xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

  

                  

http://www.farheekhtegan.ir

فرشاد قربانپور : حكایت زنبور و آتش ابراهیم

[کوچک ويژه نامه ای برای "ابراهيم پورداوود"]

+ ابراهیم پورداوود

۲۴ آبان ۱۳۸۹

فرشاد قربانپور:این هفته افتخار یافتم تا در مورد زنده‌یاد ابراهیم پورداوود مطالبی تهیه كرده و یاد و خاطره‌اش را گرامی بدارم چرا كه گمانم بر این است پورداوود بر گردن همه ما حقی بزرگ دارد. ما در طول این همه سال به راستی كه قدرش را ندانستیم. از این رو یادداشت این هفته‌ام را بیشتر به او اختصاص می‌دهم.

در رشت، مهم‌ترین و بزرگ‌ترین مكان شناخته‌شده برای همه «سبزه‌میدان» است. در كنار منتهی‌الیه جنوب شرقی آن كوچه‌ای است كه امروزه با عنوان خیابان «آفخرا» خوانده می‌شود اما چند صباحی پیش از این خیابان پورداوود نام داشت. در همین اوایل این كوچه اتاقكی قهوه‌ای‌رنگ با معماری جالب قرار دارد كه توجه همه را جلب می‌كند. ابراهیم پورداوود در این اتاقك دفن شده است. این در حالی است كه بسیاری از همسایه‌ها اصلا نمی‌دانند پورداوود كه بود. خودم یكباره وقتی برای عكس گرفتن زنگ طبقه چهارم آپارتمان روبه‌روی آرامگاه پورداوود را زدم تا از پنجره آن آپارتمان بتوانم عكسی از محوطه بگیرم، خانم صاحبخانه از من پرسید اصلا این پورداوود چه كسی بود؟
و من نمی‌توانستم پاسخی به او بدهم نه اینكه ندانم بلكه بیشتر زبانم بند آمده بود. چگونه كسی می‌تواند به آرامگاهی كه در كنار منزلش قرار دارد توجه نكند و اصلا دنبال این نرود كه او كیست؟ البته او تقصیری نداشت. اینها همه حاصل بی‌مهری‌های ما به بزرگان و مفاخرمان است. ما قدر هیچ‌كسی را پاس نمی‌داریم. حتی قدر آن كسی را كه جان را برایش می‌دهیم. می‌گویند در دوره دوم جنگ‌های ایران و روسیه «ملامحمد مجاهد» سپاهی از مردم عادی جمع كرد تا به جنگ با روس‌ها كه در آن زمان اجنبی و كافر می‌خواندند برود. موقع رفتن در مسجد جامع قزوین وضو ساخته و نماز خواند. مردم هم آب حوضی را كه در آن وضو ساخته بود به تبرك بردند. اما وقتی همین‌ها در جنگ با روسیه شكست خورده و مجاهد نیز كشته شد، جسدش را شبانه به كربلا بردند تا دست مردم نیفتد و تكه‌پاره‌اش نكنند. چون دیگر منفور شده بود. خلاصه ما این نوع آدمی هستیم؛ خوش‌استقبال و بدبدرقه. در مورد ابراهیم پورداوود هم همینطور. او تنها ایرانی بزرگی است كه به ما نشان داد چه بودیم. هیچ ایرانی دیگری همچون او كاری انجام نداده. بگذارید قسمتی از نوشته خودش را كه در روزنامه امید به تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۲۳ منتشر شده است بخوانیم: «چیزی كه در آن زمان توجه مرا می‌كشید، لغاتی بود كه دارای حروف پ، چ، ژ، گ بود. یقین داشتم اینگونه لغات پارسی است همین‌قدر می‌دانستم كه این حرف‌ها در لغت عرب نیست شاید توجه من به ایران باستان كه باید بعدها بیشتر عمرم را به خود مصروف دارد از همین لغات سرچشمه گرفته باشد.
باری در آلمان ماندنی شدم. زبان آن دیار را آموختم و باز چند سالی در دانشكده برلین حقوق خواندم. روزی كه دیدم به چند زبان اروپایی آشنا هستم و به كتبی كه درباره ایران باستان نوشته شده دسترسی دارم و می‌توانم از استادان بزرگ خاورشناس بهره‌ور شوم، بساط حقوق را برچیده منحصرا ایران را موضوع تحصیل و مطالعه خود قرار دادم.
پس از گذراندن یك سال و پنج ماه در تهران به دعوت پارسیان در ۲۶ مهرماه ۱۳۰۴ شمسی از راه بغداد و بصره رهسپار هند شدم.
سفر دومی بنده به هند، از هفتم ماه دسامبر ۱۹۳۲ تا بیست‌وهفتم مارس ۱۹۳۴ میلادی در بنگاه رابیندرانات نزدیك كلكته گذشت.
با شرحی كه دادم می‌توان پی برد كه نگارنده این سطور، كسی كه در حدود ۲۸ سال در خارجه گذرانیده و تحصیلاتش هرچه بوده با لفاظی سروكاری نداشته، نباید در نوشته‌های خود عبارت‌پرداز و لفظ مترادف‌انداز باشد و دیگر اینكه نوشته‌های وی باید ساده و نسبت كمتر با لغات بیگانه درآمیخته باشد زیرا كه خود موضوع‌ها چون راجع به ایران باستان است كمتر نیازمند الفاظ و اصطلاحات بیگانه است...»
البته ناگفته نماند اولین یادنامه به زبان فارسی در مورد استاد پورداوود انجام شد. بدین‌ترتیب كه در روز دوشنبه ۱۳ آبان‌ماه ۱۳۲۵ خورشیدی در دانشگاه تهران شصتمین سالروز تولد استاد در تالار دانشكده ادبیات جشن گرفته شد و به انگیزه خدمات علمى در راه احیاى فرهنگ و زبان ایران باستان و اوستا دانشگاه تهران در منشورى به امضاى دكتر على‌اكبر سیاسى رئیس وقت دانشگاه مراتب قدرشناسى را به او ابلاغ مى‌كند.
در همین زمان انجمن زرتشتیان تهران هدایایى را به استاد پیشكش مى‌كند و به همین مناسبت یادنامه‌اى حاوى شرح زندگى و كارنامه سالیان درازش، به كوشش زنده‌یاد دكتر محمد معین شاگرد و همشهرى دانشمندش انتشار یافت.
در ۶ بهمن ۱۳۴۴ خورشیدی نماینده پاپ در ایران به پاس خدمات انساندوستى پورداوود نشان شوالیه سن سیلوستر را از سوى پاپ پل ششم به ایشان پیشكش كرد. در ۱۸ فروردین ۱۳۴۵ خورشیدی در یك نشست باشكوه كه در انجمن فرهنگى ایران و هند برگزار شد، نشان تاگور كه از برجسته‌ترین نشان‌های دولتى هند است، به پاس خدمات فرهنگى پورداوود به ایشان پیشكش شد. همچنین استاد پورداوود در ۱۵ ژوئن ۱۹۶۵ به عضویت آكادمى جهانى علم و هنر انتخاب شد.
ابراهیم پورداوود كه در آدینه بیستم بهمن‌ماه ۱۲۶۴ خورشیدی در رشت تولد یافته بود سرانجام پس از ۸۳ سال در روز یكشنبه ۲۶ آبان‌ماه ۱۳۴۷ خورشیدی از این جهان فانی رخت بربست.
می‌گویند زمانی كه ابراهیم نبی را نمرودیان در آتش انداختند زنبوری در اطراف آتش پرواز می‌كرد و مدام به روی آتش تف می‌انداخت. ابراهیم نبی به او گفت: ‌ای زنبور، در این گیرودار سوزاندن و سوختن دلیل و سود این كار تو چیست؟ زنبور پاسخ داد: ‌ای نبی، من از این می‌ترسم كه قرن‌ها بعد همین مردمانی كه اكنون تو را می‌سوزانند پشیمان شوند و آن زمان به من بگویند: وقتی ما ابراهیم را می‌سوزاندیم تو چرا هیچ كاری برای خاموش كردن آتش نكردی؟ حال این بزرگ‌ترین كاری است كه من می‌توانم برای خاموش كردن این آتش انجام دهم!
به گمانم ما نیز به چنین روزی افتاده‌ایم كه تاسف بخوریم. اما هنوز كاری نمی‌كنیم.
۲- طبق معمول مطالب خود را به این ایمیل بفرستید:
Farshad.ghorban@gmail.comT

پژوهنده روزگار نخست
۲۴ آبان ۱۳۸۹

محمود نیكویه:شادروان استاد ابراهیم پورداوود، استاد یگانه فرهنگ ایران‌باستان روشنی‌بخش فصول تاریك تاریخ و تمدن این فرهنگ و نخستین پژوهشگر ایرانی آیین مزدیسنا و مترجم و مفسر اوستا كتاب مقدس زرتشتیان در قرن كنونی ایران بوده است.

