xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

                                                                                                                              

                       

دوست ِ دردکشم ، آقای ِ خوشحال ، درکِتان نمی کنم

8 ارديبهشت 82

و وای از اين درد ِ پيری ! نوشتهِ تان را باعنوان ِ"تب حمايت از تروريسم "  دوشنبه 8 ارديبهشت 1382 مطابق با 28  آوريل 2003   http://iraneayandeh.net/M.305.htm  ، هم  در " ايران ِ آينده " و هم در " عصر ِ نو " ، چند بار خواندم و متاسفم  که بگويم که انگار به خرفتی رسيده ام : ار آن هيچ نفهميدم ؛ منظورتان از " تروريسم " ( به عمد در گيومه می آورم )  را نفهميدم وهيچ نفهميدم ار " منابع ِ خبری ِ" تان ( که خدا کند منابع ِ خبری ِ خانم ِ نادرهء افشاری نباشد ) و خلاصه نفهميدم هرآنچه در زير از شما نقل می کنم :

از اوايل امسال، با رفتن ديکتاتور بغداد به زير تيغ آمريکا، فضايي که در اپوزسيون برون مرز و جامعة روشنفکر ايرانی حاکم بود، از نوع تب صلحخواهی در مقابل تجاوز نظامی آمريکا به عراق بود که پس از آن نيز با رفتن سازمان مجاهدين به زير تيغ آمريکا، تب حمايت از تروريسم، بر فضای جامعه سياسی و روشنفکری برون مرز ايران حاکم شد.

بنا بر آماری قرين به واقعيت، ميزان تلفات سه هفتة جنگ در عراق، مساوی با تلفات يک روز شادی سيزده بدر در جاده های ايران، گزارش شده است. 

تروريسمی که روشنفکر ايرانی از آن حمايت مستقيم و غيرمستقيم و شرمگينانه می کند، پس از 38 سال زندگی و جنايت در جعل و خفاء، تاکنون دهها جلد کتاب نوشته شده و صدها جلد کتاب نانوشته از کم و کيف جناياتش وجود دارد. منظورم از نانوشته ها، شفاهی، و آن چه که هنوز از پرده برون نيفتاده است. اگر اين حمايت ها در گوشه و کنار هم چنان ادامه يابد، چه بسا اين که بخشی از جنايت و خيانت، هم چنان در پس پرده باقی بماند.

 [ واقعا می دانيد که داريد " قاراشميشی " می گوئيد : ]  آدم مانده است، روشنفکر ايرانی، از مردم و برای مردم چه می خواهد. يک روز از ژوزف استالين حمايت می کند، يک روز از مائو تسه دون، يک روز از آيت الله خمينی، يک روز از ياسرعرفات، يک روز از چه گوارا، ديروز از صدام حسين و امروز از تروريسم، آن هم تروريسم کور و وابسته که مسعود رجوی سکاندارش است .

[ اما بدرستی اضافه می کنيد که اگر : ] 

روشنفکر به اشتباهش پی برد، باز هم جسارت اعتراف اشتباهش را در مقابل توده ها ندارد. لابد اگر فردا، همين فردای نزديک، در ايران که شرايطش هم آماده است، معضلی اتفاق افتد، رفرم، رفراندم، انقلاب، جنگ و غيره، روشنفکر ايرانی با راهی که تاکنون پيموده و کوبيده، چه راهی را انتخاب خواهد کرد و توده ها را به کدام راه رهنمون خواهد کرد، بازهم معلوم نيست!

 [ واز اينجا به بعد ، برمی گردد به " نافهمی " هايم : ]

جمهوری اسلامی می توانست از صدام حسين که در شرف ضعف و سقوط از قدرت مطلقه اش بود، مخالفينش را با دادن امتيازات متقابل يا مختلف ديگر، باز پس بگيرد ولی از آن جا که خود را ام القرای جهان اسلام می داند، از پرداخت هزينة ايدئولوژيک به صدام حسين خودداری کرد.

[...] در حين جنگ، می توانست به قصد سرکوب مجاهدين وارد عمل نظامی شود و بعداً در مقابل آمريکا، ابراز پشيمانی کند. همان گونه که کشور سوريه پس از حمايت های متنوع و تبليغاتی به نفع عراق، در مقابل کرده اش وقتی مورد شماتت قرار گرفت، ابراز پشيمانی کرد.

[...] نيروهای وابسته اش را به داخل خاک عراق اعزام کند و توسط آن نيروها ضربه مهلک به دشمنانش بزند. ولی، سياست تشنج زدايي محمد خاتمی و وعده های آمريکا و انگليس به ايران، مبنی بر مبارزه عليه تروريسم، مانع از اين کار جمهوری اسلامی شد.

