در عظيم خلوت من               در عظيم خلوت من / هيچ غير از شکوه خلوت نيست ... ـ فريدون ايل بيگی            به سراغ من اگر می آئيد / نرم و آهسته بيائيد / مباد که ترک بردارد / چينی نازک تنهائی من

                                     

                     

پنجشنبه 3 خرداد 86 / 24 مه 07

دست های آلوده !

مدتيست که اين " نامه " به روز نشد . به " ددر " نرفته بودم   ( نگاه کنيد به " دری وریِ ... " دوشنبه 14 اسفند85 / 5 مارس 07) .پس  چرا ؟ :

1-   گرفتاری هایِ روزمرهء زندگی ، هرآنچه که از " دل و دماغ " در من باقی مانده بود را گرفته بودند ؛ حال و حوصلهء هيچ چيز را نداشتم - حال و حوصلهء خودم را هم نداشتم ...

2-  اين گرفتاری ها ، " انترنت " ( به لسانِ فرانسوی و " اينترنت "  به  بلغورِ ِ انگليسی / آمريکائی ) را هم از من گرفته بودند ...

3- ... با اينهمه ، به تمامی بی کار و بی بار و بيعار نبودم : به " خانه تکانیِ " بزرگ برایِ کم کردن بارِِ صفحاتِ "روزانه ها ... " پرداختم  تا دسترسی به آنها برای ِ کسانی ( به ويژه برایِ  مقيمانِ ايران -  که بيش از 50 درصد خواننده گانند و فاقدِ امکاناتِ خارجه نشينان  و )  ADSL  ندارند ، آسان تر شود  - و اگرچه ممکنست که  موفق  نشده باشم ، اما " جانِ خودم را کندم " .

کفتم " ممکنست ( و بايد اضافه می کردم : حتما ) موفق نشده ام ، از اينرو که - پيش از اينهم گفته ام- ، که نه تنها خبرهء " دنيایِ انترنت  " نيستم ، که بل ، حتی ، کم ترين ها از آن می دانم و هرآنچه می دانم - بی ياریِ هيچ کس-، با کوفتن های برسرم و در تنهائی ياد گرفتم ؛ يعنی که در تنهائی ام ، هم ناگزير بودم  تنهائی را تجربه کنم ، و قوز بالایِ قوز ، انترنت را هم ...

و اين ( پرداختن به فُرم و شکل  )  وقتم را بسيار می گيرد و مانعِ آن می شود که به اصل ( مُحتوی ) بپردازم. اماگريز از اين نيست - چرا که اعتقادِ راسخ براين دارم که فُرم و محتوی در رابطهء تنگاتنگند و تن زدن از "آن" ، "اين" ديگری را ( اگر  بی رنگ و رو و بو نسازد ، لااقل ) کم رنگ و بو می نمايد : شما اگر پُر مُحتوی ترين نوشته ها را بنويسيد ، اما بد تايپ شده باشد و صحافی و صفحه آرائيش به گونه ای باشد که خواننده را دلزده کند ، کششِ چندانی برایِ خواندنش نيست و بعکس ، بهترين نوعِ نمايش ( فُرم ) را داشته باشد و خالی از "حرفی برایِ گفتن " ( مُحتوی ) ، چه سود از خواندنش ؟! بهترين نوشته آنست که هم " کلام " داشته باشد و هم " جمال " .

آنچه که در نشرياتِ بسياری از - و خوشا که نه همهء - تشکيلاتِ سياسی ( از " چپ " ترين تا " راست " ترين - به ويژه " چپی " ها ) به وفور به چشم می خورد ، همين " لااباگری " در فُرم است - بگذريم از اينکه چندان انديشه و " نورافشانی " درآنها هم نيست و " افشاندند "  -  به مُفتضح ترين شکل - ، خُزعبلات  و  به ويرانه ترين وجهی ويرانه گر ...

انسان زاده شده است که از بهترين و زيباترين ها بهره برد و دهد ونه آنکه رياضت دهنده باشد و خواری کُن! و به يکباره بايد به " خلا " ريخت مزخرفاتِ شاه و شيخان ( و دنباله رونده گان چپ و راستِ شان ) را ؛ يکی (شاه ) مُنادیِ " ثروت " است ( تنها برایِ خود ) و ديگری ( شيخ ) ، فروشندهء " فقر و رياضت " (تنها برایِ ديگران ) . کمال در يگانه گی کلام است و جمال ؛  کمال در تقسيم کردن ثروت است و نه در هزار تکه کردنِ فقر و بر بُعدش افزودن  ؛  کمال در دادن است و گرفتن و نه همه چيز دادن و هيچ نگرفتن و نه در همه چيز گرفتن و هيچ ندادن ...

... " انسان/خدا " يانی - که شمائيد ، که مائيم - ، " جُربُزه " ای بايد برایِ سو دادنِ جهان به زيبائی ، به نعمت ، به " بِه- تغييری " :

" بتازيد ، بتازيد که چالاک سواريد

بتازيد ، بتازيد که خوبانِ جهانيد "

( مولانا )

تمام کنم حرافی هارا : گفتم که خواهانِ به يکپاره گی ِ فُرم و محتوايم و بهتر از هرکس می دانم که هميشه موفق نيستم ، با اينهمه تلاشم را می کنم و  گمان نمی کنم  -  اما ، اگر ،  شايد - دستهایِ آلوده داشته باشم ،  شُسته از همه چيز هم نيستند :

  ( " بِه دستهایِ آلوده ، تا دستهایِ شُسته از همه چيز ! " ( ژان پُل سارتر  )

[اين ترجمهء منست از اين گفتهء سارتر . ترجمهء ديگری هم وجود دارد : " آلوده تر از دستهایِ آلوده ، دستهایِ شسته از همه چيز است . ]