xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

                                                                                                                              

                       

سرگيجه هاي ِ اينترنتی من    ( هم از مجاهدين ديروز وهم از جداشده گان امروز ! )

 

درمورد ِ سايتهاي ايراني : به تعدادي شان هر روزه سر مي زنم و تعدادي را از طريق ِ همين " سرزده " هاي روزانه ، مي يابم يا "کشف " مي کنم . از جمله " کشفيات ِ " اخيرم ، 4 ـ 5 " تارنمائي " ست که تنها از يک و يک چيز مي گويند ( انگار که هيچ مسئلهء ديگري در دنيا وجو ندارد ) : " تروريسم و مجاهدين " . و هم " پيوند " ( لينک ِ) شان ، تقريبا ، خودشان هستند . نام مي برم : " نگاه نو " ، " ديده بان " ، " ايران پارس " ، " سپيده " ، " ايران اينترلينک " ، " مهديس "و ...

... وهمه شان ، به نوعي ، خود را " جمعي از جداشده گان ِ مجاهدين " مي دانند . بي آنکه از ياد ببريم که " ارگان ِ " رسمي و سراسري اي از " جداشده گان " وجود دارد که نامش " ايرانِ آينده " است وهمه از آن تغذيه مي کنند .

فعلا " ايرانِ آينده " را ، که مدتها همکاري ِ يکجانبه با انها دارم ( يعني مطلب مي فرستم و آنها منتشر مي کنند ـ همين وخيلي هم ممنون ! که يکبار همکاري را قطع کردم و اين بار براي ِ هميشه ) ، کنار مي گذارم که " داده " ها ندارم . اما در مورد " آنها "ي ديگر بگويم :

اگر " خط " از جمهوري ِ اسلامي ( وزارت ِ اطلاعات ؟ ) ، نمي گيرند ، اما کاملا در خط ِ آنند  ( از الف تا ی ) ؛

نويسندگان ِ اين " جمع 4/5 " و " ايران آينده " ، تقريبا ، هميشه " يکي " اند : عليرضا نوريزاده ، مهدي خانبابا تهراني ، نادره افشاري ، مهدي خوشحال ، محمدرضا اسکندري ، طاهره خرمي ، اردشير پرهيزکاري ، مريم خوش نويس ، هادي شمس حائري ، فرهاد جواهري يار ، رضا اسدي ، محمدحسين سبحاني ، کريم حقي و ... ومتاسفانه ـ يعني با تاسف بسيار ، بسيار ـ چند نوشته اي از خودم را ، بي آنکه خود باخبر باشم ، در آنها يافتم  ( به قاعده ، آدم بايد خوشحال شود که نوشته اش در جائي منتشر شود ، اما من نشدم واگر اين نوشته را مي خوانند ، عاجزانه از آنها مي خواهم که نوشته هايم را ديگر ، يعني هرگز ، نيآورند : با سپاس ! ) . اما در مورد ديگر نويسندگان :

گفتگويِ تلفني با چند تائي شان داشتم . پيشاپيش بگويم که نه من ميتوانم به آنها خط بدهم و نه آنها به من . هريک به راه ِ خودمان مي رويم و اگر بتوانيم دو خط ِ موازي را به هم نزديک کنيم ، چه بهتر ...

بهر حال ، اين " چند تا " به من گفتند که آنها هم ناخشنودند ( و گمان ندارم که از روز ِ اول ناخشنود بودند )  از منتشر شدن ِ نوشته هايشان در اين سايت ها و حتي  اعتراض " رسمي " کرده اند و بي هُوده ...

با اينان بگويم که : حتما اصرار ِ تان باندازهء کافي مصرانه نبود ... به مدتهاي ِ مديد خوشحال بوديد که نوشته هاي ِ تان در آنها در مي آمد ... واز همه مهمتر :

بارها گفته ام ونوشته ام که شما جدا شده گان در يک خط و ربط نيستيد ؛ در ميان ِ شما همه طيف هست ، حتي وابسته گان به رژيم !

سازمانهاي ِ جهنمي ِ اطلاعاتي رژيم ، نه تنها از شما ، که حتي خبردارند از کوچکترين " اسرار ِ " ديگر مخالفين ـ و سازمان ِ جهنمي ِ اطلاعاتي ِ مجاهدين هم به هم چنين ! يعني چه ؟ ...

يعني ، شما چداشده گاني که خودرا وابسته به رژيم نمي دانيد ، از ابتداترين وظيفه هايتان است ، بي ترس از " سوء استفادهء " رژيم يا مجاهدين ، بگوئيد تمام ِ حقايقي از کساني از شماها که با رژيم همکاري مي کنند تا ما بدانيم تکليف ِ مانرا .

23 مرداد 82

به پيوست بيآورم دو ( سه ؟ ) نمونه ( نوشته ) از دنيايِ " پر آشوب ِ" جداشده گان و بويژه پيوست 2 ، هيچ نيست به جز از فحاشي نويسي هاي مجاهديني ( قضاوت برمحتوي نمي توانم بکنم ـ که هيچ آگاه از آن نيستم ) .

پيوست 1 :

جوابي  به رهبر مخفي مجاهدين و تـعدادي از اعضاي جدا شده مجاهدين که همه چيز را سياه و سفيد بررسي و تحليل ميکنند.

طي چند هفته گذشته جهان شاهد شکست مفتضحانه سازماني بود که بجز خيانت و دروغگوئي و جاسوس پروري کار ديگري براي مردم ستمديده و در بندمان نکرد و نميکند.  با دستگيري رئيس جمهور انتصابي شوراي ملي رجوي  بار ديگر چهره واقعي و پنهان اين فرقه مذهبي بهتر شناسانده  شد. فرقه اي که  براي رسيدن به قدرت و رساندن بقول خودشان "مهر تابان" به ايران عملا فتواي جهاد و خودسوزي ميدهد. با نگاهي به سايت جبهه همبستگي و با ذره اي درايت و تيزهوشي به عمق دجاليت و عوام فريبي اين فرقه پي ميبريد.

توجه کنيد سايت جبهه همبستگي : آزادي رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران به هر قيمت و با هر بها. شهيد" ندا حسني" گلي فروزان از باغستان ازادي مريم. و...

سازمان مجاهدين از طرفي فتواي اتمام خودسوزي را صادر ميکند و از طرفي آزادي مريم را با هر بها و قيمت  ميخواهد بپردازد. اگر به سايت جبهه همبستگي نظري بيافکنيد با ديدن تصاوير انسانهائي که خود را به آتش ميکشند مواجه ميشويد. بي شک از خود خواهيد پرسيد چرا، چرا؟ بعضي ها نفت و بنزين را ميخرند و کبريت را هم ميدهند و خود تماشاچي سوختن نسلي ميشوند که جرمشان آزادي خواهي و حق طلبي بود. نسلي که قرباني سياستهاي غلط حاکمان جمهوري اسلامي و فرقه رجوي شد. نسلي که بخيال خود براي رهائي و آزادي ملتي در بند بپا خواسته بود. زماني که به سازمان مجاهدين پيوستيم هرگز فکر نميکرديم که رجوي روزي اين  سازمان را به يک فرقه مذهبي و استبدادي مبدل سازد و تنها هدفش نابود کردن استعداهاي بشري و رسيدن به قدرت باشد.  زماني که براي احقاق حقوق مردممان به زندان رفتيم و شکنجه شديم،  نميدانستيم که در جنايات و خيانتهاي رجوي به مردم ايران شريک خواهيم شد.  به خيال خود براي رهاندن مردممان از چنگال استبداد ديني مبارزه ميکرديم اما نميدانستيم که در چنگال فرقه اي گرفتار آمده ايم که جزء دروغگوئي وخيانت و جاسوس پروري  چيز ديگري در چنته ندارد. اما بمحض بيدار شدن از خواب غفلت صف خود را از صف تمامي نامردان و دروغگويان و جاسوسان جدا نموده و به گناه بزرگ خود در قبال مردم ايران نيز واقف و آگاه ميباشيم. از بدو جدائيمان از سازمان مجاهدين  طي 10 سال زندگي در يک کشور بيگانه نشان داده ايم  که ما کيستيم و در چه صفي هستيم.

طي روزههاي گذشته مقالاتي در رابطه ما در سايت مجاهدين و سايتهاي وابسته به رژيم جمهوري اسلامي و برخي از جداشدگان از سازمان مجاهدين که متاسفانه در اثر تحريکات و ضديت کور با مجاهدين به شغل زشت جاسوسي گمارده شده اند بوديم. مقالاتي بنام آقاي فرشيد ابراهيمي و برهان وکيلي در سايتهاي سپيده و نگاه نو و جبهه همبستگي در مورد ما عاري از تاثير پذيري از فرهنگ و ادبيات سازمان مجاهدين رجوي و حاکمان رژيم جمهوري اسلامي نبود . هدف از نوشتن  نه پاسخگوئي به اين افراد است و نه نقد اين افراد. زيرا افرادي بنام فرشيد ابراهيمي و برهان وکيلي اساسا وجود خارجي ندارند و ساخته و پرداخته ذهن افرادي هسنتد که در ضديت مطلق و کورکورانه با مجاهدين  به جاسوسي و خودفروشي پناه آورده اند.  ابتدا بايستي بگوئيم که از درج مقالاتي اين چنيني نه تنها ناراحت نيستيم بلکه فوق العاده خوشحال هم هستيم. زيرا افراد با  تبادلات فکريشان و چالشهايشان بهتر شناخته ميشوند. مهمتر از اين اذعان به  واقعيت تلخي است که گريبانگير مردم و فرهنگ ماست و آنهم  اينست که جوي سالم براي تبادل نظر فکري و دخالت مستقيم افراد  در گفتگوها وجود ندارد. و درج چنين مقالاتي را به فال نيک ميگيريم و نشانه اي از آغاز تبادلات فکري ميدانيم اما اميدواريم که در آينده با دلايل منطقي و با فاکت و نمونه هاي واقعي بياييد.  لذا ما عکس العمل اقايان فرضي "ابراهيمي و توکلي" را به فال نيک گرفته و اميدواريم که در آينده جرات و شهامت آنر ا پيدا کنند که با اسم و رسم واقعي و در يک جوسالم و منطقي ما را به چالش به طلبند

گرچه ميدانيم که اين افراد وجود خارجي ندارند ولي وظيفه انساني و مليمان حکم ميکند تا چند نکته را جهت آگاهي خوانندگان عزيز و در حقيقت در راستاي  شناساندن ايدئولوژي فرقه رجوي و  چهره افرادي که بزعم خود لباس خيانت را از تن بدر کرده و به خيانت خود نيز واقفند بيان نمائيم. در حقيقت سوال ما خطاب به آندسته از انسانهائي است که ضديت مطلق با مجاهدين چشم و گوششان را کور و کر نکرده و لباس خيانت را با لباس جاسوسي معامله نکرده اند.

1- رژيم جمهوري اسلامي ما را متهم به دشمني باخدا و خلق وقران ميکند. زندان رفته، شکنجه شده و آواره و تبعيدي هم که هستيم.   

2- سازمان مجاهدين خلق ما را متهم به جاسوسي براي رژيم جمهوري اسلامي ميکند.

3- برخي جداشدگان از سازمان مجاهدين هم ما را متهم به داشتن افکار رجويسم و خيانت ميکنند.

آن يار کز او گشت سر دار بلند        جرمش اين بود که اسرار هويدا ميکرد.

در حقيقت ما هم مخالف سياستهاي رژيم جمهوري اسلامي هستيم و همگام با مردم ايران خواهان برگزاري انتخابات و رفراندم هستيم.

ما سازمان مجاهدين خلق را يک سازمان تروريستي ويک  فرقه مذهبي و جاسوس پرور ميدانيم.

ما مخالف هرگونه جاسوسي و خيانت از طرف برخي از جداشدگان سازمان مجاهدين به خاطر ضديت کور با مجاهدين هستيم.

