درعطیم خلوت ِ من / Xalvat /نوشته های م. ايل بيگی

ترجمه ها نوشته های

گشت و گذارِ نوشتاري و تارنمائي در مورد : حكومتِ اسلامي / مجاهدين روشنفكران تارنماها حزبِ توده / اكثريتي ها / اقليتي ها/ مابيني ها / نارفيقان / شاه و شاهزاده رضاخانِ دوم / و...	آنچه كه پس از اين مي آيد ، تجربه هاي (يعني منتشره ها و نشرنيافته هاى ِ ) منست در دنياي ِ تارنما ها . خودم بودم – با كم ها و شايد بيش هايم . از پيش مي دانستم كه اگر واژه هائي را كم وبيش كنم – يعني تغيير دهم - ، بي هيچ شك و شبهه اين يا آن نوشته منتشر مي شد ... واما به تعمد نكردم ، چرا كه خودِ خود را نه به زير ِ سئوال ، كه نفي مي كردم و مي شدم دستگاهي ، و بر روال ِ همه يكساني !	نوشته ها كه معلوم اند نوشته اند! و اما آنچه از مرا تارنماها شعر ناميدند ، ازنظر ِ من شعارند – و چرائي اش را در پانويس ٍ « فلسطين ، اي سرزمين ِ بي خاك ! » به كوتاهي توضيح دادم و به گمانم بسنده است . [ اين توضيحی بود که برایِ منتشر شده هایِ 81 تا 83 در تارنما ها دادم و برایِ آنچه که « روزانه ها...» آمده اند ، توضيحی لازم نيست.]


فلسطين ، اي گسترده ترين سرزمينِ بي خاك! قلبت را در باران بشوي ... گرانپايه استاد ، خانم ِ هما ناطق ، کامِتان شيرين باد ! دريا ، كابوسهايمانرا نخواهد شست ؟! نامه ای سرگشاده به آقاي رفسنجانی : " آقاي رفسنجانی چرا سفری ملوکانه ، چون شاه ، به خارج نمی کنيد ؟! " برايِ مهر ورزيدن آمده ايم سوء قصد ِ" امنيتی ها " ، "خودزنی " يا " زدن ِ" خودی ها ؟ تو از براي از همه چيز هيچ ساختن آمده ای ! كجائي ، چرائي ، چساني و چه خواهي ... كودك من! ( Mon enfant ) باز كن پنجره را... آقایِ پهلوی ، به همين سادگي: " گذشته ها ، گذشته؟" خواب ِ شاهانه ! خواب ِ امامانه ! نماز پشت ِ شيخ و در حضور ِ شاه؟ چسان بهتر ميتوان انسان را نا انسان كرد ؟‍	تن فروشي من انسان نيستم ! خاکشان بر سر ! مدافعان ِ دروغين "حقوقِ بشر" مانع ِ بردنِتان به ايران اند ! كوبنده باشيد كه كوبيدن كارتانست ! تاريخ ِ شفاهي و غير ِ رسمي ِ انجمن «تاکسيرانTaxIran » پاريس تا انقلابِ مهدي " محكوميم ؟! سيمرغمان ساز ! بعدازبيست و سه سال ... گناهِ زاده شدنم در ايران ، در بنگلادش ... چه بود؟! پر سو باد چشمانم ! خانهُ عِفاف ... وكفن ، زير لباسمان ! در سرزمينم چه کم ديدم ! خدايتان ، خدائي اگر ميدانست ... انباني پر از شقاوت دارند ! من و تنهائی ِ همزادم جهانتان خوب نيست ! جنابِ آقايِ منتظري ، باسلام ! سرگشاده نامه اي به جلال طالباني که نخواهد خواند	درد ! لالائی خوانی که خواب از سر می پراند ! صفرخانان بيدارند ! گرفتاري ِ ما با « دکتر » نا پزشک هاي ِ اهل ِ قلم! مرگ ِشان جايز ! به پسرهايم ميماند"کارون " هرآنچه جنگ بيش ، مال ِمان بيش آب از آب تکان نخواهد خورد ؟ پشتِ ديوارِ بلندِ حاشا ابلهانی بوديم - نه کم و نه بيش ! قريبانه1 قريبانه 2 قريبانه 3 قريبانه 4 خيالاتي ؟ ماليخوليائي ؟ ... گفتند : " از مقالهُ توهين آميز شروع شد " منِ " آقايِ براهني تازه نيست ! اينهمه سروصدا حول عبدی برای چه؟ تاريخ ِ خود سازانانيد ! مُعجِز از ما خارجه نشينان ؟ حاشا ! نگاه كن بر نگاه و لبهاي ورچيدهُ سيامك !