این دانش‌مرد گیلانی كه شهرتش در زمان حیات از مرزهای جغرافیایی ایران گذشته و كتاب‌ها و عقاید علمی او مورد استفاده و استناد ایران‌شناسان به‌ویژه پژوهندگان ادبیات مزدیسنا و فرهنگ ایران‌باستان قرار گرفته و اعتبار اقوال و نظریات او با وجود پژوهش‌های جدید، همچنان دارای غنای علمی و اعتبار گذشته است، متاسفانه در كشور خود، به‌ویژه بعد از مرگ و در سال‌های اخیر، مورد بی‌مهری فراوان از جانب برخی اشخاص و نشریات قرار گرفته است.
متاسفانه جامعه علمی و دانشگاهی نیز همتی شایسته در زدودن ابهام این اتهام از شخصیت استاد، از خود نشان نداده‌اند به‌طوری كه هنوز این شایعات بی‌اساس همچون لكه‌ای پاك‌نشدنی بر دامن پاك این استاد برجسته نشسته و تمامی تلاش و كوشش علمی او تحت‌الشعاع اینگونه اتهامات اهریمنی قرار گرفته است. اگرچه بعد از سقوط رژیم سابق، دانشمندان و نویسندگان زیادی از طرف برخی نشریات و افراد مغرض، مورد تهمت‌ها و افتراهای ناجوانمردانه قرار گرفته و به جای معرفی منصفانه و بی‌طرفانه و ارائه «هویت» علمی‌شان، به قول زنده‌یاد دكتر عبدالحسین زرین‌كوب، ناجوانمردانه مشمول «هویت» شده و به وسیله هو و جنجال‌های جاهلانه «ترور شخصیت» شده‌اند، اما به تدریج از برخی از آنها به اصطلاح «اعاده‌حیثیت» شد و بعضی از آنان مورد تجلیل واقع شده‌اند. ولی با كمال تاسف چهره استاد فرهیخته ابراهیم پورداوود همچنان با مظلومیت در پرده ابهام اتهام، مخفی و مستور مانده و این باعث افسوس بسیار است كه بزرگان قوم در بیان اسامی مفاخر معاصر ایران، به عمد با حذف نام «پورداوود» به این شایعه نادرست، مهر تایید زده و بر قوت شایعه می‌افزایند. گویی این گفته معروف سعدی را فراموش كرده‌اند كه گفته است:
بزرگش نخوانند اهل خرد
كه نام بزرگان به زشتی برد

دانشنامه جهان اسلام و معرفی پورداوود
این برخورد نادرست با استاد پورداوود در سال‌های اخیر به حدی بوده كه این تهمت و افترا از لابه‌لای نشریات هتاك و پرده در عبور كرده و متاسفانه به كتاب‌های مرجع و به اصطلاح آكادمیك(!) نیز راه یافت كه در نوع خود بدعت تازه‌ای است در شناخت و تعرفه مفاخر ملی.
به‌عنوان نمونه یكی از دایره‌المعارف‌های در دست تالیف در ایران به نام «دانشنامه جهان اسلام» (جلد ۶صص ۷۸۵- ۷۸۹) در مدخل ابراهیم پورداوود «ایران‌شناس معاصر و استاد فرهنگ ایران‌باستان و زبان اوستایی دانشگاه تهران» كه به قلم متین و استوار استاد ممتاز زبان و ادبیات فارسی معاصر، دكتر سیدمحمد دبیرستانی نوشته شده و به راستی و درستی حق مطلب را ادا كرده است، متاسفانه در ذیل مقاله ایشان شخصی به نام «حسن طارمی» (كه برای اولین‌بار با نام‌شان در كتاب‌ها و نشریات ادبی مواجه شدم) تكمله‌مانندی با عنوان «آرا و دیدگاه‌ها» كه در بادی امر آرا و دیدگاه‌های استاد پورداوود را به ذهن متبادر می‌كند، اظهار لحیه‌ای فرموده و بار دیگر حرف‌ها و اتهام‌های بی‌اساس اشخاص و نشریات سخیف و جاهلانه را در كتابی كه باید مرجع پژوهشگران آینده باشد، تكرار كرده و بدین وسیله به «ترور شخصیت» یكی از استادان و مفاخر ملی ایران پرداخته است.
ای كاش مسوولان دایره‌المعارف مذكور به جای چاپ این تكمله اصولا مدخل پورداوود را از این كتاب حذف كرده تا بیش از این از اعتبار كتاب خود در نزد دانش‌پژوهان كنونی و آینده، نمی‌كاسته و ارزش علمی آن را تا این حد دچار تردید نمی‌كردند.
نویسنده تكمله برای اثبات ادعای خود به مقاله مرحوم «سیدمحمدعلی جمال‌زاده» كه دوستی و رفاقتی ۶۰ ساله با پورداوود داشته، استناد كرده و از قول او می‌نویسد:
به تعبیر محمدعلی جمال‌زاده‌ (وحید، سال ۵، ش۱۲، ص۱۰۷۴)، دوست دیرین او، گویی «وی قلبا سرسپرده و كشتی (=كشتی)بسته، بدان كیش ‌و آیین گرویده بود» (دانشنامه جهان اسلام، ج ۶، ص۷۸۸) درباره این نقل قول باید گفت كه نویسنده محترم با تحریف نوشته جمال‌زاده‌ ضمن عدم‌رعایت نقل صحیح روایت، عملا به القای شبهه پرداخته است؛ چراكه اصل نوشته جمال‌زاده‌ چنین است: «عشق و علاقه پورداوود به زرتشت حكم مشعل فروزانی را داشت كه هرگز خاموشی نشناخت به‌طوری كه شاید بتوان گفت كه وی قلبا سرسپرده و كت‌بسته بدان كیش و آیین گرویده بود.» (۱)
نویسنده تكمله با تحریف واژه «كت بسته» به «كشتی» بدون درنظر گرفتن رعایت امانت و انصاف علمی، پورداوود را منتسب به زرتشتی‌گری كرده است.
باید دانست كه كشتی یا كشتی‌بستن آیینی است كه هر زرتشتی پس از سن هفت سالگی موظف به اجرای آن است و آن كمربندی است كه از ۷۲ رشته (به نشانه ۷۲ فصل یسنا) از پشم سفید گوسفند به دست زن موبدی بافته می‌شود و باید سه بار (به نشانه سه اصل مزدیسنا: گفتار نیك، پندار نیك، كردار نیك) دور كمر خود بپیچد و رسما به آیین مزدیسنا پایبند باشد. (۲)
تكمله‌نویس محترم گذشته از تحریف مطلب جمال‌زاده‌، ‌به بخش دیگر مقاله او كه درباره سرودن اشعار میهنی پورداوود با مضامین دینی بود، اصلا توجهی نكرده و به قول معروف فقط «لا الله» را شنیده و از فرط تعصب «الا الله» را نشنیده گرفته است. جمال‌زاده‌ می‌نویسد: «روزی خبردار شدم كه دروایش در كوچه و بازار بغداد و با جوش و خروش هرچه تمام‌تر تبرزین بر دوش، اشعار و تصانیف وطنی پورداوود را می‌خوانند و سخت مورد توجه مردم واقع گردیده‌اند. از هر سو آواز:
هو حق مددی، مولانا نظری
بگرفته عدد كاشانه ما
از خود داند این خانه ما
هو حق مددی، مولانا نظری
به گوش می‌رسد.» (۳)
تحریف عقاید پورداوود درباره اعراب
برخی از منتقدان پورداوود انتقاد او از اعراب و جنایتی را كه در صدر اسلام در حق ایرانیان روا داشته‌اند را به حساب مخالفت پورداوود با اسلام تلقی كرده و از این طریق او را به ناروا مخالف آیین اسلام معرفی نموده و بدین‌وسیله زشت‌ترین تهمت‌ها را نثار او كرده‌اند. ولی باید دانست كه در هیچ‌یك از نوشته‌های پورداوود كه درباره اعراب نوشته، هیچ‌وقت توهین به اسلام به چشم نمی‌خورد.
اگر پورداوود حمله اعراب را به ایران مورد حمله قرار داده، به‌خاطر جنایات اعراب در ایران و توهین و تحقیر ایرانیان از جانب آنها بوده كه عمدتا بعد از وفات پیغمبر اسلام(ص) به‌ویژه در روزگار خلافت امویان و عباسیان بوده است، و این حقیقتی است كه اكثر مورخان بدان پرداخته و گوشه‌هایی از آن را بیان داشته‌اند.
مهم‌ترین نكته‌ای كه در این‌باره باید گفت؛ نسبت دادن «موالی» یعنی بندگان آزاد شده به ایرانیان از طرف اعرابی است كه زمانی خود باج‌گذار پادشاهان ایران در قبل از اسلام بوده‌اند. باید دانست كه در تاریخ قبل از اسلام ایران، هیچ‌وقت نظام بردگی همانند یونان و روم وجود نداشته است تا به وسیله فتح ایران مردم بندگانی آزاد شده باشند. مردم ایران خود از سیستم حكومتی ساسانیان كه به‌صورت نظام «كاستی» و طبقه‌بندی اقشار جامعه مطابق موازین حكومت بوده، به تنگ آمده بودند و هنگامی كه ندای اسلام كه برقراری مساوات و برابری بوده را شنیدند، به استقبال آن شتافتند، ولی زمانی كه متوجه شدند آن همه فقط در حد شعارهای فریبنده از طرف فاتحان عرب بوده، ‌برای تحقق آن شعارها خود اقدام كرده و با مخالفت با حكام عرب و خلفای اموی و عباسی، نیت ضداسلامی‌شان را افشا كردند.
نویسنده تكمله تحت‌تاثیر مخالفان پورداوود بعد از ذكر شمه‌ای در مذمت از منظومه «یزد گرد شهریار» پورداوود كه همانند قصیده «ایوان مدائن» خاقانی یك مفاخره ادبی در ستایش مجد و عظمت ایران‌باستان است، درباره عقاید و آرای پورداوود می‌نویسد:
«و البته دین و همه تجلیات فرهنگی به آب و خاك و نژاد نیز در آثار و آرای پورداوود مشهود است. بر همین اساس، وی روح ایرانی را روح مزدیسنایی خوانده و در موارد عدید از «دین كهن ایران» و «آیین ایران‌باستان» سخن گفته و به سلوك طبق آن توصیه كرده است، حتی «اسلام ایرانیان» را دینی با «رنگ و روی ایرانی» برشمرده كه «تشیع خوانده شده و از مذهب اهل سنت امتیاز» یافته است.» (معین، محمد، ج۱، دیباچه یادنامه پورداوود، ص۲) (۴)
ایرانیان چگونه خلافت بلافصل حضرت علی(ع) را حق او می‌دانستند، اصل امامت را بر اصول مذهب خود افزودند و بدین‌گونه انزجار خود را از خلفای اموی و عباسی ابراز داشتند.
گذشته از این ایرانیان فرزند علی، حسین(ع) را به سبب ازدواج با شهربانو دختر یزدگرد ساسانی، داماد خود می‌دانستند و بی‌گمان در صورت استمداد یاری، به كمك داماد خود می‌شتافتند. چون به خوبی از عدول امویان از موازین انسانی همچون برابری و برادری و دیگر اصول عدالت‌جویانه اسلام محمدی، آگاه شده بودند، از این نظر با گرایش به اسلام، با مخلوط كردن برخی از آداب آیین گذشته، به ایجاد مذهب شیعه پرداختند.
در مورد عقیده‌ پورداوود درباره تدریس زبان عربی در مدارس، باید گفت كه پورداوود اعتقاد داشت ریشه زبان فارسی از ریشه زبان‌های هند و اروپایی است و زبان تازی اگرچه لغات و واژه‌های بسیاری را وارد زبان فارسی كرده، ولی بر گرامر و دستور زبان فارسی اثری نگذاشته است، از این منظر فراگرفتن آن برای همه رشته‌های تحصیلی چندان ضروری نیست. زیرا كه در زبان اسپانیولی نیز واژه‌های عربی وارد شده و مردم اسپانیا برای آموختن زبان خود هیچ اجباری به آموختن زبان عربی ندارند.
گذشته از آن عقاید پورداوود درباره زبان عربی بیشتر به انتقاد به نحوه تدریس زبان عربی در مدارس آن زمان بود، كمااینكه خود در اواخر عمر به نگارش كتابی در آموزش زبان عربی پرداخت كه در جزو كتاب‌های منتشر نشده اوست. در مورد انتقاد «مجتبی مینوی» بر عقاید و آرای پورداوود در ماهنامه «یغما» باید گفت كه شادروان مینوی در انتقاد از معاصران گاهی از دایره اصول اخلاقی نقد، پا را فراتر گذاشته و در برخی اوقات از حریم حرمت دانشمندان معاصر تجاوز كرده و به همین سبب به لقب «پژوهشگر ستیهنده» ملقب شده بود و انتقاد و پرخاش به پورداوود نیز یكی از اینگونه كارهای او بوده است. در این‌باره البته كدورتی نیز میان‌شان حادث شده بود كه در سفری به مسكو در كنگره خاورشناسان به توصیه سیدحسن تقی‌زاده و پادرمیانی دكتر محمد معین و دكتر احسان یارشاطر و استاد ایرج افشار قضیه خاتمه پیدا كرده بود. (۵)

