xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr         

  

                  

http://davarpanahp.blogfa.com

نصرت رحمانی و شعر «منادي»

   کودتاي ۲۸ مرداد

 

  بعد از ظهر روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ وقتي اجامر و خائنان کودتاچي به راديو دست يافتند، و در حالي که هنوز مدافعان منزل مسکوني دکتر مصدق به فرماندهي سرهنگ ممتاز از خانه ي نخست وزير قانوني دفاع مي کردند، عده اي از آن مزدوران، از جمله شمس قنات آبادي و ميراشرافي (صاحب روزنامه ي جنجالي آتش) ميکروفون راديو را بدست گرفته مدتي براي مرعوب کردن ملت ايران نعره مي زدند که « ملت پيروز شد؛ فاطمي قطعه قطعه شد؛ مصدق کشته شد؛ ...»؛ مردم ايران که به استثناء مشتي خود فروخته و سرسپرده ي انگلستان و دربار همگي پشتيبان دولت قانوني و ملي مصدق بودند از شنيدن اين اخبار بشدت  پريشان شدند و بويژه سخت نگران جان و سلامت رهبر محبوب نهضت ملي بودند. تا زماني که، پس از حدود چهل و هشت ساعت خبر بازداشت دکتر مصدق، که همراه با چند تن از همکارانش، خود را به مقامات مستقر معرفي کرده بود، پخش شد و مردم از تندرستي او آگاه شدند اين نگراني شديد ادامه داشت و مردم از اين جهت نيز ساعات سخت درد ناک و ناگواري را مي گذراندند.

با اينکه  در تمام اين مدت همه ي مردم  هنوز در نهايت تأثر از سقوط دولت محبوب خود بودند و به يکدگر مي گفتند« گويي روي جامعه خاک مرگ پاشيده اند»، اما با پخش خبرسلامت دکتر مصدق، گويي موهبتي الهي برآنان نازل شده باشد، توانستند لمحه اي يک نفس راحت بکشند و باز هم  بجان دکتر مصدق دعا کنند،و در انتظار اخبار بعدي که پي درپي بصورت شايعات بد و خوب ِ گوناگون مي رسيد، دست کم اين يک خبر را به يکديگر شادباش بگويند. بدنبال اين حوادث بود که در ديماه، يعني حدود پنج ماه بعد، شعر منادي از نصرت رحماني منتشرشد. در اين اثر شاعر از زبان «منادي»، خبر« زنده بودن سردار» را، در جّوي مشحون از اندوه  و وحشت و ارعاب، بيان داشته بود. در آن دوران نام نصرت رحماني، که چند سالي بود بصورت يکي از با استعداد ترين شاعران نو پرداز نسل خود در عرصه ي شعر ايران ظاهر شده بود، درخشيدن آغازکرده بود.

آثار بعدي او نشان داد که آوازه ي بلند اين سخنسراي پرمايه بي دليل نبوده  و او با آفرينش سبک و زبان و مضاميني از هر جهت  بديع  بر بلند ترين قله هاي شعر معاصر و بلکه اشعار همه ي اعصار زبان فارسي جاي گرفت. رحماني، که مانند دوستانش، در اشعارش نيز از خود به نصرت  نام مي برد، در سال ۱۳۷۹ در  سن۷۰  سالگي درگذشت.

(احترام آزادي)

 

منادي

يا

 «سردار زنده است!...»

نصرت رحماني (ديماه ١٣٣۲)

 

درظلمت فشرده ي يک شام وهمناک

يک قطره خون ز حنجره ي مرغ شب چکيد

خاری برُست بر سر بيراهه ی کوير

شعري به آسياب دو دندان من لِهيد

 

در نعره هاي خامشي و مرگ نعره ها

تيغ سکوت دوخت لبان اميد را !

اشکی فتاد و شمع فروخفت و ماه مرد

کفتار خورد لاشه ی مردي شهيد را

اي قصر هاي مات! کجا شد حماسه ها؟

سردارِ پيرِ شهرِ طلاي سياه* کو؟

خورشيد از چه روي نمايان نمي شود؟

مداح هرزه شاعرِ آن بارگاه**کو؟

برف از درخت کاج فروريخت، سارها

در آبی و کبود افق دور مي شدند

سگ پارس کرد، جغد به بيغوله ای گريخت

خفاش ها ز نور شفق کور می شدند!

روبان سرخ دخترکي را گرفت باد

آن را به شاخه هاي بلند چنار زد

شب دست و پای می زد و افتاد و جان سپرد

در کوچه هاي شهر منادی هوار زد:

ــ سردار زنده است!...

*) اشاره به دکتر مصدق

**) منظور از «مداح هرزه، شاعر آن بارگاه...» شاعر چاپلوس و تـُنـُک مايه اي  بود بنام صادق سرمد که به هرمناسبتي شعري بي مايه و سرشار از مداحنه تقديم محمد رضا شاه مي کرد و بهمين مناسبت به شاعر مداح درباري معروف شده بود. با اين اشاره  نصرت رحماني از او نمادي ساخته از چاپلوسان و مديحه سرايان درباري.