ما به هيچ دسته و گروهي وابستگي فکري و تشکيلاتي نداشته و نداريم و چاپ مطالب و سخنرانيهاي ما در سايتي و يا نشريه اي و يا نشستن در کنار افراد و يا افرادي دال بر همکاري و همفکري ما نبوده و نيست.  

ما به اصل آزادي و رعايت حقوق بشر برا ي همگان حتي دشمنانمان اعتقاد داريم.

4- اساسا تشکلي بنام اعضاي جدا شده وجود ندارد و افرادي که بدون ذکر اسم از اين واژه استفاده ميکنند تنها هدفشان گران فروشي به رژيم جمهوري اسلامي است. 

ما افتخار ميکنيم که از مخالفان سر سخت رژيم جمهوري اسلامي بوده و هستيم و خواهيم ماند و  تا احقاق حقوق مردم ايران از پاي نخواهيم نشست.  ما مخلاف ايدئولوژي و سياستهاي غلط سازمان مجاهدين بوده و هستيم. ما مخالف هرگونه جاسوسي  و همکاري با رژيم جمهوري اسلامي بخاطر ضديت  کور و هيستريک با مجاهدين بوده و هستيم و هرگونه همکاري با رژيم براي رسيدن به هدف که همانا از دور خارج ساختن مجاهدين است  محکوم ميکنيم.

اما چند کلامي خطاب به آقاي ابراهيمي و وکيلي که وجود خارجي ندارند  ولي يدک کش ايدئولوژي سران جمهوري اسلامي و فرقه رجوي هستند. 

استدلات شما مبتني بر تماسهاي تلفني با هواداران و افرادي است که ما هيچگونه ارتباط و تماسي با آنها نداشته ايم. حال سوال ما از شما اينست که تا بحال در کجاي اين کره پهناور خاکي ديده ايد و يا شنيده ايد که بر اساس چند استدلال تلفني ميشود فرد  يا افرادي را محاکمه و اعدام کرد. آقاي ابراهيمي شما که داراي اين استعداد درخشان در قضاوت هستيد و با اختراع چنين متد جديدي و  بدون داشتن سواد سياسي و قضائي چنين حکم ميفرمائيد بايد بگوئيم که آينده تان بسيار درخشان است.

شما آنقدر از دنياي سياست وگفتگوي سالم و ديالوگ فاصله داريد که انتقاد سالم و پاسخگوئي که لازمه رشد فکري و فرهنگي ماست را حملات هيستريک و ارتجاعي مينمائيد. بنظر ما انسانها اين حق را دارند که در جوي سالم و بدون غرض و مرض با هم به تبادلات فکري بنشينند. به شما پيشنهاد ميکنيم که يک دوره کلاسهاي تمرين برقراري ارتباطات و گفتگوها بگذرانيد تا بفهميد که انسانها به ديالوگ و کفتگوي سالم نياز دارند وچگونه بايد با هم به گفتگو بپردازند. ما با کمال ميل تمايل داريم تا به شما بعنوان يک هموطن فنون لازم را در اين زمينه بياموزيم.

شما ما را متهم به رجو.يسم،  فردپرستي و داشتن کيش شخصيت نموده ا يد. اما اگر هر فرد منصفي و حتي خودتان بدون کلاه نگاهي به نوشته شما بيندازد ميبيند که فرهنگ نوشتاري شما همان فرهنگ و ادبيات سران رژيم و  رجو.يست که بجاي بکار بردن استدلات منطقي و واقعي و عملي به سفسطه کردن و استفاده از واژه هاي خيالي و همان فرهنگ قبيح برچسب زدن پرداخته ايد.

انتقاد از خانم افشاري و يا هرکسي ديگر انتقادي سازنده و رو به رشد است و ما انرا منفي نميبينيم و حتي لازمه رشد افراد ميدانيم. اما هيهات که شما سخت نياز به گذراندن يک دوره آموزشي هستيد تا بدانيد که کنش و واکنش هاي فکري چگونه راه سالم فکر کردن و زيستن را هموار ميکند. البته تقصير شما نيست که هنوز قادر به درک اين واقعيت ها نيستيد.  زيرا رژيم جمهوري اسلامي و فرقه رجوي راهي را براي سالم زيستن و درست انديشيدن و چالش نگذاشته اند. همه چيز يا سياه است و يا سفيد. شما هم بخاطر همان تنگ نظريهاي فکريتان که ناشي از ايدئولوژيهاي حاکم بر افکارشما ميباشد بهتر از اين نميتوانيد عمل کنيد. شما چگومه قاضي هستيد که حق آزادي بيان و انتقاد را از ديگران سلب ميکنيد. آيا شما رجويسمي هستيد يا ما؟

افرادي از قبيل حسن حاتمي، امرالله ابراهيمي، جمشيد تفريشي و بابائي را بعنوان منبع خبريتان ذکر فرموده ايد. طبق اظهارات شما اين افراد با ما در ارتباط بودند و به شما گفتند که آقاي اسکندري چگونه فردي است. آيا ميتوانم از شما بپرسم از چه کسي دستور گرفتيد تا در رابطه با ما تحقيق کنيد؟رژيم يا مجاهدين ؟ شغل شريف حضرتعالي چه هست؟ چقدر بابت اين گزارش بي اساس در يافت کرديد؟

ما از ابتداي سکونتمان در هلند در شهر خرونينگن هلند در شمالي ترين نقطه اين کشور زندگي ميکنيم و افرادي نظير آقايان مسعودي، تفريشي حاتمي و غيره را نديده ايم و نميدانيم  چه جور قيافه اي دارند. ما تنها يک و يا دو بار در رماديه آقاي ابراهِمي و حاتمي را ديده ايم  و با هيچ کدام از اين افراد  نه رابطه اي داشتيم و نه تبادل فکري. پس چطور ميشود که اين افراد در رابطه با ما صحبت کردند. يا شما دروغگو هستيد و يا اين افراد. اما آنچه که از ابتداي نوشته شما تا انتهاي ان به چشم ميخورد جزء دروغگوئي چيز ديگري نيست و اين هم گناه تو نيست زيرا نا خواسته در همان سيستم فکري رجوي گرفتار آمديد و به زعم خود رها شده ايد اما نوشته شما حاکي از غوطه ور بودنتان در سيستم فکري رجوي دارد.

ضمنا بعد از پي بردن به ماهيت واقعي و مخوف مجاهدين از هر امکان سالمي براي ترويج و روشنگري عليه اين فرقه استفاده کرده و ميکنيم. اما نشر اين افکار در سايتي و يا مجله اي و يا درج اسم ما در کنار اسامي ديگر دال بر همکاري ما را نداشته و ندارد. ما نه جزء نشريه پيوند بوده و هستيم و نه با گردانندگان اين نشريه وحدت فکري داريم. ديديد که با زهم خطا کرديد و قبل از محاکمه حکم قتل را صادر کرديد.

شما مرا متهم به کردکشي کرديد. از انجائي که از ابتداي بررسي نوشته تان تا بحال عدام صداقت و قضاوت شما بر همگان بارز شده لذا قضاوت را بر عهده مردم ايران ميگذاريم. ما نه تنها از شرکت در يک دادگاه مردمي در رابطه با رسيدگي به جنايتها و خيانتهاي فرقه رجوي به مردم ستمديده ايران و کردها نمي هراسيم بلکه استقبال هم ميکنيم. ما با کمال ميل حاضريم تا در مقابل وجدان بيدار مردم ايران گواهي بدهيم و به سهم خود به حقيقت تلخي که همکاري ما با سازمان مجاهدين باعث به عقب انداختن و کند کردن موتور تحولات در ايران شده اذعان کنيم.

خوش بود گر محک تجربه آيد به ميان                                           تا سيه رو شود هر که در او غش باشد.   

ضمننا با خواندن کتاب خزان آرزوها پي خواهيد برد که نقش من و ما در عمليات مرواريد چه بوده و عمل روشنگرانه من و افراد صادق تا بحال باعث شده که جنايات فرقه رجوي در قبال کردها جهاني شود، نه آناني که در ازاي دريافت پول و جاسوسي به جان آزادگان راسيتين افتاده اند. شما در نوشتارتان گاهي ما را متهم به جاسوسي براي رژيم، گاهي براي مجاهدين و گاهي هم افرادي بيمار و رواني که بايستي در بيمارستان بستري شوند نموده ايد. آيا حالا ميشود که ما از شما آقايان وکيلي، ابراهيمي و فرقه رجوي دعوت به عمل بياوريم و شما را به يک مناظره سالم دعوت کنيم تا دلايل جاسوس بودنمان را براي همه رو کنيد. اين گوي و اين هم ميدان .

به اميد ايراني آزاد و آباد و دمکراتيک

هلند 30 ژوئن 2003 

طاهره خرمي  و محمدرضا اسکندري    

 

پيوست 2 :

 ( سوته دلان )

 پاسخي به منتقد ( يکه تاز) آقاي محمد رضا اسکندري

( 1 )

روي سخن من  تنها  با  مجاهدخلقي بنام محمدرضا اسکندري نيست بلکه اين شخص مشتي از خروار انديشه هاي  رجويست که اينروزها گريبان بسياري از جداشدگان از رجوي را گرفته و بيماري قدرت و کيش شخصيت ، پنداري در وجود اين افراد تبديل به يک مرض ارثي شده است. اين بيماران سياسي که سازمان مجاهدين آنها را با نام پاسداران سياسي ياد ميکند  ،آن گروه از جداشدگان از دستگاه رجوي هستند که هنوز نتوانسته و نميخواهند افکار پوسيده رجوي را بهمراه لباس خيانتي که بتن داشتند از مغزهاي ارتجاعي خود بيرون  کنند.ابتدا سخنم را با يکي از اين کاک پهلوان سياسيهاي  سبيل کلفت و يا بقول سازمان نرينه هاي اروپا ديده که در اين معرکه ، ساخته ي افکارش هر از چند گاهي حريفي ميطلبد، آغاز کنم. جناب آقاي محمد رضا اسکندري ، نگارش مورد نظر حاصل چند تماس تلفني با برخي از جدا شدگان از سازمان وبويژه با برخي از جداشدگاني است که دوباره به اين سازمان برگشته اند و متاسفانه با جنابعالي در تماس بوده اند و اندک بررسيهايي نيز از هواداران  سازمان مجاهدين خلق بعمل آورده ام.

