xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

                                                                            

                       

ساعت را به وقت زمان بگذار !

 


فراموش کنم زندگيم را
و ببينمش به وارونه ؟
( با دلتنگی هايم چه کنم ؟ )
*
... و زندگی اينجاست
( شمارا به بالا و پائين می برد )
اينجاست که می خواهی
ساعت را به وقت زمان بگذاری
و پنجره ها را بيش و بيش شيشه دار کنی .
*
دوست دارم که رهگذر ناشناسی
با ديد من به سلامی بسنده کند
تا آشنائی بگويد :
تنها ، تنهاترين بهترين هائی .
*
کسی در کوچه های ابر ومه گذشت
و هيچم نگفت
تنها لبخندی زد
وشد بهترين دوستم .
*
دوستت دارم
درست ـ و بيشتر ـ در زمانی که اينجا نئی !
*
تنها آوازی که دارم
تنها آوازی که می شناسم
برای توست
و هنوز که هنوز ست
شعلهء آتش است
که قلبم را گرمی می دهد .
*
جوان که بوديم
دوستان و دوستان را
به گورستان ها برديم
ـ در سکوت تمام ـ
و ما درست در پشت مشايعه کنندگان
خوانديم :
برو ... برو... که تا توانيم پاک خواهيم ماند .

24 ژوئيه 2003