به آدمی ميمانم که خيال ميکند حرفی برایِ گفتن دارد ... " روز ِ کارگر " ، " کار ِ " اقليت و قضايای ترجمهء فارسي ِ " خاطرات ِ مادر جونز " آقایِ عبدالرحيم پور ، مرحباکه قدم ِاول را برداشتيد ! مسعودجان،"برای اتحاد..."وهرچه دلِ تنگت ميخواهد راامضاءکن ! اما... ول معطلی کَل ممدآقا ! " شه بانو فرح " چه پاکست،چه مهربان وباچه صفاوصداقتی ! کلهء پوکم خالی ست ... ( بانگاهی کوچک به کوچک " نادره افشاری" ) « تحصن » آمد و قلمم خشکيد ... چه بيرحمند اين سرمايه داران که حتی از بدبختی زلزله زدگان سرمايه می سازند ! بازهم دربارهء شيرين عبادی (هنوزبرای "تسويه حسابها" وقت است) خدايا ! اعتراف به گناهانَت کن ! اگر آزادی ، " آزادیِ حزب اللهیِ"چپ و راست است ، من اين آزادی را نمی خواهم مائيم ، گويا ، از « کهنه عبايان»... خانوادهء خوشبخت ِ صلح طلب ! ... و هيچ کلامي نَشنَويم – مگر زمهرباني ها عجيب دنيائی ساخته ايم ، نازنين ! کور خوانده ايد ! ... اشرف خانمِ دهقانی ، روبنما که بديدنِ رویِ ماهت نيازاست مارا ! گزينشی بهتر از " شيرين عبادی " برای ِ " صلح ِ نوبل " وجود نداشت . خوشيم از گزينش ِ خانم عبادي ... اما رئيس جمهور شدن ِنشان حرفِ ديگريست بازهم دربارهءعبادی (جوانی کجائی که يادت بخير ! ) بازهم دربارهء شيرين عبادی (هنوزبرای "تسويه حسابها" وقت است) دفاع از زندانيان سياسی صدالبته، "سمبُل" ساختنِ شان هرگز !	و تا چشم گشودم اورا يفتم ترجمهء نامه های ِ سرگشاده به " آقای ِ مثلن رئيس ِجمهور " طبيعت خشن آخوندی هيچ درکلهء پوک ِشان بجز جنايت نيست ! سرنگون باد حکومتِ فلاکت بار ِ اسلامی (بی خون بهتر ، با خون بالاجبار ! ) بم يکسره خاک مي شود و رفسنجاني يکسره آدمخوار انتهای ِ جنايتِ تانرا انتها نيست ! گَند پاشيده اند به همه جا ـ حتی به آينه ! " رجوی " يان فريبی بيش نبودند جداشدگان ِ مجاهدين ... جانا ، آقاي ِ اسکندري ، چه خوشانه گفتيد ! سرگيجه هاي ِ اينترني من ( هم از مجاهدين ديروز وهم از جداشده گان امروز) نه تنها سلطنت طلبان ، که ج.ا.، که مجاهدين ،...که خيلی هابايدحساب پس بدهند مجاهدين تنها به مردم ايران بايد جوابگو باشند ونه به دولِ خارجی دوست ِ دردکشم ، آقای ِ خوشحال ، درکِتان نمی کنم خانم افشاري ! لال که نيستيد ، اما کريد! پرونده مختومه " نوشتاري / جنائي" با تادره افشاري همه امکانات خود را براي حمايت از تظاهرات دانشجويان بسيج کنيم سعيد ، ای جاودانه مرد ! تهران ، ای تهران ... چرا نمي توانم خفقان بگيرم ؟ ! ساعت را به وقت زمان بگذار ! حکايت ِ صدام خره و بوش موشه براي ِ نجات ِ جان ِ " مجاهدين " بکوشيد! کوتاه سخني درموردِ "شعر/ شعارِ" اقايِ "رويائي" نامه ای سرگشاده به " رهبران " ـ و به ويژه ـ به اعضای ِ "مجاهدين "	Epithètesوصف / شعري از: ماريان ايل بيگي ( با برگرداني : آراد ايل بيگي) پيش از بهار ، زمستانی بايد ! نه ! نمی خواهم ، نه ! نمی خواهم ... مرد باشم ! وجدان ِ جنگزده مان مبارک باد ! ومرگ هميشه مرا دنبال مي کند : نوروزتان خوش ! کَرجی بان ، کَرجی بان ، بَنَه اَمی دريايه اَمَره! ( به گيلکی ) هيچاهيچ برای ِ ما ! خويشاوندانم / پابلو نرودا / برگردان : م. ايل بيگی بارشی ست در قلبِ من/ پُل وِرلِن /برگردان : م. ايل بيگی 980هزار نفريم/ ماکسيم اِن دِبِ کا/ برگردان : م. ايل بيگی مادر شعری از : موريس کارِم / برگردان : م. ايل بيگی رای «بياندازيم» يا «نياندازيم » ؟ زادگاهم را چال می کنم ! من هم حقوق و هويتِ ملی ام را مي خواهم ! گريه کن بر سرنوشتِ مان که «سياستمدارانی » اينچنين (ازچپ وراست) داريم! پيش از لغو ِ اعدام ، شکنجه را بايد لغو کرد اگر ايرانی ديگر می خواهيم : اين نظام - همچون نظام شاه - ، بايد برود ؛ باتمامِ جناح هايش ! گزارشي از سخنانِ تاريخي ِِ " نيم شآيت الله " محمد خاتمي هرچی داد زديم که اين« نيمچه شآيت الله» ، خاتمی، «گوزو» ست هيشکی باورنکرد ! آقايِ خاتمي هرچه دلش مي خواهد" ز ِر " بزند ، تنها يک راه حل : برچيدنِ تمام ِ "نطام "! آقاي ِ«حکمت» بالاخره " کون مبارک " تانرا به کدام صندلي خواهيد گذاشت ؟! رَوُنِيه خيابُونا با دسته خالی نِميشه! اينان ، اين اند : فروشنده گانِ فريب!