  ( خوانندگان اين مطلب ميتوانند براي صحت و درستي نوشته هاي بنده به اين 3 گروه ياد شده مراجعه کنند تا نه تنها چهره واقعي اين بيمار  سياسي  را بهتر بشناسند بلکه با فضاي متعفن زينت داده شده به روشنفکري و مبارزمنشي همپالگي هاي اين فرد آشنا شوند).آقاي اسکندري ! آنچه در اين يکي دوهفته از نگارشات شما که در سايت مهديس به چشم ميخورد ، نگارش 2 نصيحت نامه به خانم نادره افشاري و ديگري  بيانيه اي با عنوان محکوميت همان افرادي که شما آنها را تروريست ميخوانيد ميباشد و برآن شدم تا براي آگاهي ديگران از خطر رجويسم که عميقا گريبانگير شما و اطرافيانتان را گرفته توضيحاتي بدهم . بر کساني که با شخصيت رجوي گونه شماآشنايي دارند  کاملا  از دلايل حملات کدخدا منشانه شما به برخي ايرانيان به ويژه خزعبلاتي که در مورد خانم نادره افشاري سرهم مينماييد واقفند پس چه بهتر ديگران نيز از کدخداي ده  دنا و ريش سفيد و رئيس تشخيص مصلحت نشريه پيوند نيز  بيشتر بدانند :

 1ـ جناب محمدرضا اسکندري ! پند پردازي و حملات کتبي و لفظي شما يکي ديگر از شيوه هاي مطرح نمودن خود و پر کردن کمبودهاي کيش شخصيتي  و سياسي  است که در آن گرفتاريد و احساس ميکنيد پيشرفت و يا دگرگونيهاي فکري و سياسي دوستان سابق، شما را آزار ميدهد . زيرا شما نه قادر به پويايي و تحول هستيد و نه حاضريد باور نماييد که ديگران جدا از شما فکر ميکنند. بنظر من حملات هيستريک شما به خانم افشاري ريشه در افکار ارتجاعي شما داشته و به مشکلات رواني و تربيتي شما بر ميگردد که از تشکيلات مجاهدين يدک ميکشيد و شما  به يک بازنگري و دگرگوني در ساختار رواني و تربيتي خود نيازداريد. نادره افشاري کسي است که توانسته بدون معطوف کردن  و پرداختن فقط وفقط به سازمان مجاهدين  در مورد موارد گوناگون قلم بزند و يکي از آن مواردي که جنابعالي را آزار ميدهد ايستا بودن و تحول ناپذيري افکار رجوي زده شماست که نادره افشاري توانسته است  تا بهمراه درآوردن لباس خيانت به مردم، رجويسم را نيزاز افکار خود دور کند . در گفتگو با يکي از جداشدگان مجاهدين که بهمراه اهل محله خود( که هيچگاه سابقه فعاليت سياسي نداشته اند،چه برسد به سابقه همکاري با  مجاهدين!!) در نشست اخير پاريس شرکت داشت ميگفت که :

" اسکندري از جمله افرادي بود که  با آمدن نادره افشاري مخالفت ميکرد و او را مشکوک ميخواند ومخالفت شديدي با حضور افرادي چون نوروزعلي رضواني و  سعيد شاهسوند و جعفر بقالنژاد و حسن خلج و... داشت "

اميدوارم اين گفته درست نباشد  ولي در موارد بعدي به آن کاملتر خواهم پرداخت تا اگر اين گفته ها واقعي بودند و يا به واقعيت نزديک بودند و اگر وجداني تا بحال برايت باقي مانده  يک بازنگري بر تربيت غلط و رفتار بيمارت بکني و چه با زبان و يا با قلم (که فعلا جرئت آن را نکردهاي) ديگران را به مشکوک بودن متهم نکني که چرا در موارد بعدي اشاره خواهم نمود که چگونه ميتوان با افکار و منطق بيماري که جنابعالي داريد ثابت کرد که خودتان مشکوک تر از ديگران هستيد . اينکه  اين خانم به چه کسي وبه چه چيزي جديدا گرايش پيدا کرده به شما و من و ديگران ربطي ندارد و بقول معروف " کل اگر طبيب بودي سر خود دوا بکردي". شما آقاي اسکندري  بهتر است  فکر نسخه اي براي دردهاي خود و ديگر ضايعات فکري و تربيتي که بر خواهم شمرد باشيد نه اينکه به صغري و کبري گير  بدهي.

2ـ آنچه که از نظرسنجيها و برسسيهاي مستقيم و غير مستقيمي که از آقاياني چون محمود مسعودي ، امرالله ابراهيمي ، حسن حاتمي ، جمشيد تفرشي و بابايي و... بدست آوردم  يکي ازدلايل برگشت آنها به سمت سازمان نه تنها رجوي وار برخورد نمودن شما با اين افراد بوده بلکه برخورد جمعي را که اينان به اصحاب  غار دنا  لقب ميدادند(انجمن ايران پيوند)  يکي از انگيزه هاي برگشت اين افراد به سمت سازمان برميشمارند! اين افراد براي رهايي يا انتقام از رجويهاي کوچولويي چون شما به اشتباه بجاي خلاصي از چاه اصحاب پيوند دوباره به سياهچال رجوي گرفتارآمدند. محمود مسعودي نکته عجيبي را بيان ميکرد که ؛ " من با اصحاب غار( انجمن ايران پيوند) شش ـ هفت سال بود در رابطه بودم و اين رابطه ام پس از همکاريم با سازمان و  افشاگريهايم در مورد عليرضا نوري زاده ادامه داشت..."

توضيحاتي که  از زبان  افراد گوناگون که هريک به شکلي از  شما گزيده شده اند و يکي از دلايل برگشت آنها بسوي سازمان مجاهدين ، محسوب مي شود ، شما و همپالگيهايتان چون کريم حقي و هادي شمس حائري و... مي باشيد که با مغز متوهم و بيمار خود چون به آنها بعنوان نفوذي سازمان مشکوک بوديد بگونه اي با اين بدبختها برخورد و رفتار نموديد که آنها را بسوي سازمان هول داديد، درست مانند سازمان که برخي از شما جدا شدگان را بسوي رژيم هول داد!

 شمابه اندازه اي سياسي کار يا  به معني اصلي آن ناصادق هستيد که بخيال اينکه ادهم طيبي بکمک رژيم از اينهمه موانع عبوري بدون هيچ مانعي از سوي سازمان و نيروهاي عراقي خود را به اروپا رسانده به او دربست اعتماد کرديد، بدون اينکه سوالات ذهني خود را براي او مطرح کنيد! آيا شما  واقعا مانند سازمان مجاهدين، فکر ميکنيد که مردم نيز چون شما کوته فکرهستند و از خود نميپرسند که ادهم طيبي  اولا  با داشتن خودرو و موانع سخت استخبارات عراقي چگونه خود را به کردستان و سپس به اروپا ميرساند در صورتيکه اينکار براي ديگران که گرفتار زندان ابوغريب شدند ميسر نشد؟ دوم اينکه چگونه ممکن است  شخصي که هنوز اعلام پناهندگي نکرده ،  براي فيلمبرداري و تهيه فيلم بر ضد سازمان مجاهدين مجهز به دوربين حرفه اي و سيستم مونتاژفيلم دجيتال وغيره باشد، ولي از سويي شما با برخوردهاي قيصر خود به بهانه مشکوک بودن افراد، آنها را به سوي سازمان هول ميدهيد!؟ پاسخ اين سياسي کاريها فقط نزد سيه کاراني چون شما نيست، بلکه من نيز زماني چون شما ذغال فروش بودم . براي شما فرقي نميکند ، فردي که از آن استفاده و سوء استفاده ميکنيد، نفوذي سازمان هست يا نه،همانطور که براي سازمان مطرح نبود که نيروهاي برخي از پايگاههايش در چنگ بختک يا کنترل صد در صد دستگاههاي اطلاعاتي رژيم بيافتد و با ايمان به آلوده بودن پايگاهش و مشکوک بودن به فردي ، به تصور خودش سياسي کاري کرده و با استفاده از فنون ضد اطلاعاتي مزحک خيال ميکرد که ميتواند از نيروهاي اطلاعات بدون وانمود کردن  شک سازمان به آنها در راستاي اهداف شومش بطور مقطعي هم که شده حتي به قيمت خون نفراتش استفاده کند! شما هم  بخاطر مجاهد بودن و افکار رجويستي خود، حتي اگر ابراهيم ذاکري زماني که زنده بود و به دروغ و به هدف نفوذ نزد شما ميامد، شما دست او را پس نميزديد چون ميدانستيد در اين معامله و بازي سازمان شما را  بي نصيب نميگذارد و از سويي سر اين بابا به تنش مي ارزد که توسط او روغن بيزنستان را داغتر کنيد ويا بگفته اي ديگر، جدا شدگان کارآمد و فرمانبردار  براي شما مهم هستند نه افراد منتقد و اصولي (آنچه که جاي شک براي ديگران باقي ميگذارد ندادن هيچگونه اطلاعيه از جانب شما و همپالگيهايتان پس از مرگ ابراهيم ذاکري جلاد بود. ابراهيم کسي بود که مواجيب جمشيد تفرشي را ميداد و جمشيد نيز اين را در ضبط مکالمات تلفني  اش که در سايت مهديس موجود است  اقرار ميکند ولي شما که دو موتوره کار ميکنيد چرا ؟ در بين اصحاب غار فقط يک نفر بود که به جنايات اين جلاد اشاره کرد ، آنهم محمد حسين سبحاني بود که حتم دارم اگر دچار اين مصائب نميشد و همچون شما بچه سوسولهاي مبارز! با کمک و امکانات سازمان از عراق خارج ميشد و همچون شما نمک گير ذاکري ميشد دست به اين جسارت نميزد ). از سويي شما و همپالگيهايت به ويژه سرجوخه کريم که خيلي در آرزوي جانشيني بجاي برادر سابقش مسعود رجوي است خوب ميدانيد که اين ره که ميرويد به ترکستان است ولي مزه دلارهاي سبز و پر کردن کمبودهاي شخصيتي  به امتحانش مي ارزد! بقول يکي از اين افراد که در مورد شخصيت شما از نزديک آشناتر بوداينگونه شخص شما را بتصوير ميکشيد که؛ محمد رضا  داراي شخصيتي  است  که با تسبيح آب کشيدنهاي تشکيلاتي همچون آخوندها و مبلغان مذهبي و با  آلوده خواندن اين آن  و ايجاد مرزهاي خيالي  هميشه دوست دارد از خود يک شخصيت  دست نخورده و منحرف نشده و راسخ جلوه دهد. او به دليل خلاء هاي  فکري بسيار شکننده و مغرور است.... 

و حالا که نوبت  حسن حاتميها و ابراهيميها گذشته، نوبت به ناصر رضواني رسيده. خوشبختانه روش شما در مورد اين شخص بهتر از ديگران بوده و بدون سوءاستفادهاي اوليه و هول دادن او به سمت سازمان به دليل شلوغي سرتان  که بعدا دليلش را خواهم گفت او را نفرنفوذي سازمان بين کليه بچه هاي جدا شده معرفي ميکنيد و استناد شما فقط به کنجکاويهاي  عجيب غريب اوست، در حالي که شما و اصحاب غارتان در هلند بسيار مشکوک تر از ناصر رضوانيها هستيد.

3 ـ جالبتر و بيشتر آشنا شدن با شخصيت دانشمند و فرهيختمند جنابعالي زماني بود که يکي از بچه هاي جدا شده که شايد شما و اهل غار حدس بزنند که کيست مرا از اتاق مجاهدين در پالتالک که به اتاق چماق معروف است به اتاقي به نام "ايران سرزمين مهرباني!! " دعوت کرد تا به پاي صحبتهاي دانشمندان و صاحبنظراني چون شما و ديگر اصحاب غار بنشينم. بعدها همانطور که مدير اين اتاق توسط جعفربقال وحسن خلج افشا شد متوجه شدم که اين اتاق متعلق به يکي از نفرات سازمان است که يکباره پس از سالها خوابيدن در آب نمک براي پيشبرد اهداف باند چماق (مجاهدين) اين اتاق را درست کرده است. اين شخص جهانگير لشگرآرا نام دارد که قبلا به دليل دير شدن سهميه مرغش مدتي با سازمان درگير شد و از آنجا که در بنگاه سازمان مجاهدين هر کس قيمت خودش را دارد او را احتمالا گران نخريدند! و تک تک شما بويژه کريم حقي و هادي شمس حائري به اين فرد  صد در صد شک  داشتيد و با ايمان به اين مسئله ديگر نفرات اصحاب غار چون مهدي خوشحال و ادهم طيبي و محمدحسين سبحاني را به پاي امکانات رجوي داده برديد. آنچه که شک و شبهه را در ارتباط مستقيم و غير مستقيم اصحاب غار دنا يا انجمن چاه پيوند زياد ميکند تمايل حضور و استفاده شما از امکانات بودار سازماني است تا همکاري با افرادي که هيچگونه نکته ابهامي درضديت آنها با سازمان نيست!

