xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
يکشنبه ، 2 دی85 / 23
دسامبر 07
مگر نه آنکه تو از برای ِ از بين بردن ِ همه چيز آمده ای ؟ : گيرم همه را به خاک به خون نشاندی چه ات می ماند - به جز خود - ، برای ِ نابودی ؟
آيه هايت همه خون آيه هايت همه مرگ آيه هايت همه از برای ِ همه چيز نابود کردن آيه هايت همه از بهر ِ بهشت سازی برای ِ خود - و جهنم از برای ِ ما ( نه در آن دنيا که هم امروز - نقدا نقد ! )
جهل ِ مطلق ، سرمايهء تو - با "کتابی" پُر از کين پُر از خونخواری ( و چه توهينی کردم به کتاب با ناميدن ِ " کتاب" به ورق پاره هايت ! )
دادخواهی از تو ؟ آدميت از تو ؟ دل از اين دنيا کندن و به " بهشت" ت انديشيدن ، از تو ؟ به کناری خواهی رفت بی از بين بردن ِ تمامی ِ انسان ها و انسانيت ؟ کار ِ مردان و زنان را به خود آنها خواهی بسپاری ؟ به نيمه ، تنها ، جيب ها و پس جيب های ِ گشاد ِ عبايت را پر خواهی کرد ؟ حرص و آزت را هست ، سرآخر ، غايت ؟ - چه خيال ِ خامی ! ؛ قهقهه ای از ته دل بايد سرداد ! |