هرآنچه
در اين سايت آمده است و می آيد ( حتی آنهائی که بانطرم کاملا در
تضادند ) ، ببرای
اطلاع رسانی ست . تنها مسئولِيتِ نوشته هایِ خودم
ـ و نه حتی نوشته هایِ فريدون ـ را می پذيرم .
تعدادی از
مطالب ِ سايت ، لينک به سايت هایِ قديمی "خلوت" می دهند : xalvat.com
; xalvat.org لازمست که آنها را تبديل به xalvat.info
کرد . و
اگر صفحه ای بازنمي شود ، لطفا ، مطلعم کنيد .
ـ
ميمالف
توضيحا بگويم: قصدمن
؛ نشر نوشته
ھای فريدون است ونه "تبليغ" برای اين وآن سازمان و
تشکيلاتی ـِ که سالهای سالست که وجود
ِ خارجی ندارند و گناه من نیست که نوشته ھای ِ فريدون در اين نشريات آمده
اند ؛ او به راه خود مي رفت و ِ منھم به راه ِ خودم و ھمیشه و در ھمهء موارد
با هم
موافق نبوديم . به نظرم ، ھنوز ھم ، امروز ، خواندن نوشته ھايش عبرت
انگیزست و قابل استفاده . م. ايل بیگی
بخشهائی
از کتاب: قانون اساسی ايران يا شمشیر چوبین مبارزه نويسنده
: د.بهروزی [ فريدون ايل بيگی]
تاريخِ نگارش : مهرـآبان 1357 تاريخ نشر: آذر57 برایِ خواندنِ
بخشهائی ازآن در اينجاو
متن کامل در اينجا(نسخه
اضلی) يااينجا(نسخه
تايپی) : این
جناح [خمينی]، علی رغم عبارت پردازیهای بظاهر رادیکال و انقلابی اش، برای
طبقۀ کارگر و سایر زحمتکشان ــ در صورتی که برنامه هایش امکان پیدا کند که
در سطح جامعه فعلیت یابد ــ آنچنان خطرناک خواهد بود که می تواند مبارزات
رهائی بخش طبقاتی شان را سرکوب کند. بگمان ما پاره ای از مارکسیست ها میزان
عظمت خطر را چنان که باید و شاید حس و درک نکرده اند. بسیاری از نیروهای
دمکرات و آزادیخواه متوجه نیستند که ضدیت این جناح با قانون اساسی و رژیم
سلطنتی نه از یک موضع انقلابی، بلکه از یک موضع فوق ارتجاعی است.[...] اگر
در دهۀ دوم شهریور ماه ۱۳۵۷، این جناح ، بفرض محال، بقدرت می رسید، زندانها
و شکنجه گاهها مجددا از کمونیستها [ وتمامِ جريانهای فکری و سياسی. ـ م.ايل
بيگی] پر می شد و صحنه های شلاق زنی از زندانها به خیابانها کشانده می شد.
