فخرعظمی ارغون
«فخرعظمي ارغون»، رديف دوم، نفر دوم از سمت چپ
بررسي و پژوهش در مورد جنبش زنان در دوران پيش از اسلام و بعد
از اسلام تا دورهي قاجاريه بسيار کم بوده و نياز به دانستن آن
کاملاً ضروري بهنظر ميرسد. عصر قاجار اما از جمله دورانهايي
است که در خلال آن به دلايل گوناگون، دگرگونيهايي رخ داد که
در افزايش سطح آگاهي مردم، بويژه زنان، نقش برجستهاي داشت.
آنچه را که امروز «مهرانگيز کار» ، «ارکستر مبارزاتي زنان»
مينامد، نواي مبارزاتياش از آن زمان بهصدا درآمد.
دگرگونيهايي که در جهان خارج از ايران و بيرون از ديوارهاي
حرمسرا صورت ميگرفت، تأثير خود را بر اوضاع سياسي و اجتماعي
ايران و زنان نيز گذاشت.
آشنايي ايرانيان با جلوههاي تمدن غرب، اعزام دانشجويان به
خارج از کشور، رفت و آمد خارجيان به ايران و مسائل ديگري از
اين دست، دگرگونيهايي را در اوضاع سياسي ـ اجتماعي ايران پديد
آورد. مهمتر از همه، عامل جنگ ايران و روس بود که ايران شکست
خورد و سرزمين هاي بسياري بهدست روسها افتاد . اين مسأله
انگيزهاي بس قوي بود براي بيدار شدن حس ميهنپرستي، دفاع از
سرزمين مادري و ايستادگي در برابر قواي بيگانه.
نظام مستبدانهي کشور مورد انتقاد قرار گرفت. نويسندگان و
روشنفکران زمان با انتشار کتابها و نوشتههاي خود، نوعي
ادبيات انتقادي – سياسي را دامن زدند که با نثري ساده و روان
به ستايش وطن و قانون ميپرداخت و برضد استعمار سخن ميگفت.
شاعران بسياري نيز به زبان ساده شعر سرودند که اين بار بهصورت
تصنيف و ترانه در اختيار مردم قرار گرفت و در آن ميان براي
نخستين بار سخن از زن، آموزش و حق و حقوق او به ميان آمد.
«ايرج ميرزا» در اشعار خود سرود:
مگر زن در ميان ما بشـــر نيست
مگر
زن در تميز خيــر و شر نيست
چو زن
تعليم ديد و دانش آموخت،
روان و جان به نور و بينش افروخت،
به هيچ افسون زعصمت برنگـردد بـــــه دريا
گــــر بيفتـــد، تر نگـــردد
و يا «لاهوتي» سرود:
اندر اين دور تمدن، صنما، لايق نيست دلبري چون تو
زآرايش دانش به کنار
***
در اين ميان زنان بسياري حتي «پردگيان حرم» که در طول تاريخ
پرماجراي ايران از تحولات دنياي خارج و اوضاع ايران بيخبر
بودند، بيتأثير از اين دگرگونيها نماندند. در دوران سخت جنگ
و قحطي و وبا، «ناصرالدين شاه» ، روزي بر سر راه خود دهها زن
را ميبيند که در زير چادر خود به رسم اعتراض با قاشق به
بشقابها و کاسههاي خالي خود ميکوبند و راه را بر سلطان
ميبندند. در همان وقت شاه قاجار زير لب غريده بود که :
«چه غلطها! مردان سبيل کلفت هم جرأت ندارند در برابر
بازماندهي آغامحمدخان عرض اندام کنند. حالا اين ضعيفهها چه
ميخواهند؟»
حرکات اعتراضي زنان هر از چندگاهي تکرار ميشود. بعدها شاه
درمييابد که زنان حرم فتواي ميرزاي شيرازي را در رابطه با
تحريم تنباکو نيز شنيدهاند و قليانها را جمع کردهاند. در
اصفهان نيز زنان پسر شاه را رسوا ميکنند. کاري که مردها در
انجامش توفيق نيافتند. زماني که «ناصرالدينشاه» از سفر فرنگ
برميگردد، او که زنان آن ديار را در هيأت زناني دلربا با
کلاههاي بزرگ پردار و چترهاي زينتي ديده، در تهران، زنان
ستمکشيدهي ايران، راه را بر او ميبندند و لذت سفر و
خوشگذراني در آن ديار را از دماغ او بيرون ميکشند.
***
شاه ديگر قاجار، «مظفرالدينشاه» از اين بيداري و دگرگوني زنان
نيز برکنار نميماند. زماني که او با حرمسراي خود راهي تهران
است که بر تخت سلطنت بنشيند با اعتصاب و راهپيمايي زنان
«ناصرالدينشاه» روبرو ميشود و «امينالسلطان» مجبور ميگردد
از خزانهي خالي دولت چيزي در کف بيوههاي سابق بگذارد.
