xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr           

                                

                       

بعد ار بيست و سه سال ...



اگر چه ازاول ميدانستند که  :
مغول وار خواهند آمد ؛
ويرانگرانه خواهند آمد
اما  :
يواش يواش آمدند
وحتی می توان گفت :
-دزدانه آمدند !


گفتند : " ما به تفاوت اعتقاد داريم
حتی در ميان خودمان :
فکلی هست ؛
عمامه سياه بسر هست
عمامه سفيد بسر هست ؛
عباي سياه به تن هست
عبايی قهوه ای به تن هست
عباي سفيد به تن هست
- وحتی اگر ترس ازاتهام کمونيست بودن در ميان نبود - ،
سرخ عمامه بسر و عباي سرخ به تن هم ميتوانست باشد ! "


مردم چه می خواستند ؟
نان و آزادی و استقلال
يا : استقلال و نان و آزادی .

گفتند :
" ميدانيد که ساليان سالست که ما هم گرسنه ايم ؛
پس ماهم نان می خواهيم .
آزادی راهم - لااقل براي خودمان - ، می خواهيم .
استقلال روحانيت - وفقط روحانيت - را هم صدالبته ميخواهيم
پس توافق کنيم :
-شما خواهيد گفت : استقلال ، آزادی
و ما اضافه خواهيم کرد : جمهوري اسلامی !
و شما زنها هم چادر بسر کنيد
- تنها براي دهن کجی به شاه !
فرماليته ست فقط !
بايد معتقدانمانرا رنگ کنيم !
و يکبار که شاه رفت
ماهم می رويم به قم ، به مشهد
و هيچ اجباری هم به چادر نحواهد بود ! "

به قول شاملو :
" ای ياوه ، ای ياوه ..."

هلهله ها کرديم ،
شادی ها کرديم ،
خيابان هارا جارو کرديم
- و حتی گلاب هم ريختيم ؛
" آقا " می آمد .

" مترقی " هایمان تا کسی می گفت :
" از اين امامان و امامزادگان فرجی نيست ! "
می گفتند :
" هيس ! تفرقه درصفوف خلق ، حاشا ! "
وهمراه با حزب الله : " بحث بعد از انقلاب ! "
... و بعداز "انقلاب" ،
وقتی زنها روانه خيابان ها شدند ،
باز گفتند :
" بساط تان را جمع کنيد !
- تفرقه در صفوف خلق ، حاشا ! "
وقتی عده قليلی از آزادی ها و
آزادي مطبوعات دفاع می کردند
می گفتند :
" به دست امپرياليست ها بهانه ندهيد !
- تفرقه در صفوف خلق ، حاشا ! "
وقتی دانشگاه ها رابستند
و آقاي رئيس جمهور بنی صدر
فاخرانه دانشگاه را فتح کرد و نطق عظيم !
گفتند :
" تفرقه در صفوف خلق ، حاشا ! "
وقتی " طاغوتيان " ، " ساواکيان " و ... را - بی هيچ محاکمه ای - ، کشتند
مرحبا !مرحبا ! گفتند
و هرگز به ظن شان نرفت که فردا نوبت خودشان خواهد شد !
و نگفتند : " بس است کشت وکشتار ! اعدام را لغو کنيد ! "
وقتی امام دستور جاسوسی به بچه ها را داد
گفتند : " پدرمادر ضد انقلابي تانرا معرفی کنيد ! "
وقتی جنگ ويرانگر - از هر دو طرف - ، برپاشد
گفتند : " دفاع ميهنی بايد کرد ! " ؛
" پاسداران را به سلاحهاي سنگين مجهز کنيد ! " ؛
" و جنگ ، جنگ تا به قيامت ! "
واز صلح و بس است کشتار و کشتار هيچ نگفتند !

خدمت ها کردند و خدمت ها !
اما خدمت نشناسان
هنوز پای بند سوگند اولشان بودند :
مغول وار بايد آمد و
ويرانگرانه همه چيز را ويران بايد کرد !
مجاهدين را از پا در آوردند ؛
کمونيست ها را از پا در آوردند ؛
آزاديخواهان را از پا درآوردند
وحتی خدمتکاران را از پا درآوردند :
توده ای ها را از پا درآوردند ؛
" رنجبران " را از پا درآوردند ؛
اکثريتی ها را از پا درآوردند ؛
" دولت امام زمان ، دولت بازرگان " را کنار زدند ؛
ملی - مذهبی ها را کنار زدند !
... و آنگاه که ديگر هيچ کس نماند
افتادند به جان خودی ها :
برپاکنندگان وزارت اطلاعات را کنار زدند ؛
استاندارانی ، فرماندارانی ، شهردارانی ، پاسدارانی ... را کنار زدند ؛
وحتی نزديک بود که " سردار بزرگ سازندگی " را کنار زنند ...

اما ... اما
خطر نزديک شد :
"نق زدن" های کوچک
به "نجوا" ها بدل شدند
نجواها
به صداهای کم و بيش بلند
و صداها به اعتراض ها ...
" سردار بزرگِ سازندگی(رفسنجانی) دوباره مُقرب شد
استاندارانی ، فرماندارانی ، شهردارانی ، پاسدارانی ... دوباره مقُرب شدند
و بانيان " 2 خرداد " مقُرب  " شوراي نگهبان " شدند
و شدند از نظر بين المللی محترم !
... و حاميان حقوق بشر !
و شدند اصلاح طلب و مترقی
وبسادگی شدند : " ناجی ! "

به قول شاملو :
" ای ياوه ، ای ياوه ..."

20 فروردين 81