شما در اتاق پالتاک به مشکوک بودن فردي به بنام جعفر بقال اشاره نموديد و فرموديد که اين فرد هيچ ارتباطي با شماها ندارد واستناد شما بر مشکوک بودن اين فرد  بجز تکيه بر خزعبلات ورق پارهاي مجاهد و تبليغ برخي انتشارات داخله بر روي سايت نگاه نو بود . از اينکه راهي را براي آشنايي با اينچنين افراد مترود شده از سوي اصحاب غار برايم گشوديد خوشحالم ، بنظر من يکي از شيوه هاي شناخت سازمان مجاهدين، بررسي و تحقيق از نيروهاي جدا شده آن است و اين در مورد  غارنشينان سابق نيز دلالت ميکند يعني يکي از شيوه ها و امکانات عميق شناختن شما خفاشان غار، بررسي دلايل جدا شدن دوستان و همکارانتان  ميباشد و از سويي مباحث اتاق پالتالک مرا بيشتر با افکار و شخصيت رجوي گونه شما آشنا کرد.

 همانگونه که توضيح خواهم داد :

1ـ شما نه تنها مشکوک به همکاري با عوامل اطلاعاتي رژيم ايران هستيد( نمونه ادعاهاي حاج عابد اسماعيلي از قول حسن عليجاني) بلکه شما به دليل شرکت در عمليات کردکشي ( عمليات مرواريد ) به همراه نيروهاي سازمان مجاهدين نقش بسيار جنايتکارانه اي را در اين کشتار بازي کرده ايد. شما در گفتگوهايتان و در برخي نگارشاتتان اشاره ميکنيد که؛ مجاهدين چنان بيرحمانه کردها را زير شني و زنجير تانکها و نفربرها مي انداختند که ما صداي ترکيدن کاسه سر آنها را مي شنيديم!!

 بنظر من يا اين خزعبلاتي که سرهم کرده اي  از ريشه دروغ و داستانبافي اي بيش نيست  و يا اينکه شما نيز در اين جنايات نقش داشته ايد که توانسته ايد شاهد اين کردکشيهاي سازمان باشيد. آيا شما در عمليات کردکشي سازمان ، موسوم به عمليات  مرواريد نقش تماشاچي را  داشتيد و يا اينکه رزمنده ارتش آزاديبخش رجوي بوديد و دوشادوش ديگر خائنين ارتش رجوي در اين جنايات شرکت کرديد ؟ بنظر من شما در اين جنايات سهمي داريد و اگر در فرداي ايران قرار باشد دادگاهي  براي جنايتکاران جنگي سازمان مجاهدين ترتيب داده شود شما و کريم حقي و... که دستتان در جنايت کشتار سربازان ايراني آلوده است بايد دادگاهي شويد. شما ميدانيد که در تشکيلات مجاهدين هر کسي که واقعا براي رهبري و سازمان مجاهدين مايه نگذارد و خلوصيت ايدئولوژيک خود را ثابت نکند نميتواند به جايگاه تشکيلاتي که کريم حقي منيع از آن دم  ميزند برسد. پس چرا هيچگاه نه شما نه کريم ونه هادي شمس حائري و ديگر اصحاب غارتان نميتوانند کمي به خيانت خود در دستگاه رجوي بپردازند و از ملت ايران به خاطر خيانتهايي که کرده اند طلب عفو نمايند!؟ شما و امثال شما آدم کشان  مبارزي هستيد که در غار خود اغيار را راه نميدهيد و دلايل پس زدن برخي دوستان قديميتان به دليل همزاد نشدن آنها با شماست ! و از سويي شما اينقدر ابله تشريف داريد که همواره در فکر تحميق فکر توده ها هستيد و بايد به شما خفاشان غار نشين گفت که زهي خيال  خام! کمبود کيش شخصيت شما به جايي رسيده که با الگوگيري از تشکيلات مجاهدين  3 - 2 باري هست که همسر شاعر شما!، دايي جان ناپلئون رجوي و يا بهتر بگويم هادي شمس حائري را " عموي زمان " "عموي بزرگوار و..."  و با القاب مشمئزکننده و چاپلوسانه درباري ، درباره او به مجيزگويي ميپردازد وهمانطور که پيش ميروند فردا در مرثيه هايشان عکس عموجان را درکنار پدر مجاهد يعني حضرت امام  در ماه مشاهده خواهند نمود. و از سويي  تزوير و عوام فريبي شما اينقدر عميق است که ريشه در خون تشکيلاتي شما دارد و در اين نان قرض دادنها آقاي شمس حائري که خود نيز داراي چنين فرهنگي هست هيچگاه  اعتراضي به اين مرثيه سرايي ها نکرده و نميکند!عموي زمان يا دايي جان ناپلئون عضو هيئت تشخيص مصلحت نشريه پيوند است که اگر فردا عکس او در ماه ديده شد کسي نبايد شک کند. دايي جان فرومايه يا عمو جان اگر هراز چند گاهي سنگ حمايت از مجاهدين گرفتار آمده در چنگ رجوي را به سينه ميزند و با شما در مخالفت با سازمان مجاهدين همساز ميشود ، دليلش فقط بخاطر فرزندانش است که در دست رجوي گرفتار هستند، والا درب غار را به روي همه شما گچ ميگرفت تا از دست همه چيز شما خلاص شود و امامت مسجد را نيز به کريم حقي تحويل ميداد.

2ـ  شما همانطور که اشاره کردم خائن به مردم کرد و مردم ايران هستيد و جاي تعجب است که با چه رويي اينروزها  با فيگور روشنفکري اتهام مشکوک بودن را به شخصيتها و مراکز خبررساني ميزنيد واز سويي برخي از منابع خبري شما بعضا با کمي تغيير از همين سايتها بويژه سايت ايران ديدبان ميباشد که در سايت خود که ايران آينده نام دارد چاپ ميکنيد؟ بقول معروف" رطب خورده را منع رطب!؟" اگر من نيز بخواهم مانند افکار پليد و بيمار جنابعالي فکر کنم خيلي راحت با تکيه به ادعاهاي آقاي برهان وکيلي ميتوانم شما را عامل نفوذي دستگاه اطلاعاتي جمهوري اسلامي بخوانم. آقاي اسکندري آيا بهتر نيست که آرام زندگي کنيد و سعي در سلب آرامش ديگران ننماييد.  کمي عاقلانه تر تصميم گرفته و عمل نماييد زيرا اطرافيان شما اگر چه خاموش بنظر ميرسند ولي خواب نيستند و در معرکه خيالات بيمارت بدان که چه کساني را به چالش ميکشي! تو بدان و فراموش نکن که در ديد اطرافيانت نه تنها يک خائن و جنايتکار جنگي محسوب ميشوي بلکه مشکوک به ارتباطات آلوده با از ما بهتران نيز هستي که  ناآرامي تو از عذاب درونت ريشه ميگيرد و با آنکه برهان وکيلي مدارک منطقي را در ارتباط شما با اداره اطلاعات شهر خود به سايت همبستگي ، نگاه نو و سپيده ارائه کرده بود ولي با اينحال من معتقدم که شما يک بيمار، بيش نيستيد و اينگونه لجن پراکني و چالش طلبيهاي شما ريشه در عمق غرق بودن شما در دستگاه رجوي دارد و فراموش نکن که ، نادره افشاري  بقول شما هرکسي باشد، جنايتکار جنگي نيست و عمق خيانت و همکاري او به پاي خيانت  و جنايات شما ، شمس حائري ، کريم حقي و... نميرسد.

3ـ  همانگونه که در بالا به آن اشاره کردم از جمله دلايلي که موجب حملات  و پرخاشجويي شما ميگردد محدوديت دانسته هاي شما و پويا نبودن دانش سياسي شماست که اين مسئله ارتباط بسزائي با بافت شخصيتي شما دارد و افکار متحجرتان، شما را در دوران عصر چماق يا دوران مبارزه مسلحانه سال 1360 متوقف کرده. براي مثال من خوب بياد دارم که شما پس از آغاز حمله آمريکا به عراق اينگونه تحليل ميداديد که سازمان مجاهدين دوشادوش نيروهاي گارد رياست جمهوري صدام تا آخرين لحظه از بغداد محافظت خواهد نمود.

 و تا اين حد روي اين مسئله پافشاري کرديد که آقاي رضا اسدي در يکي از مقالاتشان بطور غير مستقيم به نگارش اينگونه تحليلهاي دلهره انگيزکه موجب نگراني برخي خانواده ها ميشد اعتراض نمودند. تحليلهاي آبکي و آبدوغ خياري شما  نشانگر ميزان دانستنيهاي شماست که بايد به شما پيشنهاد کنم ، شما  اگر خواستيد مقاله اي از اين به بعد بنويسيد، بهتر است فقط در مورد آن شش ـ هفت سالي که در سازمان بوديد  بنويسيد و يا اينکه  ميتوانيد ايميل خود را برايم بفرستيد تا خودم بنامتان قلم بزنم.

و يا  براي دور نماندن از قافله قمپز هر از چند گاهي کميته اي با اصحاب غار تشکيل داده و اطلاعيه اي به اين سايت و آن سايت بدهيد و فراموش نکنيد که اگر اسامي کم آورديد ميتوانيد از هر اسم با نام خانوادگي :

" حقي "  " منيع" "حقي منيع" استفاده نماييد(مانند برخي اطلاعيه هاي قبلي) لازم به ذکر است که حدالامکان سعي کنيد از نام ديگر جدا شدگان بويژه بريده خوارج استفاده ننماييد.

يکي ديگر از شيوه هاي  پيشنهادي بنده به شما و اصحاب غار اين است که داشتن 2 نشريه آن هم با اين سطح کيفيت بالا  کم هست و بهتر است يکي ديگر هم بنام نشريه قاف( برگرفته از کوه قاف ، مانند نشريه دنا که برگفته از کوه دنا ميباشد) ماهانه منتشر نماييد. آقاي اسکندري آيا شما و کريم حقي و علي اکبر راستگو و شمس وديگر اصحاب غار بر بي کيفيت بودن  و مشابه بودن هر دو نشريه از لحاظ کمي و کيفي و بي روح بودن وبسته بودن  نشريه معترف نيستيد. زماني که من ماهنامه دنا و پيوند را مرور ميکنم ، نه تنها براي من بلکه براي دوستي که آنها را بدستم ميرساند نيز فضاي کليشه اي و بسته اي را در آن ميبينم که انگار چاپ 2 نشريه براي اصحاب شما شده يک مشق و بيزنس، که اگر ممکن بود به  بجاي 2 نشريه 5ـ6 تا نشريه چاپ ميکرديد!

شما فکر ميکنيد که با اينکارتان داريد با سازمان مسابقه ميدهيد در صورتيکه شما با خودتان در حال مسابقه هستيد و دليل آن هم  کيفيت کم  و يکي بودن سيستم و مطالب و نويسندگان نشريه هست و از سيستم فني آن اينطور بر ميآيد  که هر دو در يک جا و يا توسط يک گروه تنظيم و صفحه بندي ميشود و من بر مستقل و مجزا بودن 2 نشريه باور ندارم و اين نکات را نميگويم که فردا اصحاب غار را ترغيب به تعويض شکل و قيافه ماهنامه هايتان نمايد . دليل اينکه چرا  شما انرژي درست وحسابي سر يک نشريه نميگذاريد که آن را از بي کيفيتي در بياوريد بر اهل علم پوشيده نيست و اين بخاطر اينستکه به دليل پايين بودن سطح علمي گردانندگان آن و وجود جو رجويستي در ميان تک تک اصحاب غار، بويژه سرجوخه کريم، فضاي بازدر بين نويسنگان اصحاب غار وجود ندارد تا در تحول و پويايي آن موثر باشد و اين عمل  شبيه کارسازمان ميباشد که از يک فضاي اينترنتي اي که در اختيار دارد اقدام به خريد چندين نام اينترنتي و  ايجاد چندين سايت  با نشانيهاي مختلف ولي ماهيت و کيفيت مشابه نموده است. و چون شما ماهيتا مجاهد هستيد اينگونه کارها از شما بعيد نيست و با افکاري که شما داريد بعيد نيست همان کاري را که در مورد پيوند و دنا کرديد در مورد سايت ايران آينده نيز بکنيد.

