xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
کلهء پوکم خالی ست ... ( بانگاهی کوچک به کوچک " نادره افشاری" ) از : هيچ کس * |
=================================== من تاکنون به خيلی از " روشنفکران " و فعالين ِ چپ ـ گاه به سخت ترِين وجه و حتی نامودبانه ـ تاخته ام . به گمانم حقم بود ـ چرا که خودم را از آنان می دانم و آنان را از خود . برای ِ من ـ چه در گذشته و چه درحال ـ رهبران حزب ِ توده و اکثريت از نوکران بودند و هنوز هم هستند . اما بجز عده ای معدود از اعضاء و کادرهايشان که تبديل شدند به نوکرانی بدتراز نوکر ، مابقی " خام خيالانی " بيش نبودند که از روی ِ اعتقاد غلطيدندبه آنجاهائی که نمی بايست . وحتی جلوتر می روم ، درمورد ِ مجاهدين هم ـ که هيچ سنخيت با آنها ندارم ـ همين را می گويم. =================================== نشسته ام جلویِ کامپيوترم وهاج و واجم . می خواهم بنويسم ( يعنی " به تاپم ")، اما کلهء پوکم خالی ست وخالی . سرم نيست و دلم هم . چه می توانم " بتراوانم" ( يعنی " تراوش " کنم ) ، به جز مزخرفات ! همين چند لحظه پيش ، کسی پيامی برايم فرستاد : " چقدر سياسی هستی ... دستهايت خسته نمی شوند که اينهمه تايپ می کنی ... " . ونگاه کردم به " وبلاگ" اش ، همه اش مناجات بود و قرآن . يکی ديگر ، مرا از نوکران رضا پهلوی خواند و جويایِ حالش از طريق ِ من بود ! واين نشان ميدهد که نوشته هايم خواننده ندارند . والا مرا وصل کردن به رضا پهلوی ! ای تمام ِ خاکهایِ عالم برسرم !... راستی را چرا منی که تا به ماوراء از سياست گريزانم ، اينچنين بالکل سياسی نويسم ؟ ما خودمانرا به سياست نمی چسبانيم ، اين سياست است که خودرا به زندگی ِ نکبت بارمان ، سفت و سخت می چسباند وچه بوی ِ گندی که ازآن برنمی آيد و عليرغم ِ صدها دستمال جلویِ دماغمان گذاشتن ، داريم ( يا لاقل من دارم ) خفقان می گيريم ( می گيرم ) . * بعد از 24 دقيقه نگرش به اکران ، اين " تراوشات " : هيچ ! * ... وزمان گذشت ـ چه اهميت دارد چنددقيقه يا ساعت ! * نگاه می کنم به تيترهای ِ " تارنما های خبری ِ فارسی " ( حال و حوصلهء باز کردن صفحاتِ شانرا ندارم ـ و حتی صفحات ِ مربوط به خودم ) . نگاه می کنم به تيترها ، شايد يکی " انگولکم " کند برای ِ نوشتن . خالی ِ خالی ام ! نگاه می کنم به کتابخانه ام ( کم ندارم ـ وخيلی خيلی بيشتر از اينها داشتم ، قبل از رسيدنِ طاعون، جذام ، سرطان ، سيل [ به هردو معنا ] و ... يعنی " جمهوری ِ ولايت ِ شاهنشاهی ِ خاک برسری ِ فقيه " ! ) و بسيارها برای ِ بازو بازخوانی دارم وباز پخش تا ديگران هم کمی از سفرهء فقيرانه بگيرند ... * ... وزمان گذشت ـ چه اهميت دارد چنددقيقه يا ساعت ! * مطلبِ خوبی ست برای نوشتن ـ بخصوص که " کلماتِ قصار ِ " بامزه ای دارم در بايگانی هايم از رفسنجانی (پدر ) . کو حال ِ گَشتن !
اين " بامزه " ، گويا خيال دارد که " آبرو "یِ شان باشد بعد از رفتنِ شان ! در بايگانی ام که چه کم ندارم از او!
