xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr           

                 

                                   

            

... و دريغاکه"رهبرانِ جنبش سبز" دارند"حمالِ" "شاهی يان"ها ميشوند!

آيا "رهبران" متوجهء اين امر شده اند (ويا شده اند ، اما خودرا به "آن راه" های ديگر می زنند)،که اين مردمی که تاکنون سرازير خيابانها شده اند ، با تماميت اين حکومتِ فلاکت بار اسلامی سروکار دارند و می خواهند نقطهء پايانی براين "نظام" بگذارند و ابدا و ابدا "هم و غمِ" شان "حفظ ِنطام و قانونِ [در بسياری از مواردارتجاعی ِ] اساسی" آن نيست - که نيست ...

حرفی نيست که برخاسته و بهره گير از همين "نطام" اند و "دلسوز" آن . و اگر، کمافی السابق، گوشه ای از"امکاناتِ نه چندان کم ِ" سابق را داشتند،چنين "بی مهابا" به ميدان نمی آمدند و - بازهم ، "کما فی السابق"- "ازپائين" فشار می آوردند تا "دربالا" به نتايجی برسند!...

"بالائی"ها "در" را - کاملا - ، به روی ِشان بسته اند و حالا اين خيال ِ خام برسردارندکه "پائينی" ها به مددشان خواهند آمد تا «فر و شکوهِ دورانِ طلائی ِ"امام"» را بازيابند! و هيچ درکلهء(حالانمی گويم:"پوک"شان) نمی رود که آن "دورانِ طلائی" ، درظن ِ مردم، از سياهترين و کثافتترين و پُرادبارترين ِ تاريخ ِکشورشان است...

... ادامه

 

شنبه, 10 بهمن 88 / 28 ژانويه 10

اعدام هرگز !

کافران انسانند ؛

- مرگشان ناجايز !

دينداران انسانند ؛

- مرگشان ناجايز !

معترضان انسانند ؛

- مرگشان ناجايز !

 

خامنه ای حيوانست (با اينهمه) ؛

- مرگش ناجايز !

... ادامه

5 بهمن 88 / 25 ژانويه 10

نگوئيد که "ساخت وپاختی" در کار نيست

اولين مضحکه ، پيام هفدهم موسوی بود - که هرچه "نق" بزنند و بگويند که چنين نيست ، اما در واقع : - نه تنها رياست جمهوری احمدی نژاد را برسميت شناخت، که گردن نهاد به خواسته های ِ خامنه ای ...

پس آنگاه مضحکهء "مناظره های تله ويزيونی" بود و خفقان گيری موقت "کيهان" و ... "رهبر معظمِ" سرکردهء جنايتکاران  هم به  ميدان آمد و از همه گان خواست که از "دو پهلوئی" بدرآيند و همه گان به راه او روند ...

... و امروز چشم ِمان روشن که "کروبی" و "خاتمی" هم - بعد از "موسوی"- ، از "دوپهلوئی" درآمدند و کرنشی کردند که تمام عمر به جز اين هيچ فرا نگرفته بودند. از اينان - از تمام ِ اينان و مابقی - ، انتظاری اگر ديگران (به ويژه "ماوراء چپيان" ديروز و اولترا-ليبرال ِ امروز) داشتند ، من يکی - که نه آنچنان ، ديروز، به چپ می زدم ونه اينچنان ، امروز ، به راست و راست - هرگز نداشتم و از من بدور باد ، با پيری و خنگی و خرفتی ، فردا به آن برسم ...

... ادامه

2 بهمن 88 /22 ژانويه 10

وايا بر شما - رهروان ِ "امام خمينی"!

چه وحشتی

چه وحشتی - و چه ننگی بيش از اين  :

- "بزرگترين استقبالِ تاريخ"(!)