من نظر يک کمونيست را در مورد حمله سازمان به دفتر و يا خانه کريم حقي جويا شدم  که اين رفيق حزبي در پاسخم اين چنين گفت :

اينها ماهيتا، با اينکه از سازمان جدا شده اند، ولي يکي هستند و اگر اين فرضيه درست باشد که اين سازمان مجاهدين بوده است که به منزل کريم حقي دستبرد زده و ازمجاهدين چنين کاري بعيد نيست، پس ميتوان با استناد بر همان منطق گفت که اينکار ميتواند کار خود کريم  حقي و اصحاب غار باشد اين ترفند براي ضربه زدن به  مجاهدين و مظلوم نمايي باشد که گاها سازمان براي مظلوم نمايي خود در برابراذهان عمومي ، نفرات خود را به دم تيغ رژيم ميداد و از آنجا که اين افراد ماهيت مجاهد بودن و رجويسم را دارا ميباشند به آنها نيز ميتوان مشکوک شد. راستي  آقاي اسکندري از اين ناراحت نباش که در ميان اصحاب غار فقط شما از همه کم استعدادتر هستي، نخير! بنده به خفاش ديگري از اين غار ميتوانم اشاره کنم که سازمان براي منحرف نمودن اذهان و پاک کردن رد پاهاي شبهه برانگيز و جلوگيري از تسهيل شناسايي او عکس قديمي با موهاي پرپشت! در نشريه اش بچاپ رسانيد. اين خفاش شخصي است بنام ادهم طيبي  که چندين بار او را با يکي از خانواده هاي  فعالين مجاهدين در کمپ يا محل زندگي اين خفاش ديده اند.ادهم در برخي از مصاحبه هايش تاکيد ميکند که ؛ محل پخش برنامه تلويزيوني سازمان ( سيماي آزادي ) در عراق است . درصورتيکه همگان به عينه بعد از حمله پليس فرانسه به لانه هاي تروريستي مجاهدين و بسته شدن برنامه تلويزيون مجاهدين مشاهده کردند، اين برنامه ها همواره از اروپا پخش ميشد و ادهم اگر ميدانست که در آينده چه بلايي بر سر سازمان خواهد آمد ، اسرار سازماني را اينقدرها هم سفت نميگرفت بلکه کلاهش را سفت ميچسبيد که باد نبرد!

آري آري اي سوته دلان گرد هم آييد 

فرشيد ابراهيمي

شنبه 31 خرداد 1382

farshid_ibrahimi@hotmail.com

 

( ويروس رجويسم )

 (2)

اين روزها بوي ناشي ازداغ کردن مجاهدين در فرانسه به مشام ميرسد و بازار تحميق هواداران اين باند ورشکسته همچنان گرم است و دراين گير ودار سياسي مربوط به مجاهدين، شاهد تحصن عده اي فريب خورده اين باند هستيم  که دست به گرسنگي تا آزادي يک جنايتکار بزرگ اين باند يعني همان خاله مريم عضدانلو قجرزده اند.

 حال اين بخش از گفتارم را پيرامون ايميلهاي رسيده و پديده اي نو به بنام رجويسم  معطوف ميکنم . رجويسم  ويروس رو به رشدي از ترشحات مغز بيماريست بنام مسعود رجوي که بسياري از مبتلايان به اين بيماري ، از پذيرفتن ابتلا به آن عاجزند با آغاز نگارش نخستين مقاله ام بنام " سوته دلان "  و دريافت نامه هاي متعددي که گوياي تشويق و حمايت من در راستاي نگارش شمارهاي ديگر مقالاتم گشت نخست به يکي از گزارشات رسيده  پيرامون تحصن عده اي از جداشدگان سازمان مجاهدين خلق در يکشنبه گذشته مقابل نمايندگيهاي جمهوري اسلامي در اروپا اشاره ميکنم. بر پايه خبر رسيده عده اي از جداشدگان تشکيلات مجاهدين  که تعدادي از آنها دست به اعتصاب غذا نيز زده اند ، از رژيم ايران خواستار تحويل گرفتن مريم عضدانلو قجر از دولت فرانسه گشتند و شعارهايي نيز در اين رابطه سر ميدادند که عبارت بودند از:

مجاهد ، فندک پيوندتان مبارک               رجوي ، پيت نفت ، جنبش چرا فنا رفت

تنها ره رهايي ، سازش با گدايي             صدام حسين کافر  هنوزز عزيز مايي

بريده حيا کن ، پيت نفت رو رها کن         مجاهد قهرمان کبريت خواستي صدا کن

ما اهل کوفه نيستيم مسعود تنها بماند         خيل لچکسران را از آن خود بداند

کمونيست ، بسيجي نهضت ادامه دارد        بنگر که قادسيه سردار خر ندارد

فرستنده اين خبر اظهار ميدارد که بر پايه شايعات سازمان مجاهدين مبني بر شرکت جستن برخي از بريده مزدوران مواجيب بگير در اين تظاهرات ، بريده مزدوران مواجيب نگير از شرکت در اينچنين تجمعاتي خودداري نموده و طبق تحقيقات رسيده  در هيچيک از تجمعات ياد شده محمد رضا اسکندري (محمد کردکش) مشاهده نشده است.

شايان ذکر است که درستي يا نادرستي اين گزارش بعهده فرستنده خبربوده و تشخيص آن با خوانندگان عزيز ميباشد.

و حال ميپردازيم به نامه اي ديگرازآقاي محمد نيارکي از دانمارک. فرستنده نامه با پيوست چهار نامه از  خانم يا آقاي  بهار انديشه ، خانم نادره افشار ، آقاي احمد موحد و آقاي محمد رضا اسکندري برايمان ارسال نموده اند و از بنده پرسيده اند؛ آيا بقول بهار انديشه  که در مطلبي بنام اصالت سلام  شما را وکيل خانم افشاري ميداند ، واقعا شما وکيل خانم نادره افشاري هستيد واگر هستيد در چه مواردي وکلات ميکنيد...؟ 

در پاسخ به اين ايميل بايد بگويم که بنده نه تنها وکيل خانم افشاري نيستم بلکه يک بار بيشتر در تمام عمرم با خانم افشاري گفتگو نکرده ام و همانگونه که خواسته ايد به تک تک نامه هاي ارسالي شما پاسخ خواهم داد و اگر بنده به شخص خاصي اشاره ميکنم منظورم بطور خاص پرداختن و ياحمله به فرد مشخصي مانند محمد رضا اسکندري يا نادره افشاري نيست بلکه در مقاله شماره يکم به اين نکته اشاره کرده ام که اين اسامي و شخصيتها و تنظيم رابطه هايي که اين افراد با محيط پيرامون خود داشته اند مشتي از خروار خردگرايي و نابخردي است و همچنين پيشاپيش به آقاي احمد موحد نيز پيشنهاد ميکنم که دندان روي جگر گذاشته و اگر نامبردگان را سطحي ميشناسند کمي ژرف انديشانه و با درنگ به افراد بپردازند و با قضاوتهاي سطحي اينگونه با اطمينان افراد را تعريف نکنند و آنچه بنده در مطلب شماره يک نگارشم ياد کرده ام جاي تعمق و تحقيق براي افرادي چون شما دارد تا دوباره در دام رجوي هاي ديگري گرفتار نشوند و در اينجا بنده ابتدا به مطلب خانم يا آقاي بهارانديشه ميپردازم وبه ترتيب به موارد ياد شده شما نيز خواهم پرداخت و پاسخگوي پرسشهاي جنابعالي نيز خواهم بود.

آقا و يا خانم بهار انديشه ! شما نيزکه خود مشخص نکرده ايد چه کسي هستيد و از چه جايگاهي برخوردار ميباشيد،  پس چگونه ميتوانيد خواستار مشخص شدن جايگاه  من باشيد! بنده براي مشخص نشدن هويتم آنهم نه براي هميشه دلايلي دارم که برايتان توضيح ميدهم و از  سويي اگر به نامه سراسر تهمت اسکندري رجوع کنيد پي خواهيد برد که يکي از دلايل بنده در پوشش  هويت سياسي ام  افشاء رجويسم است که گريبانگير اسکندري واسکندريها ميباشد. من ادعا ميکنم که کليه اصحاب غار دنا و پيوند، اعم از اسکندري و شمس حائري ، حاج سيد جوادي ،محمد حسين سبحاني و کريم حقيها و غيره داراي افکار رجويستي هستند و از آنجا که طبقه بندي افراد به خودي ، ناخودي ، شاهي ، شيخي ، توده اي ، جاسوس و غيره ، شيوه رجوي و رجويستها ميباشد ، بنده نيز اين قماش را خوب شناخته و خوب ميدانم که اين سياسي نماهاي نابخرد براي ختم قائله چگونه  دهان هر منتقدي را ميدوزند ومتاسفانه بايد بگويم که شما نيز شتابزده دست به قلم برده ايد و از آنجا که حدس ميزنم آگاهي کامل از ماهيت اصحاب غار نداريداينگونه قضاوت کرديد . درصورتيکه اگر به نوشته هاي کاک پهلوان اسکندري نظري بيافکنيد، در خواهيد يافت که چگونه اسکندري با آنکه سعي در پنهان نمودن و تزئين هويتش دارد ولي با اتهام  به هر منتقد و هر سايتي که مطالبي انتقادآميز برعليه ايشان چاپ ميکنند را جاسوسان گمارده شده جمهوري اسلامي ميخوانند که اين در مورد شخص شما نيز  در آينده اگر بخواهيد از هر يک از اين رجويستها انتقاد کنيد  مصداق پيدا ميکند و شما را نيز جاسوس جمهوري اسلامي خواهند خواند و شما خوب شاهد هستيد که چگونه دم خروس از قباي رجويسم  پهلوان ميدان خودستايي آقاي محمد رضا اسکندري بيرون زده و کورکورانه در تاريکي جهلشان به اين وآن سنگ مياندازند.

بهار انديشه ! شما به داستان80 تا 20 ( بخوانيد توطئه رجوي - تفريشي )  يا بهتر بگويم يکي به نعل و يکي به ميخ زدن بنده اشاره نموده ايد که بايد بگويم اگربه اتاقهاي پالتالک ضد چماق ياجدا شدگان سري بزنيد خواهيد ديد که در مباحث ضد رجويستي ، برخي از هواداران رجوي و يا افراد غير مجاهد نيز اين پرسش را مطرح ميکنند که ؛ " چرا  فقط به مجاهدين ميپردازيد و به جنايات رژيم خميني اشاره اي نميکنيد؟" پاسخ اين پرسش را  جعفر بقالنژاد مسئول اتاق " نگاه نو " که درتاريخ 6 تيرماه گذشته داير بود بخوبي دادندکه؛ " سايتهاي بسياري در خارج ازايران وجود دارد و در حال توضيح ، گفتگو وتبليغ بر ضد جمهوري اسلامي هستند، ولي افراد کمي و يا رسانه خبريست که بر خطر دستگاه رجوي  بپردازد. "  بنظر من منظور شما از داستان 80 تا 20 و ميخ و نعل اينست که چرا بنده از جدا شدگاني که شما آنها را آزاديخواهان عاشق ميخوانيد انتقاد کرده و آنها را زير سوال ميبرم!

بايد بگويم رجويسم در هر لباسي محکوم است و حال در چنين شرايط بحراني و مرگ آور دستگاه رجوي، بر آن باشيم تا پس از مرگ سياسي اين دستگاه جرم جنايت به مبارزه بر عليه رجويسم برخيزيم.

