xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

  

                  


شراره های مصری

حسن حسام


۱


آنک!
جهان وهرچه دراوهست
درپیچ وتاب حادثه
پیچان است
کاخ عتیقه درجبروتش
بابادرفته است
رعداست وبرق
درآسمان آبی خاور
پَرخاش پُرخروش صداها ست
بیداری بزرگ درراه است
ومردمان له شده
قد ، راست کرده اند
آواروحشت است که می ریزد
برجان خواجه تاشان
وکاخ کهنه می لرزد
رئیس زندانی ست
زندانی هزارتوی خودش
زندانی اربابان
وچاکران
زندانی جارچیان
زندانی زره پوشان
زندا نی کلاف درکلاف
سیم های خاردار
زندانی سردوشی های پراز ستاره
زندانی مدال های پیروزمند
زندانی شمش های طلا
وسربازان گرسنه
زندانی هزاران هزارمشت فروزان
برتاق لاجوردی اهرام

۲

دّیاری به خانه باز نمی گردد
حلبی آباد ها وچپرها
خانه ها وکپرها
به چون غاری تنها
بی یارمانده اند
وساکنین آن
دراقیا نوس خیابا ن ها
گم گشته اند

۳

پستان مادران گرسنه

به ناگها ن
پرشیرمی شود
وزانوان خسته شان
بالش نرم کودکان است
درخیا بان ها ی شورشی
خیا با ن ها ئی رنگا رنگ
رنگین به خون پرجم ها وشعارها
رنگین به خون لا له ها ولادن ها
رنگین به خون کبو تر ها
وقتی صفیرتیر
می رسد از راه

۴

امواج بی شماره گان
درصدای برهنه ی شان
میدان" تحریر" رابلعیده اند
وغول
غول نیست
مترسکی است معلق
درمیدان
ازبرای بازی کودکان
چشمان مارافسایش
وخنجرصدایش
مردارگشته است
میدان ها
با پرچم ها و دست ها
باغ بهارمی شوند
خیابا ن ها وگذ رها
درختزار
وشهر
جنگل می گردد

۵


میزهای چانه زنی
متروک مانده اند
وهیا بانگ آزادی
نمارخا نه ها وغسا ل خا نه هارا
دورمی زند
تا درمیدان ها ی آزادی
با شادی
کف زنان وقیّه کشان
به رقص درآید
آهای.....
دستی که طناب توطئه را
می با فی
بشکن!
وخنجری که صیغل می خوری
تا بر گلوی نارک کبوتر بنشینی
نا کارشو!
این جا
قیامتی ست عاشقی
وعاشقان
دامن ازشادی پرکرده اند
آه
ترسم که باد توطئه برخیزد
وخنجری به پشت بنشیند
ترسم که ....
 

22/خرداد89-11فوریه2011

 

برای مردمان اعماق
حسن حسام

السلام
                    انقلاب یاسمن
                              السلام!



غرق شعله های آ تش است
بوعزیزتونسی

خانه دلش خراب گشته است
بوعزیزتونسی

دادخواه بی صداست
بوعزیز تونسی
تاصداشود
صدای بی صدای او

ازتنش چوهیمه
آتشی به پای کرده است

بوعزیزتونسی
بغض درگلووبسته ره

خسته است واعترا ض می کند

بوعزیزتونسی
شعله می کشد دل جوان او

باغ آرزوی اودرآتش است

*

خسته گان
گرسنه گان
ودست بسته گان
تک تک اند
بی شماره اند

این صدای مردمان بی صداست
بوعزیزتونسی

غرق شعله های آتش است
بوعزیزتونسی

در شرارهیمه ای که تافته ست

عشق رابه کینه بافته ست
بوعزیزتونسی

چرخ می شوند
برده گان
اززمین واززمان

سفره های خالی ونگا ه های منتظر

کینه زارگشته است
بوعزیزتونسی

*

همدلان بی شماره اش

مردمان بی صدا
مردمان تلخ

شعله می شوند
شعله می شوند
شعله می شوند

شعله ها بهم رسیده
بی کرانه اند

برزمین وبرزمانه
آتش است
آتش است
آتش است
می دوند شعله ها

می دوند
می دوند
می دوند

تابه اردن ویمن

تا بهاریاسمن

تا به مصریخ زده

که شعله ی شراره اش
شواله می کشد به تاق آسما ن

زخاورمیا نه تا شمال آفریقا

مثل بویزید تونسی
غرقه درشراره های آتش است

آتش از هزارسوی می وزد

هرکجا که کار
نان نمی شود
وخانه سردمی شود

هرکجا که نان
درنگاه کودکان

دوردست وبی نشانه است

مثل قصه ها
فسانه است

*

غرق شعله های آتش است
بوعزیزتونسی

توپ وتانگ وتیر
وعده های کم نظیر

هم حریف شعله های بی کران نمی شود

شعله ها
سلاح می شوند

درهرای بیشماره گان

کاخ سروران در آتش است

انقلاب یاسمین
روی شانه ها نشسته است

زین بهاردرغباربی قرار

شاخه های خشک
غنچه بسته اند

*

ای عزیز
ای عزیزتونسی

بگو
بگو
بگو
بگو

درمیانه ی تگرگ وبادوتوطئه

این بهاردرغبار

ما ندگارمی شود

وغنچه ها به عشوه باز؟

یاچو انقلاب سر بریدمان
به ناگهان

در لباس میش سربه راه
می رسد زراه

گرگ پیرراهزن

می درد
می برد
می خورد

هرچه راکه زندگی ست

هرچه راکه شعروشوروآرزوست

السلا م

یاسمن انقلاب

السلام !

27- ژانویه 2011

*محمدبو عزیزی ،26 ساله وفارغ التحصیل بیکار تونسی، دراعتراض به تعرض پلیس به بساط بی مجوز سبزی فروشی اش؛ با ریختن نفت خودرا آتش زد. جمعه 28 دسا مبر 2011 به شهر سیدی بویزیدتونس
 

بالای صفحه