال_تولد

متن فارسی زیر را بخوانید يک اجراي باشکوه

فکر می کنم هر ایرانی که این ویدیوی کوتاه رو ببینه، از زیبایی صدای علیرضا قربانی و اجرای باشور و حرارت رهبر آلمانی کنسرت، چشم هاش پر از اشک بشه

کنسرت باشکوه منظومه سمفونی مولانا به مناسبت هشتصدمین سال تولد مولانا
دوسلدورف آلمان - 2009
خواننده: علیرضا قربانی
آهنگساز: هوشنگ کامکار
رهبر ارکستر: ارنست فون مارشال
در بردارنده شاه بیت هایی از غزلیات مولانا که در کل مفهومی واحد از حالات عرفان و عشق مولانا را تداعی می کنند

در تاریخ ۸ نوامبر ۲۰۰۹ کنسرت با شکوه منظومه سمفونی مولانا (به مناسبت هشتصدمین سال تولد مولانا درسال ۲۰۰۷) با آهنگسازی هوشنگ کامکار، با صدای زیبا و دلنشین علیرضا قربانی، و با اجرای ارکستر سمفونی جوانان شهر دوسلدورف آلمان و در با شکوه ترین سالن این شهر، سالن تن هاله، مجاور رودخانه راین (محل برگزاری کنسرت های کلاسیک) بر روی صحنه رفت

حدود ۷۰ نوازنده جوان ارکستر سمفونی دوسلدورف و بیش از ۵۰ خواننده کر آلمانی، به رهبری ارنست فون مارشال اجرای این منظومه سمفونی را بر عهده داشتند

هوشنگ کامکار درمورد این منظومه سمفونی می گوید:" منظومه سمفونیک مولوی به منظور بزرگداشت هشتصدمین سال این شاعر تنظیم شده است. در سال مولانا به این فکر افتادم که بتوان کاری نوشت که در شان و عظمت مولانا باشد. مولانا شاعر ایران زمین است و تمام اشعارش به زبان فارسی است؛ بنابراین لازم بود که ما بتوانیم اثری خلق کنیم که در شان این شاعر بلندآوازه باشد. اثر موسیقیایی باید دارای تکنیک و محتوا باشد و با مخاطب ارتباط برقرار کند که در سمفونی مولانا این ویژگی‌ها لحاظ شده است" ا

خوش خرامان مي روي، خوش خرامان می روی
اي جان جان بي من مرو
اي فلك بي من مگرد و اي قمر بي من متاب
اي زمين بي من مرو و اي زمان بي من مرو
اي يار من اي يار من، اي يار بي زنهار من
اي دلبر و دلدار من، اي محرم و غمخوار من
ديگرانت عشق مي خوانند و من سلطان عشق
اي تو بالاتر ز وهم اين و آن، بي من مرو
اي عاشقان اي عاشقان، ای عاشقان ای عاشقان
آنكس كه بيند روي او، شوريده گردد عقل او، آشفته گردد خوي او

لینک مشاهده

http://www.kalam.tv/fa/video/39193/index.html

رفتار خشونت آمیز پلیس آلمان با تظاهرکنندگان ایرانی

http://www.statelessproductions.com/anti_islamic_republic_demonstration_berlin_dec_10_2010.html

گزارشی از وضعیت ابوالفضل عابدینی نصر

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: ابوالفضل عابدینی نصر روزنامه نگار مستقل و از مدافعان حقوق بشر است که در شعبه اول دادگاه انقلاب اهواز به تحمل 11 سال حبس تعزیری محکوم شده و هم اکنون در زندان از بیماری های ناراحتی قلب، کبد و اعصاب رنج می برد.

بنا به گزارش کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: ابوالفضل عابدینی که فعالیت روزنامه نگاری خود را در سال 1382 با کار در روزنامه های محلی خوزستان ازسر گرفت. به دلیل حرفه روزنامه نگاری در حدفاصل سالهای 1384 تا 1386چندین بار توسط نیروهای امنیتی استان خوزستان بازداشت شده که منجر به صدور حکم یک سال حبس تعزیری از سوی دادگاه انقلاب اهواز گردید.

بعد از گذارندان نیمی از دوران محکومیت، با استفاده از آزادی مشروط از زندان آزاد و فعالیت های حقوق بشری خود را در سال 86 در همکاری با مجموعه فعالان حقوق بشر آغاز کرد و تا سال 1388 به عنوان دبیر روابط عمومی مجموعه فعالان فعالیت های خود را ادامه داد.

بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، در تاریخ 18 تیر 1388 در اهواز دستگیر و به مدت 4 ماه در بازداشت به سر برد. در هنگام بازداشت تحت شکنجه های فیزیکی قرار گرفت تا اینکه در آبان ماه 1388 بعد از برگزاری دادگاه با قید وثیقه از بازداشت موقت آزاد شد.

لازم به ذکر است که وی در دادگاه مذبور با اتهاماتی همچون تبلیغ علیه نظام، همکاری با مجموعه فعالان حقوق بشرو حزب پان ایرانیست ، ارتباط با دول متخاصم رو به رو شد.

پس از آزادی از زندان مجدداً در تاریخ 11 اسفند ماه، همزمان با حدود بیست نفر از اعضای سابق مجموعه فعالان حقوق بشر دستگیر شد. و بلافاصله به زندان اوین تهران منتقل گردید.

مدت زمان کوتاهی از بازداشت اخیر وی گذشته بود که شعبه یک دادگاه انقلاب اهواز حکم وی را در خصوص اتهامات فوق الذکر به شرح زیر صادر نمود.

_با اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه با رسانه های بیگانه به تحمل یک سال حبس تعزیری.

_با اتهام همکاری با مجموعه فعالان حقوق بشر و عضویت در حزب پان ایرانیست به تحمل 5 سال حبس تعزیری.

_با اتهام ارتباط با دول متخاصم به تحمل 5 سال حبس تعزیری محکوم شد.

این در حالی است که ابوافضل عابدینی هیچ کدام از اتهامات خود را نپذیرفته و دفاعیات حقوقی محمد اولیایی فر، وکیل مدافع وی طی استعلامی که از وزارت امور خارجه مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی با هیچ دولتی در حالت تخاصم نیست ، مورد پذیرش دادگاه انقلاب اهواز واقع نشد. و در دادگاه تجدید نظر استان اهواز، عیناً همان رای مورد تایید شعبه تجدید نظر کننده قرار گرفت.

ابوالفضل عابدینی هم اکنون در زندان اوین نگهداری می شود و از بیماریهایی همچون ناراحتی کبد، قلب و اعصاب رنج می برد.

در آخرین پیگیری هایی که خانواده اش جهت تقلیل حکم یا استفاد از مرخصی برای وی انجام داده اند، با مرخصی در ازای تودیع وثیقه یک میلیارد و یکصد میلیون تومانی، موافقت شده است. در حالی که نامبرده توانایی تامین چنین وثیقه سنگیینی را نداشته و به دلیل ابتلا به بیماری های مذکور، سلامتی وی درمعرض خطر قرار گرفته است.


ابوالفضل عابدینی بیشترین فعالیت های حقوق بشری اش را در خصوص پیگیری مسایل سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و سندیکای کارکنان اتوبوسرانی تهران انجام داد . وی همچنین از برگزارکنندگان تجمع مسالمت آمیز تابستان 87، در مقابل دادگستری استان کردستان ، جهت تقاضای لغو حکم اعدام فرزاد کمانگر بود.

در حال حاضر تنها دو تن از بازداشت شدگان یازدهم اسفند ماه 88 کماکان در زندان به سر می برند، ابوالفضل عابدینی دبیرسابق روابط عمومی مجموعه فعالان حقوق بشر و سید مهدی خدایی، دبیرسابق کمیته دانشجویی مجموعه.

حکم 7سال حبس تعزیری برای مهدی خدایی تایید شد

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: مهدی خدایی فعال دانشجویی و از فعالین حقوق بشر که درجریان پروندای که در سال 86 برایش مفتوح شده بود به 3 سال حبس تعزیری و در جریان پرونده سازی هایی که بعد از حوادث انتخابات برای وی و سایر اعضای مجموعه فعالان حقوق بشر ایجاد شده و منجر به بازداشت حدود 30 نفر در 11 اسفند 88 شد، به 4 سال حبس تعزیری محکوم گردید. مجموع این احکام از سوی دادگاه تجدید نظر استان تهران تایید و به قسمت اجرای احکام دادگاه ابلاغ شد.

بنا به گزارش رهانا، این فعال دانشجویی که از تاریخ ۱۲ اسفند ماه سال گذشته در بازداشت به سر می‌برد در مهر ماه سال جاری از طرف شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به سه سال زندان محکوم شده بود.

«تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی» از جمله اتهامات این فعال دانشجویی است که در دادگاه بدوی بدان خاطر به سه سال زندان محکوم شده است. این حکم عینا در دادگاه تجدیدنظر به تأیید رسیده است.

همچنین خدایی در اسفند ماه سال ۸۸ نیز بابت پرونده قبلی خود نیز به چهار سال زندان محکوم شده بود. این حکم از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی از طریق برپایی تجمعات و تبلیغ علیه نظام» صادر شده بود.

با تأیید هر دو حکم در دادگاه تجدید نظر استان تهران و اجرای این احکام وی باید به مدت هفت سال در زندان باشد.

