m.ilbeigi@yahoo.fr samedi, 29. décembre 2018 |
در جوابِ دوستی که « وطن» را به گونهء ديگر می بيند . |
در تارنمایِ « روشنگری » ، در پائينِ نوشته ام با عنوانِ : « " وطن " م آنجاست که "بودن " م را از من نگيرد ! » ، خوانندهء پر احساسی ، اين چنين آورده است :
وطن ! غير از آب و نان ، به معني احساس مسئوليت هم هست! بمعني عشق و فداكاري و گذشت هم هست! وطن بمعني ماندن و سوختن و ساختن هم هست! وطن بمعني مبارزه در راه حق حيات آيندگان هم هست! وطن ... تنها ، خواستن نيست! دادن هم هست!
بلاشک همهء اينها می تواند باشد و متهم نمی کنم نويسنده را به « شعار » گوئی وتنها « متهم» اش می کنم به انسان بودن - و آنهم از شريف ترين هايش ... ... واما از عزيزترين دوست های ِ نديده ام ! گمان براين داری که هيچِ مان از «مسئوليت » نبود ؛ اگر «عشق ِ» مان به زادگاهِ مان نبود ؛ اگر [ از « فداکاری » و « گذشت » نمی گوئيم که مارا نيست سنجيدنِ مان از آنی که هستيم و کرديم و سنجش را می گذاريم به ديگران ] ؛ اگر به اندازهء توانِ ناچيزِ انسانیِ مان « در راهِ حقِ حياتِ آيندگان » « مبارزه » نمی کرديم ؛ اگر « خواستن» « تنها » هدف ِمان بود که به خيلی چيزها می رسيديم و دراين سرِ پيری ، اينچنين دست خالی نبوديم ؛ ... و بالاخره ، مطمئنی که هيچ نداديم ؟!
... و می ماند « ماندن و سوختن و ساختن » ! دوستِ گرام ! اگر « نمانديم » ، به خاطر آن بود که ، به دلايل ِ بسيار ، « پرتاب » شديم ( و تازه حقِ هر انسان است که به هرآنجا که دلش می خواهد برود و ترا و تراها را هيچ نيست حقِ " سرکوفت » زدن !)؛ به اندازهء کافی « سوختيم » و « ساختيم » ( و تازه گمان بر اين داری که انسان ها تنها برایِ اين زاده شده اند که به « سوزند » و به « سازند » ؟ آيا در اين نگرشی [ مرا ببخش که اينچنين بی مهابا با تو می گويم : ] دينی _ و آنهم از بدترين نوعش نيست ؟
دريک کلام : « وطن » تنها « خاک » نيست ؛ « وطن » آنجاست که من و تو همديگر را دوست بداريم و به هم کين نورزيم و ارضا کند حقوقِ مان _ بی هيچ دست اندازی به حقوقِ مان ( اوهامِ ماليخوليائی ؟ _ شايد ! ) 10 شهريور 84 / 01 سپتامبر 05 |