از کی ؟

از "او"ئی که هرچه "بود" را "نابود" کرد ؛

از "او"ئی که بوئی از انسانيت نداشت ؛

از "او"ئی که پاسدار ِ شرف ِ کلام نبود ؛

از "او"ئی که معنای ِ وخيم تر به "جنايت عليهء بشريت" داد ؛

از "او"ئی که بيش از اين فجايع کرد که در ايران ِ امروز می گذرد ؛

... ادامه

 

"جنبش ِ سبز"ی که رهبر ِ فکری اش عظيم جنايتکاری به نام ِ خمينی باشد ، نمی خواهم !

 

چهار شنبه _ 25 آذر 88 / 16 دسامبر09

خلايق مبارکتان باشد که خمينی تان هم سبز شد و شروع کرده ايد ، در دانشگاه ها ، عکسهای ِ "مطهر"ش را بالای ِ دست بگيريد و خيال داريد که تظاهرات ِ عظيم براه بياندازيد تا از "دست آوردهای ِ عظيم و انقلابی" اش دفاع کنيد !

می خواستم بگويم "خاکم برسر ! " ، اما ديدم که بهتر است بگويم : "خاکتان برسر !".چرا بايد خاک برسرم ريزم ، منی که حتی يک لحظهء کوتاه _ وبسا پيش از برسر ِکار آمدنش - ، به اين بزرگترين جنايتکار ِ قرن و قرنها اعتقادی و باوری نداشتم و عربده ها کشيدم : خلايق ! کوريد و کر و خرفت و خيال داريد که پشت ِ سر ِ اين دجال نماز بخوانيد و خاک برچشمانتان پاشيده اند و نمی بينيد که داريد از "چاله" (شاه) به "چاه ِ" عميق ِ هزاروچهارصدسالهء جنايت ها و دغلکاری ، بی حرمتی و تا بی نهايت کثافتکاری های آخوندی می افتيد ! کو گوش ِ شنوا؟!

... ادامه

 

 

چگونه می توان خِجِل از "ايرانی"بودن ِ خود نبود و چگونه می توان فخر به "ايرانيت" خود نفروخت ؟

زمانی که می بينی که در زادگاهت (سعی می کنم که هيچگاه "وطن" و "ميهن" را به کار نبرم تا از ياد نبرم که به جز اين "خاک" ، جهانی ديگری وجود دارد و اين مائيم "خاکی يانِ" اين جهان ِ پُردرد و اگر درد ديگر "خاک" ها را فراموش کنيم و تنها به "خاکِ پُرافتخار ِ " خود - کجاست اين افتخار ؟! - ، به انديشيم ، وايا بر ما که احمقانی بيش نيستيم و پا داريم می گذاريم در جای ِ پای ِ آن "کسان" که جهان را به اين پلَشتی - که اينگونه هست- ، در طول ِ تاريخ کشانده اند - بگو ، خرفتانه بگو ، آگاهانه بگو که جهان اينی که هست و (شايد) هميشه اين خواهد ماند ،

... ادامه

 

تا نميرانند ، زنده نيستند !

آخر تا به کی تحمل ِ اين عهد ِ بوقی ها :

اين بدور از اين زمان و

- هر زمان ؛

اين فروشنده گان تابوت - با نرخ ِ بالا - ،

در هر کوچه و برزن ؛

اين چپاولگران و جيب گشادان ؛

اين لمپن ها و لات ها ؛

اين  و اين و ... اين کثافت ها ؟

... ادامه

 

تا به ابد وابسته خواهيم ماند؟  ...

گفتند که مشروطيت را انگليسی ها به راه انداختند برضد روس ها  و روس ها با "علم" کردن "محمدعلي شاه" ، سعی کردند که جای ِ پای ِ از دست داده خودشان را  - به طور موقت- ،بنشانند ... و آنان و اينان ، اين ها کردند و آن ها ...

گفتند که زضا ميرپنج را انگليسی ها آوردند ... و بردند و فرزنذ او (محمد رضا) را به جايش نشاندند و با آمريکائيها ، دوباره ماتحت اش را برتخت سلطنت نشاندند ...

گفتند که آمريکائی ها - اين "ناجيان "ِ دو جنگ ِ جهانی - ، جا خوش کردند به جای ِ انگليسی ها و مصدق را به زير کشيدند ...