خدایی دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشگاه آزاد شهر ری، از ابتدای بازداشت خود که نزدیک ۱۰ ماه از آن می‌گذرد تا کنون در بند ۲ الف زندان اوین که زیر نظر سپاه پاسداران اداره می‌شود، به سر برده و هم اکنون نیز علی‌رغم گرفتن حکم سنگین هفت سال زندان به بند عمومی زندان منتقل نشده است.

مهدی خدایی با حسین رونقی ملکی که او نیز با گذشت یک سال از بازداشت و گرفتن حکم در همین بند از زندان به سر می‌برد در یک سلول زندانی هستند.


خونریزی شدید معده نوری زاد در پی اعتصاب غذای خشک

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: بنا به گزارش وبسایت شخصی محمد نوری زاد، این نویسنده و فیلمساز منتقد که به علت نگارش چندین نامه انتقادی به رهبر جمهوری اسلامی، هم اکنون دوران محکومیت خود را در زندان اوین تهران سپری می کند، به علت عوارض ناشی از اعتصاب غذای خشک دچار خونریزی شدید معده و بالا آوردن خون گردید.

این نویسنده ی جهادگر حدود ۴ ماه است که به همراه آقای مصطفی تاجزاده در قرنطینه اوین بسر می برند.

محمد نوری زاد بدلیل اعتراض به برگزاری دادگاه های فرمایشی از روز شنبه ۲۰ آذر دست به اعتصاب غذای خشک زده اند که در پی همین اعتصاب غذای خشک دچار خونریزی شدید معده و بالا آوردن خون شده اند.

شایان ذکر است که مسئولین، این راوی روایت فتح و جناب آقای تاجزاده را ممنوع الملاقات اعلام کرده اند.


احضار مهدی تاجیک به زندان اوین

مهدی تاجیک برای سپری کردن دوران محکومیت خود به زندان اوین فراخوانده شد.

به گزارش دانشجونیوز، اواسط هفته جاری مهدی تاجیک طی یک تماس تلفنی برای سپری نمودن دوران محکومیت خود به زندان اوین فراخوانده شد. مهدی تاجیک از فعالین عرصه خبری در اردیبهشت ماه سال جاری طی حکمی که از سوی پیر عباس، قاضی شعبه 26 دادگاه انقلاب صادر گردید به 27 ماه حبس تعزیری و 30 سال محرومیت سیاسی محکوم گردیده است. در حکم دادگاه بدوی که در پی احضار تاجیک به دادگاه انقلاب به ایشان ابلاغ شده است، نامبرده به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی به دو سال حبس تعزیری ، به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به نود و یک روز حبس تعزیری و همچنین به جهت توهین به ریاست جمهوری به یک میلیون ریال جریمه نقدی محکوم شده است .

این حکم در دادگاه تجدیدنظر تایید شده و هفته جاری مهدی تاجیک برای گذراندن دوران محکومیت خود به زندان فرا خوانده شده است. شایان ذکر است که قاضی شعبه 26 دادگاه انقلاب در ادامه حکم صادره این مهدی تاجیک را به مدت 30 سال از حرفه خبرنگاری ،تالیف ، مصاحبه ، مقاله نویسی و حتی تحلیل سیاسی محروم نموده است . عضویت ، هواداری و همچنین فعالیت موثر در احزاب و گروههای سیاسی و به طور کل ورود در مسائل نظری سیاسی از مصادیق این ممنوعیت نیز عنوان شده است.

قابل ذکر است که مهدی تاجیک در پی دستگیری های گسترده پس از وقایع روز عاشورای حسینی توسط نیروهای امنیتی در منزل خود دستگیر و بعد از جابجایی مکرر از چند زندان امنیتی مختلف نهایتا اواخر سال گذشته به بند عمومی 350 زندان اوین منتقل و چند روز مانده به نوروز با برگزاری دادگاه و تبدیل قرار بازداشت به وثیقه از زندان اوین مرخص گردید.

تاجیک پیش از این نیز در پی نا آرامی های دانشگاه های تهران در سال 85 ، توسط نیروهای امنیتی دستگیر و ماهها در بازداشت به سر برده است. وی در همان سال توسط دادگاه انقلاب به 2.5 سال حبس تعزیری محکوم شده بود. مهدی تاجیک از فعالان عرصه خبری و خبرنگار یکی روزنامه های اصلاح طلب می باشد.

اعتراض هنرمندان به استفاده غیرمجاز سیمای جمهوری اسلامی از آثارشان

صدای آمریکا : محسن شریفیان(گردآوردنده آلبوم اهل ماتم ) با نگارش نامه‌ای خطاب به سيد عزت الله ضرغامی از پخش گفت و گو با همسر رئیس علی دلواری بدون ذکر نام از کارگردان در تلویزیون و نسبت به عدم درج نامش در تيتراژ سریال مختار نامه اعتراض کرد.

این نامه اعتراضی انگیزه ای شده تا دیگر موارد نقض مکرر حقوق مالکیت معنوی پدیدآورندگان آثار از سوی صداوسیمای جمهوری اسلامی برای چندمین بار تذکر داده شود؛ هرچند به گفته محسن شریفیان گوش شنوایی برای این تذکرات وجود ندارد.

اعتراضات حقوقی پیرامون رعایت حقوق آثار معنوی از سوی هنرمندان، نویسندگان، و پژوهشگران ایرانی به صداوسیمای جمهوری اسلامی رو به گسترش است. سالها پیش برای نخستین بار محمدرضا شجریان طی نامه ای رسما خواهان آن شد آثار او بجز «ربنا» از صداوسیما پخش نشود. نامه اعتراضی شجریان باعث شد نقض حقوق مالکیت معنوی افراد از سوی صداوسیما مورد توجه قرارگیرد هرچند اقدام سازنده ای در این باره صورت نگرفت و هنوز هم نگرفته است. بسیاری از پژوهشگران ایرانی در زمینه های مردم شناسی نسبت به برداشت بی نام و نشان صداوسیما از کارهایشان اعتراضات پیاپی ای داشته اند.

استفاده غیرمجاز صداوسیما از آثار ممنوع الانتشار:

یکی از وکیلان آفرینندگان آثار معنوی می گوید سال هاست که وزارت ارشاد کتابهای غیرقابل چاپ، آلبوم های موسیقی و فیملنامه های غیرقابل تولید را به صداوسیما تحویل می دهد تا آنان با تغییرات مورد نظر خود بدون ذکر نام مولف یا آفریننده اصلی این آثار را به نام عوامل و افراد مورد اعتماد خود در دستگاه تولید و پخش کنند. نمونه روشن اخیر آن سریال «حضرت یوسف» است که شهاب الدین طاهری نویسنده کتاب و فیلمنامه دوجلدی یوسف صدیق شکایتی را علیه فرج الله سلحشور(نویسنده و کارگردان مجموعه تلویزیونی یوسف پیامبر و از عناصر مورد وثوق ضرغامی و جناح تندرو حاکمیت) تقدیم دادگاه کرد که باوجود محکوم شدن سلحشور و صداوسیما از سوی دادگاه، این حکم بدون اجرا به فراموشی سپرده شد.

شماری از هنرمندان و پژوهشگران به دلیل وضعیت حاکم بر سیستم قضایی ترجیح داده اند از هرگونه شکایت نسبت به استفاده غیرمجاز از آثارشان توسط صداوسیمای ضرغامی خودداری کنند؛ زیرا کسانی همچون عبدالوهاب شهیدی که اعتراض کوچکی نسبت به اجرای آثار خود توسط عناصر دیگری کرده بود تهدید به بازداشت به دلیل مصرف موادمخدر شده بود. گروهی نیز که در خارج کشور بسر می برند که اصولاً از دیدگاه صداوسیما از لیست شهروندان کشور خارج شده و حق ابراز وجود ندارند.

حتا اعترافات افراد بخشی از کپی رایت یا حق مالکیت آثار معنوی ست

بدنام کردن هنرمندان و پژوهشگران شیوه شناخته شده صداوسیما نیز هست. برای نمونه پخش برنامه هایی مثل «هویت». استفاده اجباری از پژوهشگران و نویسندگان بازداشت شده از جمله پخش «گفتگوها» و «اعترافات» سعیدی سیرجانی و پخش سخنان دستگیرشدگان در جریان اعتراضات علیه نتیجه انتخابات از موارد غیرقانونی، ضدحقوق بشری و دزدی آشکار از مالکیت معنوی افراد بشمار می آید.

مدیران صداوسیما از جمله سیدعزت الله ضرغامی اگر پیش از منصوب شدن، اطلاعی از «مالکیت معنوی» افراد بر آثارشان نداشتند؛ اما در جریان کار با این حقوق آشنا شده و بخوبی می دانند حتا مصاحبه با یک نویسنده؛ استفاده از آگاهی و تجربه اش نیز نیازمند پرداخت حقوق و کسب رضایت اوست؛ حتا اگر کسی مثل سعیدی سیرجانی بازداشت شده تحت فشار روحی و جسمی وادار به ارائه نظریاتی شود که خلاف آیین و باورش بوده است.

قوه قضاییه شکایات علیه ضرغامی را بایگانی می کند

با این همه اما سیدعزت الله ضرغامی، رئیس صداوسیما و یارانش بی توجه به این همه شکایت و پشتگرم به عدم پیگیری شکایات نقض حقوق معنوی از سوی قوه قضاییه، همچنان به برداشت بدون مجوز از آثار هنرمندان ادامه می دهد. عملی که از سوی آفرینندگان و هنرمندان «دزدی آشکار زحمات هنرمندان» نامیده شده و قانون نیز به آن عدم رعایت «حفظ حقوق مالکیت آثار معنوی» یا کپی رایت می گوید.

