|
"حِقارتِ"تان را از"فدائی"برداريد! آقای بهزاد کريمی ، با سلام ! ("سلام ِ"تان می کنم - که غالبا برای آنانی که ارزشی برايشان قائل نيستم ، چنين نمی کنم ، پس ، يعنی ؛ حتی کمی ...) عليرغم نفرت ِ تا بی نهايتم از "اکثريت" - می شود انسان بود ، می شود به "زادگاه" علاقه داشت ، می شود "چپ" بود و چه و چه های ديگر بود و از اينان ، اين خفت ِ پُر سخافت ِ تاريخی ، متنفر نبود ؟ ( که شما ، نه در ابتدا ، بعدها ، بيش از پيش ، از"پايه"هايش شديد و تا به ابد اين خفت با شما خواهد بود و جان ِ تان لرزان) ، اما ، اما : تاکنون نديده ام که ازخيل ِ پُرمدعيان (و چرا به ساده گی نگويم : خيانتکاران ِ - عامدا ، يا ، سخفيانهء) شما کسی دستی بردارد به "انتقاد" و شما تنها کسی هستيد (شايد با "فواد تابان" - آن جوانک ِ"پيشگام ِ" لرزانی که در مناظره با بنی صدر و ديگران در صفحهء تله ويزيون در تهران ديدم) می خواهيد از اينهمه خفت ها تن زنيد و شبی - لااقل يک شب - ، به آسوده گی بخوابيد ... قبل از پرداختن به آخرين نوشته ها و (بنوعی) مصاحبهء تان ، خواهشی از شما دارم : "چريکهای فدائی خلق" ، "سازمان چريکهای فدائی خلق" ، "سازمان چريکهای فدائی خلق ايران" ، هرچه بود - خوب ، يا، بد-، جزئی از تاريخ ِ ايران شده است و "سازمان فدائيان خلق ايران-اکثريت" ، "سازمان فدائيان-اقليت" ، "سازمان اتحاد فدائيان خلق ایران" ، "سازمان اتحاد فدائيان کمونيست" و...و... هیچ ربطی با گذشتهء این "درابتدائی" ندارند ؛ پس ، اين نام ِ "پُرخفت بار" (که امروزه هيچ ربطی با آنها نداريد) را از خود برداريد و مثلا برخود بگذاريد : "سازمان ِ بی رابطه باگذشتهءخفت بار"فدائی" - پيرو خط ِ "داريوش همايون" (شما که عادت ِ تان شده است که پيرو باشيد - که به جز از اين حتی "زنده گی" هم نمی توانيد کنيد : پيرو ِ "جبههء سوسياليستی" (اصطلاح ِ ديگری بود که الان به خاطر ندارم-پيری ست!) ؛ پيرو ِ "خط ِ امام"و ...) . نه ، نه ! شوخی نمی کنم ، حتما اين نام ِ "پُرخفت بار" را از خود برداريد و آسوده شويد و آسودهِ مان کنيد (يک وقت خطای ِ "توده" ای های ِ سابق را تکرار نکنيد که به يکباره شدند "راه توده" - که گوئيا سرشان در آغل ِ "حوزهء علميهء قم" است و نام ِ تانرا نگذاريد "راه فدائی"- گرچه "سازمانی" به اين نام "وجود" داشت)...
حراميان ! خدايِگانتان حراميانند و خودِتان ، زاده گان ِ حراميان و در چنته تان بجز اعدام و کشتار هيچ نيست : تا هستید و بمانيد در سفرهِ مان بجز مرگ هیچ نيست ! تُف کرده ايد به انسانيت و شرف داده ايد به حيوانيت دوشنبه ، چهار بهمن 89 / 24 ژانويه 11
تضاد ِ دین با زندگی
خودمانرا گول نزنیم دوشنبه 11 بهمن 89 / 31 ژانويه 11
باور به شعار ِ محوری ِ "الله اکبر" ندارم چرا به خودم "فخر" نفروشم که در سالهای 56 و 57 همراه نشدم با " انقلاب ِ عظيم ِ مردم ايران" و از ابتدا گفتم و هوار زدم و نوشتم (هرچند در سطح ِ محدود) که به فاشسیم دارید سجده می کنيد . آيا سرنگونی ِ آن ديگر "کمتر" حکومت ِ به تمامی فاشيستی شاهنشاهی را نمی خواستم ؟ از ته دل و با تمام ِ وجودم می خواستم .
...واما "من" و "جنبش سبز" ؟ هيچ اعتقادی به آن ندارم و عليرغم ِ آنکه آنرا جنبشی "مدنی" و "اجتماعی" می دانند... شنبه 30 بهمن 89 - 19 فوريه 11
"اينها" می روند ... و ايران هم ! باورکردنش سخت است - حتی برای ِ من : "اینها" می روند با تخريب ِ کامل ِ ايران . اگر گمان داريد که "اينان" به همان سادگی ِ تونس و مصر (که "انقلابِ" شان می نامید و فراموش می کنید "تشر" های دلاری ِ آمريکا و برده گی ِ کامل ِ ارنش های این کشورها) ، خواهند رفت ، دارید انگشت در چشم ِ تان می کنيد که به کوری نياز داريد و نديدن ِ واقعيت ها ، عمريست مشغلهء هر روزه تان شده است ! فراموش کرده ايد که "اينان" تفاله های ِ "اسلام راستين" اند (چه از نوع ِ "خمينی" ، یا ازنوع ِ "شريعتی" ، "مجاهدينی" ، "سبزی" - نه ""قرمه" که سبز ِ اسلامی ِ کال ونپُخته) . می دانند - و به خوبی هم می دانند - ، که عمر ِ نکبت بارشان به سرآمده است ، اما از آنجائی که از ابتدا تا به امروز ، هم شان براين بود که سياه سازند زندگی انسانها و تا سياه تر از اين نسازند ، نخواهند رفت - خيالتان "تخت ِ تخت باشد" ... يکشنبه اول اسفند 89 / 20فوريه 11
آيا ما خارجه نشينان نمی توانیم کمی خفقان بگيريم؟ نمی دانم به چه حقی ، اينجا ، در امنيت ِ نسبی يا کامل نشسته ایم و هی "نسخه" می پيچيم : که چنين کنيد و چنان ! مستقيما درگير با وحشی ترين حکومت ِ تاريخ ِ ايران نيسنيم و به خود جرات ميدهيم که بگوئيم : از راه ِ "جنبش ِ مدنی" برويد و از خشونت پرهيز کنید و يا آنکه خشونت را با خشونت جواب بدهيد؟آيا باپوست و گوشت ِ مان پرپر شدن ِ اينهمه جوان های ِ خوب ِ مانرا حس می کنيم ؟؛ برمزارشان خون گريه کرده ايم؟؛ به دنبال ِ کوچکترين خاطره ای از آنان ، تمام ِ خانه را زيرورو کرده ايم؟ ؛ در حين ِ با ايمانی و بي ايمانی ، فرياد از ته دل ِ آورده ايم : خدايا! ؛ تابوت ها و جنازه هايمانرا دزديده اند؟ ؛ جوان ِ مانرا گرفته و اضافه برمازاد می گويند : خفقان! ... چهارشنبه 4 اسفند 89 / 23 فوريه 11
|