اين يکی چه خوش است . بهمين خاطر عکسش را دوبار آوردم . بی تفسير ( انگار که تابه حال داشته ام ! ) : ناجاو وزارت خارجه تيراندازى دوباره به سوى سفارت انگليس راتكذيب كردند احمد شيرزاد: خاتمى بايد براى برگزارى رفراندوم پا پيش بگذارد آخرين وضعيت يكى از بازجويان زهرا كاظمى چهارمين جلسه دادگاه مامور سابق ساواک و جاسوس جمهورى اسلامى دربرلين 25 درصد جمعيت ايران دچار كم خونى هستند دبيركل جبهه مشاركت ايران اسلامي: ما يكي از رياكارترين حكومتها را داريم به گزارش سازمان ملل: خط فقر در شهرهاى ايران از 6/14 درصد گذشت اسلام بحث تساوى زن و مرد را ندارد مجلس خبرگان:رهبرى درهمه عرصه ها به وظايف خود عمل كرده اند چگونه پاکستان قدرت رابه طالبان بازميگرداند؟فيليپ گرانجرو.ترجمه:سيامند فقرا هر روز فقيرتر و اغنيا هر روز غنيتر ميشوند،چرا؟ 19شهريور: تماشاچيان زن را در قم از ورزشگاه بيرون کردند جزييات فروش داروهاى سقط جنين در ناصرخسرو 19شهريور:فلاحيان در گفتگو با روزنامه شرق:ليست سياه نداشتيم [ کمی تفسير : اين دلقک هنوز می نويسد : ]
استحاضه بهتر است يا توسعه
سياسي؟ و... اين همه خرابکار؟! دو دهه است يك موج خاطره نويسي در درونمرز و برونمرز ايران آغاز شده است. هركدام اين نوشتهها كه يا به صورت گفتوگوست و يا اين كه راوي - خود - خاطراتش را به رشتة سخن كشيده است، بيشتر به زندگي سياسي-روشنفكريراوي و آنچه در پيرامون ايشان گذشته است، پرداخته شده است. گاه اين افراد از زندگي و رفتار اجتماعي پيشينشان پشيمانند و گاه همچنان بر همان مواضع چهل-پنجاه سال پيششان پافشاري ميكنند. جالب اين كه همين طيف دوم همچنان خودهاشان را از نسل برتر و منجي و ناجي ملت ايران به شمار ميآورند! از نادره افشاري اين يکی دارد مرا به استفراغ می کشاند. کَسَکی بود که هرنوع " فرمان " را در درون ِ مجاهدين پذيرفت و بعد بروال ِ هميشگی اش با " يک قرن عقبان " ( نام نمی برم ؛ خوددانند! ) " لاس ِ سياسی " زد ( هرگز واردِ زندگی ِ خصوصی ِ افراد نخواهم شد که بدترين هاست ) ، و حالا شده است " باد به غبغب اندازی " رام و بی مُخ در اختيار ِ سلطنت طلبان . وقيح است و وقيح است و وقيح و نوکرمنشانه دارد سياه می کند تمام ِ کسانی که خار ِ چشم " آقا رضای ِ اول " ، " آقا ممدرضا " و " آقا رضایِ دوم " بودند وهستند . من تاکنون به خيلی از " روشنفکران " و فعالين ِ چپ ـ گاه به سخت ترين وجه و حتی ناموءدبانه ـ تاخته ام . به گمانم حقم بود ـ چرا که خودم را از آنان می دانم و آنان را از خود . برای ِ من ـ چه در گذشته و چه درحال ـ رهبران حزب ِ توده و اکثريت از نوکران بودند و هنوز هم هستند . اما بجز عده ای معدود از اعضاء و کادرهايشان که تبديل شدند به نوکرانی بدتراز نوکر ، مابقی " خام خيالانی " بيش نبودند که از روی ِ اعتقاد غلطيدند به آنجاهائی که نمی بايست . وحتی جلوتر می روم ، درمورد ِ مجاهدين هم ـ که هيچ سنخيت با آنها ندارم ـ همين را می گويم . مارا باندازهء کافی شعورست که بين ِ خودمان " تسويه حساب " کنيم ( وبسيارو بسيار تابه حال کرده ايم ) . اين خانوم را ـ که ازما نيست و بچسابند خودرا سفت و سخت به سلطنت طلبان ـ ، حق آن نيست که بيآيد ادا و اطوارهای روشنفکری دربيآورد ـ که در سلطنت طلبان هيچ نشانی از روشنی نيست که به سياهی خو گرفته اند. * م. ايل بيگیجمعه ۲۱ شهريور ۱۳۸۲ |