در حالی که ماده ۳ قانون قانون ترجمه و تکثير کتاب‌ها و نشريات و آثار صوتی مصوب ششم دی ماه ۱۳۵۲، که از نظر قوانین حقوقی همچنان معتبر و جاری ست، به صراحت اعلام می‌دارد که «حکم مذکور در اين ماده شامل برنامه‌های راديو و تلويزيون و هرگونه پخش ديگر خواهد بود.»

متن نامه محسن شریفیان به شرح زیر است:

این روزها بی‌مهری‌های زیادی نسبت به هنرمندان و اهل پژوهش روا داشته می‌شود، به ویژه هنرمندانی که در حوزه‌ی موسیقی فعالیت دارند. این را گفتم تا شاید با نوشتن گوشه‌ای از آن حداقل خودم را کمی آرام کنم.

چندي پيش در مصاحبه با کارگردان سریال مانای «دلیران تنگستان» استاد همایون شهنواز که در کتابی با عنوان «دلیران خاموش» منتشر شد، متوجه شدم که احتمال تولید فیلمی از گفت‌وگو با «خیری» همسر «رئیس‌علی دلواری» که پیش از انقلاب صورت گرفته بود، وجود دارد. به‌اتفاق استاد شهنواز نامه‌ای نوشتیم و من پیگیری این موضوع را به مدیر صدا و سیمای مرکز بوشهر پیشنهاد دادم. خوشبختانه این گفت‌وگو بعدها در آرشیو تهران پیدا شد اما شوربختانه با یک مونتاژ ضعیف، این کار از شبکه یک سیما بدون نام کارگردان و عوامل این یافته‌ی ارزشمند پخش شد.

با چنین اقدامی این سؤال مطرح بود که آیا مهندس ضرغامی که مانور تبلیغاتی زیادی بر روی این گفت‌وگو داشت، از خود نپرسید که این فیلم پس از چهل سال چگونه و توسط چه کسانی در آن منطقه دورافتاده ضبط شده بود؟! چه کسی کارگردان بود؟ چه کسی گزارش گرفت؟

پس از این اتفاق، شهنواز همیشه از من گلایه می‌کند که تو باعث شدی فیلمی که من برای دل خودم گرفتم لو برود. او شکوه‌ها می‌کند که «عمری سریال دلیران تنگستان را بدون نام کارگردان پخش کردند و حالا هم این گفت‌وگو...»

و اما حالا پس از گذشت چند ماه، این اتفاق تلخ به نوعی دیگر در مورد موسیقی و آواز لالایی در سریال «مختارنامه» تکرار شده است؛ سریالی که این روزها حواشی زیادی دارد.

در تیتراژ این سریال مجدداً شاهد جفای دیگری هستیم. منبع اصلی لالاییِ تیتراژ سریال و همین‌طور تیتراژ شروع از سی‌دی و کتاب «اهل ماتم» (کار پژوهشی نگارنده در حوزه‌ی موسیقی آیینی بوشهر) است البته کارگردان محترم نام مآخذی که از این کتاب استفاده کرده است را در تیتراژ ذکر کرده، آن‌هم در اقدامي ناپسند و بدون نام گردآورنده آن مجموعه یعنی آقای "جهانگیر نصری‌اشرفی" و بدون نام خواننده یعنی خانم صدیقه بهرانی و یا نام و نشاني گردآورنده و پژوهشگر موسیقی بوشهر و یا حتی نام موسیقی بوشهر! از كارگردان نامي اين مجموعه كه خود اهل قلم و صاحب تاليف است، بعيد به نظر مي‌رسد فقط به نام ناشر بسنده کند! آنهم در مورد موسیقی‌ای که به کرات از آن در تیتراژ شروع و پایانی و البته در موسیقی متن نيز استفاده شده است.

تصور کنید شخصی از سریال مختار نامه استفاده فراوانی بکند اما در پایان ننویسد که کارگردان و عوامل چه کسانی بودند و تنها برای رفع مسئولیت بنویسد که با تشکر از تهیه کننده!!!

اما باز هم در مورد همین موضوع؛ سال ۱۳۸۰ برای انتشار یکی از پژوهش‌هایم تصمیم به ضبط بخشی از موسیقی مذهبی بوشهر گرفتم. برای ضبط موسیقی امکاناتی نداشتم. از این رو، به ناچار، با صدا و سیمای مرکز بوشهر صحبت کردم. گفتند ما فقط استودیو را در اختیارت قرار می‌دهیم. در نتیجه تمام هزینه‌های این کار از پذیرایی تا ایاب و ذهاب بعضی از هنرمندان که آن‌ها را باید از روستاها می‌آوردم، و راضی کردن عوامل ضبط همه و همه به عهده‌ی خود شما خواهد بود!

خیلی‌ها نمی‌دانستند و نمی‌دانند که من برای ثبت و ضبط این ملودی‌ها چه کشیدم. بعدها هم حاصل زحمتم، یعنی ساعت‌ها پژوهش و گردآوری آواهای ناب مذهبی را صدا و سیمای مرکز بوشهر به کام خود ثبت کرد؛ آن هم بدون پرداخت حقوق مادی و معنوی من و همکارانم.

اکنون هم این گونه مورد تقدیر قرار می‌گیرم که آقای ضرغامی بدون اینکه از پژوهشگر و گردآورنده‌ی آن ذکری شود، از خانم خواننده‌ی لالایی به نفع خود و همکارانش تقدیر می‌کند! چه می‌شود کرد؟ این روزگار تلخ پژوهشگران موسيقی در ایران است...

رادیو و تلویزیون همواره بی‌اذن و اجازه از مطالب پژوهشی و یافته‌های صوتی ما استفاده کرده و مي‌كند. اما حالا باز آقای ضرغامی بدون این‌که ذکر کند چگونه این آواها ضبط شده – با وجود همه‌ی تنگناها و مشکلات از جمله ممنوعیت ضبط صدای زن - به گونه‌ای عمل می‌کنند که گویی این اثر زاییده‌ی ذهن و تلاش دست‌اندرکاران صدا و سیما بوده است! این را گفتم چون هم دفتر ایشان و هم امور استان‌های سازمان و هم مرکز بوشهر همگی در جریان اصل ماجرا بوده و جالب اینکه در این خصوص با نگارنده در تماس بودند اما...

در ایران کسی نگران حقوق معنوی پژوهشگران نیست! حکایتی كه حالا حالاها به قوّت خودش باقی است!


احضار مدیرمسئول روزنامه دولت به دادسرا

'كاوه اشتهاردي' (کپی حسین شریعتمداری کیهان) مدير مسوول روزنامه ايران روز سه شنبه به دادسراي عمومي و انقلاب تهران احضار شد.

مدير مسوول روزنامه ايران سه شنبه شب به خبرنگار ايرنا گفت: شكايت مدعي‌العموم براي رسيدگي به شعبه دوازدهم دادسراي كاركنان دولت ارجاع شده است.

اشتهاردي جلوگيري از دستور قضايي ، افترا و نشر اكاذيب را از جمله اتهاماتي ذكر كرد كه در احضاريه به وي ابلاغ شده است.

اشتهادري گفت كه روز شنبه به دادسرا مراجعه خواهد كرد.


حسین درخشان بعد از دو روز مرخصی به زندان بازگشت

رهانا : خانواده حسین درخشان در وبلاگ «عدلت برای حسین درخشان» خبر داده‌اند که این وبلاگ‌نویس تنها دو روز توانسته‌ است از مرخصی استفاده کند و بار دیگر به زندان بازگشته است.
این خانواده نوشته‌اند که «غیر منتظره بود ولی بالاخره بعد از ماه ها تلاش و صبر قبول کردند تا حسین دو روز رو بیرون از بازداشتگاه و پیش ما بگذراند. هر چند که ما او را در این یک سال و خورده ای اخیر هر هفته در زندان ملاقات کرده ایم، ولی گذراندن دو روز در خانه با همدیگر شیرین ترین لحظات را در این سال ها برای ما آورد.»
حسین درخشان در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۸۷ در منزل خود دستگیر شد. وی در حدود ده ماه را در سلول انفرادی، در انزوای کامل از جهان خارج گذراند و در طول این مدت برای اعترافات دروغین در خصوص ارتباط با سازمان اطلاعاتی آمریکا (سیا) و سازمان‌های اطلاعاتی اسراییل تحت فشار و ضرب و جرح بوده است. ظرف سال اول حبس حسین درخشان، خانوادهء او فقط توانستند دوبار به ملاقات وی بروند.
این وبلاگ‌نویس به ۱۹ سال و نیم زندان محکوم شده است.

بازداشت چند تن در کردستان

آژانس خبری موکریان : چند شهروند سقزی به نام های کاوه خلیفه ای، آزاد رستمی و امید محمد امینی توسط نیروهای امنیتی در این شهر دستگیر شدند.
به گفته خبرنگار آژانس خبری موکریان، این سه شهروند که مورخه 20 آذر ماه بازداشت شده اند روز گذشته به زندان مرکزی سقز منتقل شدند.
تاکنون هیچ علت یا عللی برای بازداشت این شهروندان از سوی مراجع قضائی در سقز اعلام نشده اما شنیده ها حاکی از آن است که این افراد به همکاری با یکی از احزاب متهم شده اند.
از بانه نیز به آژانس خبری موکریان خبر رسیده که یک شهروند اهل بانه به نام عبدا... بهرامی 60 ساله توسط نیروهای امنیتی دستگیر و روانه زندان شده است.
گفته می شود بازداشت این شهروند که حدود 15 روز پیش صورت گرفته به اتهام همکاری با احزاب غیر قانونی بوده است.