این جناح پس از استقرار و استحکام پایه های قدرتش سرنوشتی برای زحمتکشان
تدارک می دید که اگر نه بدتر، بهتر از وضعیتی که قدرت حاکم امروز برایشان
فراهم کرده است نمی بود*. رهبر جناح "رادیکال" در مصاحبه با بخش فارسی
رادیوی بی. بی. سی (در ۱۷ اکتبر ۷۸) اظهار داشت که اگر کمونیستها "براه
راست" بر گشتند ما با آنها کاری نداریم ولی اگر خواستند "خیانت" کنند ما با
آنها رفتار دیگری خواهیم کرد. (صفحه ۲۸ ) [...] این جناح در صحنۀ مبارزۀ
ایران شرایط بسیار حساس و ظریف و دشواری را بوجود آورده است که اگر
کمونیستها و نیروهای آگاه جامعه با هشیاری با آن برخورد نکنند، زیان های
بسیاری ببار خواهد آورد. این شرایط بسیار حساس و ظریف و دشوار، دو جنبۀ
متفاوت دارد: از یک طرف، حمایت بی قید و شرط از این جناح، کمک به پراکندن
این توهم است که گویا این جناح مواضع انقلابی و یا حداقل مترقی دارد و
نتیجۀ این کار، تحمیق توده ها و خیانت به خلق است، از طرف دیگر، مثبت
ندانستن جنبه هائی از مبارزۀ ضد رژیمی این جناح ــ با علم به اهداف و
برنامه های فوق ارتجاعی آن ــ و بهره برداری نکردن آگاهانه از آن جنبه ها،
چپ روی و بنوعی کمک به ادامه حیات رژیم حاکم است. در موقعیتی این چنین
دشوار و حساس، به عقیدۀ ما ضمن اینکه باید از خصلت ضد رژیمی این جناح (
برای سرنگونی رژیم وابستۀ شاه) بشدت دفاع کنیم، در عین حال باید موضع و
ماهیت فوق ارتجاعی این جناح را ( برای آگاهی دادن به توده ها )، با صراحت و
شدت افشاء نمائیم. کمونیستها و نیروهای آگاه جامعه باید این دو جنبه از یک
مسئله را از همین امروز تواماً در نظر داشته باشند. و اهمیت هر یک از این
دو جنبه کمتر از دیگری نیست. [صفحه ۵۲ ]
برچيده
هائی از "فدائيان اسلام" فدائيان
اسلام ، امروز
ديگر آن مفهوم محدود سالهای بيست را ندارد که توسط جهار تروريست قشری
پايه گذاری شد. فدائيان اسلام ، امروز يک جريان وسيع فکری است با
زير بنای مشروعه طلبی و ولايت فقيه که مبتکر و بنيانگذار اضلی آن شيخ
فضل الله نوری ، "پيشوای کبير آن آيت الله کاشانی ، قهرمان آن نواب
صفوی ، خطيب آن حجت الاسلام فلسفی ، بازوی مسلح آن سپاه
پاسدارن ،
حاكمِ شرعِ آن حجت الاسلام خلخالي و رهبر آن آيت الله خميني است
. (و.رازي [فريدون
ايل بيگی] :
فدائيانِ اسلام و... تكثير
از : هوادارانِ سازمانِ وحدتِ كمونيستي در اروپا ، فوريهء 1982 ،
ص10 ) . با اينكه فدائيانِ اسلام همواره
از كاشاني بعنوانِ " رهبر كبير " خود ياد ميكنند ،
روابطِ آنها ، برخلافِ ادعايِ فدائيانِ اسلام ، همواره چندان حسنه نبود .
آيت الله كاشاني هرجا كه منافعِ خاص ِ او ايجاب ميكرد ، به توقعاتِ
فوق ِ ارتجاعي ِ فدائيان اسلام (مثلا در زمينهء " بيرون ريختنِ
زنان از ادارات ) ، مهار ميزد . كاشاني قشريت و تحجر فكري شيخفضل
الله ها، نواب صفوي ها و رهبرانِ كنونيِ جمهوريِ اسلامي
را نداشت واز نوعي بينشِ سياسيِ بورژوائي برخوردار بود . ( همان ،
ص 128 ) . اگر
پيوندِ آيت الله خميني با فدائيانِ اسلام در طيِ چهل سالِ
اخير محتاج به تحقيقِ وسيع تر و فاكتهايِ بيشتري است ( و
ما در اينجا با طرحِ مساله و بدست دادنِ سر نخ ها از محققان و مورخان برايِ
اثباتِ آن ياري مي طلبيم ) ، رابطهء تنگاتنگِ فدائيانِ اسلام با آيت الله كاشاني ،
لااقل از
سال 1325 به اين طرف ، از موشوعات کاملا شناخته و اثبات شده
است . (
همان ، ص 14 ) . اين
چه معمائيست كه از صد سالِ پيش تاكنون ، هرگاه كه توده ها بخاطرِ آزاديهايِ
دموكراتيك و مبارزه با امپرياليسم (امپرياليسمِ انگليس – امپرياليسمِ
روسيهء تزاري – امپرياليسمِ آمريكا ) بپا خاستند ، بلافاصله پس از مدتي ، ميرزا
حسن آشتياني ، شيخ فضل الله نوري ، آيت
الله كاشاني و آيت الله خميني را در مقابلِ خود يافتند .
