xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
سه شنبه 17 مهر ۸۶ / 09 اکتبر 07
خوش باورم اگر که باور کنم به خوشباوريت ؛ خوش باوری اگر که باور کنی به خوش باوريم ! ( " خوشا که انسانرا که به جز به 'هيچ باوری' هيچ باور نباشد ؟ " )
باور کردم باور کردی ( به چه ؛ به هيچ ، به پوچ ؟ و در اينجائيم که می بينی : - خاکِمان بر سر ! )
... و چه کنيم با دل پيچه هايِمان با اشک هايِمان با عُمری که به جز خاکستر هيچ نبود ؟ کدام آيه بخوانيم که به جز ياس در آن هيچ نيست ؛ چرا نخوانيم قرآن را به تمامی - که نطفهء انسان و انسانيت را در ابتدا - پيش از زايش - ، کُشت و کُشت !
نهايتِمان به اوج ها نشانه گرفته بود و به قعر کله معلق شديم ! بنگر که به خاک - به جز خاک ، به هيج - خفته ايم - بی هيچ لاپوشانی !
زمان ! زمين ! اينست سرنوشتِمان ؟ |