بازداشت هاشم صباغیان و حجت الاسلام سلیمانی در پی هجوم ماموران امنیتی به مراسم تاسوعا

جرس: ظهر امروز 24 آذر ماه مصادف با روز تاسوعا، ماموران امنیتی یا یورش به منزل مهندس صباغیان و با برهم زدن مراسم تاسوعا عزاداران شرکت کننده را متفرق کردند.

به گزارش رسیده به جرس، لباس شخصی های موتور سوار به همراه ماموران اطلاعات ، مهندس صباغیان، عضو نهضت آزادی ایران و حجت الاسلام سلیمانی از اعضای مجمع مدرسین حوزه علمیه قم را بازداشت کردند.

گفتنی است که سالهاست مراسم سوگواری ماه محرم در روزهای عاشورا و تاسوعا در منزل مهندس صباغیان با حضور جمع زیادی از علاقمندان به نهضت حسینی برگزار می شود. سال گذشته نیز به رغم محدودیت های گسترده امنیتی این مراسم به روال سالیان پیش برپا شده بود .

این دومین بازداشت هاشم صباغیان در سه ماهه اخیر است. دلیل بازداشت نخست، اقامه نماز جماعت در اصفهان بود و اکنون برگزاری مراسم سوگواری محرم بهانه دستگبری مجدد او شده است.

شایان ذکر است دکتر سلیمانی، از اعضای مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، تابستان سال گذشته در بهشت زهرای تهران بازداشت شد.

سلیمانی از اعضای مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم است که به همراه آیت‌الله موسوی تبریزی بر سر مزار شهدای حوادث پس از انتخابات در بهشت زهرای تهران حضور یافته بود و در همان محل توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.

نامه محمد نوری زاد به همسرش : اکنون من در زندان همین انقلابم! و شما در زندانی وسیع تر/ اف بر من اگر آینده ی انقلاب، در نگاه من، همین بوده باشد / دستمان تهی از رویاها و وعده های انقلاب است

وب سايت شحصی محمد نوری زاد

برای همسرم فاطمه

فاطمه جان، احتمال می‌دهم از هفته‌ی آینده، زندان‌بانان ملاقات من و تو را برنتابند. من دلیل نگرانی آن‌ها را می‌دانم، که: مبادا میان من و تو، از پس پنجره‌ای دوجداره، و گوشی‌های تلفنی، چیزکی ردوبدل شود. نوشته‌ای، مطلبی، مهری، محبتی، اشکی، شوقی و شرمی که تا همیشه‌ی عمر بر چهره‌ی من نشسته‌است.
یادت هست سال ۱۳۶۲ با من همراه شدی و زندگی مختصرمان را بر پشت وانتی بار زدیم و راه طولانی بندرعباس را در پیش گرفتیم؟

من تمام سال ۶۱ را بدون تو، در منطقه محروم بشاگرد مانده بودم. و تو، سال بعد را، دور از من جایز ندانستی. گفتی:”ماهم می آییم. من و بچه ها”. که اباذر چهارساله بود و زینب یکساله.
یادت هست تمام روز را رانندگی کردم. نیمه های شب، از حاجی آباد که گذشتیم، هوای مطبوع جاماند و ما به هوای شرجی و داغ وارد شدیم. خسته بودیم. در کنار راه خوابیدیم. در خواب نیمه شب بودیم که یک روستایی رهگذر بیدارمان کرد و گفت: “این گاو اسباب پشت وانت شما را می خورد”. گاو را راندیم. او، سفره ی نان مارا بو کشیده و آن را از هم دریده بود.

یادت هست آن اقامتگاه بیرون شهر میناب را؟! که یکسال تمام، خانواده ی کوچک مارا در خود جای داد؟ و بیماری مستمر زینب را؟ من آنجا، یک سر داشتم هزار سودا.
فکر می کردم آن همه فقر و محرومیت را می‌شود با یک سال و دو سال کار شبانه‌روزی زدود. و تو، نازنینم، دبیر بودی، در تهران. خودت را به شهر میناب منتقل کردی، جایی که تلفنش هندلی بود و جز محرومیتی گسترده، هیچ نداشت و هرچه داشت، استعدادهایی بود که باید برکشیده می شد. من و تو، به این نیّت، به آنجا کوچیده بودیم. که استعدادها را برآوریم.
من در بشاگرد، طرح “کاشت و کوچ” را ابداع کردم. که: مردمان پراکنده ی آنجا را، چاره ای جز کوچاندن و اسکان دادن در چند منطقه محوری نیست. طرحی که بر کاغذ ماند و اقبالی برای انجام آن نیافت.
من می گفتم یک آبادی پنج خانواری، در لابلای کوه های صعب العبور، دلیلی برای ماندن در آن نقطه ی دور و پرت ندارد. چگونه باید به او جاده و مدرسه و امکانات بهداشتی داد؟ چه بهتر که آن آبادی را، و دیگرانی چون او را، به یک فضای فراخ آورد، کارخانه ای دست و پا کرد، معیشتی فراهم نمود، و امکانات منطقی زیست را برای آیندگانشان تدارک دید و شهرکی در حد مقدوراتشان به پا کرد و آن پراکندگی بی دلیل و رنج آور را در دل یک اجتماع درست مستحیل ساخت.

عمده ی عمر من، عزیز دلم، در همین مناطق محروم سپری شد. شدم یک پا متخصص محرومیت. هرچه نوشتم و هرچه فریاد زدم، راه به جایی نبردم. تمام نوار مرزی خراسان و سیستان و بلوچستان را روستا به روستا رفتم و از دار و ندارشان فیلم های مستند ساختم تا شاید نگاه ها را متوجه آن سامان کنم.
در همه ی این برنامه ها می گفتم: چرا نباید یک روستایی مرزنشین، در زابل، در سراوان، در قائن، در پیشین، در گوادر، به تعلقات رفاهی و اجتماعی ما راه یابد؟ و می گفتم: همین که یک روستایی در آن نقطه ی دور مانده و سینه به سینه ی مرز دور کشور سپرده، باید دورش گشت و قد و بالایش را با بهترین امکانات معیشتی و رفاهی و اجتماعی آذین بست.

اما عزیز دلم، صدای من به جایی نرسید. ظاهراً اداره ی جامعه، به شیوه ای که در تخصص کمیته امداد است، مطلوب تر تشخیص داده شد و من، و بسیاری چون من، هدر شدیم.

یک روز، پسرمان اباذر، به من گفت: “تو بالا سرِ ما نبودی”. و من به او حق دادم. به او، و به سایر فرزندانمان. و من، اینجا، با مرور این خاطره ها، بر انبوه شرم خویش خانه می سازم. و از همان خانه، به دست های تهی خویش می نگرم.

یادت هست نازنینم، یکبار که از بشاگرد به تهران آمدم، تو با لمس دست های من که زبر بود و پر خراش، خم شدی و بر کف دستان من بوسه زدی؟ این تابلوی پرشکوه، هرگز فراموشم نمی شود. بوسه ی آن روز تو، جنسی از آیه های قرآن داشت. و من، آن را به حافظه ام سپرده ام. و گاه به گاه ، با صوتی حزین، آن را تلاوت می کنم.

همسرم، من خودم را، تو را، و فرزندانمان را، به امید آینده ی بهتر این انقلاب، ندیدم. هرکجا تحمل و صبوری شما به کاستی می گرایید، شما را به آینده های بهتر وعده می دادم. و هرکجا روی ترش می کردید، بر شما می شوریدم. و حتی عرصه را به شما تنگ می گرفتم. آینده ای که در آن، من و تو به کنار، فرزندانمان، و فرزندانِ فرزندانمان را، سر در آغوش نیکبختی می نهند و از نردبان رشد بالا می روند. اکنون من در زندان همین انقلابم! و شما در زندانی وسیع تر. شرمم باد اگر چشم انداز من از آینده ی انقلاب این بود. اف بر من اگر که آینده ی انقلاب، در نگاه من، همین بوده باشد که هست. مرا، آرزو های انقلاب، آواره ی کوه ها و بیابان ها کرده بود. هرکجا خسته می شدم، با تجسم یکی از آن آرزوها، نفس تازه می کردم و سرپا می شدم. هرکجا رمقم ته می کشید، دست به گنجینه ی آرزوهای انقلاب می بردم و یکی از آن ها را پیش می آوردم و با تماشای آن، انرژی می گرفتم.

عزیز دلم، من کجا باور می کردم که ریاکاری، به اخلاق جاری بسیاری از مسئولان ما بدل شود؟ و چاپلوسی و دروغ، عرف معمول میان مسئولان و مردم ما گردد؟ من کجا فکر می کردم جمعی از مسئولین تراز اول کشور، در بالا کشیدن اموال مردم، از هم سبقت بگیرند؟ به‌خداقسم من از روی تو و بچه ها شرمنده ام.
شما را در سختی و ریاضت پروراندم و اجازه ندادم ذره ای از امکانات مردم، به درون خانه ی ما پا گذارد. یادت هست چگونه اباذر را برای رفتن به سربازی تحریک و تشویق کردم درحالیکه اطرافیان ما و بسیاری، به کار من و تو می خندیدند. که مگر چه کسی پسرش را به سربازی می فرستد؟

من، عزیز دل، ریشه ی پارتی‌بازی را از محدوده ی کارم برچیدم و اولین پرخاش های من، نصیب شما و نزدیکانم می شد. یادت هست پدر پیرم را به بشاگرد برده بودم تا در کار کشت نخیلات به من کمک کند؟ دیدی چگونه بر او برافروختم؟ جلوی جمع؟ مگر او چه کرده بود؟ مختصری از وظیفه اش، به محدوده ی پدر و فرزندی پای نهاده بود. یادت هست یک روز روی در روی تو نشسته بودم و گفتم: من از فلان پروژه ی تلویزیونی، هشت میلیون تومان صرفه جویی کرده ام. نظرت چیست؟ باوجود آنکه نظر تو را می دانستم، باز اما پرسیدم. گفتی اگر به ما تعلق ندارد، به جای اولش برگردان. و من، در آن سال های دور، که هشت میلیون تومان بسیار بود، آن مبلغ را به تلویزیون بازگرداندم.