انتقاد پورداوود بر سعدی و غوغای محیط‌طباطبایی
تكمله‌نویس محترم در ذكر منابع و ماخذ گفتار خویش، یكی از منابع را مقاله مرحوم محمد محیط‌طباطبایی با عنوان: «جدال مدعی با سعدی» در ماهنامه ادبی ارمغان، دوره ۳۶، ش۹ (آذر ۱۳۴۶) وش ۱۰(دی ۱۳۴۶) ذكر می‌كند، بدون اینكه در متن مقاله خود از انتقاد محیط‌طباطبایی از پورداوود سخنی به میان بیاورد. لذا به نظر می‌رسد گفتار محیط به نظر تكمله‌نویس نرسیده است، چراكه اكثر ادبا در همان زمان حق را به پورداوود داده بودند.
اما قضیه چه بود؟‌ لازم به یادآوری است كه پورداوود در گفتاری به این شعر سعدی:
ای كریمی كه از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خودداری
دوستان را كجا كنی محروم
تو كه با دشمنان نظر داری
انتقاد كرده و با ادله فراوان خاطرنشان كرده بود كه «گبر» (= زرتشتی) و «ترسا»‌ (=مسیحی) دشمنان خدا نیستند و هر دو آیین یكتاپرست و یزدان‌شناس و صاحب كتابند. اما محیط‌طباطبایی این انتقاد اصولی را توهین به شاعر بزرگ ایران، سعدی تلقی كرده و كلی بد و بیراه نثار پورداوود كرده بود كه با واكنش عده‌ای از استادان و اهل فرهنگ ازجمله شادروان دكتر غلامعلی رعدی‌آدرخشی مواجه شده بود. (۶)
به راستی این بیت سعدی كه نشانه‌ای از تعلیمات مدارس قدیمی همچون «نظامیه» كه خواندن منطق و فلسفه در آنجا ممنوع شده بود، با این بیت جهانشمول كه:
بنی‌آدم اعضای یك پیكرند
كه در آفرینش ز یك گوهرند
تضاد پارادوكسی ندارد!
مرحوم محیط‌طباطبایی كه به‌خاطر عدم‌دعوت دانشگاه تهران از ایشان به‌عنوان استاد، همواره با دانشگاه و برخی از استادان، كدورتی دیرینه داشت، این بغض پنهانی را در مراسم ترحیم پورداوود نیز بروز داد.
بنا به نوشته علی‌اصغر مصطفوی كه هفت سال آخر حیات پورداوود را در خانه‌اش درك كرده و كتابی با عنوان: «زمان و زندگی استاد پورداوود» به چاپ رسانیده: «بامداد روز سوم درگذشت، قرار بر این نهاده شد كه واعظ معروف دكتر مهاجرانی در مجلس ختم استاد ایراد سخنرانی كند، اما بامداد همان روز به بهانه بیماری از حضور در مجلس خودداری كرد و بعدا خود گفت كه آقای محیط‌طباطبایی او را از حضور در مجلس ختم پورداوود و ایراد سخنرانی منع كرده است و گفته است شایسته نیست در مجلس ترحیم سخن گوید و مرتكب گناه گردد! چون آمدن دكتر مهاجرانی منتفی شد، از واعظ جوان و فاضلی موسوم به «غلامرضا جمشیدی كاشمری» كه یكی از واعظان مسجد عالی سپهسالار به شمار می‌رفت، دعوت گردید كه در مجلس ترحیم استاد سخن گوید. این واعظ دانشمند با سخنان ارزشمند خود، مجلس ترحیم را تبدیل به یك مجلس علمی و فرهنگی نمود.» (۷)
مرحوم محیط‌طباطبایی اما بعد از این گویا همانند مرحوم حبیب یغمایی كه زمانی انتقادی بر كتاب «بیژن و منیژه» پورداوود نوشته بود و بعد از درگذشت استاد از عملش استغفار كرده بود، در گفتاری در روزنامه رستاخیز در ویژه‌نامه پورداوود كه از سوی روزنامه مذكور انتشار یافته، نوشته بود: «من به مرحوم پورداوود از لحاظ سیاسی و غیرسیاسی اعتقادی نداشتم، ولی همواره چه در زندگانی و چه بعد از مرگ برای شخصیت ممتاز اخلاقی و ترجمه بی‌نظیر اوستای او احترام قائل بوده‌ام و از خداوند آمرزش او را مسالت دارم.» (۸)
پورداوود در خرداد ۱۳۲۳ در پاسخ به افتراح روزنامه «امید» كه «چگونه شاعر و نویسنده شده‌اید؟» درباره هدفش از انتشار ترجمه و گزارش اوستا و مطالعات ایران‌شناسی نوشت:
«آرزویم شناساندن ایران‌باستان است به فرزندان كنونی این سرزمین و از این راه مهر و علاقه‌ای نسبت به این مرز و بوم برانگیختن و به یاد پارینه به آبادانی این دیار كوشیدن. آنچه تاكنون و مجلدات گزارش اوستا و در تالیفات دیگر بنده درباره فرهنگ ایران‌باستان آمده و مقالاتی كه در بسیاری از مجله‌ها از بنده انتشار یافته خواه در زمینه تاریخ و لغت و خواه در دین باستان و اخلاق و خواه در آداب و رسوم دیرین، جمله اینها به همین قصد نوشته شده است.»(۹)

