|
ديگرانی خود را « ديگر » خوان ! |
1 / س ... ل ... ا ... م ! يکی گفت : س ... ل... ا... م ! و من گفتم : صدها و هزاران سلام ! يکی گفت : بدرود ! و من گفتم : هرگز ! يکی پرسيد : « خايه در تنبان داری ؟ » و من جواب دادم : - دارم ، اما برایِ چه ؟ برایِ چون ديگران شدن ؟ برایِ تحملِ خواری ؟ برایِ خودنمائی ؟ تنها برایِ « اين » در « آن » کردن ؟ و محبت ندادن ؟ نه و نه ! ندارم ! من - هرآنچه را که کم يا بيش دارم - ، تنها و تنها با محبت می توانم بدهم ؛ و نه به زور و تزوير و نه آنکه بگويند : - خايهء تحملِ خواری را دارد !
2/ ريا جوانيم را بی ديگران گذراندم و نشناختم ( انگار دارم غيب می گويم ! ) ريا را و پيريم را دارم سر می کنم باديگران و ريا ست که تاب و توانم را دارد و دارد می گيرد !
3 / « انسانِ اجتماعی » خود را « انسانِ اجتماعی » می دانند و در روابطِ شخصیِ شان حيوانگرند « اجتماعی » اند ؟ - که حيوانگريِ شان بيش از انسانيت !
4 / سفر « سفر آدم را پخته می کند » آدم را از ديگرانی - که تمامِ دروغ اند - ، دور می کند و سفر آدم را به آدميت می رساند ؛ - و بدور می کند از ناپاکی و ناپاکان .
5 / اينی من - شايد - نه آنم که می نمايانم ؛ و تو اما آنی که می نمايانی ؟
6 / خود بودن باشيم و بنمايانيم آنی که هستيم - و نه آنی که « خواهيم » بنمايانيم ؛ خود بودن - اگرچه سخت ترين است - ، اما ، تنها نشانه ايست از آدميت .
7 / دروغ دروغ - اگرچه ويرانگر ديگرانست - ، اما دروغ ويرانگرِ خود نيز هست .
8 / شهامت شهامت بايد داشت و گفت - بی ريا - ، هرآنچه که در دلِ تنگ است - بی زخمی به ديگران .
9 / تزوير تزوير نشانی ست از « انسانی » که به راست گوئی عادت نکرده است .
10 / جرات جرات ، نه خراب کردنست ؛ - که سازندگی ست .
11 / پشيمانی پشيمانی ، نه گفتنِ : - ديگر نخواهم کرد ! که گفتنِ : - زجر ديگر نخواهم داد ؛ و تمامِ زجرهایِ دنيا برمن باد !
12 / دوست داشتن دوست داشتن نه به « گفتن » است ؛ - که به « داشتن » است . 24 ژوئيه 04 |