بهرحال ، بشيوه ء مرضيه ام ( که بر ِتان نخورد ، هيچ ربطی به" مرضيه ء" خواننده ء همهء ما ايرانيان - قبل از خوانندهء " مجاهد " شدنش - ندارد ) ، کل ِ نوشته تانرا در زير می آورم :

تب حمايت از تروريسم

(مهدی خوشحال)

از اوايل امسال، با رفتن ديکتاتور بغداد به زير تيغ آمريکا، فضايي که در اپوزسيون برون مرز و جامعة روشنفکر ايرانی حاکم بود، از نوع تب صلحخواهی در مقابل تجاوز نظامی آمريکا به عراق بود که پس از آن نيز با رفتن سازمان مجاهدين به زير تيغ آمريکا، تب حمايت از تروريسم، بر فضای جامعه سياسی و روشنفکری برون مرز ايران حاکم شد. البته کمتر کسی می آيد و آشکارا از ديکتاتوری و تروريسم، حمايت کند، بلکه آن قدر قضيه را می پيچاند و در محکوم کردن ديکتاتوری و تروريسم، بهانه جويي کرده و اما و اگر می کند و خطر دشمنان ديگر را مطرح می کند، تا به تب حمايت مستقيم و غيرمستقيم از ديکتاتوری و تروريسم، گرفتار آيد.(1)

   اوريانا فالاچی، چند روز قبل از اين که جنگ آمريکا عليه عراق، آغاز شود، در مقابل جنبش رو به تساعد صلحخواهی، نوشته بود، اگر جنگ آمريکا عليه عراق، يک سال قبل يا اين که بعد از حادثه 11 سپتامبر، شروع می شد، جنبش صلحخواهی، تا بدين حد از رشد و اعتلاء در اعتراض به جنگ، نمی رسيد.(2) در مکمل اين فرضيه بايست اذعان داشت، اگر جنگ عليه ديکتاتوری و تروريسم، دقيقاً بعد از فاجعه 11 سپتامبر اتفاق می افتاد، روند پيشبرد دموکراسی در جهان، نه به مانع صلحخواهی گير می کرد و نه به تب تروريسم، گرفتار می شد.

   حالا هم که لحن کشورهای صلح طلب يعنی آلمان، فرانسه، روسيه، ايران، سوريه و ديگران پس از پيروزی سريع و کم تلفات جنگ، عوض شده، همچنين، روی ديگر سکة ديکتاتوری که خود را پشت پرده های مظلوم نمايي، قايم کرده بود، از پرده برون افتاده است.

   روشنفکر ايرانی، روشنفکر برون مرز، روشنفکری که ديروز به تب صلحخواهی و امروز به تب حمايت از تروريسم دچار شده و آمارشان به جرئت 51% از ميان روشنفکران برون مرز حدس زده می شود، در حالی ديروز با ژست ضدامپرياليستی به حمايت از توده های مظلوم برخواسته و عواقب جنگ آمريکا عليه عراق را مردم عراق، مردم عراق، می گفت، که بنا بر آماری قرين به واقعيت، ميزان تلفات سه هفتة جنگ در عراق، مساوی با تلفات يک روز شادی سيزده بدر در جاده های ايران، گزارش شده است. روشنفکر ايرانی، زيان جنگ، جنگ در عراق را بارها گفته است اما سود جنگ را يک بار نه!

   امروز هم در حالی به تب حمايت از تروريسم دچار شده و به مظلوميت تروريسم دل می سوزاند، بدون اين که باور و گوش و تامل کند، تروريسمی که روشنفکر ايرانی از آن حمايت مستقيم و غيرمستقيم و شرمگينانه می کند، پس از 38 سال زندگی و جنايت در جعل و خفاء، تاکنون دهها جلد کتاب نوشته شده و صدها جلد کتاب نانوشته از کم و کيف جناياتش وجود دارد. منظورم از نانوشته ها، شفاهی، و آن چه که هنوز از پرده برون نيفتاده است. اگر اين حمايت ها در گوشه و کنار هم چنان ادامه يابد، چه بسا اين که بخشی از جنايت و خيانت، هم چنان در پس پرده باقی بماند. مجاهدی که ديروز عراقی بود، امروز آمريکايي، فردا هم معلوم نيست کجايي باشد، هم مذهبی است، هم تروريست، هم ضد اپوزسيون، در ايام جنگ ايران و عراق، برای کشور دشمن جاسوسی و مزدوری هم کرده است، ضمن اين که با دنيايي از حمايت ها و پشتيبانی ها، جرم و جنايتش، سبک نخواهد شد، بلکه حمايت ها به ويژه حمايت های اخير را در نزديکی و وابستگی با آمريکا خرج خواهد کرد، چه گونه می توان حمايت از تروريسم را به کرسی نشاند تا از مجاهد در مقابل جمهوری اسلامی، نان خورد و به دستاورد تعادل قوايي رسيد. مجاهدی که از بعضی جنبه ها، راست حاکميت در ايران است و حاکميت، آن جرم و جنايت ها را دستاويزی برای مشروعيت خويش و سرکوب مردم و اپوزسيون مترقی استفاده می کند. اين همه تعادل قوا در برابر حاکميت، چه ربطی در مبارزه برای آزادی و دموکراسی دارد، معلوم نيست!

