دومين
بخش از دومين پاسخِ آقايِ فرجِ سركوهي را خواندم ، ديدم كه بخشِ اعظم آن اختصاص
دارد به آقايِ رضا براهني ( اميدوارم كه برمن غضب نگيرند كه از دكتر فاكتور
گرفته ام ، يعني كه حذف كرده ام ) . نمي خواهم واردِ دعوا و مرافعه هايِ آنها
در موردِ كانون شوم – كه فرسنگها از دعواها بدورم . آنچه كه در اين نوشته نظرم
را جلب كرد ، اشارات فرج بود به " منِ " براهني و مجلهُ فردوسي .
" منِ " آقايِ براهني ، چيز تازه اي نيست . و اكثرِ اين " من " ها در فردوسيِ
عباسِ پهلوان ( با فردوسي ِ دوران سردبيري احمدِ شاملو و بعدها محمودِ عنايت
اشتباه نشود ) منتشر مي شدند و درآنزمان ، براهني ( همراه با كيومرث منشي زاده
و ... ) معروف به جنجال برانگيزانِ ادبياتِ كوچه و بازاري ( درست مثلِ سينمايِ
كوچه و بازاري = فيلمفارسي ) بودند و عده اي هم اورا ماليخوليائي مي دانستند –
كه گناهِ اين نظراتشان به كمرِ خودشان !
گفتم نگاهي كنم به فردوسيِ سالهاي
50
و يافتم در اولين نگاه اين نوشتهُ آقايِ براهني – بي هيچ زحمتي ! نوشته هاي
ديگر هم هست . بهرتقدير ، مي فرستم تا شايد اگر آقايِ براهني دسترسي به نوشته
هايِ قديمي شانرا ندارند ارآن بهره مند شوند و آقايِ سركوهي بيابند سندي تازه
برعليهُ او و خلايق بخندند – آيا جايِ خنده هست ؟ ( دوستان ! شرايطي كه حكومتِ
همه چيز كش ِ اسلامي فراهم آورده است ، به صورتي اند كه خيلي گفتني هارا خيلي
كسان نمي گويند . اما اين نبايد مانعِ آن شود كه از " آسه برو ، آسه بيا " دوري
گزنيد و خيال كنيد كه از راستهُ " از ما بهتران " ند و خاك برچشمِ خلايقِ نا
آگاه مي توانيد بپاشيد ! كمي ترمز ، ورنه گربه شاخ تان خواهد زد ! كمي مراعاتِ
يكديگر را بكنيد و ندانيد خودرا از معصومان !
16 مردادِ
81
|