عليرغمِ تمامِ هوچيگريها بالاخره بايد باين سئوال مشخص پاسخ داده شود
: چه رابطه اي در اين تقابل مداومِ روحانيت با خواستهايِ دموكراتيك و ضدِ
امپرياليستيِ توده ها وجود دارد ؟ ( همان ، صص 28-29 ) . در
رژيمِ جمهوريِ اسلامي ، حاكمانِ جديد و پا منبريهايِ آنها بارها
برويِ اين نكته انگشت گذاشته و بدرستي گفته اند كه اكثرِ
رهبرانِ جبههء ملي و دكتر مصدق ، خواهانِ سرنگونيِ
رژيمِ شاه نبودند بلكه ميخواستند كه شاه سلطنت كند ونه حگومت .
البته آنها با بيانِ اين نكته ، فقط نيمي از حقيقت را ميگويند و نيم
ديگر آنرا ، كه در لايِ عبا ويا در جيبِ قبا پنهان ميكنند اينست كه
در آن ايام ، كلِ روحانيت ، هم با سلطنت كردن شاه موافق بودند و هم با
حكومت كردنِ او . مهمتر از آن اينكه : نه تنها روحانيت در مجموع بلكه
حتي يك روحاني (
بويژه از ميانِ حاكمانِ جديد و طرفدارانِ بظاهر گوناگونِ آنها ، كه امروز
مدعي هستند همواره دشمنِ رژيمِ سلطنتي و " ضدِ طاغوت " بوده اند ) را
نميتوانيد بما نشان دهند كه در آن ايام با رژيم سلطنتي مخالفت كرده
باشند [...] بلكه برعكس : پس از شكستِ كودتايِ 25 مرداد و فرار شاه
، روحانيت در مجموع ( البته حاكمانِ جديد و طرفدارانِ آنها جزء شان
بودند ) عقيده داشتند كه برايِ نجاتِ اسلام ، شاه بايد به ايران برگردد
و گرنه " دين و مملكت هردو از دست خواهد رفت " ( همان
، ص 38 ) . همه
اش دروغ ، همه اش سرهم بندي و دغلبازي ، همه اش دوز و كلك كه چه بشود
؟ " ثابت " بشود در يكصد سالِ اخير هر جنبشي در ايران
بوجود آمد بخاطرِ روخانيت و اسلام بود . واگر شكست خورد بخاطرِ اين
بود كه ميگفتند : " روخانيت و اسلام نباشد " . " ثابت " شود
كه قيامِ مسلحانهء بهمن ماه ِ توده ها " فقط بخاطرِ اسلام " بود
، كه " مبداء تاريخِ انقلابِ اسلامي ، پانزده خرداد 42 و هجرتِ
امامِ امت " است .گيريم كه همهء اينها " ثابت " شد ،
بعد چه ميشود ؟ در اينحال ، " حقانيت " ولايتِ فقيه " اثبات " خواهدشد
. " اثباتِ حقانيتِ " هفده ساله اگر به تنهائي
ميتوانست چيزي را " ثابت " كند ، قلم به مزدهايِ استاد و " روشنفكرانِ " خودفروختهء " حقانيت " (
نه فقط هفده ساله بلكه ) دو هزار و پانصد ساله، رژيمِ آريامهري را " ثابت " كرده
بودند ... (
همان ، ص 53 ) . برچيده
هائِ از " فدائيان اسلام"123456در
یک بخش
يا دراينجا
فريدون
ايل بيگی : مقررات تدوين شده ای از دوران
توحش و بربريتنکته
ای [...] که درسرتاسرلايحه شورای عالی قضائی بچشم ميخورد وآن عبارت ازاينست
که قتل وجنايت يک امر جصوصی است که بايد بين "قاتل" و اوليای"دم" حل و فصل