گفتند - نه چندان زياد و بسيار کم - ، که مصدق  ، با تنفرش از انگليسها ، شيفتهء (چرا نگويم که ابلهانه -همچون بسياری از آزاديخواهان ِ آنزمان ) آمريکائی های "آزاديبخش" بود و خام سرانه می پنداشت که اينها شر ِ انگليسی ها از سر ِ ايران برخواهند برداشت و حساب ِ سپرده ای برای آنها باز کرده بود تا بی نهايت ... و اين "ناقلا"ها، سرش را به زير آب کردند ...

... ادامه

 

چقدر دلم می خواست ...

 

چقدر دلم می خواست

در زادگاهم می ماندم

نانی - هرچند کم - ، بخورم

(نانی از حلقوم ِ کسی بر نمی داشتم

تا در حلقومم کنم)

آزادکی - و نمی گويم "آزادی" (چه گزافه گوئی !) - داشتم

می گفتم هرچه دلم می خواست

- و می گذاشتم که هرکس ، هرچه دلش می خواهد بگويد ، بگويد - ،

... ادامه

 

میخوای برداز ، ميخوای نردار ...

دوشنبه ۶ مهر ۱۳۸۸ - ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۹

دوستی که تنها دوبار (يکبار به چند دقيقه در فرودگاه ِ واشنگتن و باری ديگر ، بمدت چندساعت در خلال ِ دو روز ، درخانه ام ) ديده ام ، چندی پيش پيامی الکترونيکی برايم فرستاد که "بی ادبانه" تاکنون جوابش را نداده ام (يک ماهی ميشود که دسترسی به اينترنت ، مطلقا و مطلقا، نداشته ام). چه گفته بود ؟ به اختصار اين :

" محمد عزیز ! سلام [...] اجازه میخواهم  که ایرادی را که مدتهاست میخواهم با تو طرح کنم ، همینجا با تو در میان بگذارم و آن مربوط به آرایش یا بقول فرنگی ها " دی زَین " سایت تست . اولا بنظرم یک لوگوی حرفه ای باید درست کنی . بنظرم بالا را کاملا خالی کن و جز لوگو و برخی از مشخصات لازم ( مثل نام و آدرس سایت و تهیه کننده یا سردبیر و شماره مسسلسل سایت ) چیز دیگری را نگذار . برای مراجعه ساده کاربران به مطالب ، در هر قسمت اهم مطالب با حرف مثلا 14 یا 16 زده شود و مطلب دیگر - از نظر زمانی کهنه تر - با حروف 12 . برخی از مطالب را ترتیبی دیگر بده مثلا مطالب و یا مقالات سیاسی ، تاریخی ، ادبی و ... را در کنار و در قاب های کوچکتر بزار .خلاصه اینکه  حیف است - با زحمتی که میکشی - بیننده ی سایت تو خودش را یکمرتبه با ده ها مطلب خواندنی و جالب رو برو ببیند و نداند از کجا شروع کند . ابتکار بخرج بده که مثلا هر بار یک تم را مرکز ثقل آن شماره قرار دهی . امیدوارم نظری را که دادم بگذاری بحساب ارادتم به تو و [...] از یاد نرفتنیم و اینکه همه ی اینها پیشنهاد است و خلاصه خیلی مخلصم . علی   "

چه اش در جواب بايد بگويم ، به جز اينها - شايد :

... ادامه

 

وايا بر تو !

23 سپتامبر09

تو خود تمام ِ اين جهان ِ اسلامی ؛

- نماز را به تمامی به عربی می خوانی

بی آنکه حتی بدانی که در آن چه هست و گفته شده است

مردامردی هستی بی هيچ حرمت برای ِ زنان

و زنانه زنی هستی بی هيچ حرمت برای ِ خود

افتخارت هست به "اسلاميت"ات

( چه ات هست فخر به جهالت فروختن ؛

چه ات هست فخر به بلاهت فروختن ؟ ؛

خدايت گرهست

در خانه و مسجدت پنهان کن

جهانم را با اين هيچ نبود تاريک نساز!)

