پيش تر از اينها ، زماني که تعداد ِ دارندگان ِ ديپلم در ايران کم بود ، مي
ديديم که دارندگان ، در بسياري از موارد ، در نامه هايِ شان وگاه در مجلات ،
بعد از نامشان مي آوردند : ديپلمهء طبيعي ،
ديپلمهء رياضي ، ديپلمهء ادبي .
بعدها ، ليسانسيه ها به ميدان آمدند : ليسانسيهء
حقوق ، ليسانسيهء جغرافيا ، ليسانسيهء تاريخ و ...
کمي بعد ، دور ، دورهء فوق ِ ليسانسيه ها شد و
امروز دکتر هاي ناپزشک ! و اگر عنوان ِ " دکتر "
را نيآوريد ، آنچنان براق ميشوند که نگو ، و ، تو خواهي شد عقده اي و ناچشم دار
ِ ديدنِ شان !
تعدادي از اينها ، چندسالي بعد از ورود ِشان به اروپا و آمريکا ، ديگر – يا
کمتر – ، " دکتر " را بکار
نميبرند : باقر پرهام ، اسماعيل خوئي ، يدالله رويائي
، علي اصغر حاج سيد جوادي ، ناصر
پاکدامن ، جليل دوستخواه و ...( البته چند نقطه را خيلي هم نمي توانيم
ادامه بدهيم ! )
خيل ِ ديگر ( از جمله " دکتر تازه ها " و بويژه " دکتر فرشي ها " – در اواخر ِ
دوران ِ شاه که وضع ِ فرش ايران خوب و قيمت ِ آن بالا، " دکتر فرشي " هم
داشتيم , يعني استادي بود و دانشجوئي و قالي اي ابريشمي و ... سرآخر " دکترا "
!) ، هنوز که هنوز است ، به سماجت بکار گيرنده اند ! البته کساني هم بودند که
پانزده ، بيست سالي " دکتر بعد از اين "ميناميدنِ شان( يعني به نوبت بودند !) و
کساني هم که عنوان را بکار مي بردند و اما هرگز دارنده اش نشدند ( شايعه است که
بني صدر و خاتمي از اينانند ) !
کل ِ اينان – از آنجائي که بعضا در دانشگاه هاي ِ معتبر به تحصيل اشتغال داشتند
- ، بايد بدانند که بسياري از استادانِ شان از نامدارانِ جهان بودند و هستند و
اينان بلاشک خوانندگان ِ مقالات و کتابهايِ شان . آيا هرگز ديده اند که اساتيد
و برجسته گان در ابتداي ِ نام ِ شان "دکتر " بيآورند ؟ ( تنها استثنائي که به
خاطر دارم ، در دنياي ِ سياست ، " دکتر کسينجر " بود ) .
غالبا نام ِ شانرا بسادگي مي آورند و گاه – ونه هميشه - ، در پانويس ، دربين ِ
شرح حالشان ، به مدارک ِ تحصيلي هم اشاره اي مي کنند -همين
! و آنگاه است که مي بينيد که عجب ! بعضي ها چند و چند دکترا دارند واي دل ِ
غافل ! فقط ايرانيان نيستند که دکترا دارند ! و خوشا که ايراني نيستند ، والا
در ابتداي ِ نوشتهِ شان ، ناگزير از خواندن ِ اين بوديم :
دکتر ِ ( جامعه شناسی ) علي شلغمکار
دکنر ِ ( روانشناسي تربيت ) علي شلغمکار
دکتر ِ ( ادبيات ِ تطبيق ) علي شلغمکار
دکتر ِ ...
...
بهر حال ، من از قديم و نديم ، هرگز تيترها را بکار نبرده ام ( مثلا هرگز نگفتم
: بنا چالشکار ، نقاش
سبزواري ، حلبي ساز آجوداني،
خياط اراکي ، رانندهء
تاکسي ماشاء الهي ، دبير دبيرستان الله
وردي ... ) . گاه در گفتگو هاي ِ حضوري و تلفني ام با بعضي از اين "بزرگان " –
وقتي که مي گفتم " آقاي ِ فلاني " - ، خرفهمم مي کردند که بايد بگويم " آقاي ِ
دکتر فلاني " – و من بر خريتم ، کري را هم اضافه مي کردم !
غرض از تمام ِ اينها : در فرستاده هاي ِ " روزانه هاي ِ ديروز " ، اگر خواننده
مي بيند که " دکتر " ، "
مهندس " ، " آيت الله " ، "حجت اللسلام " و ... نمي آورم ، شوکه نشود !
بيست و سه مهر ماه ِ هشتادو يک
|