پُل اِلوُآر : اشعار ِ عاشقانه و رهائی يانه گفتند : ترا شايسته به کشته شدن ! رفتن به شتاب چرا ؟ پشت به قبله کُن تا با سخيفان در يک خط نباشی ! وحشتم از وحشتناکیِ « انسان » ها ست ! ديگرانی خود را « ديگر » خوان ! انزلی ! انزلی ! وارونه گوئی های ِ رفسنجانی را وارونه بايد خواند!	زلزله ازآنزمان شروع شد که تو همه چيز را برایِ خود خواستی ... که آبرویِ جهانند مجنونان ! حاج آقا ، واقعن گُلی به جمالت ! هرزه دهانانی که هرزه گی ِشانرا به ديگران می فروشند! در آغاز انسان خدا را آفريد ... در من ، آه ! دريا ... چندشعر از کودکانِ يک دبستان ِ فرانسه فرياد ! (با يادِ حسين منزوی – غزلسرایِ بزرگِ معاصر)	... با گذاشتن دلم برای ِ انسانهايش با يادِ " عمو دختر کُمساری " و "حميد طهماسبی (کاک محمود ) " داستان ِِ« مونتاژ » گفتگویِ خودمانیِ « من » با «خودم»... دِلَم گرفته است ، همسفر ِ سابقم... نانِ « دو » را تنها به « يک » شکم بايد کرد ! تنها يک لحظهء خوش ای کاش می توانستم ... خدايا ! خدايا ! نفرينِ خلايق بر تو باد!