امروز، من در این زندان، که فرق چندانی با زندان شما ندارد، بخش پایانی عمر خویش را سپری می کنم. در زندان، گاه می نشینم و آرزوهای برنیامده ی انقلاب را یک به یک شماره می کنم.
قرار بود ما به یک آزادی عمیق دست پیدا کنیم. فراتر و ناب تر از دیگران. قرار بود دیگران، با هر عقیده و مرامی که دارند، در کنار ما، و شانه به شانه ما، حضور داشته باشند و احساس امنیت کنند. قرار بود نکبت های اخلاقی از میان ما برچیده شود. و چهره ی جامعه ی ما را، ادب، درستی، مدیریت، رشد، بیاراید. قرار بود جوانان ما به ایرانی بودن خود ببالند. قرار بود ایرانیان از هرکجا به کشور خویش بازآیند، نه اینکه سیل ایرانیان ناراضی، به هرکجای جهان سرازیر شود. قرار بود عدالت از جنس ناب علوی، آنچنان که رهبر و رهگذر یک روستا در برابرش یکی باشند، بر ما قضاوت کند. قرار بود ما به جهانیان، کیفیت ادب را، فهم را، علم را، درستی را، انصاف را، مدیریت را نشان بدهیم. قرار بود آزادی، اکسیژن ما باشد. من کجا به روزی می اندیشیدم که به صورت آزادی تیغ بکشند؟ و خانه اش ویران کنند؟ و جسم رنجورش را به زندان در افکنند؟ و عده ای، شیوه های شعبان بی مخی را احیا کنند و با همان شیوه ها، به جان مردم بیفتند؟

همدمم،
سی و دو سال از عمر من و تو، در این انقلاب گذشت. من اینجا در زندانم و تو در آنجا، که زندانی دیگر است. و دست هردوی ما تهی. تهی از رویاها و وعده های انقلاب. با همان شتابی که این سی و دو سال سپری شد، مابقی عمر ما نیز سپری می شود. تمنای من از تو و از فرزندانمان این است که مرا ببخشایید. و از مردمی که از امثال من آسیب دیده اند، نیز این است که مارا ببخشایید.

حکایت من و حکایت ما، حکایت کشاورزی است که با هزار مشقت و با امید ثمری خوشگوار، به کار و تلاش پرداخته اما آفتی فراگیر، محصول او را برده و خود او را با دستان تهی به جای نهاده است.

در روزهای ملاقات، من در این سوی، در زندان بودم و تو، در آن سوی، در زندانی دیگر. من می گفتم و تو می نوشتی. این گفتن های من و نوشتن های تو، زندانبان مرا بر این داشته است تا همین ملاقات مختصر را از من و تو باز بدارند. ملالی نیست. تو که با نبودن های من خو گرفته ای، این ایام نیز بر او مضاف.

سرت سلامت نور چشمم. احساسم این است که در آینده ای نزدیک، فرصت های ما با شتاب از کف می روند. چرا که دروغ، تزویر، بی عدالتی، ابزار حتمی فروپاشی اند. نعمت های خداوند یک به یک از ما دریغ خواهد شد، و زمان، به زیان ما از دست خواهد رفت. وقتی در جامعه ای عدالت نباشد، چرا ثروت باشد؟ چرا باران باشد؟ چرا آفتاب باشد وقتی مردمان یک جامعه، به انشقاق درافتند، چرا آلودگی سراپای مارا نیالاید؟

خودت را و فرزندانمان را برای روزهای سخت اما روشن مهیا کن.
می بوسمت.
فدای تو

محمد نوری زاد / زندان اوین


توقیف ضمیمه رایگان روزنامه مردم سالاری خراسان رضوی در فرودگاه مشهد

جرس: بنا به گزارش منابع خبری، ضمیمه رایگان روزنامه مردم سالاری که قرار بود به مناسبت ۱۶ آذر طی ٨ صفحه در استان خراسان رضوی توزیع شود، پس از بارها کار شکنی توسط اداره کل ارشاد، علیرغم تغییر بعضی از مطالبِ آن، هنگام ارسال از تهران در فرودگاه مشهد توسط حراست توقیف شد.

به گزارش منابع خبری جرس، این ویژه نامه روز یکشنبه ٢٢ آذرماه، هنگام ارسال از تهران، در فرودگاه هاشمی نژاد مشهد، توسط حراست اداره کل ارشاد خراسان رضوی توقیف شده است.

علی رزاقی بهار دبیر تحریریه این ویژه نامه گفته است : در روز ۱۵ آذر این نشریه در چاپخانه ای در مشهد توسط اداره کل ارشاد استان توقیف شد. پس از ارایه مجوز انتشار، اظهار داشتند حق چاپ در تهران است و در مشهد نمی شود چاپ شود. در حالیکه تمامی موانع قانونی و اظهار شده رفع شده بود اما مجددا ، این بار در فرودگاه هاشمی نژاد بدون ذکر هیچ دلیلی نشریه توقیف شد. پس از پیگیری های فراوان، مدیر کل ارشاد خراسان، جعفری اظهار داشت، کار از دست ما خارج است و نهادی دیگری دستور به توقیف داده است شما هم پیگیر نباشید لطفا . در همین رابطه تعدادی دیگر از این نشریه مجددا در روز ٢٣/٩/٨٩ سه شنبه توسط حراست فرودگاه مشهد و طبق دستور یک نهاد امنیتی این نشریات توقیف شده است.


مرگ 4 معدنچی در معادن کرمان

مهر : ریزش معدن و نشت گاز در معادن زغالسنگ هجدک بار دیگر حادثه آفرید و جان 4 کارگر معدن را گرفت.

بر اثر ریزش دیواره‌های معادن زغالسنگ هجدک در شهرستان راور که سه‌شنبه شب روی داد 4 کارگر معدن در اعماق این معادن مدفون شدند.

پس از ریزش معدن نشت گاز نیز در این قسمت از معادن موجب شده است معدچیان در خطر قرار گیرند.

هم اکنون امداد گران در معدن هجدک در حال امدادرسانی هستند و تاکنون موفق به خارج کردن جسد یک نفر از کارگران شده‌اند.

به‌دلیل شدت ریزش معدن و همچنین نشت گاز 3 معدن چی دیگر نیز جان باخته‌اند و همچنان تلاش‌های برای خارج کردن آنها ادامه دارد.

علت این حادثه توسط مسئولان و کارشناسان اعلام نشده است و تحقیقات در این خصوص همچنان ادامه دارد.

معادن زغالسنگ استان کرمان طی دو سال اخیر و پس از واگذاری به بخش خصوصی بارها شاهد بروز سوانح دلخراش بوده‌اند و طی این مدت بالغ بر 30 نفر جان خود را در حوادث معادن از دست داده اند.

به گفته کارشناسان مهمترین دلیل بروز سوانح در این معادن عدم استفاده از امکانات روز دنیا برای استخراج و رعایت نکردن نکات ایمنی است.

هر چند بارها با تشکیل کمیته‌های بررسی این سوانح تلاش‌هایی برای بالا بردن سطح ایمنی صورت گرفته است اما این سوانح دلخراش همچنان ادامه دارد و جان معدنچیان کرمانی را تهدید می‌کند.

درحال حاضر خانواده 3 کارگر زیر آوار در محوطه معدن در انتظار خارج کردن کارگران هستند، استاندار کرمان و معاون امنیتی استاندارکرمان نیز در محل معدن حاضر شدند و بر ادامه امدادرسانی نظارت دارند.


16 کشته و زخمی در برخورد تریلی با هیئت عزاداری در اراک

ایلنا: در پی برخورد یک دستگاه تریلر با هیئت عزاداران حسیینی در روستای کارچان اراک 16 نفر کشته و زخمی شدند.
به گزارش ايلنا، به گفته مسئولین بیمارستان ولیعصر اراک در این حادثه که ساعت 11 صبح روز تاسوعا بوقوع پیوست تریلی کفی در حالی که قصد داشت از زیرگذر کنار جاده عبور کند پس خراب شدن سیستم ترمز تریلی با صف عزاداران که در حال عبور از کنار جاده بودند برخورد کرده و موجب کشته و زخمی شدن 16 نفر شده است
به گزارش خبرنگار ایلنا ، تا لحظه مخابره این خبر ،متاسفانه 4نفر کشته شده اند.


تأیید و اجرای حکم هفت سال زندان یک فعال دانشجویی

دانشجونیوز: مهدی خدایی فعال دانشجویی و فعال حقوق بشر که طی دو پرونده به چهار و ۳ سال حبس تعزیری محکوم شده بود با تایید حکم خود محکوم به سپری کردن هفت سال زندان است.

