xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
عجيب دنيائی ساخته ايم ، نازنين ! |
عجيب دنيائی داريم ، نازنين ! دنيائی که ، هريک ، « فرهنگ ِ "گستردهء" يکزبانی ِ » خود را داريم ؛ « گسترده » تا بدان پايه که نَگُريزد از « معيار » های ِ قابل ِ پذيرش ِ اين مای ِ بر همه چيز آگاه ! قضاوت هايمان نه بر داده های ِ فراگير ، که بر داده های ِ تنها «ما» ؛ انسانهائی هستيم که رنگها را بدانگونه می بينيم که خود خواهيم و نه بدانگونه که هستند ـ که « هستی » از ديدگاهِ مان نه آنست که هست ، بل آن که « بايد باشد» که ما می خواهيم و در بسياری از موارد با تزويرها و نيرنگها و هريک « صادق » به قضاوت ِ مان ! ... واين ، اما سرآغاز ِ نفی ، حذف ، ناپذيرفتن و دور انداختن ها ... ... واين ، اما که نه « سوء تفاهم » ، که « سوء تعبير » ها ... ... واين ، اما که من مطلق و تو هيچ ... ... واين ، اما يعنی هر آنچه برما تاکنون رفته است و پس از اين هم خواهد رفت ... ... و اين ، اما که « شاه » ، که « امام » ، که « ولی ِ فقيه » ، که « مجاهد » ، که « انواع و اقسام ِ فدائی » ، که « توده ای » ، که ... « تو » و « من » ... واژه ها باری دارند و بارها و اين ماراست خطا ـ ما رهگذرانی که هيچگاه ( يا به کم به گاه ) ، نه تحمل ِ بارشان راداريم ونه قادر ، گاه ، به درک ِ شان ! « خدا » لعنت کند آنکسی را که واژهء « شهيد » را آفريد ، اما چه به کار برم به جز اين ، زمانيکه واژه ها را به مَسلَخ می بريم ؟ آه و آه و آه ! ... که واژه ها هميشه به مسلخ رفته اند ـ به ويژه از جانب ِ کسانی که تنها واژه های خود فهم خودرا دارند ... نازنينم ! سالهاست که درک ِ « شخصی» ام را از واژه ها به دور انداخته ام و سِفت و سخت چسبيده ام به جان ِ کلام و از همين رو ، در دنيای ِ سياست ، نه « خرحمالِ » شاه مي شوم و نه امام ، نه فدائی ، نه مجاهد ، نه توده ای ، نه جبههء ملی ِ ( با وبی مصدق ) ، نه «جمهوریخواهانِ » پُررنگِ بی رنگ و نه ... ناژنينم ! به خاک ايمان ندارم ، اما چه کنم که زادگاهم را دوست دارم و دوری از آن که آه ! که آه ! که آه ! ... نازنينم ! در تمام ِ زندگی ام عاشق بودم برانسان و هرآنچه که بر انسانها رفته است از بدترين ها ، که انگاره برمن ِ من رفته است ... نازنينم ، کلام جايگاه دارد و به گاه ِ به کارگيری واژه ها ، حرمت ِ کلام را نگه داريم ... 28 بهمن 82 /17 فوريه 04 |