xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

                                                                                                                              

                       

مجاهدين تنها به مردم ايران بايد جوابگو باشند ونه به دولِ خارجی

 

خبرگزاریِ فرانسه ، امروز ، به نقل از منابعِ قضائی و پليسی اين کشور ، ازدستگيریِ 165 تن از اعضایِ ردهء بالایِ "مجاهدين" [و"شورایِ ملی مقاومت" که خبرگزاری نامی ازآن نمی آورد و يکی از اعضایِ دستگير شده اش ، گويا ، منوچهر هزارخانی ست ] در چند حومهء پاريس خبر می دهد. و به نقل از يک "کارشناس اطلاعاتی" اضافه می کند که "مسعود رجوی" ـ " با توجه به تجربياتش، تغيير ِ قيافه کارسختی برایِ او نيست " ـ ، با تغيير ِ شکل در اروپا بسر می برد .

شکی در اين نيست که اين دستگيری ها با " صلاحديدِ " دولتهای ايران و آمريکا و اتحاديهء اروپا (ونه بالاجبار با يگانگیِ "منافع " ) صورت گرفته اند . اما برخوردها به اين مسئله در پهنادشتی به نام "ايرانيان" ، دو گونه يا چندگونه است :
برخوردِ رژيم ِ مُلاها مشخص و شادمانيش هم "قابلِ فهم" ! اما درطيف هایِ گوناگونِ "اپوزيسيون":
ـ " رضاشاه دومی " ها ، از دو جهت ، سراز پا نمی شناسند ! اول آنکه هرگز نمی توانند فراموش کنند که مجاهدينِ اوليه تابی نهايت با " آقاجانِ " رضا "شاهِ دوم ِ درتبعيد " مخالف بودند و در سرنگونیِ "پدرجان ( "پدرخوانده ؟" ) "کم بی سهم نبودند ؛ ودوم اينکه با زندانی شدنِ اين "سرخَر"ها ، آمريکا ديگر مجبورِشان نخواهد کرد با " مجاهدين" متحد شوند ـ چرا که قربانِ شان بروم ِ ايراندوستان سلطنت طلب تنها يک ملت و آئين دارند : آمريکا و سرخم کننده گانی هستند دائمی درمقابلِ "ابرقدرت" تا به "قدرتِ کوچک ِ"شان به چسبند و مال ومنال جمع کنند ! ؛
ـ " ملی گرايانِ " گوناگونِ نه به اجبار " مشروطه طلب " که رفتنِ "رجوی" يان به عراق را هرگز "هضم " نکردند واذعان بر اين دارند که اطلاعاتِ نظامی به عراقی ها دادند ( به اين مسئله برخواهم گشت ) ؛
ـ طيف هایِ بازهم گوناگونِ " چپ " هم ،که بويژه در اين
15 / 20 سالِ گذشته ، بجز " نيش" هيچ از " رجوی" يان نديده اند ، به جز آنکه "بزرگوارانه" ، در اين شرايط ، گذشته ها را کَمَکی فراموش کنند و سه چهار بيانيه و اعلاميهء اعتراضی بدهند ، کاری از دستِ شان برنمی آيد و بيش از اين هم نه می خواهند بکنند ونه می توانند بکنند ؛
ـ جداشده گانِ مجاهدين که در حينِ خوشحالی از " به کنار رفتنِ" مسئوولينِ بدبختی هایِ شان ، دل نگرانِ يارانِ هنوز در اينجا وآنجایِ دنيا ـ به ويژه در عراق ِ ـ شان هستند ؛ هم شادمان و هم گريان !