   آدم مانده است، روشنفکر ايرانی، از مردم و برای مردم چه می خواهد. يک روز از ژوزف استالين حمايت می کند، يک روز از مائو تسه دون، يک روز از آيت الله خمينی، يک روز از ياسرعرفات، يک روز از چه گوارا، ديروز از صدام حسين و امروز از تروريسم، آن هم تروريسم کور و وابسته که مسعود رجوی سکاندارش است. حمايتی که اگر هم به اشتباه انجاميد و روشنفکر به اشتباهش پی برد، باز هم جسارت اعتراف اشتباهش را در مقابل توده ها ندارد. لابد اگر فردا، همين فردای نزديک، در ايران که شرايطش هم آماده است، معضلی اتفاق افتد، رفرم، رفراندم، انقلاب، جنگ و غيره، روشنفکر ايرانی با راهی که تاکنون پيموده و کوبيده، چه راهی را انتخاب خواهد کرد و توده ها را به کدام راه رهنمون خواهد کرد، بازهم معلوم نيست!

   مع الوصف، يک بار ديگر مختصات نيروهايي که در اپوزسيون برون مرز، از سازمان مجاهدين، حمايت های متنوع کرده و می کنند، در ذيل می آورم:

1ـ نيروهای شبه مجاهد، که به مثابة پشت جبهة مجاهدين، از آنان در هر شرايط به ويژه به بهانة مبارزه در مقابل جمهوری اسلامی، حمايت مستقيم می کنند. اين نيروها اعم از هواداران مجاهدين، متاسفانه بخشی از روشنفکران تندروی اپوزسيون برون مرز را نيز شامل می شوند.(3)

2ـ نيروهايي که مجاهدين را ضد ديکتاتوری و ضدامپرياليستی دانسته و در هر مقطع و بزنگاهی از مجاهدين در برابر خطرات، با ادای انتقادات آبکی، حمايت کرده و از گناهان شان چشم پوشی می کنند. کمونيست های راديکال، بنا بر ريشه های سياسی و مبارزات افراطی، با مجاهد در زمينة مبارزات تعادل قوايي هم سويي دارند. بخشی از روشنفکران برون مرز نيز در اين طيف قرار دارند.(4)

3ـ نيروهايي که ظاهراً مخالف مجاهدين، مواضع بينابينی اتخاذ می کنند. اين نيروها، مخالفت قاطع با مجاهدين را هم سويي با امپرياليسم و جمهوری اسلامی، می پندارند!

4ـ نيروهايي در سرفصل هايي که مجاهد به زير تيغ می رود، برغم سياسی بودن، مسايل انسانی و حقوق بشری را مطرح می کنند، از انتقادات صريح نسبت به رهبری مجاهدين خودداری می ورزند. اين طيف، اميد به اصلاح مجاهدين را دارند.

5ـ نيروهايي که در ابراز مخالفت با مجاهدين، سر را از بدنه جدا دانسته و نسبت به رهبری سازمان در هر شرايط انتقاد تند و روشن دارند. اعضای جداشده و فعال اين سازمان، بخشی از نيروهای جمهوری خواه، ميانه و اصلاح طلب، در اين طيف جای می گيرند. نيروهای چپ، با گرايشات مختلف، در مخالفت با مجاهدين، از محور 2 تا 4 قرار می گيرند.(5)

6ـ مخالفينی که سر را از بدنه جدا نمی دانند. سلطنت طلب ها در اين طيف جای دارند. آنان، در هر شرايط و هر بزنگاه، خواستار حذف مجاهدين از صحنه نظامی و سياسی ايران هستند. مجاهدين، در تقابل با نظام سلطنت متولد شده و بخشی از نيروهايي را تشکيل داده اند که نظام سلطنت را ساقط کرده اند.

