(1)
چه حاجتِمان به دروغ
چه حاجتِمان به ريا
چه حاجتِمان به نيرنگ
چه حاجتِمان به پرده پوشي
كه عيانست
كه عيانست همه چيز !
(2)
پشتِ ديوارِ بلندِ حاشا
من ترا مي بينم
ودر آنجا تو به من مي خندي
- به پذيرا شدنم مي خندي !
و من اينجا به خودم مي گويم :
" شود آيا كه كنم حاشايت ؟ "
(1) 7
خردادِ
81
/
(2) سالِ 50 |