سند ازدواج پورداوود
مدركی غیرقابل انكار
در زمستان ۱۳۷۸ «سازمان اسناد ملی ایران» دفتر سوم از سندها و مداركی را كه ویژه ناموران ادب معاصر ایران است با عنوان «مشاهیر ادب معاصر ایران» به گردآوری و پژوهش علی میرانصاری چاپ و پخش كرده است. این اسناد شامل مداركی از استاد احمد بهمنیار، محمد پروین‌گنابادی، پژمان بختیاری و سرآخر چهارمین بخش دفتر سوم مشاهیر ادب معاصر ایران استاد مینونشان ما پورداوود از آن خود كرده است. از برگ ۳۶۷ تا ۴۸۱ دربردارنده زندگینامه، ‌نمایه كتاب‌ها، جستارها و سندهاست. از آن میان سند همسرگزینی و ازدواج استاد نمودی چشمگیر دارد.
احمد اداره‌چی‌گیلانی از پژوهشگران صدیق و دقیق گیلانی و مولف كتاب ارزنده «شاعران عصر رودكی» در معرفی كتاب مذكور درباره سند ازدواج پورداوود می‌نویسد: «چه هنوز هم برخی بر این باورند كه ابراهیم پورداوود مسلمان نبوده است! اگر نبود پس این سند چیست؟ آیا این گواه مسلمانی پورداوود نیست، پورداوود از خاندان مسلمان برخاست. در خاندانی مسلمان پرورش یافت، روش مسلمانی‌گری را آموخت. مسلمان زیست، مسلمان مرد، در خاك هم چون مسلمان خفت.» (۱۰)
اینك متن سند: در متن سند كه با خط خوش نوشته آمده:
«غرض از تحریر این ورقه آن است
جناب آقای میرزاابراهیم‌خان پورداوود رشتی مقیم برلن و سركار علیه ارنی خانم حبیبه هازه آلمانی در ضمن عقد نكاح در محضر شرع مطاع مبارك حضور به هم رسانیده اجرای آن را به موجب آیین مقدس اسلام خواستار شدند چون موانع شرعی مفقود و رضایت طرفین اجرای عقد اسلامی را ایجاب می‌نمود لهذا صیغه شرعیه عقد به موجب مذهب حقه اثناعشری سلام‌الله علیهم اجمعین در حضور شهود مفضله الذیل حضرت مستطاب آقای آقا سیدحسن تقی‌زاده و جناب فخرالتجار آقای آقا عبدالشكور تاجرتبریزی مقیمین برلن اجرا و مبلغ یك هزار تومان رایج مملكت محروسه ایران صداق شرعی معین شد.
حوره فی عزه شهر ربیع‌الاول سنه ۱۳۳۸ هزار و سیصد و سی هشت الاحقر حسن ابن علیرضا غفرالله عنه
و در متن زیر آمده است:
اینجانب شاهد اجرای عقد بودم- حسن تقی‌زاده
اینجانب شاهد اجرای عقد بودم- عبدالشكور تبریزی
مهر اطلاعات و آمار اداره كل كارگزینی دانشگاه تهران»
فاضل محترم آقای احمد اداره‌چی در قسمتی دیگر از گفتار خود با نقل خاطره‌ای از استاد محمد روشن یكی از شاگردان پورداوود می‌نویسد: «استادم دكتر محمد روشن می‌گفت: روزی با پورداوود به بازار كتاب‌فروشان رشت رفتم. چشمش به «كتاب طوفان البكافی مقاتل الشهدای» میرزا ابراهیم جوهری افتاد. یك‌باره استاد را دیدم كه به ازبر خواندن مرثیه‌های جوهری پرداخت. با شگفتی دیده بر او دوختم.» (۱۱)
باید دانست كه پورداوود در اوایل جوانی، زمانی كه در سلك طلاب علوم دینی در رشت به تحصیل علوم حوزوی مشغول بود، شاعری را با مرثیه‌سرایی برای اهل بیت عصمت و طهارت به‌ویژه حسین‌بن‌علی(ع) آغاز كرد. به‌طوری كه دوستان طلبه او به او لقب «لسان» دادند، ولی او بعدها تخلص «گل» را برگزید.
خود زمانی در این‌باره نوشته بود: «در كودكی كلمات چندی به هم پیوسته و وزن و قافیه مخصوصی به آنها داده می‌پنداشتم شعرست، رفته‌رفته مرثیه می‌ساختم. در آن زمان نوحه‌سرایی رواج داشت، مرثیه‌خوان‌ها در ماه‌های سوگواری احتیاجی به مراثی جدید داشتند، مراثی من مشتریانی پیدا كرد. گروه سینه‌زنان با مراثی من به سر و سینه می‌زدند، نگفته خود پیداست كه چگونه به خود می‌بالیدم وقتی كلمات مزبور را از گلوی صدها مات مزده می‌شنیدم.» (۱۲)