در ماجراي مشروطيت، زنان، خود دسته و جمعيتي ميشوند و بهراه
ميافتند. اينها ديگر قابلمه و تاوه بر دست ندارند. دردشان هم
تنها درد گرسنگي و فقر نيست. عدالتخانه ميخواهند و
مشروطهخواه شدهاند. تشکيل انجمنهاي گوناگون زنان، به دست
افرادي آزاديخواه و روشنفکر بازتاب آگاهي آنان به حق و حقوق
خود است.
در دنبالهي مبحث تشکيل انجمنها و تشکيلات زنان، در اين
برنامه به زن آزاديخواه ديگري ميپردازيم که دختر او نيز در
اين دوران نشان از مادر دارد. «فخر عظمي ارغون»، مادر شاعر خوب
و فرهيختهي دوران ما، «سيمين بهبهاني».
***
«فخرعظمي ارغون» در سال 1277 هجري خورشيدي بهدنيا آمد. پدرش
«مرتضيقليخان ارغون» ملقب به «مکرمالسلطان» از خاندان
«خلعتبري» و مادرش «عظمتالسلطنه» از خانوادهي قاجار بود. او
زبان فارسي و متون کهن ادبي و زبان عربي را با برادرانش در
مکتبخانه آموخت و پس از يادگيري زبان فرانسه وارد مدرسهي
«ژاندارک» و سپس مدرسهي آمريکاييها شد و از هر دو مدرسه،
گواهينامه دريافت کرد. موسيقي سنتي را نيز نزد يک بانوي کليمي
فراگرفت. 17 ساله بود که جنگ جهاني اول آغاز شد و خاک وطن به
منطقههاي نفوذ انگليس و روسيه تقسيم گرديد. بسياري از اشعار
او تحت تأثير اين دوران است.
«فخرعظمي ارغون» در سال 1303 خورشيدي با «عباس خليلي» (مدير
روزنامهي اقدام) ازدواج کرد که «سيمين بهبهاني»، ثمرهي اين
ازدواج است. اما اين پيوند به جدايي انجاميد. چندي بعد با
«عادل خلعتبري» (مدير روزنامهي آيندهي ايران) ازدواج کرد و
نام خود را به «فخر عادل» تغيير داد. او از همسر دوم خود صاحب
سه فرزند شد.
اين زن مبارز از شاعران موفق دوران خود بود و در انجمن «نسوان
وطنخواه» عضويت داشت. مدتي هم سردبيري روزنامهي «آيندهي
ايران» را عهدهدار بود. شغل اصلي او تدريس زبان فرانسه بود و
سالها در دبيرستانهاي «ناموس»، «دارالمعلمات» و «نوباوگان»
تهران تدريس ميکرد. در سال 1337 بازنشسته شد و براي سرپرستي
فرزندانش به آمريکا رفت.
«فخرعظمي ارغون» يا «فخر عادل» در سال 1345 خورشيدي در سن 68
سالگي درگذشت و در «ابنبابويه» به خاک سپرده شد.
همانگونه که گفتيم اشعار اين زن مبارز متأثر از دوران سخت جنگ
و نفوذ بيگانگان بر وطن است. آنطور که با احساسات بسيار تند،
خواهان انقلابي خونين است. امري که امروزه دگرگون شده و راهحل
هاي ديگري را ميطلبد.
در اينجا نمونهاي از اشعار او را ميآوريم:
ملک را از خـــون خــائن
لالــــهگون بايــــد نمـــود
جاري از هــر سوي کشور
جوي خون بايـــــد نمود
حشمت و فــــرّ کيـــان گــــر
بايـــدت، اين خطه را
پاک از بيــــــداد ضحـــــّاکــــان دون بايـــــد
نمـــود
دزدهاي اجتماعي هرچه هست از شيخ و
شاب
جملـــه را بـــر دار عبـــرت ســـرنگون بايــــد نمود
اشرف و والا شـــدن از دزدي و غارت چـــه
ســود
اينچنيـــن والا و اشـــرف را زبـــون بايـــــد نمـــود
هــــر وکيلـــي را کــه شـــد با زور و
با زر انتخـــاب
از درون مجـــلس شــــوري بــــرون بايـــــد نمـــود
هـــــر بنايــــي را که شـــد با جور
و بيــداد استوار
بايـــــــد از پي کنـد و از بُن واژگــــون بايــــد
نمــود
تا بـــه کي نسوان اسير جهـل و در غفلت
رجال؟
اکتساب دانــش و علــــم و فنـــون بايـــــد نمـــود
جستن راه سعــادت جز بـه خون،
ديــوانگيست
گشت بايـــد عاقل و تـــرک جنــون بايــــــد نمــود
فصـــد بايـــد کرد قومــي را که فاسـد
گشت خون
خـون فاســدگشته را از تن بــــرون بايـــــد نمــود
بـــر گذشته دستــرس نبــود، مــخور
افسوس آن
فکـــر اصــلاحــات آينــــده، کنـــون بايـــــــد
نمــود
«فخــــريا» اصلاح اين ويرانـــــه را جــــز
خون مدان
کار را اصـــــلاح از سيـــــلاب خـــــون بايــد نمــود