به گزارش رهانا، سامانه «خبری خانه حقوق بشر ایران» این فعال دانشجویی که از تاریخ ۱۲ اسفند ماه سال گذشته در بازداشت به سر می‌برد در مهر ماه سال جاری از طرف شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به سه سال زندان محکوم شده بود.

«تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی» از جمله اتهامات این فعال دانشجویی است که در دادگاه بدوی بدان خاطر به سه سال زندان محکوم شده است. این حکم عینا در دادگاه تجدیدنظر به تأیید رسیده است.

همچنین خدایی در اسفند ماه سال ۸۸ نیز بابت پرونده قبلی خود نیز به چهار سال زندان محکوم شده بود. این حکم از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی از طریق برپایی تجمعات و تبلیغ علیه نظام» صادر شده بود.

با تأیید هر دو حکم در دادگاه تجدید نظر استان تهران و اجرای این احکام وی باید به مدت هفت سال در زندان باشد.

خدایی دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشگاه آزاد شهر ری، از ابتدای بازداشت خود که نزدیک ۱۰ ماه از آن می‌گذرد تا کنون در بند ۲ الف زندان اوین که زیر نظر سپاه پاسداران اداره می‌شود، به سر برده و هم اکنون نیز علی‌رغم گرفتن حکم سنگین هفت سال زندان به بند عمومی زندان منتقل نشده است.

مهدی خدایی با حسین رونقی ملکی که او نیز با گذشت یک سال از بازداشت و گرفتن حکم در همین بند از زندان به سر می‌برد در یک سلول زندانی هستند.

بازداشت پدر نوکيش مسيحی

گزارش دریافتی: ده روز بيخبری از بازداشت پدر نوکيش مسيحی حسين کريمی که در روز 11 بهمن 87 دستگير و پس از تحمل 27 روز بازداشت در تاريخ 7 اسفند همان سال با حکم دو سال حبس تعليقی به قيد وثيقه پنجاه ميليون تومانی آزاد شده بود گذشت . هاشم کريمی پدر نوکيش مسيحی ، حسين کريمی در روز دوشنبه 15 آذر هشتاد ونه ، توسط مامورين وزارت اطلاعات بازداشت و تا کنون هيچ خبری از وی بدست نيامده است . نوکيش مسيحی حسين کريمی ، سرپرست محفلی نوکيشان مسيحی در کرج پس از اطلاع از هجوم ماموران وزارت اطلاعات در روز سه شنبه 9 آذر هشتاد ونه ، به محفل و محل برگزاری جلسات از کشور متواری شد.

حقوق بشر؛ وکیل دادگستری به سه سال حبس محکوم شد

خبرگزاری هرانا - دکتر وحید احمد فخرالدین وکیل پایه یک دادگستری، استاد دانشگاه و فعال حقوق بشر از دیگر قربانیان سناریو دستگاه امنیتی خاصه همراهان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به سه سال حبس تعلیقی محکوم شد.

بنا بر اطلاع گزارشگران خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این وکیل دادگستری و از همکاران سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در اسفند ماه سال گذشته و در پی یورش سازمان یافته اطلاعات سپاه پاسداران به منازل فعالان حقوق بشری بازداشت شد، وی پس از تحمل ماهها انفرادی با قرار وثیقه از زندان آزاد شد.

دکتر وحید احمد فخرالدین وکیل پایه یک دادگستری و فعال حقوق بشر که در 13 اسفند ماه در شهر اهواز توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود از سوی شعبه 26 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیر عباسی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام از طریق عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به سه سال حبس تعلیقی محکوم شده است.

شایان ذکر است، راس ساعت 21 روز سه شنبه 11 اسفندماه لغایت 9 صبح روز 12 اسفندماه به مدت 12 ساعت طرح ضربتی، گسترده و برنامه ریزی شده ای از سوی دستگاه امنیتی برای بازداشت فعالان حقوق بشر خاصه همکاران یا اعضای سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به اجرا گذاشته شد که منجر بازداشت بیش از 30 تن از فعالان حقوق بشر شد.

دادگاه دانشجوی محروم از تحصیل بهایی برگزار شد

جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی- دادگاه درسا سبحانی، دانشجوی محروم از تحصیل بهایی، در روز یکشنبه، ۲۱ آذرماه سال جاری، برگزار شد.

دادگاه این فعال اجتماعی در شعبه‌ی ۲۶ دادگاه انقلاب، به ریاست قاضی مقیسه، برگزار شد. اتهام وی تبلیغ علیه نظام، از طریق امضای کمپینهای علیه نظام، ارسال ایمیل‌های ضد نظام و تبلیغ بهائیت، اعلام شده است.

لازم به ذکر است که درسا سبحانی صبح روز ۱۶ اسفند ۱۳۸۸ در منزل پدری‌اش در ساری بازداشت و به مدت ۴۵ روز در زندان اوین در بازداشت اطلاعات سپاه بود، که ۲۷ روز آن را در سلول انفرادی به ‌سر برد.

این دانشجوی محروم از تحصیل، در تاریخ ۱ اردیبهشت ماه ۱۳۸۹، با قید وثیقه، از زندان آزاد شد.

ویکی لیکس؛ دستور احمدی نژاد برای آزار و اذیت اهل سنت

سنی نیوز: تلگراف های دیپلماتیک ایالات متحده که سایت ویکیلیکس آنرا افشا نموده حاکی است که احمدی نژاد مرتکب اقدامات خصمانه و تحریک آمیر علیه اهل سنت در ایران شده است. اين مدارک وی را مسئول آشوب و نا امنی در استان سیستان و بلوچستان که اکثریت جمعیت آنرا اهل سنت تشکیل میدهند دانسته است.

در تلگراف صادر شده توسط سفارت امریکا در پایتخت آذربایجان باکو آمده است: منابع نظامی آذربایجان نگرانی خود را در مورد تشدید خشونت حکومت ایران علیه اقلیت های این کشور اظهار داشته اند. کشور آذربایجان که همسایه شمالی ایران با طول مرز مشترک بیش از 430 کیلومتر است از همسایه ای که اوضاع داخلی آن نا آرام و متوتر است هراس دارد.

تلگراف ارسال شده به تاریخ 12 ژوین سال 2009 به واشنگتن با استناد به همین منبع افزوده است: احمدی نژاد مرتکب شیوه های خصمانه و تحریک آمیز علیه اهل سنت ایران شده است مانند آزار و اذیت علما و بزرگان اهل سنت و منع برپا داشتن نماز های جماعت و یورش بر مساجد آنها. همچنین احمدی نژاد طی چند سال گذشته به منظور بررسی واکنش اهل سنت به چندین مورد حملات آزار و اذیت علیه اهل سنت دستور داده است.

°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°

فرستنده : بهروز

احمد شاملو 85 ساله می شود!
تقی ارانی به روايت احمد شاملو

محمد قراگوزلو

mohammad.qhq@gmail.com


درآمد
21 آذر 1389 احمد شاملو، رفيق دردانه  و استاد يگانه ی ما، 85 ساله می شود و زنده گی پر خروش اش در شط جوشان تاريخ اجتماعی اين روزگار، استمرار پايدار خواهد داشت. بی شک. هر چند شاملو در يکی از روزهای آذر 1304 بر اين "وادی پاتاوه نهاد" اما "جخ / آن روز از مادر زاده نشده بود/ عمر جهان بر او گذشته بود". به يک مفهوم واقعي، شاملو از تبار آن انسان های رزمنده و ستيهنده ئی است که از دوران طبقاتی شدن مناسبات اجتماعي، در يورش به وهنی که بر انسان رفته، به جمع جامعه پيوسته است. هم از اين رو او با ممدوحان شعرش به دنيا آمده و با آنان به خاک افتاده است. از تقی ارانی و آبايی و وارتان سالاخانيان و سرهنگ سيامک و مرتضا کيوان تا گروه حنيف نژاد و اعضای سياهکل و مهدی رضايی و احمد زيبرم و خسرو گلسرخی.
باري، آن چه در ادامه خواهد آمد بُرِش کوتاهی از زنده گی و مرگ تقی ارانی ست. به بهانه ی روز ياد ميلاد احمد شاملو. در تاريخ پر بار اما کم برگ مبارزات سوسياليستی اين کهن بوم و بر، تقی ارانی چهره ئی درخشان و کم بديل است که شيوه ی زيست نامه و چيستی مبارزه و مواضع سياسی او چنان که شايسته است، گفته نشده. کم و بيش ماه پيش بود که يکی از دوستان عزيز، از من پرسيد: "راستی دفاعيات ارانی در دادگاه نوشته ی خود اوست، يا اين که پس از مرگش، توسط شاگردان و هواداران اَش تدوين شده؟" اين مقاله را که پاسخی به آن نازنين نيز هست به همو پيش کش می کنم. ناگفته نگذرم که متن گوشه ئی است از کتاب "من درد مشترک ام" (صص:268-261). کتابی که از قرار تا وضع بر اين منوال است، هرگز منتشر نخواهد شد!