آشنایی نگارنده با پورداوود
در نیمه اول دهه چهل سیكل اول متوسطه را در دبیرستان پورداوود رشت طی می‌نمودم، كه با نام پورداوود آشنا شدم. اگرچه درباره‌اش از دبیران مدرسه مطالبی شنیده بودم، ولی آن اطلاعات عطش دانستن را سیراب نمی‌كرد، اندك زمانی بعد با كتاب‌هایش در كتابخانه ملی رشت آشنا شدم و شخصیت این پژوهنده بزرگ بیشتر مجذوبم نمود. در همان سال‌های پیش جوانی بر آن شدم كه مقاله‌ای پیرامون زندگی و كار بزرگ او بنویسم، پس به جمع‌آوری منابع و ماخذ پرداختم و فهرستی از منابع را همراه با نامه‌ای در آبان ۱۳۴۶ خدمت استاد فرستادم تا اگر منابعی دیگر را سراغ دارند، به من معرفی كنند. جواب نامه را در زمانی كوتاه دریافت داشتم، استاد همان منابع را كافی دانسته و برای مطالعات بیشتر كتبی چند از تالیفات‌شان را ضمن نامه مرحمت نمودند.
در خرداد ۱۳۴۷ یعنی مدت پنج ماه قبل از درگذشت ایشان، ضمن سفری به تهران به دیدار استاد نائل شدم و دریغ درد كه آن دیدار، اولین و آخرین ملاقات من با ایشان بوده است. باری از این ملاقات استاد ضمن صحبت‌های بسیار فرمودند: كسی كه می‌خواهد زندگی شخصی را بنویسد ضمن اینكه با موافقین همنوا شود باید با مخالفان آن شخص هم تماس داشته باشد. موافقان من كسانی بودند كه درباره‌ام نوشته‌اند و شما هم از نوشته‌های آنان استفاده كرده‌اید، آیا با مخالفان من تماس داشته‌اید؟
من در جواب گفتم آری، ولی آنان تهمتی را به شما وارد می‌سازند كه بیان آن در مقابل‌تان جایز نیست. پورداوود گفت: راحت صحبت كنید، بین ما پرده‌ای نیست. گفتم: آنها به‌خاطر اینكه جنابعالی تمامی عمرتان را برای ترجمه اوستا و روشن كردن تاریخ ایران‌باستان و آیین مزدیسنا گذاشته‌اید، نسبت زرتشتی به شما داده و اصولا شما را به تعبیری یك موبد زرتشتی قلمداد می‌كنند.
در آن لحظه پورداوود تبسمی كرد و گفت: من این مطلب را بارها شنیده‌ام ولی چون اهمیتی به این مسائل نمی‌دهم تاكنون به تكذیب آن برنیامدم. اصولا نمی‌دانم چرا مردم ایران به این قبیل شایعات اهمیت می‌دهند. من حدود ۴۰ سال از عمرم را در كشورهای اروپایی خصوصا آلمان گذرانیده‌ام، ولی هرگز ندیده‌ام مردم آن دیار در مسائل شخصی آدمی تا این حد كنجكاو باشند. ولی بار دیگر برای شما كه مشغول نگارش شرح زندگی من هستید عرض می‌كنم كه من زرتشتی نیستم و نامم ابراهیم و به دین و مذهب پدران خود پایبندم و صرف مطالعه‌ در دین زرتشت دلیل زرتشتی بودن محقق نیست.
این گفته صریح و روشن استاد درباره رد اتهام زرتشتی‌گری زمانی در من به اثبات رسید كه بعد از درگذشت استاد جنازه‌اش بنا به وصیت او به رشت تشییع و در كنار آرامگاه پدر و بردارانش به خاك سپرده شد و یادگار آن عكسی است كه پورداوود را در كفن و آداب تدفین اسلامی نشان می‌دهد كه سندی است آشكار و غیرقابل‌انكار.

احداث آرامگاه برای پورداوود توسط زرتشتیان ایران
باید دانست كه قبل از درگذشت استاد، زرتشتیان تهران زمینی را برای احداث آرامگاه پورداوود در نظر گرفته و به استاد پیشنهاد كرده بودند كه وی نپذیرفت و بازهم به‌نقل از شادروان دكتر بهرام فره‌وشی شاگرد و استاد كرسی او در دانشكده ادبیات تهران، پورداوود در آخرین سفری كه به رشت آمده بود، ضمن بازدید از مقبره پدر و برادران با ایشان به آرامگاه خود به دكتر فره‌وشی كه در آن سفر وی را همراهی می‌كرد، فرمودند: «سفر دیگر مرا اینجا خفته خواهید دید» و با دریغ و درد چنین شد.(۱۳)
شاعر و فاضل گیلانی اسدالله مومن‌پور سورجانی كه دوران خدمتش را با عنوان ریاست رادیوهای محلی در شهرستان‌های مختلف ایران سپری كرده و خاطرات جالب و ارزنده‌ای از نویسندگان و هنرمندان ایرانی در ذهن دارد، هنگام پسین پیشامد زندگی پورداوود (۲۶ آبان ۱۳۴۷) در رادیو كرمان خدمت می‌كرده درباره احداث آرامگاه برای پورداوود توسط زرتشتیان كرمان می‌نویسد:
«وقتی در آبان‌ماه سال ۱۳۴۷ استاد به دیار باقی شتافت، من در كرمان خدمت می‌كردم. كرمان، یزد و شیراز ازجمله استان‌هایی است كه من خدمت كرده‌ام و در این سه استان زرتشتیان با احترام و آزادی كامل زندگی می‌كنند و جشن سده و سایر مراسم مذهبی خود را برگزار می‌نمایند.
صبح یكی از روزهای آبان‌ماه بود كه جمشید سروشیان كه یكی از دانشمندان بنام زرتشتی در كرمان است، به دیدارم آمد. همین كه وارد دفتر كارم شد، شروع به گریستن كرد و در همانجا به من فهماند كه استاد پورداوود درگذشته است و آخرین نامه استاد را كه به او نوشته بود به من نشان داد و دوباره گریستن آغاز كرد. آنچنان گریست كه من هم گریستم. باید می‌گریستم چراكه استاد گیلانی بود و من هم گیلانی بودم و دوبار نیز در حیاتش افتخار درك محضر آن بزرگوار را كرده بودم و با افكارش آشنا بودم. آقای سروشیان وقتی آرام شد گفت: چندین‌بار پارسیان هند و زرتشتیان كرمان، یزد، شیراز و تهران از استاد خواسته بودند به‌خاطر ارج نهادن به خدمتی كه كرده است در تهران یا در سه شهر دیگر ایران (شیراز، یزد و كرمان) زمینی را خریداری كنند و آرامگاهی برای استاد بسازند و جوابی كه استاد داده بود من از زبان همان زرتشتی نقل می‌كنم تا جوانان ما بدانند كه پورداوود مسلمان زیست و مسلمان به خاك رفت.
استاد پاسخ داده بود، آقایان مگر من زرتشتی شدم كه شما برایم آرامگاه بسازید؟ من مسلمانم و مسلمان خواهم مرد. اگر شما چنین كاری كنید، همه خیال خواهند كرد كه از دین خودم كه اسلام است روی گردانده‌ام. استاد اضافه كرده بود: هدف از این همه تحقیق و تتبع این بود كه ملت عزیز ایران را از گذشته‌اش آگاه كنم. هر ملتی باید آگاه از گذشته خویش باشد و اگر آگاه نباشد به آنچه امروز دارد، شكرگزار یا به عكس قانع نخواهد بود و آنگاه داستان اولین آرامگاهی را كه یك نفر زرتشتی اهل یزد بر گور خواجه بزرگوار حافظ شیرازی ساخته بود و به دست متعصبین مذهبی دوره قاجاریه ویران شده بود، یادآور شده بود.» (۱۴)

شركت پورداوود در مراسم یزشن
زنده‌یاد دكتر محمد معین در كتاب «یادنامه پورداوود» كه در سال ۱۳۲۴ به مناسبت شصتمین سال تولد پورداوود انتشار داده درباره رفتن او به هند و شركت در مراسم مذهبی پارسیان هند نوشته است: «همچنین استاد هنگام اقامت در هند از طرف پارسیان هند برای دیدن مراسم ویژه زرتشتیان كه «یزشن» خوانده می‌شود دعوت شد. این مراسم برای غیرزرتشتیان به كلی ممنوع بود و فقط چهار نفر از پژوهشگران غیرزرتشتی فرهنگ مزدیسنا موفق به دیدار این مراسم شده‌اند كه از آن جمله‌اند: خاورشناس آلمانی «هوگ» و بانوی خاورشناس «منانت» و خاورشناس آمریكایی «جكسن» و بالاخره پورداوود.»
حتی خاورشناس و استاد معروف فرانسوی «دار مستتر» نیز در مدت اقامت طولانی خویش در هند از دیدن این مراسم محروم ماند و بانو منانت نیز همه مراسم را ندیده. شرح مراسم «یزشن» را پورداوود در كتاب «خرمشاه» نگاشته است. (۱۵)
در اینجا سوال پیش می‌آید كه آیا خاورشناسان مذكور كه این مراسم را دیده‌اند باید از طرف هم‌كیشان خود زرتشتی قلمداد شوند؟! خاورشناسان زیادی را سراغ داریم كه با باور مسیحی، سال‌های دراز به مطالعات درباره آیین مزدیسنا و ترجمه و تفسیر اوستا پرداخته‌اند، ولی هیچ وقت از طرف هموطنان خود به زرتشتی‌گری متهم نشده‌اند. آیا ملت آلمان به خاورشناسانی نظیر: بارتولومه، گلدنر، هارله، هوگ، اشپیگل، میلز، مارگوارت، ‌مان، هاتمن، فرانك، شدر، هل و... كه تحقیقات فراوانی در آیین مزدیسنا نموده و در عین حال استادان پورداوود بوده‌اند، به تهمت زرتشتی بودن ابراز انزجار كرده است؟!
چرا ما نباید به ارزش‌های فرهنگی خود احترام بگذاریم. نام پورداوود اینك بر تارك مطالعات ایران‌شناسی در سرتاسر عالم می‌درخشد، ولی خود در هاله‌ای از تهمت و افترا در سرزمین خود فراموش شده است.
در خاتمه سخن را با نقل قولی از مرحوم آیت‌الله احسان‌بخش امام جمعه سابق رشت درباره رفع این اتهام به پایان می‌رسانم:
«در محافل و مجالس علمی از عقیده خویش دفاع نمود و این امر سبب شد بسیاری از علما از وی و خانواده‌اش كه به تجارت اشتغال داشتند خشمگین شوند و او را زرتشتی بدانند، ولی پورداوود هرگز خود را زرتشتی ندانست و با توجه به آزادی‌ای كه در زمان پدر و پسر (پهلوی) بود می‌توانست حقیقت را معرفی نماید و حتی وصیت كند تا به رسم زرتشتیان به خاكش بسپارند.»(۱۶)

