کس نپرسيد از من :
ـ به کجا می رود اين عالم ؛
و چرا اينگونه ؟
من چه دارم که در پاسُخ گويم ؟
من چه می دانم !
من ندارم دستی در اينگونه رفتن هایِ عالم
من نَتانم گيرم
جلویِ هر کج رفتن ها
من نَتانم بنمايانم
راهِ يکراست به خوبی رفتن ها .
کج وکَله ست اين عالم
کج و کَله شده ايم ما هم !
هزکسی چيزی جويد
هرکسی چيزی خواهد بيش از بيش
و چه سان ؟
ـ چه اهميت دارد ! :
نانِ « دو » را تنها به « يک » شکم بايد کرد !
کس نپرسد از من :
« به کجا می رود اين دنيا ؛
و چرا اين سان ؟ »
ـ من چه دانم !
12
فروردين 83
/ 31 مارس
04
|