xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr           

                                               

              

تا به ابد وابسته خواهيم ماند؟  ...

 

گفتند که مشروطيت را انگليسی ها به راه انداختند برضد روس ها  و روس ها با "علم" کردن "محمدعلي شاه" ، سعی کردند که جای ِ پای ِ از دست داده خودشان را  - به طور موقت- ،بنشانند ... و آنان و اينان ، اين ها کردند و آن ها ...

گفتند که زضا ميرپنج را انگليسی ها آوردند ... و بردند و فرزنذ او (محمد رضا) را به جايش نشاندند و با آمريکائيها ، دوباره ماتحت اش را برتخت سلطنت نشاندند ...

گفتند که آمريکائی ها - اين "ناجيان "ِ دو جنگ ِ جهانی - ، جا خوش کردند به جای ِ انگليسی ها و مصدق را به زير کشيدند ...

گفتند - نه چندان زياد و بسيار کم - ، که مصدق  ، با تنفرش از انگليسها ، شيفتهء (چرا نگويم که ابلهانه - -همچون بسياری از آزاديخواهان ِ آنزمان ) آمريکائی های "آزاديبخش" بود و خام سرانه می پنداشت که اينها شر ِ انگليسی ها از سر ِ ايران برخواهند برداشت و حساب ِ سپرده ای برای آنها باز کرده بود تا بی نهايت ... و اين "ناقلا"ها، سرش را به زير آب کردند ...

گفتند - نه به اندازهء کافی - ، که بزرگمرد ِ تاريخ ِ ايران - مصدق - ، چه دير - وه ! که چه دير -، به اشتباهش پی برد و چه خاضعانه به آن اعتراف کرد...

گفتند که زمانيکه "محمد رضا" شروع به "عرعر" کرد و انتقاد از اربابانش و خرفتی که بود نفهميد که "آورنده گانش" ، "برانداشته گانش" خواهند بود و احمقی تا به نهايتی که بود ، پوک مغزانه ، خواست که به "غرب" درس های ِ ابلهانهء شاهنشاهی بدهد ، تخت ِ شاهی اش را ، به يکباره، ويران ساختند و الاغی - و الاغانی - به جايش نشاندند که حتی عرعرهای ِ مخالفت خوانی شان به نفع ِ شان است ...

تمام ِ اين "گفتند" ها و بسياری ديگر می توانند با "واقعيت" ها منطبق باشند - ويا نباشند. اما در تمام ِ اين "گفتند" ها آنچه که به چشم می خورد ، سترون بودن يک ملتی - با فلک زده شده گان ِ "روشنفکران" اش - ، که تمام گناهان را به گردن ِ "خارجی" ها می اندازند و هيچ از ياختگی ِ خودشان نمی گويند ...

ايرانيان - چه "رهبران ِ" سياسی اش ، چه "روشنفکرانش" و چه "مردم ِ کوچه و بازار" ش - ، از قرنهای ِ پيش ، عادت کرده اند که به خود متکی نباشند و - يا از روی ِ "خودخواری" و يا به خاطر ِ قدرت طلبی و مال اندوزی  و ... - ، عامل ِ تمام ِ بدبختی هايشانرا "خارجی ها"  و يا آنکه "نجات ِ" شانرا در خود چسباندن به "ديگران ِ قدرتمدار" بدانند ...

... و فراموش می کنند که اگر اينچنين خودرا "ذليل" ، "بی اراده" و اين چنين " دائی جان ناپلئون ِ پفيوز !" نبوديم و يا اينچنين خودخواه ، بدنبال ِ مال اندوزی - بهر طريق - ، قدرت طلب و ...  نبوديم ، وضع ِ ما اين نبود که هست ...

... " خارجی ها" اگر مفلوکان ، بی هيچ باور به خود داشته گان ، نوکران ِ پرجيره و مواجب و ... نداشته باشند ، قادر نخواهند شد ، که اينچنين ، دست برهمه چيز در يک مملکت داشته باشند - حتی اگر همهء نيروها و اسلحه های ِ جهان را داشته باشد : اگر کرمی در دل و روده هايمان نباشد ، کجا انواع و اقسام بيماری ها و مردن ها ؟! ...

... تنها يک نمونه کافيست برای ِ رساندن ِ مقصود : آمريکا با تمام نيروهای ِ عظيمش ، با تمام ِ سلاحهای ِ مهيب و مخربش و کشتارهای ِ وحشيانه ء عظيمش ، نتوانست در "ويتنام" (در دفاع از رژيم ِ کنونيش برنخاسته ام ) پيروز شود - بگذريم که تنها مقاومت های ِ قهرمانانهء مردمش موثر نبود ( اعتراضات ِ ضد جنگ در درون ِ آمريکا و اروپا ، کمک های ِ "بي دريغ" دولت های "برادر ِ سوسياليستی" - نظير چين و شوروی و ديگر "برادران" هم نقش داشتند ) ...

می دانم که "زياده روی" خواهد بود از جانب ِ من که "هر انسان بايد رهبر ِ خود باشد " و بيهوده - و پابرهنه - ، به دنبال ِ خمينی ها ، کيانوری ها ، نگهدارها ، رجوی ها ، نيم پهلوی ها و ... و ... و "يا حسين ، ميرحسين" ها ندود و تکيه برخودش کند و مردمش و نه به "جارجکی ها" ! ...