سخنی درباره آرامگاه پورداوود
آرامگاه فعلی پورداوود در محل و گذری از سبزه‌میدان رشت به محله آفخرا منتهی می‌شود؛ در جایی كه سابقا مكتبخانه پورداوود بوده و سپس به آرامگاه پدر و برادران او تبدیل شده، در حال حاضر به علت تعریض گذر در خطر ویرانی و انهدام است. از طرفی دیگر چند سال پیش قرار بود كه آرامگاه پورداوود به قریه «آتشگاه» در سر جاده رشت- فومن (كه از املاك پدری پورداوود محسوب می‌شود) انتقال یابد. پس بجاست همانطوری كه جنازه نیمای نام‌آور بعد از سال‌ها به یوش زادگاهش انتقال داده شد، اولیای استان نیز فكر و چاره‌ای در مورد انتقال جنازه پورداوود بیندیشند و تربت‌پاكش را در كنار آرامگاه معین یا آتشگاه به خاك بسپارند تا ضمن تجلیل از استاد فرهیخته، آرامگاهش را نیز از خطر نابودی نجات بخشند.
چراكه گفته‌اند:
نام نیك‌رفتگان ضایع مكن تا بماند نام نیكت برقرار
منابع در دفتر روزنامه موجود است.

ابراهیم پورداوود در گفت‌وگو با احمد اداره‌چی، پژوهشگر تاریخ
۲۴ آبان ۱۳۸
زنگ صدایش در گوش ما

استاد زنده‌یاد پورداوود، انسانی فرشته‌خوی و در كنش و منش و روش نمونه‌ای بی‌همتا بود. با آن همه دانش و فزونی و برتری علمی، انسانی فروتن و مهربان بود. هرچند من خوشبختی و نیك‌بختی اینكه شاگردی‌اش را دریابم نداشتم اما از آنان كه افتخار شاگردی‌اش را داشتند شنیدم و در مقاله‌هایشان خواندم كه هنگام سخن گفتن لبخندی شیرین همیشه بر لب داشت. به زبانی ساده و روشن و با چاشنی طنزی دلنشین درس می‌گفت.

برخورد استاد پورداوود در كلاس و بیرون از كلاس با دانشجویان چگونه بود؟
استاد زنده‌یاد پورداوود، انسانی فرشته‌خوی و در كنش و منش و روش نمونه‌ای بی‌همتا بود. با آن همه دانش و فزونی و برتری علمی، انسانی فروتن و مهربان بود. هرچند من خوشبختی و نیك‌بختی اینكه شاگردی‌اش را دریابم نداشتم اما از آنان كه افتخار شاگردی‌اش را داشتند شنیدم و در مقاله‌هایشان خواندم كه هنگام سخن گفتن لبخندی شیرین همیشه بر لب داشت. به زبانی ساده و روشن و با چاشنی طنزی دلنشین درس می‌گفت. از این‌رو درسش پرشور بود و بی‌خستگی. شیفتگی هم در پی داشت؛ آن هم شیفتگی به استاد! این را از دكتر محمد امین‌ریاحی، دكتر بهنیا و دكتر روشن شنیدم، همچنین از استاد ایرج افشار. نامورانی چون دكتر احسان یارشاطر، دكتر محمد معین، دكتر ماهیار نوابی و دكتر بهرام فره‌وشی از شاگردانش بودند. این همه بزرگانی كه از كلاس‌های درس پورداوود پرورش یافتند نشان از وزن و ارزش والای درس و اندیشه او دارد.
نظرتان درباره علاقه بسیار زیاد استاد به ایران و میهن چیست؟
در این‌باره چه بگویم كه ناگفتنش بهتر است. گواه عشق راستینش چیزی بهتر از آن سخنش نیست:
اگر پرسی ز كیش پورداوود
جوان پارسی ایران پرستد
نه‌تنها در جوانی، بلكه در پیری هم مثل یك جوان، عاشق بود. ۸۳ سال به عشق ایران زیست. او عاشق گذشته پر افتخار ایران بود. اگر نوشت از ایران نوشت. اگر گفت از ایران گفت. اگر دید، همه ایران دید. اگر گام برداشت برای ایران برداشت. حكیم فردوسی به ایرانی شناسنامه تاریخی داد و پس از سال‌ها مهر تایید این شناسنامه را پورداوود زد. اما در كمال تعجب در تندیس‌های ماندگار باغ سبزه میدان تندیسی از او نمی‌بینیم.
این اندیشه پاك پورداوود بود كه دشمنی‌هایی را برانگیخت. البته مثل همیشه در هر جریان بزرگ و موثری سوءتعبیر بسیار است. من احساس می‌كنم این وظیفه ماست كه این سوءتعبیرها را برطرف كنیم.
بسیاری از مخالفانش به‌خاطر علاقه زیاد استاد پورداوود به فرهنگ ایران‌باستان و پژوهش‌های ایشان روی میراث زرتشت او را زرتشتی خواندند. این درست است؟
اول اینكه اصولا اعتقادات هركس، رازی است بین او و خدایش. ما بندگان را چه كار به اعتقادات بنده‌ای دیگر؟ قیاس آثار و اندیشه و جایگاه یك انسان با معیار اعتقادات شخصی او كار درستی نیست. خانم آن ماری شمیل آلمانی درباره عرفان ایرانی كار كرد. زندگانی پیامبر اسلام را نوشت كه با ترجمه دكتر حسن لاهوتی منتشر شد. نیكلسون مثنوی مولانا را تصحیح كرد و بر آن شرح نوشت. پروفسور ادوارد براون در خانه‌اش تسبیح داشت و انگشتر عقیق به انگشت می‌كرد. آیا تاكنون كسی از هم دینان‌شان آنها را از دین برگشته خطاب كرده است. حال آن كه پیكر بی‌جان پورداوود به روش مسلمانان تشییع و به روش مسلمانان دفن شد. در ضمن ازدواج پورداوود با همسر آلمانی‌اش كه پس از ازدواج نام فاطمه را برای خود برگزید، به سبك اسلامی بوده و سند آن موجود است. اینها نشانه‌های بزرگی است و مسلما بر مسلمان‌بودنش و اعتقادش به اصول دین دلالت می‌كند.

گفت‌وگو با احمد سمیعی
او استاد پورداوود باقی خواهد ماند
۲۴ آبان ۱۳۸۹

ایشان استاد من بودند و من دو شهادت‌نامه دكترای خود را با عناوین «اوستا» و «فرهنگ ایران باستان» با ایشان گذراندم و همچنین از عقاید و نظرات ایشان كه در كتابهایشان منتشر شده بسیار بهره بردم. جدای رابطه استاد شاگردی درباره شخصیت ایشان چیزهایی زیادی برای گفتن وجود دارد. آن وقت‌ها زمانی كه نوروز می‌رسید ما برای عیددیدنی به منزل ایشان كه همیشه در آنجا بادام‌زمینی روی میز بود، می‌رفتیم و ایشان با آغوش باز و روی‌گشاده با ما روبه‌رو می‌شدند.