شود وهيچ ربطی به جامعه ندارد."ولی مسلمين يا نمايندهء او نقش رابطه را
ايفاء می کند"(ص2) برای اينکه چهره عدل اسلامی مخدوش
نگرددقصاص سيمای انسانی بگيرد، ماده51 ميگويد: "قصاص باآلت کندوغيربرنده که
موجب آزارجانی باشد جايژ نيست بلکه بايد باشمشيرتيزگردن اورا بزنند ويا
باتفنگ ومانندآن که نظيرشمشيرکه جانی را براحتی می کشد ، قصاص نمايندو مثله
او جائز نيست" [...](ص 3) ماده 23
شورای عالی قضائی دراين زمينه صراحت دارد:پک قتل نفس درصورتی مجازاست که مقتول
شرعامستحق کشتن نباشد ، پس اگرمستحق قتل باشد مانند کسی که به
پيامبراکرم(ع) يا ائمه ءاطهار(ع) ياحضرت زهرا(ص) دشنام دهد ياشوهر ، کسی را
درحال زنا بازن خودببيندکشتن هردوآنها برای(خصوص) شوهر جايزاست" (ص4)
لايحه "قصاص ومقررات آن" به شديدترين ووقيحانه ترين نحوی خصلت طبقاتی
دارد.تاجائيکه قوانين مجازات عمومی بورزوائی(ايصا طبقاتی ونتیجتا ظالمانه)
درمقام مقايسه بااين مقررات مربوط به قرن ششم ميلادی ، قوانينی فوق انقلابی
جلوه می کنند.درلايحه"قصاص" قاتل مردومسلمان اگرثروتمندهم باشد اساسا
ميتواند باپرداخت "ديه" ازمجازات معاف شود.(ص7)اين
لايحه ، نفی بيشرمانه حقوق انسانی زنان و اقليت های مذهبی است .زن
درصورتيکه مسلمان باشد درمقام مقايسه بامردنسلمان ، نصف انسان است. اما
زنان(ومردان) پيرو اديان ديگروبدترازاينها ، زنان (ومردان) کافروبی دين،
درجرگه انسانها بشمارنميروندومانندگوسفندوشترذبح اسلامی هستند.
هرمردمسلمان، بدون کمترين واهمه ازمجازات("قصاص") ، ميتواندآنهارا بکشد،
دربهترين حالت (درمورد پيروان اديان ديگر) "ديه" بپردازدودرحالات ديگر، حتی
ازپرداخت "ديه " نيزمعاف باشد زيرا نه تنهاجرمی مرتکب نشده بلکه بوظيفه
شرعی خود عمل کرده است (صص7و8)
ماده 45: "قتل عمدی موجب قصاص است و لکن بارضايت ولی دم وقاتل يا به
مبلغی کمترازآن يازيادترازآن تبديل ميشود" [...] ماده 5 :
"هرگاه مردمسلمانی عمدا زن مسلمانی رابکشد محکوم به قصاص است ليکن بايد ولی
زن قبل ازقصاص قاتل نصف دیه مردرا به او[به قاتل) بپردازد". [...] ماده 46
: "هرگاه مردی زنی را بقتل رساند ول [يعنی ورثه]مخيراست بين
قصاص ياپرداخت نصف ديه کامل به قاتل وبين مطالبه ديه زن از قاتل"
(صص12و13) [...] ماده16 : "هرگاه پدر و جد پدری
فرزندخودرا بکشد قصاص نميشود بلکه بايد ديه قتل را به ورثه مقتول بدهد.حاکم
شرع اورا تعزيربنمايد وغيرپدرو[غير] جدپدری [ازجمله مادر و جدمادری] مانند
ديگران قصاص ميشوند" (ص13) ماده 18 : "هرگاه عاقل ديوانه ای را بکشد
قصاص نميشود بلکه باید ديه قتل را به ورثه مقتول بپردازد" (ص14)