***
اگر از دستگير شده گان اعمالی برخواسته است که مخالفِ قانون ِ کشورِ ميزبان ( فرانسه ) اند که بی هيچ گفتگو ، اين کشور حقِ اتخاذِ چنين تصميمی را داشته و براو ايرادی نيست . اما ... اما... ميدانيم که :
1 ـ "رجوی" يان ، لااقل به ظاهر ، به قوانينِ کشورهایِ ميزبان " احترام " می گذارند و تمام ِ سعی و تلاشِ شان بدست آوردنِ "دل" ميزبانان بوده و هنوز هم هست ـ فراموش نکنيد که چه تلاشهایِ "عظيمی" که نکردند تا دلِ " صدامی يان" را بدست آورند ! پس :
2 ـ حرفِ بي هُوده ايست که مي خواستند دست به "عمليات تروريستی" در فرانسه ياهرجایِ اروپا، آمريکا بزنند . مگر آنکه کارِ تهيهء عملياتی در ايران بودند ـ که اينان هرگز مُنکرِ آن نشده اند . يعنی چه؟ يعنی :
3 ـ دستگيریِ شان در رابطه با زدو بندهای ِ شانست با جانيانِ حاکم بر ايران که اين سان جيب هایِ اينان را پُر می کنند ومثلا حرفی داشته باشند در مقابلِ آمريکائيها و به خواهند بغلِ گوشِ عراق ، آمريکائيها را " فيتله پيچ " و " ضربه فنی " کنند و بگويند که شما نتوانستيد ايران را از تجهيز به سلاحِ اتمی منصرف سازيد و ما با دستگيریِ چند بخت برگشتهء " مجاهد " موفق !
***
پيش از اين بارها گفته ام و تکرار می کنم که ما بعد از تجربهء سالِ
57 ـ که به سخت ترين وجهی هنوز داريم بهایِ سنگين اش را می پردازيم ـ ، بايد به دنبالِ سيستمی باشيم که "رهبران" را ـ چه در حکومت وچه در صفِ مخالف ـ ، پاسخگوئی و ناگزيری از آن . و اين نه به معنیِ "انتقام گيری" که به معنیِ ناگزيربودنِ شان به رعايتِ حقوقِ انسانها . پس ، "رجوی" يان آيا حق داشتند که :
در30 خرداد 60 آن کنند که کردند و به ياوه گفتند : "اين ماه ، ماهه خونه ، خمينی سرنگونه!"؛
2 ـ " رهبری " پا به فرار بگذارد و "ميليشيا" را تنها بگذارد وخم به ابرو نيآورد از "دادگاه" هایِ دوسه دقيقه ای آن 15 تا 20 و چند سالگان در کنارِ خيابان و اعدام ِ فی الفورِشان در همان گوشهء خيابان وتابرسيم به قتلِ عام ِ زندانيان ِ سياسی درسالِ 67 ؛
3 ـ "رهبر " آنچنان ناوابسته به ايرانيان باشد و دخيل بند به خارجی يان که خارجی يان به بازيَش بگيرند و آنگاه که می شود "کلينکسِ بی مصرف" ، بگويندش که "بی مصرفی و گورت را گم کن !"، و او با خواریِ هرچه تمامتر متوسل به "دشمنِ خارجی صدامی" برایِ نجاتِ جانش شود ! وآنچنان بدبخت باشد که نتواند بگويد که از رویِ ناچاری و برایِ نجاتِ جانم به آنجا رفتم و هرزه گويانه بگويد که برای ِ ادامهء مبارزه آماده ام ؛
4 ـ به قولِ خودِشان ، چهار "عملياتِ بزرگ" انجام دهند که " بزرگ " ترينش " فروغِ جاويدان " بود که نه انگاره ، که به حتم به قتل وعام فرستادنِ صد ها ( هزاران ؟ ) از اعضايش بود ـ و انهم برایِ هيچ و پوچ؛
5 ـ عشقِ نوجوانیِ ش دوباره عُود کند و زن بگيرد از ديگری و ديگران را وادارد به جدائی ها ونامش را با پُرروئی هرچه تمامتر بگذارد "انقلابِ ايده ئولوژيکی" ؛
6 ـ خودش را به عينه بکند بخشی از ارتشِ عراق و "استخبارات" اش و الگو بردار ازآن ـ وچرا نگويم از ساواک ؟ ـ و دردادو ستد هایِ اطلاعاتی اش بفروشد وبخرد اطلاعات از موقعيتِ نظامیِ ايران ؛
7 ـ به گاهِ ضعفِ ارتشِ عراق ، جايگزينِ آن شود و بکوباند "کردهایِ عراق" را ؛
8 ـ به محضِ ديدن آنکه تعدادی از اعضاء به اين نتيجه رسيده اندکه بخاطرِ اين مسائل روبه مبارزه نيآورده بودند ، زندانها سازد و شکنجه گران آموزاندو شکنجه گاه ها وبرود به سویِ خوار کردن ها ...
9 ـ ...
10 ـ ...

....
***
و می رسيم به اينجا :
هرآنچه که "رجوی" يان کرده اند ، تنها و تنها مربوط است به مردم ِ ايران و هيچ دولتِ خارجی حقِ دخالت به مُشکلات و مُعضلاتِ مارا ندارد . بر هر ايرانی ست که برایِ آزادی آنها تلاش کند تا در ايرانِ آزادِ فردا پاسخگویِ سئوالات ايرانيان باشند .

17 خرداد 82