7ـ نظام فعلی ايران، جمهوری اسلامی، عليرغم وجوه اشتراک زياد منجمله برخورداری از ايدئولوژی راديکال که با مجاهدين خلق دارند، دشمنی از نوع خشونت آميز و حذف با کليت تشکيلات نظامی مجاهدين را دارند. اين دو نيرو، با بيش از دو دهه پيکار خونين در عرصه نظامی، ثابت کرده اند، مبارزات شان تعادل قوايي بوده و با انگيزة ماندن يا رسيدن به قدرت سياسی است. فی المثل، دلايلی که در جنگ اخير مابين آمريکا و عراق، جمهوری اسلامی نتوانست و مجال آن را نيافت مجاهدين خلق، باصطلاح بدون صاحبخانه و زمينگير شده را از صحنه نظامی و سياسی حذف کند، تنها و تنها به ماهيت ايدئولوژيکش بر می گردد که در اثر ارجحيت منافع ايدئولوژيکش در عراق بعد از صدام حسين بر منافع سياسی اش، فرصت هايي را که از دست داد بدين شرح است:

1ـ جمهوری اسلامی می توانست از صدام حسين که در شرف ضعف و سقوط از قدرت مطلقه اش بود، مخالفينش را با دادن امتيازات متقابل يا مختلف ديگر، باز پس بگيرد ولی از آن جا که خود را ام القرای جهان اسلام می داند، از پرداخت هزينة ايدئولوژيک به صدام حسين خودداری کرد.

2ـ در حين جنگ، می توانست به قصد سرکوب مجاهدين وارد عمل نظامی شود و بعداً در مقابل آمريکا، ابراز پشيمانی کند. همان گونه که کشور سوريه پس از حمايت های متنوع و تبليغاتی به نفع عراق، در مقابل کرده اش وقتی مورد شماتت قرار گرفت، ابراز پشيمانی کرد.

3ـ نيروهای وابسته اش را به داخل خاک عراق اعزام کند و توسط آن نيروها ضربه مهلک به دشمنانش بزند. ولی، سياست تشنج زدايي محمد خاتمی و وعده های آمريکا و انگليس به ايران، مبنی بر مبارزه عليه تروريسم، مانع از اين کار جمهوری اسلامی شد.

4ـ توسط قدرت پيروز، يعنی آمريکا، همان گونه که از قبل با هم بحث و مذاکره کرده بودند، مخالفش را از عراق جمع کرده و سريعاً از مواضع ضد آمريکايي اش دست بردارد که اين کار، مستلزم هوشياری سياسی و ديپلماسی قوی بود، که جمهوری اسلامی فاقد هر دو آنها بود.

   بسياری از نيروهای دموکرات و غير دموکرات ايرانی، مجاهدين خلق را به عنوان بزرگترين مانع بر سر راه دموکراسی و هر نوع رفرم و گشايش در ايران می دانند و اذعان دارند، تا سرنوشت تروريسم کور و وابسته، در صحنة سياسی ايران، به سرنوشت ميلوسوويچ در هلند، عبدالله اوجالان در ترکيه و نورالدين کيانوری، در ايران، دچار نشود، آيندة سياسی ايران، با بودن جمهوری اسلامی يا بدون جمهوری اسلامی، به سرانجام مطلوبی که خواست اکثريت مردم ايران باشد، نخواهد رسيد. اين حداقل هزينة دموکراسی در ايران است و نبايد انتظار داشت اين هزينة را ديگران بپردازند. بلکه در قدم اول، اپوزسيون و حاکميت ايران است که بايست چنين بهايي را بپردازند.

پی نوشت:

1ـ سايت گويا، 2 ارديبهشت 1382، پيام مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدين خلق. ايشان برغم ساليان دراز همکاری با صدام حسين، مورد عفو آمريکا قرار گرفته است. وی همچنين معتقد بود که سايت گويا، متعلق به وزارت اطلاعات ايران بوده، با اين وجود، پيامش را توسط اين سايت به افکار عمومی رسانده است.

2ـ سايت ايران امروز، 29 اسفند 1381، مقالة "خشم، غرور، ترديد" از اوريانا فالاچی، برگردان از علی محمد طباطبايي.

3ـ سايت عصرنو، 8 فروردين 1382، بيانية جمعی از هنرمندان، نويسندگان و شاعران خطاب به مردم جهان! اين روشنفکران و بعضی روشنفکران ديگر، در مقابل رای اتحاديه اروپا مبنی بر محکوميت تروريستی مجاهدين، از مجاهدين خلق در مقابل اتحاديه اروپا، حمايت کرده بودند!

4ـ سايت آينه، کشتار اعضای مجاهدين خلق محکوم است، نوشتة بهرام رحمانی.

5ـ سايت ايران آينده،  نامه 30 تن  از فرماندهان سابق سازمان مجاهدين خلق به جلال طالبانی.   

"پايان"