|
گشاده نامه ای « توهين » آميز به « فرخ نگهدار » |
- آره خودشه ، فرخ نگهدار ... ( حقيرامردی به تمامی حقير در مقابلم يافتم ) نگاهش کردم مستقيم در چشمانِ دريده و پُروقاحت اش که زُل زنانه زُل می زد ( تو گوئی فرزندِ خلف ِ کيانوری و کامبخش ) . منتظر بودم که سر به زير کندو شرمگنانه - حتی بی هيچ کلامی - عذرخواهی کند : - " آری خود منجلابی بودم و بسياران را به منجلاب کشاندم ؛ آری وقيح ترينِ وقيحان بودم . " حاشا ! حاشا ! پُر روتر و پُرتکبرتر ازآن بود که ... و اين ناکس ترينِ ناکس ها هنوز خود را « کس » می داند و يا کسانی چون او نوشته هايش را می « پراکن » اند و می شود يکی از رهبرانِ « اتحادِ جمهوری خواهان » ؛ چه حقيرند آنان و چه شايستهء شان اين « رهبر » ! 9 دی 85 / 30 دسامبر 06 |