xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
با آلوده دستانِ خود خواسته ... |
چرا باورم نکرديد وقتی که در سالِ 56- يکسال پيش از بختک شدنِ اينها که هنوز ( دردا ، دردا ! ) هستند - ، گفتم : نه تنها ناجی نيستند که به قعرترين قعر بُرانند !
چرا باورم نکرديد ؟
خوانده بودم از زباله نويسی هايشان می دانستم از چه قُماشی هستند می دانستم که اگر « جايگُزينی » را می خواهند نه « خوب » را به جایِ « بد » که بد و بد و بدترين ها را به جای ِ بد می خواهند .
چرا باورم نکرديد ؟
می دانم می دانم « دم و دستگاهی » نداشتم مستقل از تمام ِ سازمان ها بودم ( کو گوشِ شنوا بی سازمانی بودنها ! ) نامی از من در هيچ کجا ( مگر به مستعار ) نمی آمد حرفی از من در هيچ کجا نبود ؛ از تنهاترين تنهايانم - حتی اگر - عربده کشيدم کو گوشِ شنوا - به جز خودم !
باشد و باشد اما حالا چرا ؟ دو سه چهار نفری نوشته هايم را خوانده اند فريادهايم را شنيده اند حالا چرا باورم ندارند که از اين بدترين ِ بدترين ها هيچ مُعجز خواستن نتوان !
حالا چرا ؟ چرا ؟ چون « سجده » به عقايدتان نمی برم ؟ چرا ؟ چون از شمايان انتقاد می کنم ؟ چرا ؟ چون به يادِتان می آورم که چه کرديد ؟ چه گفتيد ؟ - از بدترين ها ( بی آنکه حتی يک لحظه به خود بگوئيد که اشتباه کرديم و پوزش خواهی لازم ! ) چرا ؟ چون وجدانِ ديری به دور انداخته ِ تان را می آزارم ؟ چرا ؟ چون آينه در مقابلِ تان می گذارم و خودر را – چه ابله و چه زشت ! در آن می بينيد ؟
من اگر دستهايم « آلوده » نيست نه از آنروست که : به « آلوده گی » تن نزدم تنها از آنروست ( که چون شمايان ) : آلوده گی را مظهر ِ خود بزرگ بينی نيافتم ! 3 خرداد 84 / 24 مه 05 |