xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
گزارشي از سخنانِ تاريخي " نيم شآيت الله " محمد خاتمی |
خيلي ها که هنوز خواب اين مي بينند که بُخاري از" حضرت ِ رئيس جمهور " برخواهد خواست و در آينده اي نه چندان دور ، " نطق ِ تاريخي" خواهند فرمود و استعفاء و وحشي يان حکومتي بجز غلاف کردنِ شمشير چاره اي نخواهند داشت و ايران ، آزاد و آباد خواهد شد ! چه خيال ِ خامي و اين آرزو ، اگرچه برجوانان ننگ نيست ، اما ما پيران را به قهقهه ها وا مي دارد وبجز گفتن ِ بر " منکرش لعنت ! " کار ديگري از دستمان برنمي آيد . گفتم که منهم چُرتَکي بزنم و شايد از اين روياها هم به سراغم بيآيد ! چُرتَک نزدم ، اما براي ِ خودم ، اين رويا را ساختم : امروز " نيم شآيت الله " ( = " نيم پهلوي " ) ، بي خبر در زندان ِ اوين حضور بهم رساندند ودر جمع ِ زندانيان و زندانبانان ، " سخنانِ تاريخي ِ شآيت الهي ِ " زير را بيان فرمودند :
من در اين مکان ِ مقدس [!؟] ، با صراحت ِ کلام و بدونِ هيچ لاپوشاني، اعلام مي دارم که اگر خواستهايِ زير ِ ملت ِ ايران ، تا حداکثر يکماهِ ديگر ، متحقق نشوند ، استعفاء خواهم داد ونظام متاسفانه برچيده خواهد شد . يکبار ِ ديگر تکرار مي کنم که تمام ِ خواستهايِ زير بايد تحقق پذيرند : 1- تمام ِ زندانيانِ سياسي آزاد بايد گردند ؛ 2- شکنجه و اعدام ، جائي در فرهنگ ِ سياسي ايران نبايدداشته باشند ؛ 3- رفراندم براي تعيين نوع ِ نظام بايد صورت پذيرد ؛ 4- فعاليتِ تمام ِ احزاب ِ سياسي ، سنديکاهاي گوناگون، باهرنوع مرام ، آزاد بايد گردد؛ 5- دين نبايد هيچ نوع دخالتي در امور ِ سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي ، قضائي و ... داشته باشد ؛ 6- با دينان همان قُرب و عزت دارند که بي دينان ؛ 7- آزادي ِ بيان ، نوشت ، نشر ، تکثير ، اجتماع ، اعتراض و مخالفت ، پوشش و... مراعات بايد گردد ؛ 8- حق ِ تعيين سرنوشت از حقوق ِ تمام ِ زاده شدگان درِ اين سرزمين است ـ حتي تا به جدائي رفتن ها ؛ 9- تمام ِ غارتگران ِ ثروت ـ چه امروزيان و چه پيشنييان ـ ، بايد جوابگويِ اين سئوال باشند : " از کجا آورده ايد ؟ " ؛ 10- زنان و مردان حقدار ِ حقوق ِ برابر ـ نه اين برآن برتري ونه آن بر اين ؛ 11-کار ِ کودکان ممنوع و تحصيلات رايگان ؛ 12-... آنچنان حضرت ِ رئيس جمهور تند وبا حرارت سخن پراکني مي فرمودند که نتوانستم تمام ِ خواست هايِ شانرا يادداشت کنم (مابقي را بعدا مي آورم ) . پس از سخنراني " حضرت ِ رئيس جمهور " ، زندانيان يکصدا گفتند : "زرشک ! " و " قاضي مرتضوي " که در گوشه اي نظاره گر بود، اشاره به زندانباني کرد و گفت : " آقا را به بند 3 ببريد " . 20 تير 82 |