چه دلم پُر پُر ؛ چه خودم خالی خالی! هوایِ چيزی کرده ام ... ترا چه سود از خراب کردنم ؟ يا سکوتت ، يا مرگ ! خود را « فدائي » مي نامند ، اما شرمنده اند از « 19 بهمن » انسانِ بي آزادی ، به ماهی ای ميماند بی دوچرخه! « شوميتِ » ايرانی / اسلامی؟ با آلوده دستانِ خود خواسته... پريشان از« دين - سرمايه داران ِ» جهانی ...و هر روز از شمارِ بی شماران ، يک تن کم ! بلاهت ! فقرِ « آزاديخواهان ِ» پول جمع کن! حقِ مان به جز اين نيست ! « بهره برداری» آزادست ؛ با « دو دست بريدهء انصاف » چه می کنيد ؟! من نمی دانم چرا اين سايت سروسامان نمی گيرد؟! با خواننده گان در بارهء اشکالاتِ «سايت» تجاهل ! ( از زبانِ بهنود و نبوی و ديگر بهره بُرده گانِ از هر دو رژيمِ رژيم ِ شاه و شيخ - هرچند به زندان رفته گان ) چه کاشتِه بود - به جُز دروغ ؟	تجربه ای در خون ، باخون ... و عشق را هم کشتند ! ندانستند تا هست اين فلاکت حکومتِ اسلامي ، هيچ حرکتي «مُجاز » نيست؟ با خرافاتی اينچنانی ، آخوندهای پنزاریِ ديروز به نان و نوائی ميلياردی رسيده اند . وحشي تر از وحشيانِ اسلامي ، کجا خواهيد يافت؟ (به : کارکنانِ اعتصابي و سرکوب شدهء شرکتِ واحد) شاهآيت الله ها به تاراج ساغری زدند! نگاه کُن ، خوب نگاه کُن ! و خيال داری رای بدهی ؟ و ما مانده ايم پيچاپيچ در خود ! وای به روزی که شماها - «سرکرده گانِ» تارنماها به قدرت برسيد ! م. آزاد - اين شاعرِ محجوب - هم رفت... چه سود به امضایِ « فراخوان » با بی جُربُزهء نامِ حقيقیِِ خود آوردن؟! در رابطه با « گنجی » : سنوالی از زندانيانِ سياسیِ سابق ( در دو رژيم ) به گنج رسيدند و « گنجی » ها را بستند! يکبارِ ديگر با « حکايتِ » گنجی مارا « خر » کردند و « خام » ؟! می باردو می بارد اشک در قلب من...	« سه فاز ِ» تاريخِ معاصر ِ مجاهدين (ازدواج هایِ سه گانهء « رهبر ِ اخص») « خود زندگی نويسی » ام کوتاه کلام ... ( به : پسرکم ، انديشه ) افتضاحِ « رسانه » های برون مرزی (در رابطه با «انتقادِ سه زندانیِ سياسیِ اوين») حکومتِ اسلامی خودِ فاشيسم است ؛ می خواهيد آنرا با انتخابِ «رفسنجانی » از فاشيسم نجات دهيد! به آياتِ قرآن متوسل می شويد و اينچنين به ناانسانی ترين وجهی می کُشيد؟ شمع وگُل و پروانه باهم شدندبيگانه! جانا! جانا!زندگی زيباست ! سهراب سپهری «وطن» م آنجاست که « بودن » م را از من نگيرد ! در جوابِ دوستی که « وطن» را به گونهء ديگر می بيند . « وطن » م در يک وجب خاکِ «گلزارِ خاوران » ست! عزا ، عزاست امروز ... شام ِ غريبان ست امروز ؟ ای کافرانِ « معتقد » ! نفرينِ زمين و زمان بر شمايان باد ! انتخابات سمبوليک رياست جمهوری رادر خارج ازکشور برگزار کنيم « سه فاز ِ» تاريخِ معاصر ِ مجاهدين (ازدواج هایِ سه گانهء « رهبر ِ اخص»)


درخواستِ ياری دو « خدمتگزار » و دو «پشيمان؟» گشاده نامه ای « توهين » آميز به « فرخ نگهدار» تُرا بايد کُشت ؟ دلم هوايِ « لاشه » شدن در «گلزار ِ خاوران » کرده است!	ايکاش دينی نبود ، ايکاش جنايتکارانِ دينی وجود نمی داشتند ... ميانِ « فوتبال » و « کتاب » ، کتاب را انتخاب کردم... « اندازه » نگه ندار تا بچِشی قدری از زندگی!	سر از سروصدایِ مدافعانِ حقوقِ بشر از حضورِ «مرتضوی » در « شورایِ حقوقِ بشر » در نميآورم! جنايت - از هر سو - ، جنايت است... دلم هوایِ خودش دارد ...

چسان بهتر ميتوان انسان را نا انسان كرد ؟‍

نامه ای سرگشاده به " رهبران " ـ و به ويژه ـ به اعضای ِ "مجاهدين "