[...] قتل وجنايت درحقوق اسلامی ودرجمهوری اسلامی ، هيچ ربطی
به جامعه ندارد بلکه يک امرخصوصی است که ميتواند بين قاتل و "اولياء دم"
بطورکدخدامنشی حل و فصل گردد. برای کشتارفردی و جمعی کمونيستها، نيروهای
مترقی ، کارگران وسايرزحمتکشان ، خلقهای تحت ستم ، زنان ، اقليت های مذهبی
وخلاصه هرانسانی که باافکارارتجاعی حاکمان جديد ، باديکتاتوری ولايت فقيه
وبامقررات پوسيده قرون وسطائی به مخالفت برخيزد ، لايحه قصاص مجوزهای شرعی
وقانونی لازم را پيش بينی کرده ، قاتل ياقاتلين درآن کشتارها نه تنها
هيچگونه جرمی مرتکب نمی شوند بلکه بانابودی کسانی که"شرعامستحق کشتن "
هستند به تکليف شرعی خود عمل می کنند. (ص35)
درموردقتل عند ، شهادت دو مردعادل لازم است ولاغير ، يعنی که
شهادت يک مردعادل درکنار شهادت حتی چندين هزار زن عادل برای
اثبات وقوع قتل عمد ، کافی نيست (ص41) کامل
نوشته در اينجا
از تن فروشي
برايِ يك تلفنِ همراه
يك ماشين - كه من حتي ماركشانرا نمي شناسم- ،
يك لباسِ پر زرق و برق
كفش هايِ مكش مرگ ما
طلا و جواهر
يك استخر
يك سفر به آمريكا و اروپا
يك به كيش رفتن
يك خانهُ ويلائي
يك ...
سخن نمي گويم . / از
تن فروشي
بخاطرِ يك لقمه نان
برما
خرده نگيريد كه چرا دنباله رويِ خمينی ها ،/شريعتمداری ها ،/بازرگان ها ،/سنجابی
ها ،/اسكندری ها شده ايم[...]سالهاست كه امكانِ تربيتِ سياسی را از ما
گرفته اند/رهبرانِ واقعی مانرا " حذف " كرده اند
وهرگز نامی از آنها نبردند/اگر چه جنبش ها را سركوب كرده اند/اما جسته و
گريخته/ ـ انگار
كه از زير ِ دستشان در رفته است ! –/نامِ كساني را به عنوانِ " مخالفين "/يواشكي
در گوشمان خواندند/نه اينكه اينها مخالف نبودند/بودند – اما بي دردسر –/و
ما آنچنان از رژيم متنفر بوديم/كه دست بدامانِ " مخالفين " شديم . 3 آبانِ 57 ادامه
در اينجا کتابها و نشرياتی از "کتابخانهء
شخصی" م را ـ عموما بخشا و بعضا بطورکامل ـ، می آورم . چرا ؟ که شايد به
کار آيند و ديگر آنکه ، بی آنکه "غيب گوئی" کنم ، نه من ماندگار هستم
و نه - بد ِتان نيآيد !- ، شما . به فرزندانم فارسی نيآموخته ام (چرائی اش
به احدی - به جزبه خودم - ، مربوط نيست) ، با رفتنم ، به احتمال ِ
زياد ، تمام ِ انها را به دور خواهند ريخت ، پس تا هستم ...
راه اندازی : نوامبر
2008 (آذر87)
، (تاريخ
ِدرست ِراه اندازی اين سايت: نوامبر 2005 (آذر
1384)، با
نام "روزانه
ها" rouzaneha.org
و بعدها xalvat.org , xalvat.com)
. بازنشر مطالب اين سايت باذکر يا بی ذکر منبع ـ که معمولا "انصاف" خودرا
"قورت" ـ ، ميدهند ـ ، آزاد است.