يکسال ِ ديگر برعمرمان رفت و از اين نه خشنوديم که همزمان برعمر حکومت ِ فلاکت
بار اسلامی افزوديم ، يعنی تداوم داديم برتمام ِ خواری ها و خفت ها و برعالميان
فرياد برآورديم : اينيم ، از سترون ترين سترونان ؛ به داده مان برسيد ! و داد
از اين عالميانی که هرچه بيش ، و روز از روز ِ پيش بيش ، مارا هول می دهند به
عالم ِ مَخُوف ؟ وه که چه خيال ِ خامی !
خلايق ، خلايق ! کوريد و کريد ( و بالاجبار ) خريد ؟! نمی بينيد که دادخواهی
ِتان به «مجامع» به جائی نمی رسد ؟! اتکای ِ مان تنها به خودِمان باشد تا خلاصی
يابيم از اين بدترين بدترين های ِ تاريخ ِمان ( که مثل ِ سوسک و مارمولک ،
هميشه ـ پيش از اين با نام های ديگر و امروز با نام « اسلام » ـ ، تمام ِ در و
ديوارهای ِ خانِمان را طی کرده اند و می کنند ...
و خام خيالان ، در اين خارجه ، با حرکتی ، حرکتَکی ، چمدان هايشان را می بندند
، که يعنی فردا برمی گرديم ... و بعد تمام ِ فحش های عالم را نثارِتان می کنند
که خوب نجنبيديد و نمی توانند برگردندند و چمدان ها دوباره باز می شوند ...
2 فروردين 83 / 21 مارس 04 |