xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
خويشاوندانم پابلو نرودا ( شاعر شيليائي 1904/1973 ) برگردان : م. ايل بیگی |
و من مي گويم : ديروز ، خون ! بيائيد و ببنيد خون ِ جنگ را ! اما اينجا چيز ديگري بود . شليک گلوله ها از پا در نمي آوردند ، من گوش نمي دادم در شب گذر کردن ِ رودخانه اي از سربازان دررو بسوي ِ مرگ . دراينجا ، درکمرگاهِ کوه ها ، چيز ديگري بود : رنگ ِخاکستري اي که مي کُشت ، دودي ، گردوخاکِ معادن يا سيمان ، تمام ِ ارتشي تيره پيشروي مي کرد در روزي بدون ِ پرچم ومن ديدم در کجا زندگي مي کرد انسانِ درخودخميده ، احاطه در تختهء درهم شکسته ، خاک ِ گَندآلود ، حلبي ِ زنگ زده ، و من مي گويم : " تابه خرخره دارم ؛ بس است ! " ، من مي گويم : " هيچ گام ِ ديگري دراين انزوا برنخواهم داشت " . بايد ديد که ازآنزمان تابه حال همه چيز تغيير کرده است . شايد که سرزمين ها پوست انداخته اند و شايد درک کرده اند که عشق محتمل ست . ديديم که هيچ درمان ِ ديگري نيست بجز از دادن ، روشنائي آمد و درهمه جا بسختي سوزاند زبانهء آتش گداخته را که من درگوديِ دستانم داشتم . [ تاريخ ِ برگرداني : 28 شهريور 82 / 19 سپتامبر 03 ] |