بهار انديشه ! يا شما اين عاشقان آزادي که دست تک تک آنها در کشتار کردهاي عراقي و سربازان  مرزبانان ايراني آغشته است را عميقا نميشناسيد و يا اينکه منظورتان از واژه هاي عشق و آزادي که اصحاب غار در حال شکستن طلسم آن هستند ، روايت و داستان ديگري است.آگر شما از همان جمع جداشدگان جنايتکار چون محمد رضا اسکندري کردکش و شمس و کريم حقي ها بوديدخوب ميدانستيد، نه تنها عشق وآزادي و احترام به ديگران در بين و کيش اين افراد وجود ندارد بلکه تک تک اين افراد در سطحي عميق گرفتار ويروس رجويسم و قدرت طلبي و کينه توزي هستند. اگر باور نداريد ، ميتوانيد در مورد شخصيت و مناسبات موجود در بين اين رجويهاي کوچولو، تحقيقاتي از يکايک دوستان سابق اين گروه  که به اشتباه در ارتباط با اين افراد بوده اند بعمل آوريد تا ناگفته هاي بيشتري از اين عاشقان آزادي بدانيد، تا  اگر خود نيز دچار اينگونه عشق و آزاديخواهي هستيد بر جايگاه خود واقف شويد.اين آغاز مبارزه بر عليه يک تفکر زائد وبيمار است نه مبارزه بر عليه شخص و يا اشخاص نامبرده ، بلکه نامبردگان اصحاب غار بينه اي از رجويسم هستند که از آن  دستگاه خارج شده اند که بي اغراق آنها را ميتوان بيماران قدرت ناميد و نسخه مراجعه به يک روانکاو را براي آنها تجويز نمود.

و در پايان توضيحاتتان جنابعالي فرموده بوديد که ؛" رجوي سارق آرمانهاي همان شهدايي است که در سال 60 تنها در تهران  500 هزار هواخواه داشت!! " بايد از جنابعالي بپرسم که اين رقم نجومي را ازکجا آورده ايد و چطور اينگونه خوش باورانه به ارقام رجوي ساخته باور داريد با توجه به اينکه از آن دستگاه بيرون آمده ايد؟ اين رقم 500000 تظاهرات کننده از ريشه نه تنها نادرست ميباشد بلکه اکثر کساني که در اين تظاهرات شرکت داشتند به دروغ بودن آن واقفند و به جرات مي گويند که تعداد شرکت کنندگان از 50 ـ 60 هزار فزوني نميکرد.

و حال ميپردازم به نامه شيرين قهرمان داستانمان جناب آقاي محمد رضا اسکندري ، مشتي از خرمن رجويسم، پهلوان ميدان خودستايي و غرور!  کاک محمد رضاي ما بخودشان زحمت داده و يک جوابيه به همراه بانو به بنده داده اند تا به بنده بفهمانند که ايشان نيز طرفدار حقوق زنان هستند ودر اين گير و دار فحش و تهمت به بريدها ونابريدهاي کافر، با غرورسنتي خويش برآنند تا خويش را نه تنها از انتقادهاي سازنده ديگران مبري جلوه دهند بلکه خود را يک بريده مستقل صاحب نظر بنمايانند. نامبرده انشاء خود را با  موضوع زير آغاز ميکنند؛

جوابي به رهبر مخفي مجاهدين و تـعدادي از اعضاي جدا شده مجاهدين که همه چيز را سياه و سفيد بررسي و تحليل ميکنند.

وي که از ابتدا نوک پيکان به اصطلاح انتقادات سازنده اش را به سمت رهبر مخفي مجاهدين و جمعي از جداشدگاني که گمان ميکند  او را ناراحت نموده اند تيز کرده و مشاهده خواهيد نمود که اين انتقادات سازنده چگونه تبديل به آماج تهمتهاي زهرآگين و بي پايه و اساس به برخي جدا شدگان  و سايتهاي خبري منتقد ميشود.آري رجويسم اگر چه گريبان گير من نيز باشد رجويسم است و  از ديگر علائم بيماري رجويسم اينست که همواره  شخص درصدد است تا براي جلوگيري ازاعترف  به گناهانش که متاسفانه اين گناهان شخصي نبوده و مربوط به مليت يا کشور خاصي مثل ايران و اکراد عراقي ميباشد آنهم براي اولين بار ابراز ميدارد که روزگاري با اين فرقه ندانسته کار ميکرده ولي پس از آگاهي و مراجعه به نزديکترين کليساي محل زندگي خود در نزد کشيش بالا آورده، پس از غسل تمهيد ، پاک شده و در زمره بريده مستقل ها در آمده است ! ! ! . اين گروه از بيماران حتما نيازبه سنبه پر زور دارند تا بالا بياورند و برقم عادت ترک نشده تشکيلاتيشان نه با رهبرشان خالص بوده اند و نه با مردمي که به آنها خيانت نموده و ميکنند." طلب بخشش از مردم و ميهن!!" که اصلا صحبتش را نکن که مدرک دادن و رسوايي الکي است.

براي نمونه به نوشته کاک پهلوان اسکندري  توجه فرماييد که ميفرماند،

 ما بمحض بيدار شدن از خواب غفلت صف خود را از صف تمامي نامردان و دروغگويان و جاسوسان جدا نموده و به گناه بزرگ خود در قبال مردم ايران نيز واقف و آگاه ميباشيم

نامبرده تا بحال زحمت اعتراف به همدستي را به خود نميداد و از آنجايي که در کيش اين زاهدان  " تا نپرسيدند نبايد چيزي گفت" ايشان نيز اگر اين انتقادات  افشاگرانه از او نميشد همواره ادعا مينمود که نه تنها خواب نبوده و از صف تمامي اين بريده نامردان و دستگاه رجوي جدا بوده بلکه در حملات نظامي سازمان مجاهدين خلق به اکراد و مرزبانان و نظاميان ايراني ، ايشان از سوي شبکه تلوزيوني جمهوري اسلامي ايران نقش خبرنگار را در تهيه اين انشاء و داستانها داشته و غرور ملي ايشان مانع اعترف به نقشهاي  خود در آن دستگاه جهل و جنايت و طلب بخشش از مردم ايران وخانواده کردهاي کشته شده ميگردد. وقتي ميگويم که اين فرد و افرادي مانند او که  گرفتار بيماري رجويسم هستند و اسير کيش شخصيت هستند ، به افرادي چون احمد موحد بر ميخورد که؛ فلاني را ادب بايد آموختن!

به بياناتي ديگرازاين معلم اخلاق توجه کنيد که ميفرمايند :

1) از بدو جدائيمان از سازمان مجاهدين طي 10 سال زندگي در يک کشور بيگانه نشان داده ايم که ما کيستيم و در چه صفي هستيم .

2)  طي روزههاي گذشته مقالاتي در رابطه ما در سايت مجاهدين و سايتهاي وابسته به رژيم جمهوري اسلامي و برخي از جداشدگان از سازمان مجاهدين که متاسفانه در اثر تحريکات و ضديت کور با مجاهدين به شغل زشت جاسوسي گمارده شده اند بوديم.

3)  مقالاتي بنام آقاي فرشيد ابراهيمي و برهان وکيلي در سايتهاي سپيده ، نگاه نو و جبهه همبستگي در مورد ما عاري از تاثير پذيري از فرهنگ و ادبيات سازمان مجاهدين رجوي و حاکمان رژيم جمهوري اسلامي نبود  

آري آري جناب آقاي محمد رضا اسکندري پاکدامن، شما که طي اين 10 سال در حال نشان دادن خود به ديگران بوديد، تا مردم بفهمند که چه کسي هستيد،  واقعا نتيجه اين همه منزه نمايي ها و صف کشيهايتان بجز تهمت زدن به سايتها و جداشدگاني که هيچگونه مدرک در مورد گمارده شدن آنها به شغل جاسوسي از سوي رژيم جمهوري اسلامي و سازمان مجاهدين ارائه نداده ايد کاملا روشن است . خوشبختانه  3 سايت همبستگي ، سپيده و نگاه نو را نام برده و سايت وابسته به مجاهدين را متعلق به وزارت اطلاعات ميدانيد . آيا ممکن است بفرماييد چرا ازسايت مهديس که اولين سايتي بود که اقدام به درج مقاله بنده  در مورد شما و اصحاب غار نمود لب به سخن نمي آوريد؟ در صورتيکه اين 2 سايت همان مطالبي را که سايت مهديس گذارده بود آنها نيز گذاشته بودند! آري در کيش شما سياسيون بيمار و بزدل نان را به نرخ روز ميخورند و اگر سايت مهديس روزگاري از شما به دليلي، مطلبي چاپ نکند ، خدا ميداند او را به کدام سازمان يا وزارتخانه خواهيد چسباند و علت محافظه کاريتان و تاکيدتان در عدم ارتباط با ماهنامه هاي پيوند و دنا و خفقان گرفتنهايتان  ناشي از نان به روز خوردنتان ميباشد که نتيجه پزشکي اين توضيح اينست که  نان به نرخ روز خوردن نيز يکي ازعلائم بيماري رجويسم ميباشد . دراينجا جاي آن دارد که حواله ات بدهم به آقاي احمد موحد که گناهان و گافهايت را زيرسبيلي رد کرده و بجان ادبيات گفتاري من افتاده و مرا فحاش وبي منطق ميخوانند.آقاي احمد موحد آيا پيشداوري شما از پيشاهنگ رجويسم يعني شخص و اشخاصي که دستشان به خون جوانان ايراني آغشته است و خائن به مردم وميهن هستند و خود نيزبه نقش خائنانه خود واقفند ، يک دلجويي بيش نيست ؟ آيا نام بردن برخي سايتهاي خبري و متهم ساختن آنها به جاسوسي  بدون ارائه مدرک در نزد شما منطقي است؟

جناب آقاي  محمد رضا اسکندري ( کردکش) آيا ميشود نام آن دسته از جدا شدگان  مجاهدين را که متاسفانه به دليل تحريکات و ضديت کور با مجاهدين، به کار جاسوسي گمارده شده اند را نام ببريد تا ثابت کنيد که اين اراجيف  و تهمت زدن به برخي جدا شدگان منتقد   ساخته و پرداخته مغز معيوب و بيمارتان نيست و همانگونه که من در نوشته  " سوته دلان " اشاره کردم، شما را نه متهم به همکاري با رژيم ايران ميکنم و نه همکاري با مجاهدين ، بلکه شما را يک بيماررواني خوانده و ميخوانم که همواره با آزار اطرافيانتان سعي در مطرح نمودن خويش داريد که خوشبختانه بنده اين کار را تا حدودي در راستاي تمايلات رجويستي شما انجام داده ام.  

کارموش کور داستانمان تا جايي رسيده که 2 شخصيت ذهني و جداگانه اي بنامهاي  برهان وکيلي و فرشيد ابراهيمي را جاسوس و خودفروش خوانده و در تاريکي جهل خويش  منتقدين خود را گاه همکار مجاهدين و گاه همگار رژيم ايران ميخواند. از خوانندگان اين مطلب ابتدا دعوت ميکنم به سخنان ارزشمند و تهمتهاي مستند و تئوريهاي يکي ديگر از شيوخ شوراي مصلحت اصحاب غار دنا توجه فرمايند وجاي آن دارد تا از آقاي احمد موحد  بپرسيم شما  که اينقدر بي ادبي و درشتي برايتان از خيانت به مردم و ميهن مهمتراست پس چرا به سازماني که در رابطه با شخصيتهاي سياسي خارجي نهايت ادب را نگهميدارد خرده ميگيريد و ادب و احترامات ساختگي و مزورانه سازمان مجاهدين را نا ديده گرفته و بر خصلت و خوي ددمنشانه آنها خرده ميگيريد؟ بفرماييد از خرمن ادب و انديشه و پهلوان توابمان کمي سرافراز شويد :

  (4ز يرا افرادي بنام فرشيد ابراهيمي و برهان وکيلي اساسا وجود خارجي ندارند و ساخته و پرداخته ذهن افرادي هسنتد که در ضديت مطلق و کورکورانه با مجاهدين به جاسوسي و خودفروشي پناه آورده اند .

