xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

                                

           

قلبت را در باران بشوي ... *


بگمانم ، دوران به حساسيت ِ سالِ
56 است : سالي كه بايد موضع گرفته ميشد : يا با امام ، يا بي امام ! يعني در حال و وضع ِ امروزه روز : يا باجمهوريِ اسلامي ( با تمامِ کينكس هاي تر و تميز و ناتميزش - يعني جناح ها ) ، يا بدونِ جمهوريِ اسلامي ! چه كرد روشنفكرِ سالِ 56 ؟ لازم به گفتن است كه ؛ امام را انتخاب كرد ! چه دارد مي كند روشنفكرِ امروزي : دارد جناحي از امامي ها را – كه از ديدگاهِ بعضي ازامامي ها چندان هم امامي نيست - ، انتخاب مي كند : مباركشان باد! چرا روشنفكرِ ايراني ** اين چنين خودرا خوارو ذليل – لااقل از مشروطه باينطرف - ، ميداند كه قائم بذاتِ خويش بودن برايش چيزي عجيب و غريب است ! مجرايِ تنفسي اش حتما بايد به جائي بند باشد و خود نفس كشيدن را وخود تنفس دادن را ياد نگرفت و نمي خواهد ياد بگيرد ! آيا تنها بدين دليل است كه نافشان -جد اندر جد - ، به آخوندي ، به خاني ، به اميري ، به بادامجان دورِ قاب چيني و به ... بند است ؟! يعني اينكه ، آنسان كه بعضي ها مي گويند – و شايد بي دليل هم نمي گويند – ؛ منافعِ طبقاتيِ خودرا دفاع اندر دفاعند ؟ اينان اگر روزي – چون جلالِ آلِ احمد ("آقازاده " يعني " آخوند زاده " ) - : بر پدر مي شورند و به بند ِ نافِ ديكر ، يعني حزب توده ، خودرا مي چسبانند هم از اينروست كه خوشبختانه بند ِ نافي ديگر يافته اند و دوباره، هروقت كه اراده كنند مي توانند به بند ِ ناف ِ اوليه – يعني " آقا زادگي " يا آنسان كه عليِ شريعتي گفت « به اصلِ خويش » - ، بر گردند !

تو اگر روشنفكري بايد بداني - من نمي دانم ، چون نه اصل و نسبي آنچناني دارم و نه سوادي اينچناني - كه روشنفكر قدرت طلب و قدرت جو نيست وناگفته پيداست كه خودرا به اين وآن جناح نمي چسباند . نگاه كن به خودت ! دنبال ِ بادي ( همچون حزبِ باد : حزبِ توده ) : تا آخرين نفس ، حنجره ات را پاره كردي و امام ! امام ! كردي و امروز كه باد از سوئي ديكر مي آيد ، همان امام شده است جناح ِ محافظه كار و جناح ِ راست ! كجايِ كاري ، اي در بسياري ِ از موارد كم رفيق و اي هميشه دنبالِ باد و كمتر روشنفكر ! آيا قائم به ذات بودن اينچنين سخت است و هيچت به چنته نيست ؟! نچسبان خودرا به اين و آنِ قدرت دار و قدرت خواه وخود باش و از خودو خواسته هايِ خود بگو و مطمئن باش كه اگر راستگو وصادقي ، اگرچه امروز دراقليتي و " محارب " ، روز و روزگاري خواهد آمد كه حرفت به كرسي خواهد نشست و ديگر روشنفكراني – كه حرفِ در زمان كهنه شده ات را ناكافي خواهند يافت - ، حرفِ تازه تري را بيان خواهند كرد – بي آنكه خودرا به نافي بند كنند ! و در تنهائي ات دنيائي بساز كه در آن قلب ها در باران شسته شده اند ...

فروردين ِ 81


* برداشت ِ آزادي از يكي از شعرهاي ِ برادرم حسين .

** اين نوشته بويژه براي ِ آن دسته از " روشنفكر " اني كه چون باد موضع عوض مي كنند و حتما بايد خودرا به جائي بچسبانند و بي اتكا قادر به بودن نيستند و قدرت جويندو برايشان اهميت ندارد كه قدرت در كجاهست و براي ِ كه . از ماوراء چپ به ماوراء راست ( يا به عكس ) ميروند و تعجب آور اينكه هميشه خودرا به حق ميدانند ! پيش از اين بودند وامروز هم هستند وبسياري ِ از صفحاتِ نشريات ِ داخلي و خارجي و تارنما ها راپر مي كنند و بروي ِ مبارك هم نمي آورند كه دستشان چندان پاك نيست و هرگز نمي گويند كه به خطا رفته بودند وطلبكارانه ميگويند تنها اين مائيم كه درست ترين حرفهارا مي كوئيم!