درباره میزان آشنایی‌تان با استاد پورداوود بگویید.
ایشان استاد من بودند و من دو شهادت‌نامه دكترای خود را با عناوین «اوستا» و «فرهنگ ایران باستان» با ایشان گذراندم و همچنین از عقاید و نظرات ایشان كه در كتابهایشان منتشر شده بسیار بهره بردم. جدای رابطه استاد شاگردی درباره شخصیت ایشان چیزهایی زیادی برای گفتن وجود دارد. آن وقت‌ها زمانی كه نوروز می‌رسید ما برای عیددیدنی به منزل ایشان كه همیشه در آنجا بادام‌زمینی روی میز بود، می‌رفتیم و ایشان با آغوش باز و روی‌گشاده با ما روبه‌رو می‌شدند. او از دیدن ما جوان‌تر‌ها بسیار شاد می‌شد.
شخصیت و رفتار او به‌عنوان یك استاد چگونه بود؟
استاد پورداوود كتابخانه بسیار ارزشمند و بزرگی داشت. یادم است زمانی كه ایشان می‌خواست به منزل جدیدش در خیابان آبان نقل‌مكان كند یكی از قفسه‌های كتابخانه روی پایش افتاده بود و ایشان ناگزیر مدتی با عصا راه می‌رفت. او این كتابخانه را در اختیار ما قرار می‌داد و همیشه تلاش می‌كرد تا به صحبت‌ها و سوالات ما پاسخ گوید. ایشان در برنامه‌ها و همایش‌های ما شركت می‌كرد و درباره فرهنگ ایران‌باستان و دین زرتشت آنچنان صحبت می‌كرد كه دانشجویان رشته‌های دیگر نیز بسیار از آن بهره‌مند می‌شدند.
تاثیر فعالیت‌ها و آثار و تالیفات استاد پورداوود روی جامعه متفكر و دانشگاهی چگونه بوده است؟
همانطور كه می‌دانید پیش از پورداوود در دانشگاه‌ها كرسی فرهنگ ایران باستان و اوستا وجود نداشت. او اولین كسی بود كه با انتشار مقالات متعدد در مجله «ایران امروز» درباره شئون فرهنگی ایران باستان، ترجمه بخش‌هایی از اوستا و انتشار واژه‌نامه گاتها ایرانیان ساكن ایران و هند را با متون دینی و فرهنگی ایران باستان آشنا كرد. او تحقیقاتی درباره ایران باستان انجام داد و به نتایجی رسید كه تا آن زمان بی‌سابقه بود. متاثر از فعالیت‌های ایشان حوزه‌های فكری جدیدی در جامعه فرهنگی و دانشگاهی به وجود آمد. حتی كرسی زبان پهلوی و زبان‌های باستانی ایران نیز بعد‌ها تحت‌تاثیر استاد پورداوود ایجاد شد و این روند همچنان ادامه دارد.
زمانی كه برای دیدن مقبره استاد پورداوود به سبزه میدان رشت رفته بودم با اینكه می‌دانستم كه در همان خیابان واقع است چندین بار از كنار آن رد شدم و پس از مدتی جست‌وجو و پرس‌وجو و یافتن مكان آن افسوس خوردم كه‌ ای كاش هرگز آن را پیدا نمی‌كردم. به نظر شما حق مطلبی كه درباره استاد پورداوود می‌توان بیان كرد، این است؟
درباره استاد پورداوود سخن گفتن كار چندان آسانی نیست. به هر حال ایشان سال‌هاست كه فوت كرده‌اند و باید به این مساله توجه داشته باشیم كه امروزه تكنولوژی و وسایل جدید در خدمت هنر و فرهنگ است و اگر نویسنده‌ای یا هنرمندی یا نظریه‌پردازی كار جدیدی انجام دهد به سرعت در تمام جهان انتشار پیدا می‌كند و همه از آن با خبر می‌شوند. اما درباره استاد پورداوود اینچنین نیست و ایشان در زمانی زندگی كرده‌اند كه اینگونه امكانات نبوده و به مرور زمان بین عامه مردم شخصیت ایشان به فراموشی سپرده شده است. هرچند در این میان كسانی كه در زمینه فرهنگ ایران باستان و اوستا و دیگر حوزه‌هایی كه پورداوود در آن فعالیت داشت، مطالعاتی دارند و برای شاگردان و نزدیكان ایشان، شخصیت وی شناخته شده و مورد احترام است اما در میان عموم مردم باید بگویم نه تنها حق مطلب ادا نشده بلكه گهگاه كوتاهی‌هایی هم صورت گرفته است.
به نظر شما دلیل این بی‌توجهی چیست؟
شاید بتوان گفت شرایط سیاسی و دید نادرست به شخصیت و فعالیت‌های استاد پورداوود نقش اصلی را در این قضیه دارد. البته علی‌رغم همه اینها باید گفت كه امثال استاد پورداوود برای بودن و ماندن نیازی به اینگونه چیزها ندارند. اگر ما استاد را فراموش كنیم، راه مقبره‌اش را گم كنیم، اسم او را نبریم و یادی از او نگیریم باز او همان استاد پورداوود باقی خواهد ماند و در این بین تنها كسی كه متحمل ضرر می‌شود خود ما هستیم. آنچه مهم است آثار و عقاید و به‌خصوص شاگردان ایشان هستند كه باقی مانده‌اند.
گفته‌اند شاگرد خوب روزی بهتر از استاد می‌شود. از میان شاگردان ایشان آیا كسی روی همان حوزه‌های تخصصی پورداوود كار كرده است؟
بله. بسیاری از شاگردان ایشان تبدیل به شخصیت‌هایی بزرگ و متفكرانی ارجمند شده‌اند و همچون استاد خویش قدم در راه فرهنگ و تاریخ ایران باستان و زبان‌شناسی ایران باستان نهاده‌اند. مانند دكتر كیا، دكتر دوست‌خواه، دكتر فرهوشی و. . . هركدام از این عزیزان به نوبه خود تحقیقات بسیار زیادی روی موضوعات مورد مطالعه پورداوود انجام داده‌اند و بعضا روی نكات تازه و مهمی زوم كرده‌اند و به درستی و بحق ادامه‌دهندگان راه و معلومات استاد پورداوود بوده‌اند.
درباره ایشان و شخصیت علمی ایشان و همچنین عقاید دینی وی سخنانی گفته می‌شود. به نظر شما چسباندن انگ‌هایی اینچنین به پورداوود درست است؟
استاد پورداوود بی‌نهایت به تاریخ و فرهنگ ایران باستان و دین زرتشت علاقه‌مند بود. ایشان سال‌های زیادی از عمر خود را صرف تحقیق و بررسی فرهنگ باستانی ایران كرد و اولین مترجم اوستا به زبان فارسی بود و این توجه خالصانه او به فرهنگ و تاریخ ایران و دین زرتشت گاهی كج‌فهمی‌ها و سوءتفاهم‌هایی نیز به وجود آورده است. شاید بتوان گفت كه استاد پورداوود شیفته پرداختن به فرهنگ ایران باستان و به طبع همه‌گیر‌ترین دین آن زمان یعنی زرتشت بوده است.
آیا این می‌تواند دلیل خوبی برای اینگونه تهمت‌ها و بی‌توجهی‌ها نسبت به ایشان باشد؟
دو نكته اساسی در اینجا مطرح است. اول اینكه تمام دین‌های آسمانی در اصول یكسانند و دارای فلسفه توحید، نبوت و معاد نظیر هم هستند. اینكه گفته می‌شود دین زرتشت یك دین سنوی است حاصل یك بررسی ناقص است. اصول این دین كاملا با اصول ادیان الهی همخوانی دارد و یك دین توحیدی است و در قرآن نام آن آمده است. تنها در اخلاقیات است كه به صورت سنوی استخراج شده و در ضمن از اقلیت‌های مذهبی كشورمان است و واقعا حتی اگر كسی زرتشتی هم باشد از نظر قانونی آزادانه حق زندگی دارد.
در ثانی كسی حق ندارد به صرف علاقه‌های شخصی كس دیگر را متهم كند. حال آنكه اصولا استاد پورداوود با وجود اینكه بسیار علاقه‌مند به دین زرتشت و فرهنگ ایران باستان بوده اما سبك زندگی ایشان و حتی ازدواج و خاكسپاری او كاملا اسلامی بوده است و من به‌عنوان شاگرد ایشان شهادت می‌دهم كه ایشان به سه اصل توحید، نبوت و معاد و اصول ادیان آسمانی ایمان داشتند و در زندگی ایشان نكته‌ای كه این قضیه را نفی كند، وجود ندارد.
* گفت‌وگو از فرشید قربانپور

ابراهیم پورداوود

 
 

ابراهیم پورداود (زادهٔ ۲۰ بهمن ۱۲۶۴، رشت - مرگ ۲۶ آبان ۱۳۴۷، تهران) ایران‌شناس معاصر، نخستین مترجم فارسی اوستا و استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی در دانشگاه تهران.