قصيده برای انسان ماه بهمن

« تو نمی دانی غريو يک عظمت
وقتی که در شکنجه ی يک شکست نمی نالد
چه کوهی ست!
تو نمی دانی نگاه بی مژه ی محکوم يک اطمينان
وقتی که در چشم حاکم يک هراس خيره می شود
چه دريايی ست!
تو نمی دانی مردن
وقتی که انسان مرگ را شکست داده است
چه زنده گی  ست!
تو نمی دانی زنده گی چيست، فتح چيست
تو نمی دانی ارانی کيست...» (ص:62)
شعر بلند قصيده برای انسان ماه بهمن - دومين شعر از دفتر قطع نامه - در ستايش تقی ارانی سروده شده است. به جز زبان خطابی و احساس شورانگيز و پرتنينی که بر شعر حاکم است، آشکاره گی مضمون و بس آمد اسامی تاريخی نيز به ما کومک می کند تا به ياری تاريخ سرايش آن (بهمن 1329) دريابيم با شاعری 25 ساله مواجهيم که تحت تأثير ماجرای مرگ يکی از مبارزان سياسيِ آوانگاردِ روزگارِ خود به شدت برآشفته و به چهره ی حاکمان خون ريز پنجه کشيده است. از نکات قابل تامل شعر يکی هم اين است که شاملو کوشيده با نام بردن از ويتنام و چين و اندونزی و حمله به ديکتاتورهايی همچون ناپلئون، هيتلر و فرانکو و رضاخان به ظرفيت های سياسی شعر خود جنبه ی انترناسيوناليستی بدهد. همدردی با مبارزان کمونيست فرانسوی (ژرژپوليتسر، ژاک دوکور) - که در جريان اشغال فرانسه توسط نازی ها تيرباران شدند � و همصدايی با "گيتار يکی لورکا" آن هم در شعری که به مناسبت قتل يک تئوريسين مارکسيست سروده شده، مويد جهت گيری شاملو به سوی سوسياليسم است. تعرض شاملو به عمق تاريخ ايران و تحقير داريوش شاه � که از طريق شيهه کشيدن اسبی حشری به قدرت رسيده - و تنبيه کنائی عدالت کذائی انوشيروان و مضامينی از اين دست نه فقط به فربه گی مضمون شعر ياری نرسانده بل که ضمن تقليل شعر تا حد بيانيه ی منظوم سياسی به درازگوئی نيز انجاميده است.
اين شعر - جدا از تأثيرپذيری شاملو از وقايع  اتفاقيه ی آن سال ها - شعری فوتوريستی و سفارشی به نظر می رسد که احتمالاً به توصيه  ی چپ های مبارز - امثال مرتضا کيوان - شکل بسته است تا در اندازه ی مقاله يی سياسی ژورناليستی عليه ديکتاتوری پهلوی به کار رود. چنين شعرهای متوسطی نه فقط از اعتبار موقعيت تقی ارانی در سير تطور جنبش چپ ايران نمی کاهد بل که به سبب جايگاه سراينده ی آن به جاودانه گی مبارز ياری هم می رساند.
تقی ارانی فرزند ابوالفتح ارانی سال 1274 شمسی در تبريز متولد شد و پس از طی تحصيلات مقدماتی به تهران آمد. متعاقب پايان آموزش متوسطه در دارالفنون و قبولی در آزمون اعزام به خارج به منظور فراگيری پزشکی به آلمان رفت، اما در رشته ی فيزيک به اخذ درجه ی دکترا نائل آمد. ارانی در دانشگاه برلين زبان عربی درس می داد و از جمله دانش جويان شاخص ايرانی بود که برای امرار معاش حتا به حرفه ی حروف چينی نيز روی کرده است. او در همان شهر برلين روزنامه ی "پيکار" را راه انداخت و به تدريج با محافل کمونيستی آلمان و غرب آشنا شد و به محض مراجعت به ايران روزنامه ی "دنيا" را منتشر کرد. مقولات مندرج در مقالات و مباحث اين مجله بهترين راه بررسی و ارزيابی چيستی دومين مرحله ی فعاليت کمونيستی در ايران به شمار تواند رفت.
«در اواسط دهه ی1930 که فعاليت کمونيستی غير قانونی اعلام گرديد، اين مجله تنها کانالی بود که از طريق آن انديشه های مارکسيستی در ايران اشاعه  می يافت. [در همين زمان بر اثر فشار ديپلوماتيک ايران و يک سال پس از به قدرت رسيدن حزب نازی روزنامه ی "پيکار" در برلين توقيف شد.] در ايران [نيز] فعاليت حزب کمونيست بر اساس قانون مجازات مقدمين عليه امنيت کشور مصوب ژوئن 1931 [خرداد1310] کاملاً محدود شد و بسياری از کمونيست ها به زندان افتادند. اين قانون در سال 1937 [1316 شمسی] دامن گروه ارانی را هم گرفت. استناد دادگاه در صدور حکم دستگيری اين گروه محتويات مجله ی "دنيا" بود. اين مجله [به طور مشخص] فلسفه يی ضد ايده آليستی و ضد متافيزيکی و تفسيری قاطعانه از تاريخ و فلسفه ی سياسی به عمل می-آورد. نظرات مجله [که از افکار ارانی تأثير مستقيم می گرفت] درباره ی مفهوم دولت و علاقه ی طبقاتی و جدل طبقاتی تحت تأثير همين جهت گيری بود. ارانی در مقاله يی تحت عنوان "بشر از نظر مادی" نوشت: "دولت دستگاهی است که از سوی زورگو به وجود آمده تا سلطه ی خود را بر طبقات ضعيف حفظ کند. دو سيستم قانون گذاری و قضايی و نيز نهادهای آموزش و پرورش و هنر همه گی زير سلطه ی دولت قرار دارند. در يک جامعه ی طبقاتی هر جنبه از حيات اجتماعی و سياسی دارای پايگاه طبقاتی می باشد و به سود طبقه ی حاکم سازمان  داده شده است. لذا ابلهانه است که تصور کنيم چنين سازمانی هرگز بتواند خوشبختی و شادکامی برای مردم خود فراهم سازد ." (تقی اراني، 1945، ص: 38) ويژه گی بارز نوشته ها و آموزش دکتر ارانی در شيوه ی علمی آن بود. او می کوشيد تا اصول اساسی مارکسيسم لنينيسم را به زبان نسبتاً ساده بيان کند. [در ايران] ارانی اولين نويسنده يی بود که به معرفی نظريات مارکسيستی در شاخه های مختلف علوم دقيقه و به صورت يک رشته کتاب های درسی در اين زمينه پرداخت. هواداران اَش او را صرفاً يک روشن فکر متعهد به جامعه شناسی علمی و تعهدات سياسی نمی دانستند، بل که يک مارکسيست واقعی و انسان دوست به شمار می-آوردند که تلاش می کرد اصول مارکس و لنين را به موضوع مشکلات داخلی و بين المللی ايران [به تعبير خودش] به مبارزه ی "خلق های رنجبر برای به دست آوردن حقوق مشروع خود" ارتباط دهد. هواداران ارانی در شمار آموزگاران و دانش جويان و حقوق دانان و قضات و رهبران اتحاديه های کارگری بودند.
در آوريل 1937 [1316 شمسی] دکتر تقی ارانی و پنجاه و سه نفر از اعضای برجسته ی اين گروه به جرم نقض قانون مجازات مقدمين عليه امنيت کشور بازداشت و زندانی شدند. در جريان محاکمه مقالاتی از مجله ی "دنيا" ارائه شد تا ثابت شود اين گروه در فعاليت های مارکسيستی دست داشته اند. تمام اعضای گروه اين اتهام را رد کردند و مدعی شدند که فقط مطالبی را درباره ی ماترياليسم ديالکتيک منتشر کرده اند. دکتر ارانی ضمن حمله ی شديد به قانون پيش گفته - که به نظر او برخلاف عدالت و قانون اساسی بود - به زندانی شدن کمونيست-های رشت � که قبل از وضع اين قانون بازداشت شده بودند � اعتراض کرد و آن را عطف به ماسبق دانست. ارانی در تمام دفاعيات خود، سرشت علمی نظريات مارکسيستی را مورد تاکيد قرار داد و از دادگاه پرسيد: "چگونه يک دولت می تواند به سرکوب عقايد ی دست زند که شالوده ی علمی آن ها به کهنه گی تاريخ بشری است و کليه ی جهات زنده گی فردی و اجتماعی را بر حسب عقايد کاملاً علمی و منطقی می نگرد؟" ارانی گفت "هيچ مکتب اجتماعی يا مذهبی به اندازه ی سوسياليسم درباره ی اين عقايد قلم فرسايی نکرده است. بديهی است که يک قانون بدون بررسی دقيق ادبيات سوسياليستی نمی تواند اين مکتب را ممنوع سازد." (مرتضا راوندي، 1362، [تفسير قانون اساسی ايران] صص: 63-57)1 محاکمه ی گروه 53 نفر با محکوميت ده نفر از رهبران شان از جمله اراني، بهرامي، کامبخش، الموتي، بقراطي، پژوه، صادق پور و... به ده سال زندان و ديگر اعضا به سه تا هفت سال زندان - تمام شد. [برخی معتقدند] که شخص ارانی در 4 فوريه ی 1940 به دليل بی توجهی زيرکانه ی مقامات زندان درگذشت و با مرگ خويش خاطره ی يک شهيد را برای هواداران اَش به جای گزارد که در سال های بعد از نام او سودجوئی ها کردند.» (سپهر ذبيح، 1364، صص:125-122، بازنويسی شده)
