xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

                                     

                     

جمعه  31  فروردين   86  /   20 آوريل 07 

قدر نشناسی !

قرار نبود که بعد از آنکه کَسکی قدرنشناسِ کتاب و به چرند گوئی ماهر ( نگاه کنيد به « دری وریِ »  پنجشنبه 9 فروردين 86 / 29 مارس 07  ) ، ، آنهمه زحماتم را به يکباره -  با هرزه دهانی ای که گويا جزئی از زندگیِ ياوه سرانه اش شده است - ، به هيچ گرفت ، دوباره به آوردنِ کتاب و نشريه بپردازم ، اما چه کنم که ، خوشبختانه ، تمامِ خواننده گانِ «گاه روزانه ها ... » ، چون او بی چشم و رو و « ارثٍ پدر» را از منِ يک لاعبا ( و قبا ) خواهان  نيستند و دل به ادامهء آن بسته اند . پس چنين خواهم کرد ، اما با نامی ديگر («نشرِ ديگران » ) .

اگر کسی واقعا کتاب خوان باشد ، حتی اگر آن « بد اسکن » و کم رنگ باشد ، زحمتِ چند باره به خود می دهد و تا نتواند « بد اسکن » شده ها را خوب بخواند ، دست بردار نخواهد بود . تنها اين « پُز دهنده گانِ » کتابخوانی اند که لقمهء کاملا آماده و گُنده گُنده را جويايند و از سرِ تن خوارگی ، زحمتِ هيچ چيز را بخود نمی دهند ... و من نمی بايست چرند گوئیِ اين گاو چاله دهانانِ از سر تفنن کتاب در قفسه گذران ، دلخور و رنجيده می شدم و از کازی که هم خود به آن علاقه دارم و هم هزاران خواننده ( به ويژه در ايران ) ، دست برمی داشتم ...

... واما چرا رنجيده شدم ؟ رنجيده شدم ، زيرا اين احمقانِ هرگز تن به کار نداده و هميشه تنها به فکرِ زندگیِ بی ارزشِ خودخواهانهء خويش ، نمی دانندکه با اين چشمانِِ تقريبا کورم ، ساعت ها ( و گاه روزها ) ، وقت می گذارم تا يک شماره را آماده کنم و اگر نارسائی دارد - که خود به آن آگاهم - ، بدين خاطر است :

1- بعضی از اين کتاب ها و نشريات ، تاريخِ نشرشان به بيش از 40 ، 50 سال می رسد و رنگ و روئی چندان از حروف باقی نمانده است ؛

2- بعصی از اين کتاب ها و نشريات ، بصورتِ فتوکپیِ بسيار کم رنگ ، تکثيرشده اند و من ساعتها وقت می گذارم تا شايد پُر رنگترِ شان کنم و ساعتها ( و گاه روزها ) وقت می گذارم تا عکسهائی بيابم برایِ جانشينِ کردنِ عکسهایِ غيرِ قابلِ رويتِ آنها تا خواننده چيزی را از دست ندهد ؛

3- « خبرهء » اسکن و کامپيوتر و « ماسماسک » هائی از اينگونه نيستم ؛

4- امکاناتِ « فنی » ام چندان نيستند و ناگزير از ساختن باهرآنچه دارم  و زدنِ چهار، پنج تا « قاپاس » بر سرِ گرِ خود و چندتا « بامچه » بر سرِ دستگاه ها ...

... آری دوستان ! روزگار بدين گونه می گذرد و مرا هست عشقِ فراوان به کتاب و کاری که می کنم و مرا هست عشق به شمايانِ کتابخوانِ واقعی * و آرزو بردل که ديگرانی که چندان دراين راه نيستند را به اين راه ، نه به زور  - که با وجود آوردنِ شوق در آنها - ، بکشانم ...

کمی هايم را در پسِ  بيش هایِ خود پنهان سازيد !

* يک خوانندهء واقعی ، راه هایِ بهتر خواندن را می جويد - و می يابد . از جمله نگاه کنيد به « دری وریِ » سه شنبه 22  اسفند 85 / 13 مارس 07  ، که درآن ، خواننده ای ، يکی از راه ها می نماياند و توصيه می کند : « اگر بعضی از کتابها نوشته ريزی داشت کافی است که چند شماره بزرگنمايی  انجام دهيد . »