تو نداري خاك
من ندارم ايمان .
گفتند : " باتو اند ! "
چه ات كرده اند ؟
- به جز نيش ؛ هيج ! :
ماتنهايانيم
تو با خودت – خلقت ؛
ومن باخودم .
هيچ كس نخاريد تن ِ تو
هيچ كس نخارد تن ِ من
تنهائي ام و ... تابه ابد ؟
برتو آن مي رود
كه برما مي رود :
- ازساليانِ دور
ماتنهايانيم .
روزي از خاك برخواهي خواست
برخيزو اما
همچون خاك داران امروزيت
- كه زماني خود بي خاك بودند- ،
قساوت را روا مدار .
تويِ بي خاك !
خاکت را نامی دادي تابه ابد :
- فلسطين !
8 فروردين1381
*
درسالِ 1355 ، " كنفدراسيونِ جهانيِ دانشجويان و محصلينٍ ايراني " مجموعهُ
شعاري از من ( با نامِ مستعارِ عبدالصمد قندچي) باعنوانِ فلسطين ، اي گسترده
ترين سرزمينِ بي خاك ! ( كه نامِ يكي از شعار ها هم بود ) را " بازتكثير "
كرد .
و اما چرا به جايِ مجموعهُ شعر ، مجموعهُ شعار را بكار بردم ؟ همانطور كه در
پيش درآمدِ آن مجموعه آورده بودم : از ديدگاهِ من ، شعر و شاعر در زمان مي
مانند و شعار لحظه اي ست و به محض از بين رفتنِ علتِ وجوديِ موضوع اش ، خود
نيز از بين ميرود ؛ شعار پرگوست و دربسياري از موارد ، تمامِ آنرا ميتوان در
يك مصرع يا يك بيت ِ شعرِ خوب خلاصه كرد ! شعار اگرچه احساساتي ست واز قلب
برمي آيد ، با سر هم به نوعي رابطه دارد و از همينرو در سرلوحهُ پيش درآمد
ِآن مجموعه آورده بودم : سري برتن / شعاري بر زبان :/ كدامين را از دست خواهم
داد ؟ ( وامروز بعداز گذشتِ بيش از 26 سال ، سر را بهر حال برتن دارم وشعار
راهم – گرچه نه به سانِ آنروزها ! و شعارگويانِ نازنيني چون گلسرخي ها و
سلطانپور ها ، مرضيه احمدی اسکوئی ** ها و ... سرباختند و تعدادي ديگر ،
امروزه روز در برونِ مرزها ...
اين مجموعه رابا بقيهُ كتابها و نشريات و اسنادم ، بعداز جرياناتِ 22 بهمن 57
باخود به ايران بردم وناگفته پيداست كه شيفته گانِ امام تمامي آنها را بعد از
سركشي به خانهُ دوستي ، باخود بردند وازهمينرو نمي دانم در آن شعارِ " فلسطين
... " چه اورده بودم .
** برای ِ آشنائی با نمونه هائی از شعارهای ِ او
به
عصر عمل ِ شمارهء 4 ،
تابستان ِ
54 ؟ ،
صفحات ِ123ـ105و
به "
اشعار ِ دشنه گون "
|