دوستان نزديک و هواداران ارانی معتقدند که او از سوی ماموران اداره ی تأمينات شهربانی رضاشاه در زندان قصر شديداً شکنجه شده و به همين سبب نيز به قتل رسيده است. از سوی ديگر ارانی بين روزهای 10 تا 14 بهمن 1318 به ترز مشکوک و نامعلومی در زندان درگذشت و ماموران بهداری زندان مرگ او را بر اثر ابتلا به بيماری تيفوس دانستند. اما بزرگ علوی � از اعضای گروه 53 نفر که در دادگاه به 3 سال زندان محکوم شد � در کتابی به همين نام (53 نفر) تصوير ديگری از مرگ ارانی ترسيم کرده است:
«... مرگ دکتر ارانی از آن مصيبت هائی است که کليه ی کسانی که در زندان بوده و اسم او را شنيده و يا يک بار او را در سلول های مرطوب کريدور سه و چهار موقت ديده بودند هرگز فراموش نخواهند کرد... روز چهاردهم بهمن 1318 نعش دکتر ارانی را به غسال خانه بردند. يکی از دوستان نزديک دکتر ارانی طبيبی که با او از بچه گی [جوانی] در فرنگستان معاشر و رفيق بود، نعش او را معاينه کرد و علائم مسموميت را در جسد او تشخيص داد. مادر پير دکتر اراني، زن دليری که با خونِ دل وسائل تحصيل پسرش را فراهم کرده بود روز چهاردهم بهمن 1318 لاشه ی پسر خود را نشناخت. بی چاره  زبان گرفته بود که اين پسر من نيست. اين طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همين مادر چندين مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد [اما] دکتر زندان در جواب گفته بود اين کار ميسر نيست. برای آن که به من دستور داده اند که او را معالجه نکنم... بنابراين اوليای زندان و شهربانی از رفتاری که با دکتر ارانی کردند هيچ قصدی جز قتل او را نداشته اند. اگر مسموم کردن دکتر ارانی مسلم نيست به طور قطع منظور آن ها از اين شکنجه و آزار هيچ چيز ديگری جز نابود کردن او نبوده است. ما يکی دو روز پس از 14 بهمن 1318 از مرگ بزرگ خود باخبر شديم. آن روز يکی از شوم ترين ايام دوره ی زنده گانی ما پنجاه و سه نفر بوده است. مردان بزرگ مثل بچه هائی که مادر خود را از دست داده باشند، گريه می کردند...» (بزرگ علوي،1357، ص:206)
بزرگ علوی در جای ديگری باز هم از مرگ دکتر ارانی به عنوان "قتل" ياد کرده است:
«... اما دکتر ارانی تا آخرين دقيقه يی که زيست می کرد دست از تبليغات ضد ظلم و زور برنداشت. چند ماه قبل از آن که به دست يکی از وقيح ترين جلادان دنيا کشته شود...» (پيشين، ص:53)
با وجودی که شکنجه ی زندانيان سياسی در زمان ديکتاتوری رضاخان امری رايج بود، اما به دليل وضع به شدت ضد بهداشتی زندان ها و شيوع بيماری تيفوس دور نيست که ارانی به همين بيماری در گذشته باشد. به هر ترتيب مرگ هر مبارزی می توانست بهانه ی مناسبی برای شهيد نمايی و تعرض به ماشين سرکوب پهلوی به دست دهد. چنان که شعر شاملو يازده سال پس از مرگ ارانی سروده شده و در آن بيش از هر واژه ی ديگری کلمه ی "خون" آمده است. پس از مرگ تقی ارانی حزب توده او را � که مبارز ی خوش نام بود � به خود منتسب و مصادره کرد. گفته می شود روز 15 مهر 1327 که شاه در دانشگاه مورد سوقصد قرار -گرفت توده يی ها در آرامگاه ارانی جمع شده و قصد يورش به تهران را داشتند. توده يی ها با اعتقاد به کشته شدن ارانی بر آن بودند که ماموران تأمينات عمداً او را به سلول بيماران تيفوسی انتقال داده و از اين طريق باعث قتل او شده اند. در مقابل پيروان مستقل ارانی معتقد بودند که اگر او نمی مرد هرگز اجازه  نمی داد امثال عبدالصمد کامبخش و نورالدين کيانوری حزب توده2 را به آلت دست روس ها و مجری محض دستورات K.G.B تبديل کنند. شاملو در جريان مصاحبه يی بر نظر هواداران مستقل تقی ارانی در خصوص مرزبندی احتمالی او با حزب توده مهر تائيد زده و گفته است:
« ارانی يک انسان دانا و هوشيار و کوشا و صميمی و شرافت مند بود. برخلاف ديگر سران حزب توده و تا آن جا که درباره  اش نوشته اند و خوانده ايم رفتارش در زندان، پايداری اَش و مقاومت اَش تا حد مرگ حساب اَش را از ديگران که سردمداران حزب توده باشند، جدا می کند. ديگرانی که از همان اول خيانت کردند و لودادند و همکاری کردند در قياس با شخصيت پايدار و مقاوم آدمی که به هر حال زنده گی خود را گذاشت پای عقيده اَش. هر کسی که زنده گی خود را پای عقيده اَش بگذارد، مثلاً يک گاوپرست که جان اَش را فدای حماقت گاوپرستی بکند برای من حرمتی ندارد. ولی خوب حساب اين آدم با ديگران جدا بود.» (پاشايي، ص:609)
برای پی بردن به عمق اين اظهارنظر می توان در قياسی به اصطلاح مع الفارق زنده گي، مبارزه و مرگ تقی ارانی را با امثال ايرج اسکندری و نورالدين کيانوری مقايسه کرد. باری فريدون رهنما وزن، هيجان و احساسات شعر قصيده برای انسان ماه بهمن را به اشعار ناظم حکمت و پی ير مورانژ مانسته دانسته و چنين نوشته است:
«در ديباچه يی که تريستان تزارا برای اشعار ناظم حکمت نگاشته می نويسد " از سن پل-رو، دسنوس، ماکس ژاکوب، بنژامن فُندان و پی ير ونيک به اين طرف، شعر بازی معصومانه اَش را از دست داده" و همين يکی از زبان پر ابتکار، شعر به يک پارچه زنده گی تبديل گشته است. با همان تکان ها، سياه چال ها، زخم ها و ديوانه گی های مربوط به آن. شعر کار چاقو را هم می کند:
« تو نمی دانی مردن/ وقتی که انسان مرگ را شکست داده است/ چه زنده گی ست/ تو نمی دانی زنده گی چيست، فتح چيست/ تو نمی دانی ارانی کيست.»
می تواند خواننده ساکت بماند؟ - می تواند تنبلی نادانی را به جای عکس العمل تحويل شاعر دهد؟ - ديگر منظره يی نيست که خواننده به برانداز کردن آن اکتفا کند. بايد به ميدان آيد و حرف بزند. "تو نمی دانی"ها از منزل اَش او را بيرون کشيده اند. ريتم و وزن از خارج بر شعر و شاعر تحميل نشده، بل که اوامر و احساسات "صبح" [شاملو] را اجرا می کند. ژان پره و که آلمانی ها اعدام اَش کردند راجع به اولين اشعار پی ير مورانژ می نويسد "چيزی که او در شعر امروز ما وارد کرده رجحان احساسات، رجحان حرکت و تلاش بر اشکال و تصاوير است" کاری که ماياکوفسکي، لورکا، نرودا و والت ويتمن از طرفی و از طرف ديگر فولکلور سياه پوستان و لنگستون هيوز انجام دادند و امروز ناظم حکمت، نزوال، نيکلاس گوی بن، آموريم و ايواشکه  و يچ در تکاپوی زنده نگه داشتن آن اَند...»
(مقدمه ی فريدون رهنما، بر چاپ اول قطع نامه،1330)
صرف نظر از هيجان و احساس تند شاملو که در سراسر شعرهای قطع نامه و هوای تازه حاکم است و گذشته از بيان خطابی - که ويژه گی مدح و ذم در شعر فارسی است - در شعر قصيده برای انسان  ماه بهمن نام ارانی دوبار آمده و به همراه عنوان شعر (انسان ماه بهمن) اين شبه قصيده ی طولانی را در مناسبت و به ياد و خاطره ی انسانی خاص محدود کرده است. استفاده ی شاملو از کلمه ی "قصيده" برای ناميدن اين شعر، به سبب خاستگاه پيش گفته است. قصيده ی بهمن از جمله مدايح بی صله يی است که شاملوی جوان در آن کوشيده است از مسير تکرار مکرر واژه ی "خون" و بهره مندی از وزن يک بند و مسلسل وار، مرگ  ارانی را قتلی خونين شبيه تيرباران نشان دهد. تا آن جا که شعر به رگباری از "خون نامه" تبديل شده و همه ی بی حيثيتی پادشاهی "بی  همه چيز" را هدف گرفته است.

پی نوشت:

1. در مورد محاکمه ی 53 نفر و نحوه ی دفاع جانانه ی دکترتقی اراني، شيواترين روايت را بزرگ علوی به دست داده است. بنگريد به فصل 23 از کتاب پنجاه و سه نفر تحت عنوان محاکمه ی "پنجاه و سه نفر" (بزرگ علوی ،1357،صص:186-155):
«شاهکار محاکمه ی پنجاه و سه نفر نطق دکتر ارانی بود. دکتر شش ساعت و نيم صحبت کرد. دوست و دشمن را بُهت فراگرفته بود. آژان ها و صاحب  منصبان شهربانی با دهن باز به او نگاه می کردند.» (پيشين، ص:173)
2. نخستين کُنگره ی حزب کمونيست ايران در سال1920 در اواخر مرحله ی اول نهضت گيلان به رهبری سلطان زاده شکل گرفت و حزب توده متشکل از بقايای گروه ارانی در اکتبر 1941 (15 مهر1320) تاسيس شد. غالب موسسان اين حزب مورد عفو ملوکانه!! قرار گرفته و "آزاد" شده بودند.
 

بالای صفحه

... بیشتر