xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

                                     

                     

چهار شنبه 1  اسفند 86  / 20 فوريه 08

به "قی" افتاده ام - می فهميد : به " استفراغ " !

هرکس که از "تنهائی" و "بی يارو کس" بودن ، گله کند ، به نظرم که به خطا می رود : که تنهائی ست  که انسان را به يکباره می رهاند از بار ِ رذالت ها  ، کم سو چشمی ها ( که يعنی از حسادت ها ) ، از بارِ چندين قرص ِ نان قرض دادن تا نيمه نانی به نيش کشی و با کم وبيش دندان هايت بجوئی و در حلق فرو دهی و "رفيق" ات خطاب کنند در پيش ِ رو ، و به درندرت ، به محض ِ پاشنه چرخاندن !

در تنهائی بودن اين حُسن را دارد که نمی دانی  چه "خوشانه" - اگر که بگويند ؛ و به قاعده ، يا هرگز نمی گويند ، يا آنکه اگر "رنجی" به خود دهند ، به ندرت-  از تو می گويند و مهم تر آنکه از تمام ِ بدی هائی که پشت  ِ سرت می  گويند - و امروزه "ايميل می زنند" - ، باخبر نمی شوی  و به خود - شايد ، احمقانه -  می گوئی : خوشا که حرفی پشت ِ سرم نيست - که حاليا نگو که بسيارها اين کثافت های ِ همه چيز را چون خود کثيف ياب ، ساخته و پرداخته اند .

زمانی که در تنهائی ِ مطلق هستی و باهيچ کس مراوده ای - چه ديداری ، چه کلامی ، چه تلفنی  و ايميلی - نداری  چه باک است که ديگران هم اين تنهائی ات را بدانند و همين رو پشت ِ سرت  "صفحه" ها بسازند و تلنبار کنند ! از هيچ چيز با خبر نمی شوی تا از خود "دفاع" کنی و بگذار که گاو چاله دهانان هرچه از گشاده چاله گاوی دهان و خری ِ شان که می خواهند بيرون بريزند - که تفاوتی نيست بين ِ گفته های ِ شان با  "تپاله"!

زمانی که از "راستهء" اين "فرهيخته گان" نباشی و زمانی که (از آنجائی که تنهائی - و خوشا- و نيازی به اين نداری که ديگران برايت خرحمالی کنند ( مثلا کارهای ِ فتوگپی ای ، چاپی و چه چه های ِ مجانی - يا با هزينه های ِ بسيار کم  و ... ) ، ناگزير به مجيز گفتن ِ نه به اين هستی و نه به آن ...

... و چون نيازت است به  آن خرحمال - حتا اگر از کثيف ترين کثافت ها باشد -  ، هميشه ، در هرمورد ، جانب ِ او را خواهی گرفت - که چرا جانب ِ حق را گرفتن به قيمت ِ از دست دادن ِ خری که حی و حاضر است برای ِ خرحمالی دادن های ِ جاودانه !

راستش را که به خواهيد از اين محيط ِ " روشنفکری" ، " دانشمندی" ، " صدرژيمی ِ" پاريس "قی"ام گرفته است و هرگاه که درجلساتِ شان شرکت می کنم ، مدت ها از همه چيز زده می شوم و کارهای ِ " روزانه ها " را ، تامدتی ، به کنار می گذارم . ديگر نمی خواهم دست به کار برم ...

 از اين پس ، ديگر در جلسات ِ شان شرکت نمی کنم و در تنهائيم ، با آسوده گی ِ خيال - ، "روزانه ها"  را به روز می کنم ...