... ادامه

 

چشمم آب نمی خورد ! ...

منی که گاه چند نوشته در روز می نوشتم و در ساليان پيش - پيش از راه اندازی ِ سايت ِ "روزانه ها ..." مرحوم و سايت کنونی ِ "... در عظيم خلوت ِ من" - ، در چندين و چند سايت - با نام ِ حقيقی ِ خودم ، يا با نام های ِ مستعار ِ "ميمالف" ، "گيلک آذری" ، "فروغ دهکردی" و بياد ندارم چه نام های ديگر -، منتشر می شدند-، واز نامه های ِ خصوصی ِ مسئولان ِاين معروف ترين سايت های ِ ايرانی ، چنين برمی آمد که پُر خواننده ترين مطالب ِ سايت ِ شان بود و به همين علت در "بالا بالا" ها می آوردند -و به مدت زياد- ، مدتهاست که ديگر حال و روز ِ نوشتن ندارم ...

از خود نوشته ای نمی آورم - يا حداکثر نوشته های ِ قديمی ام را می آورم - ، اما سايت را به روز می کنم و خودفريبانه می گويم - و خودفريبانه به خودم می قبولانم که "چيزی" در شرف ِ وقوع است ! - ، که يعنی: درايران ِ زير ِ سُلطهء حيوانات ِ اسلامی ( ای خدای ِ ناداشته ام ! بخشنده باش که دارم به نجيب حيوانات توهين می کنم !) چشمم آب نمی خورد که از اين جهنم به در آئيم و به جهنم ِ ديگر - با رنگ ِ و روئی در ابتدا "خوشتر" و در سرآخر همينی که هست نرويم  ...

۱٣ شهريور ۱٣٨٨ -  ۴ سپتامبر ۲۰۰۹

... ادامه

 

چه وقيحند تمام ِ کسانی که از ابتدا (و حتی پيش) ، همه اش خيانت کردند - و هنوز هم می کنند .

يکشنبه 24 خرداد 88 / 14 ژوئن 09
 

چه ها که خطابمان نکردند - و چه ها که "بار ِ" مان نکردند ، در تمام ِ این سالها ، هربار که می گفتیم که شرکت در انتخابات ِ حکومت ِ فلاکت بار اسلامی ، فريبی بيش نيست و دادن ِ مشروعيت داخلی و بين المللی به رژیمی است که کوچکترين حقی برای انسانها - بطور کلی - ، و برای مردمش - به اخص - ، قائل نيست .
بی پرده بگويم : پايه های اين رژيم ِ وحشی و نابرخوردار-حتی-، از ذره ای از انسانيت ، به سهم خود و به نوع ِ خود ، چه کسانی و چه جرياناتی گذاشتند ؟ مگر نه آنکه؛ سران ِ مجاهدين ، فدائيان (انواع ِ هزار گونه شان ) ، توده ای ها ، انواع و اقسام مائوئيست ها و "سه جهانی" ها ، جبهه ملی (وتنها يک تن ِ شان - بی آنکه ، به قول ِ فرانسوی ها "فنجان ِ چاي"م باشد - ، شاپور بختیار ، تن به اين خواری نداد)، نهصت آزادی ، بنی صدر ها ، حزب دموکرات کردستان و...و...
تعدادی شان ، بعدها - اغلب دير و کمتر زود - ، از اين "جرگه" جداشدند و به راهی ديگر رفتند و تعدادی شان (جبهه ملی ، نهضت آزادی ، بخشی نه چندان ناچير از فدائيان ، به ويژه "اکثريت" - هردو جناح ِ "چپ" و "راست"-، انواع و اقسام ِ توده ای ها و... و... ) ، اگرچه - بفهمی نفهمی - ، امروزه خودرا در "اپوزيسيون" می دانند ، اما هميشه از "ملت شريف ِ ايران" خواسته اند که در انتخابات شرکت کنند و به "اصلاح طلبان" رای بدهند - که توگوئی ، باوجود اعتقاد به "ولايت مطلقه فقيه" می توان "اصلاح طلب" بود و شد !

... ادامه