خوشانه باری بود که
کَم کَمانه
ـ گاه ـ ،
داشته بودم :
با کوله باری پُر رفتم
و بی کوله پُشتی برگشتم ؛
همه چيز دادم
ـ و کم ( هيچ ؟ ) گرفتم !
*
روز ِگارانِ مان هميشه اين بود :
بدهيم تا آخرين نفس
و نگيريم هيچ نفس !
*
... و ايام را اگر چرخشی ست
نه برای ِ ماست
که راکِدانيم غرقه در رُکود !
*
جهانِتانرا به «
تساوی » قسمت کرده ايد بين ِ خودايانِتان
و جهانِمانرا به « تساوی » قسمت کرده ايد بين ِ مايان :
ـ همه چيز برای ِ شما ؛
و هيچاهيچ برای ِ ما !
18
اسفند 82
/ 08 مارس
04 |