5)  مهمتر از اين اذعان به واقعيت تلخي است که گريبانگير مردم و فرهنگ ماست و آنهم اينست که جوي سالم براي تبادل نظر فکري و دخالت مستقيم افراد در گفتگوها وجود ندارد.

6)  گرچه ميدانيم که اين افراد وجود خارجي ندارند ولي وظيفه انساني و مليمان حکم ميکند تا چند نکته را جهت آگاهي خوانندگان عزيز و در حقيقت در راستاي شناساندن ايدئولوژي فرقه رجوي و چهره افرادي که بزعم خود لباس خيانت را از تن بدر کرده و به خيانت خود نيز واقفند بيان نمائيم .

7)  در حقيقت سئوال ما خطاب به آندسته از انسانهائي است که ضديت مطلق با مجاهدين چشم و گوششان را کور و کر نکرده و لباس خيانت را با لباس جاسوسي معامله نکرده اند.

8)  آن يار کز او گشت سر دار بلند جرمش اين بود که اسرار هويدا ميکرد

 (9ما مخالف هرگونه جاسوسي و خيانت از طرف برخي از جداشدگان سازمان مجاهدين به خاطر ضديت کور با مجاهدين هستيم .   

(10  ما مخالف هرگونه جاسوسي و همکاري با رژيم جمهوري اسلامي بخاطر ضديت کور و هيستريک با مجاهدين بوده و هستيم و هرگونه همکاري با رژيم براي رسيدن به هدف که همانا از دور خارج ساختن مجاهدين است محکوم ميکنيم نه آناني که در ازاي دريافت پول و جاسوسي به جان آزادگان راسيتين افتاده اند

(11   شما در نوشتارتان گاهي ما را متهم به جاسوسي براي رژيم، گاهي براي مجاهدين و گاهي هم افرادي بيمار و رواني که بايستي در بيمارستان بستري شوند نموده ايد. آيا حالا ميشود که ما از شما آقايان وکيلي، ابراهيمي و فرقه رجوي دعوت به عمل بياوريم و شما را به يک مناظره سالم دعوت کنيم تا دلايل جاسوس بودنمان را براي همه رو کنيد. اين گوي و اين هم ميدان .
 

در مورد جملات شماره (4)  جاي پرسش دارد که پهلوان داستانمان چگونه و با چه استدلال و سند و مدرکي دو شخصيتي که از وجود و هويت آنها آگاه نيست آنها را سريعا خودفروش ميخواند! آيا من حق ندارم که ايندسته جداشدگان را رواني و اسير بيمار رجويسم بدانم ، چرا که سازمان مجاهدين نيز همين شيوه را بکار ميبرد که پهلوان داستانمان بکار برده. و از سويي در جملات شماره (5) جو فرهنگي ايرانيان را براي گفتمان سالم مناسب نميبيند، درصورتيکه اگر کمي از خودپسندي و خودبزرگ بيني خود بکاهد و بر خرد و انديشه اش بيفزايد خواهد فهميد که سرچشمه اين محيط ناسالم خود او وامثال ايشان ميباشد و رفتار و شخصيت هر فرد در تنظيم رابطه محيط پيرامونش نقش دارد نه فيگور گرفتنهاي روشنفکرانه، و به پهلوان داستانمان توصيه ميکنيم که براي بزرگ شدن بايد اثباب بزرگي همه آماده نمود نه اينکه بزرگنمايي کرد.آقاي اسکندري  در جملات شماره (6) مخاطبين خود را با آنکه بارها بر عدم وجود خارجي آنها تاکيد ميکنيد وجدا شدگان با افکار رجويسم ميخوانيد و براي فرارازاعتراف به خيانتهايتان ، گاه به مجاهدين و رجوي ميپري و گاه به جدا شدگان منتقد. درصورتيکه رجوي مرد و پس از رجوي نوبت رسيدگي به جنايات خيانتکاراني چون توست که براي توجيه اعمال تبهکارانه ات و حفظ پرستيژ کج وماوج خود با پررويي تمام در جمله (7) ازعان ميداريد که اگر خائن هستيد حداقل جاسوس نيستيد!!  و آيا ممکن است براي دلخوشي همپالگيهايت هم که شده اولا ثابت کني که جاسوس نيستي ، دوما منظورتان را از جاسوسي روشنتر بيان کنيد ، سوما بفرمائِيد که در ترازوي شما جاسوسي براي استخبارات عراق بنام مبارزات رهايي بخش ارزشمندتر هست يا جاسوسي براي دولت ايران؟ چهارما بفرماييد که علت بازجويي شما در اداره پليس محل زندگيتان در حدود2ـ3 سال پيش که مصادف بود با دستگيري و برخورد پليسهاي محلي با يکسري از جداشدگان که ما  آنها را اصحاب غار ميخوانيم چه بود!؟ در جمله شماره (8) شعري را بکار برده اي که اصلا به گروه خونت نميخورد و تو اگر اهل اينکار بودي ، از اسرار جنايت خود پرده بر ميداشتي و سپس با فاکتهاي منطقي به تهمت و سنگ پراني بر عليه ديگران دست ميزدي!  بهتر است اسرار هويدا نکني که تا اينجايش گل کاشتي، بس است برو به کار و زندگي ات برس و کمي به آن اخلاق ناپسند و خوي نامردمانه ات رسيدگي کن که از صد تا مبارزه و سنگ پراني واجب تر است . در جملات (4، 7 ، 9 ، 10 و 11 ) عذاب وجدان گريبانت را گرفته و مدام در حال محکوميت جاسوسي و سنگ  پراکني بسوي ديگر جدا شدگان  هستي و با فريادآي دزد آي دزد ، سعي در تاکيد به جاسوس نبودن خود داريد در صورتيکه بنده همانگونه که بارها اشاره کرده ام، شما يک فرد بيمار بيش نيستيد و مطمئن باش که همه ميدانند، با عقل و هوشي که تو داري ، بدرد هيچ يک ازسرويسهاي جاسوسي نميخوري و الا تا بحال سيا يا موصاد دزديده بودنت.  اگر بنده دچار بيماري حاد رجويسم  و ترشحات زهراگين جنابعالي بودم به راحتي ميتوانستم رابطه شما را با خانم  " اما نيکلسن " که مظنون به همکاري با رژيم جمهوري اسلامي ميباشد زير سوال برده و از شما بپرسم که شما با آگاهي ازمشکوکيت ايشان چگونه در کنفرانس مشکوک فرانسه که فقط نمايشي تبليغاتي بيش نبود و هيچ کس از نتايج اين گردهمايي که توسط "اما نيکلسن" ترتيب داده شده بود آگاهي نيافت جزو افرادي بوديد که  به جدا شدگان شرکت کننده صلاحيت و يا رد صلاحيت ميداديد! بله جناب آقاي محمد رضا کردکش، باز با تمام اين گفته ها ، اين فرار به جلو هاي شما را ناشي از مشکوک بودن شما نميدانم و نسخه مراجعه به يک روانکاو را براي جنابعالي ميپيچم. خنده آورترين بخش اين مطلبتان خط اول جملات شماره (11) ميباشد که واقعا بايد گفت دست مريزاد که در پررويي  روي هرچه سنگ پاي قزوين را کم کرده ايد و همانند دستگاه رجوي بدون عبرت از نتيجه اينهمه دجالگريهاي رجوي خود را آزادگان راستين ميناميد!! واقعا بايد شما را کثيف ترين موجودات و پس ماندهاي رجوي دانست که با دجالگري تمام همچنان در صدد تحميق توده ها هستيد! نفرين اين مردم بر شما جانيان بيمار و ويروسان بيماري فکري! جناب اسکندري ! بخاطر انسانيت هم که شده دست از دجالگري و معرکه بازي هاي عوام فريبانه ات بردار و خود را به يک روانشناس  معرفي کن و اگر بخودت رحم نميکني به آن طاهره بدبخت رحم کن !

و حال به گوشه اي  ديگر از عوام فريبي اين صحابه خيانت که اسکندري اين روزها الگوي پاک و دست نخورده آنهاست توجه فرماييد :

12) استدلات شما مبتني بر تماسهاي تلفني با هواداران و افرادي است که ما هيچگونه ارتباط و تماسي با آنها نداشته ايم   حال سوال ما از شما اينست که تا بحال در کجاي اين کره پهناور خاکي ديده ايد و يا شنيده ايد که بر اساس چند استدلال تلفني ميشود فرد يا افرادي را محاکمه و اعدام کرد. آقاي ابراهيمي شما که داراي اين استعداد درخشان در قضاوت هستيد و با اختراع چنين متد جديدي و بدون داشتن سواد سياسي و قضائي چنين حکم ميفرمائيد بايد بگوئيم که آينده تان بسيار درخشان است.
 

13) شما ما را متهم به رجو.يسم، فردپرستي و داشتن کيش شخصيت نموده ا يد.   اما اگر هر فرد منصفي و حتي خودتان بدون کلاه نگاهي به نوشته شما بيندازد ميبيند که فرهنگ نوشتاري شما همان فرهنگ و ادبيات سران رژيم و رجو.يست که بجاي بکار بردن استدلات منطقي و واقعي و عملي به سفسطه کردن و استفاده از واژه هاي خيالي و همان فرهنگ قبيح برچسب زدن پرداخته ايد.
 

همانطور که گفتم دروغ و نيرنگ بيماري ارثي اينگونه پس ماندگان رجويست که آن را با داروي خودشناسي و آگاهي ميتوان درمان نمود، و چه بد بحال برخي که امثال اسکندري هاي کور، عصا کش آنها گردند. بيماراني که هرگز حاضر به پذيرش بيماري خود نبوده و نيستند و پذيرفتن آن را يک نوع خريد جرم و بلا ميدانند. پهلوان داستان ما در جملات (13) براي زينت دادن ننگ و انديشه اي که درآن گرفتار آمده ، طرز نگارش بنده را فرهنگ قبيح برچسب زدن رژيم وسفسطه کردن ميداند و بايد به او يادآوري نمود که ؛ کم حافظه! به لجنپراکني هاي مطلبت نگاه کن و ببين اين همه تهمت و برچسب در جملات شماره (2 ، 3 ،4 ، 7 ، 9 ، 10 ، 11 ) که برازنده خودتان و همپالگيهايتان در غار دنا است به کليه جدا شدگاني اکتيو که با شما هم غار نيستند نثار کرديد و از آدم خائن به ميهن و مردم ، مزور، دروغگو، قدرت طلب خودبزرگ بين ، الگويي از بيماري رجويسم ، کردکش ، قاتل سربازان و نظاميان ايراني  و... بعيد به نظر ميرسد ، اينقدر پررو باشد که از سفسطه و برچسب ، جاسوسي و... براي  فرار از ننگي که درآن گرفتار آمده استفاده کند. آقاي محمد رضا اسکندري جملات شماره (12) را دوباره بخوانيد تا به جنابعالي يادآوري کنم که آري به استدلال تماسهاي تلفني ميشود کسي را محاکمه و يا به اداره پليس فراخواند ، مخصوصا اگر اين تماسهاي تلفني آلوده باشند!!

