جوانيم ؟ - رفتی !
سلامتيم ؟ - رفتی !
هرچه خواستن هايم ؟ - رفتی !
بيهوده گی هايم ؟ - ماندی !
افسرده گی هايم ؟ - ماندی !
هرچه نخواستن هايم ؟ - ماندی !
رفتی و رفتيد
- که انگاره هيچِ تان آرزو به ماندن نبود .
ماندی و مانديد
- که انگاره بختکِ تان بر سرم هوآر می بايد شد .
خدايا ! ( ابليسا ! )
ابليسا ! ( خدايا ! )
چرايت ( چرایِ تان ) هيچ ترحم به انسان نيست ؟
چرايت ( چرایِ تان ) هيچ به زايش اعتقاد نيست ؟
چرايت ( چرایِ تان ) تنها سجده بر مرگست ؟
ترا ! شمايان را ! ( ای کافرانِ « مُتعقد » ! – ای مشاطه گران )
از هزاره ها و هزاره ها
تنها ويرانگری در چنته مانده است ؟
- نفرينِ زمين و زمان
برتو ،
بر شمايان
باد !
25
شهريور 84 / 16
سپتامبر 05 |