-
علی جان
! (پيش از اين ، در نامه ای خصوصی ، برايت گفتم که چرا دوستان را "جان"
خطاب می کنم ) هرچه که در اين پيام آورده ای ، عين ِ حقيقت (فراتر از
"واقعيت") است و من بايد احمق ترين ِ احمقان ِ دنيا باشم که منکرشان
شوم ! پس، جانا ! بدان که ذره ای به دل نخواهم- و نتوانم - گيرم ؛ مگر نه
آنکه توها و من ها سعی ِ مان ، هميشه ، براين بود که حقايق را ببينيم و
بازگوی ِ شان کنيم و هرگز لرزه برتن ِ مان نرود از چه ها که ديگران خواهند
گفت! توها و من ها هرگز فرانگرفته ايم که "نان به نرخ ِ روز" بخوريم -
فراموش که نکرده ای ؟ جانا ! ما هميشه در "خدمت" بوديم و هرگز نخواستيم که
"گُهکی" (اينرا تنها برای ِ خودم می گويم) شويم و ، هم تو ميدانی وهم من ِ
نابخرد ، که می توانستيم ...
-
علی جان
! من هنوز -و عليرغم ِ همه چيز، به گونه و به وسع ِ ناچيزم، به
"خدمتکاری" ادامه ميدهم(نمونه اش همين"تارنما").دردی دارم ، که به قول ِ
شاملو ، "مشترک" است و تا نفسم هست مشترک باقی خواهد ماند ...
-
علی جان ! اين تنها تو نيستی که چنين ايراداتی بجا از من گرفته ای ،
ديگرانی ( نه "خروار"ها - و "خروارها"ئی با تشکر از من ، به خاطر ِ "تلاش
های شبانه روز" يم برای گسترش ِ ادب و فرهنگ ايران ، که عين ِ واقعيت است )
کرده اند و حتی کسانی گستاخانه (شايد همفکر با تو) ، پيشنهاد کرده اند که
نام سايت را به جای ِ "... در عظيم خلوت ِ من " ( حتما می دانی که اين نام
را از يکی از اشعاری از "او"ئی که می شناسی گرفته ام ) ، بگذارم "... در
عظيم شلوغ بازی" ...
-
علی جان
! چقدر دلم می خواهد که جيبی گشادی - بدون ِ گدائی - ، داشته باشم و به
افرادی بدهم که برايم سايتی ، با معيارهای ِ امروزه روز و راحت به يافت
مطالب ِ درخواستی ، بسازند . علی جان ! باعث نشو که اشک بريزم و بگويم چنين
امکانی ندارم !...
-
علی جان
! می دانی که تنهاترين ِ تنهايانم -همچون "او"ئی که می شناختی ؛ نه کسی را
می بينم و نه کس به ديدنم می آيد ! خيال نمی کنی که در اين پنجاه و
هشتادسالگی ام دارم کم کم "عقل"م را می خورم و مرا کجا ، بی ياری ِ احدی ،
دست يافتن به دانسته های رايانه ای و تارعنکبوتی ؟! "گاو"م در اين دنياها و
"خرانه" هرچه که در "چنته" دارم بر "طبق اخلاص" می ريزم ...
-
علی جان
! من يکی از کسانی هستم که به سخت ترين وجهی اعتقاد دارم که "شکل" و
"محتوی" در رابطهء تنگاتنگ اند ، اما چه کنم بی بصاعتم در "شکل" دادن و اما
چه رفته است برشمايان که قادر به ديدن ِ "محتوی" نيستيد ؟ ؛
-
علی جان
! نگاه کن ! خوب نگاه کن و چشم و گوش ات را باز کن (چون در اين سايت ، هم
خواندنی هست و هم شنيدنی و هم ديدنی) ، اين سايت ، تنها سايتی است که می
شود آنرا "دائره المعارف اينترنتی" ناميد - مقلد هيچ کس نيست ، که مبتکر
است ؛ رجوع کن به "گوگل" ، برای هر واژه، هر نام ، هر کتاب ، هر نشريه ، هر
آوا ، هر نما و... و... خواهی رسيد به "... خلوت" ...
-
علی جان
! می دانی که در اين سايت ، تا به امروز : 2872 پرونده و 56715 مطلب ِ قابل
ِ خواندن و ديدن آمده است ؟ می دانی اين به چه معناست ؟ هزازان هزاران ساعت
و روزها و هفته ها و ماهها و سالها کار ِ شبانه روزی ...
-
علی جان
! اين سايت برای ِ تنبلان و راحت لقمه خوران نيست ؛ تهيه کننده اش زحمت های
بسيار کشيده است و جوينده اش ، لااقل ، کمی به خود زحمت بدهد ....
-
علی جان
! من هرچه در توان و وسع و شعورم هست ، کرده ام و می کتم و به احدی بدهکار
نيستم و احدی را حق ِ طلبکاری نيست ؛ همينست که هست :
"ميخوای بردار ،
ميخوای نردار" و
"گرتو بهتر می زنی ، بستان بزن !"