در مورد جملات شماره (14 و15) بايد بگويم که   قسم نخور که تشکلي بنام جداشدگان وجود ندارد چون احتياج به قسم خوردن نيست زيرا دم خروس از آخرين اطلاعيه 32 نفري از اعضاء جدا شده که امضاء شما نيز زير آن وجود دارد و مدتي نيز از بلندگوي راديو نجات رژيم پخش ميشد بيرون زده است و براي نداشتن کمبود کيش شخصيتيتان نيز زحمت  به فريب ديگران ندهيد که اينروزها پذيرفتنش کم دردسرتر از نپذيرفتنش ميباشد. راستي اين نکته را فراموش کردم بگويم که هر بار عکس جنابعالي را در سربرگ انشاهايتان در سايت مهديس ميبينم ، بيکباره به ياد علي کمدي وزير اطلاعات رژيم صدام حسين ميافتم ، بويژه زماني که دست و پنجه زدنتان نيز مانند او ميشود. اخيرا بيانه هايي بنام کميته نجات زندانيان درعراق و مزامبيک (که همه نيز مسئله دار بوده و اگر آزاد هم بشوند فردا عذاب جان خودت خواهند شد) و چندين بيانيه با نامها و کميته هاي يکشبه به سايت مهديس و ماهنامه پيوند  ارسال کردي که گاهي اوقات نام خودت و بانو در آن ديده ميشد و بعضا نام شمس حائري نيز به آن افزوده ميگشت! البته اگر آن اشعار با قافيه اي که همسرتان در مدح ايشان ميسرايند در مدح آقاي سيدالمزخرفين نيز ميسراييدند، بالطبع آقاي سيدالمزخرفين نيز  التماس ميکردند که عضو کميته ها و کمپاني هاي يک شبه شما بشوند. و از کي تا بحال از نشريه وانجمن و دار و دسته پيوند بيرون آمده اي ! البته جواب اين سوال پيش کريم حقي است و بچه ها به عادت ديرينه پهلوان دروغ و دغل اين غار آشنا هستند که هر جا قافيه تنگ ميآيد اسکندري فيلينگ را ميبندد و پس از مدتي دوباره برميگردد. کريم حقي خوب ميفهمد که من چه ميگويم.

 14)  اساسا تشکلي بنام اعضاي جدا شده وجود ندارد و افرادي که بدون ذکر اسم از اين واژه استفاده ميکنند تنها هدفشان گران فروشي به رژيم جمهوري اسلامي است.

15) ضمنا بعد از پي بردن به ماهيت واقعي و مخوف مجاهدين از هر امکان سالمي براي ترويج و روشنگري عليه اين فرقه استفاده کرده و ميکنم اما نشر اين افکار در سايتي و يا مجله اي و يا درج اسم ما در کنار اسامي ديگر دال بر همکاري ما را نداشته و ندارد . ما نه جزء نشريه پيوند بوده و هستيم و نه با گردانندگان اين نشريه وحدت فکري داريم . ديديد که با زهم خطا کرديد و قبل از محاکمه حکم قتل را صادر کرديد.


جناب آقاي محمد رضا اسکندري ، استاد فرهيخته!  موارد ياد شده در مورد خانم افشاري که در نگارش شماره يک بنده  بنام سوته دلان بچاپ رسيد در سوگ يا حمايت از شخص يا اشخاص خاصي نبوده و نيست و بنده در ابتداي مطالبم به آن اشاره کرده بودم ، ميخواهم به نمونه هايي از نابخردي و شما حضرات اشاره ي بکنم و همانگونه که تا کنون اشاره کرده ام با فاکت و نمونه توضيح داده ام که نابخردي جداشدگان ، چگونه آنها را در انديشه هاي رجويستي غرق و نابود خواهد نمود و براي نمونه کردار و پندار جنابعالي را نيز مثال قرار دادم و برعکس توضيح دادم که خردگرايي چگونه يک جداشده را ازرجويسم وعادات قبيح آن دور ميکند و راه تکامل فکري را براو ميگشايد و دراين مورد يکي از جدا شدگان اين دستگاه تروريستي را که خانم نادره افشار نام دارد، بعنوان فردي که خردگرايي را پيشه خود کرده و سعي در گندزدايي افکار رجويسم در خود و پيرامونش دارد، نام بردم و دوباره باز براي بالا رفتن فهم و شعور افرادي چون تو، ايشان را نمونه خود قرار ميدهم. شما در جملات (16 ، 19 ، 20) خطابتان به نادره افشار است که چرا اين خانم اينقدر چپ و راست ميزنند و بايد به جنابعالي و ديگر اعضاء تشخيص مصلحت پيوند بگوييم که مگر فکر ميکنيد که جهان انديشه ، غار دنا و پسند است که  حرف مرد در آنجا بايد يکي باشد! اين مغز متحجر شماست که مردانه شما را در همان زمانها و افکار سال 1360 پابرجا و استوار نگهداشته است واينگونه استدلالهاي آبکي جز از مغز نيش خورده شما از هيچ مغزي ترشح نميشود و چون شما داراي شخصيتي ارتجاعي هستيد ازتکامل ديگران گريزانيد و دوست داريد دوستانتان نيزهمچون شما فکر کنند و آنها را نيز به ديگران با عينک کج بين خو د بشناسانيد و نميدانيد که يکي از راههاي رسيدن به تکامل ، فراز و نشيب و کج و راست زدن است و اين نسخه ها را بهتر است حتي براي خود نيز نپيچيد و ويروس ترشحات مغز بيمارتان را به روي اطرافيان نپراکنيد. اگر اين خانم را فردا در جرگه اي ديگر ديديد جاي تعجب نيست، و سعي کنيد با نامهاي زيبايي چون انتقادات سازنده دست از ارشاد افراد برداشته و آنها  را به حال خود واگذاريد و فراموش نکنيد که اينجا سازمان مجاهدين نيست و شما نيز امام خميني نيستيد که مردم رابه راه راست هدايت کنيد و بهتر است به حال زار خود بيانديشيد. به  جملات شماره (22) خود بارديگر نگاه کنيد تا  چشم و گوشتان را بيشتر باز کند. آقاي محمد رضا  اسکندري  بياناتي که اظهار کرديد چيز تازه اي نيست که مردم ايران از آن چيزي ندانند و حتي خود هواداران سازمان بر منفوريتشان در انظار عمومي مردم ايران آگاهند و در اين روزها بسياري آمدند و بر جنايات ، خيانتها و نقش سازمان مجاهدين خلق در کند کردن تحولات در ايران  گفتگو کردند و نوشتند ولي تعداد انگشت شماري به نقش خود در اين دستگاه اشاره و توضيح دادند  و بهمين خاطر جمله شماره (22) را پيشکش خودتان ميکنم و توصيه ام به شما اينست که دست از دجالگري برداريد که زمان آن سر رسيده . و از سويي، جاي آن دارد براي فهم و شعور جنابعالي اين نکته را اذعان دارم که نادره افشاري ازجمله آن افرادي بود که چه زيبا و چه خاکي به نقش خائنانه خود در دستگاه رجوي اعتراف نمود و ازمحضر مردم ايران طلب عفو نمود و جاي هزاران آفرين دارد، شجاعت چنين افرادي بايد آموزه اي باشد براي بزدلاني چون تو. ولي شما خفاشان غار که اينروزها حمله به رجوي برايتان شده يک منبع ارتزاق نه وظيفه، يکبار نيز به نقش خائنانه خود در دستگاه رجوي معترف نگشته و نميگرديد !!! کريم حقي که وظيفه حفاظت از رجوي خائن را بعهده داشت چرا لب تر نمي کند و جاي دور نرويم و از يکي ديگر ازاصحاب جديدالورود غار بنام محمد حسين سبحاني بايد پرسيد ، شما که مدعي هستيد معاون هيئت اجرايي سازمان مجاهدين بوده ايد پس چرا شما براي ارضاء مشکلات شخصي خود فقط و فقط تمرکزتان را به روي حمله به سازمان گذاشته ايد و بر نقش خائنانه اي که در تشکيلات داشته ايد لب نمي گشاييد!؟ آقاي محمد رضا اسکندري بنظر من رک گويي خانم افشاري بهتر است از تهمت و برچسبهايي که جنابعالي به ديگران ميزنيد پس بهتر آن است که دست از اين آخوندبازيها و جا نماز آب کشيدنهاي کهنه شده بر داريد و براي حقوق ديگران احترام قائل شويد و به بازنگري اساسي در خود اقدام نماييد و برجنايات خود در حق مليت ايران و کردستان عراق اعتراف نماييد و از آنها طلب عفو کنيد تا شايد راه تحول و پويايي عقلاني بر شما گشوده شود.    

 (16شما يک روز طرفدار جامعه بي طبقه توحيدي مجاهدين، يک روز خواهان حکومت سلطنتي و روز ديگر طرفدار حکومت جمهوري هستيد.

 (17مثل اينکه کم حاقظه شديد و فراموش کردهايد که تا بحال مواضع مختلفي اتخاذ کرده ايد.

 (18من نمي دانم از کي و از کجا ياد گرفته ايد، اشتباهات و انحرافات را با توهين و فحش و هتک حرمت تحليل و بررسي کنيد .

 (19راستي از خوتان پرسيده ايد علت اين همه چپ و راست زدن چيست؟  

 (20آيا بهتر نيست کمي در آين رابطه فکر کنيد و معقولتر و منطقي تر بنويسيد!!!. به اميد آنکه دوباره و هر روزه خط عوض نکنيد.
 

21) انتقاد از خانم افشاري و يا هرکسي ديگر انتقادي سازنده و رو به رشد است و ما آنرا منفي نميبينيم و حتي لازمه رشد افراد ميدانيم. اما هيهات که شما سخت نياز به گذراندن يک دوره آموزشي هستيد تا بدانيد که کنش و واکنش هاي فکري چگونه راه سالم فکر کردن و زيستن را هموار ميکند. البته تقصير شما نيست که هنوز قادر به درک اين واقعيت ها نيستيد . زيرا رژيم جمهوري اسلامي و فرقه رجوي راهي را براي سالم زيستن و درست انديشيدن و چالش نگذاشته اند. همه چيز يا سياه است و يا سفيد

22) ما با کمال ميل حاضريم تا در مقابل وجدان بيدار مردم ايران گواهي بدهيم و به سهم خود به حقيقت تلخي که همکاري ما با سازمان مجاهدين باعث به عقب انداختن و کند کردن موتور تحولات در ايران شده اذعان کنيم.
 

سخنم  را با مطلبي خطاب به آقاي احمد موحد بپايان ميرسانم

جناب آقاي احمد موحد  جنابعالي  در حمايت از محمد رضا اسکندري ، مطالب بنده را سراسر فحش و عاري از منطق خوانده ايد که اين نظر جنابعالي بوده و نظرتان از طرف بنده اگر چه دربست پذيرفته نيست ولي محترم ميباشد و پيشنهاد بنده براي آگاهي جنابعالي اينستکه  اولا مقالات محمد رضا اسکندري را خوانده و سپس  آن را با ترازوي منطق خود بسنجيد دوما  شيوه نگارش با دروغ نگاري و دجالگري و تحميق تودها فاصله اي بسيار دارد و براي اثبات سخنانم به شما پيشنهاد ميکنم که سري به غار دنا و اصحاب انجمن ايران پيوند بزنيد و عميقا با نظر به ادعاها و نوشته هاي بنده ، مناسبات و روابط غرق در رجويسم اين  دسته از جداشدگان را بررسي نماييد. سوما  شما رجويسم موجود در مناسبات اصحاب غار را ميتوانيد از خوارج  اين صحابه  يا دوستان سابق اينان بشنويد.  چهارما  نگارشات ايشان را بخوانيد و پس از بررسي کافي ازافکار و مناسبات آنها پي خواهيد برد که ادعاهاي کتبي آنها تا چه ميزان با افکار و انديشه ايشان فاصله دارد تا دريابيد ، وقتي کلماتي چون رجويست خائن ، دروغگو ، سانسورچي ، جناياتکار ، بيمار رواني ، بيمار سياسي ، خود بزرگ بين ، دجال ، عوام فريب ، قدرت طلب ، تماميت خواه و ... را بکار ميبريم بيجا نگفته ايم و در مورد آنها کاملا تحقيق کرده ايم.

خوانندگان اين مطلب ميتوانند در صورت تمايل با آدرس ايميل زير با بنده مکاتبه نمايند

فرشيد ابراهيمي ـ هلند  2جولاي 2003

 farshid_ibrahimi@hotmail.com