زندگی

نام پدرش داود بود و در ۲۰ بهمن ۱۲۶۴ (۲۸ جمادی‌الاولی ۱۳۰۳) در رشت، در محلهٔ سبزه‌میدان در خانواده‌ای ملاّک و بازرگان به دنیا آمد. در پنج یا شش سالگی به مکتب میرزا محمدعلی رفت که محل آن اکنون آرامگاه پدر و برادران و خود اوست. سپس تحصیلات مقدماتی فارسی و عربی را در مدرسه حاجی حسن رشت به مدیریت سید عبدالرحیم خلخالی انجام داد. زمانی که در مدرسهٔ حاجی‌میرزاحسن در سلک طلاب درس می‌آموخت، به مرثیه‌گویی پرداخت و دوستانش به وی تخلص «لسان» دادند. در ۱۲۸۴ش، در ۲۰سالگی به همراه برادر و استادش عبدالرحیم خلخالی به تهران رفت و به آموختن طب قدیم پرداخت و از محضر محمدحسین‌خان سلطان‌الفلاسفه بهره برد.

در ۱۲۸۷ شمسی از راه قم، سلطان‌آباد (اراک امروزی)، کرمانشاه، بغداد و حلب به لبنان رفت. در بیروت در مدرسهٔ لوئیک [۱] به فراگرفتن زبان و ادبیات فرانسه پرداخت و و در همانجا نام پورداوود را بر خود نهاد(برادرانش نام های داوودزاده و داوودی را برگزیدند). پس از دوسال و نیم اقامت در بیروت برای دیدار خانواده به رشت برگشت و پس از مدتی در شهریور ۱۲۸۹ راهی فرانسه شد. در همانجا بود که با سید محمدعلی جمالزاده (متوفی ۱۳۷۷ش) دوست شد. سپس به ایران بازگشت و بعداز اقامتی کوتاه در رشت، در رمضان ۱۳۲۸، از راه باکو و وین به فرانسه عزیمت نمود و نخست در دبیرستان شهر بووه نام‌نویسی و خود را برای ورود به دانشکده حقوق آماده کرد، آنگاه در رشته حقوق دانشگاه پاریس به تحصیل پرداخت و از محضر درس شارل ژید و پلانول استفاده کرد.

در جمادی‌الاولی ۱۳۳۲ با یاری محمد قزوینی نشریه ایرانشهر را منتشر ساخت که در شعبان همان سال ، پس از نشر سه شماره آن و آغاز جنگ جهانی اول، تعطیل شد. شش ماه اول از دوره جنگ را در پاریس به سر برد ولی بر اثر شور جوانی و میهن‌دوستی و تبلیغات آلمانی‌ها، بر آن شد که پاریس را ترک کند. در ۱۳۳۳ به بغداد رفت و در ۲۹ رمضان همان سال تا ۲۹ جمادی الاولی سال بعد به یاری محمدعلی جمال‌زاده روزنامه رستخیز را منتشر کرد. با پیشروی انگلیسی‌ها و تسخیر کوت‌العماره، پورداود راهی کرمانشاه شد و چند ماهی آنجا ماند؛ و چون آن شهر به دست روس‌ها افتاد، شبانه به قصر شیرین رفت و به بغداد بازگشت و در آن هنگام ترکان عثمانی از انتشار رستخیز جلوگیری کردند. ناگزیر وی از آنجا به حلب و سپس به استانبول رفت و چون در آنجا از خروج او ممانعت کردند بعد از مدتی به قصد اقامت در سویس، از راه بالکان به برلین رفت . آلمانی‌ها نیز از خروج وی از کشورشان ممانعت کردند و او تا پایان جنگ جهانی اول و مدتی پس از آن در آنجا ماند.


در سال ۱۲۹۵ در دانشگاه
برلین، و سپس در دانشکدهٔ ارلانگن به ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ حقوق پرداخت. در آنجا با سید حسن تقی‌زاده آشنا شد و در نشر مجلهٔ کاوه با او همکاری کرد. همکاری با تقی‌زاده و نیز با محمد قزوینی و آشنایی با خاورشناسان آلمانی از جمله یوزف مارکوارت تأثیری ژرف بر اندیشهٔ او نهاد و او را بیش از پیش به تحصیل و تحقیق دربارهٔ ایران باستان علاقه‌مند ساخت. در شهریور ۱۲۹۹ با دختر یک دندان‌پزشک آلمانی ازدواج کرد و در تیرماه ۱۳۰۱ یگانه فرزندش پوراندخت به دنیا آمد. پورداود در ۱۳۰۳ به همراه خانواده به ایران بازگشت. در مهر ۱۳۰۴ به دنبال دعوت پارسیان هند به هندوستان رفت و دو سال ونیم در آنجا ماند و به انتشار بخشی از ادبیات مزدیسنا و گزارش اوستا پرداخت و چند سخنرانی دربارهٔ تمدن ایران باستان از جمله شرح آتش بهرام، پیشوایان دین مزدیسنا، تقویم و فرق دین مزدیسنا، زبان فارسی، فروردین، دروغ، و ایران قدیم و نو ایراد کرد.


در ۱۳۱۱ به دنبال درخواست
رابیندرانات تاگور از سوی دولت ایران برای تدریس فرهنگ ایران‌ باستان به هند رفت و در دانشگاه ویسوبهارتی به تدریس پرداخت. در ۱۳۱۲ در هفتمین کنگرهٔ شرقی هند در گروه اوستاشناسی عضویت یافت و ریاست شعبهٔ عربی‌ پارسی را نیز به عهده داشت و خطابه‌ای با عنوان «مراجعاتی چند دربارهٔ بودا در ادبیات و تاریخ ایران» به زبان انگلیسی ایراد کرد. زردشتیان هند بسیار به او ارادت داشتند، تا جایی که به هنگام مراسم مذهبی مزدیسنا که به آن یزشن می‌گویند و بجز زردشتیان فرد دیگری را به آن مراسم راه نمی‌دهند، از پورداود دعوت کردند و او پس از خاورشناس آمریکایی، جکسن؛ خاورشناس آلمانی هاوگ، و بانوی خاورشناس فرانسوی منان، چهارمین غیر زردشتی بود که تا آن روز به چنان مراسمی دعوت می‌شد.

در ۱۳۱۲ از بمبئی به آلمان رفت و به ادامه کار ترجمه و گزارش اوستا پرداخت. سرانجام در ۱۳۱۶ به ایران بازگشت و در دانشکدهٔ حقوق و دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. در ۱۳۱۷ عضو پیوسته فرهنگستان ایران شد. به مناسبت شصتمین سال تولد پورداود، مجلس جشن باشکوهی در تالار اجتماعات دانشسرای عالی تهران با حضور استادان و دانشمندان و دانشجویان و شخصیتهای کشور برپا گردید و به همین مناسبت در شانزدهم مهر ۱۳۲۵ یادنامه‌ای در دو مجلّد تدوین و طبع شد، یکی به فارسی با مقاله‌ای مفصل از محمد معین درباره پورداود و دیگری حاوی مقالات خاورشناسان به زبانهای بیگانه.

پورداود به سبب مقام بلند علمی به عنوان نمایندهٔ دانشگاه تهران به بسیاری از کنگره‌های فرهنگی و ادبی دعوت می‌شد و از اعضای اصلی بسیاری از انجمنها و مؤسسه‌های ادبی و فرهنگی بود و به احترام وی محافل بزرگداشت بسیاری برگزار می‌شد. وی مدت ۴ سال ریاست انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان را برعهده داشت و از اعضای شورای فرهنگی سلطنتی ایران و نیز از اعضای هیئت امنای کتابخانهٔ بزرگ پهلوی بود. در ۶ مهر ۱۳۲۴ پورداود انجمن ایران‌شناسی را دایر کرد که تنها انجمن غیردولتی آن زمان بود. در ۱۳۳۹ به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران به همراه استادانی چون سعید نفیسی، محمد معین و مجتبیٰ مینوی در بیست و پنجمین کنگرهٔ خاورشناسان که در مسکو تشکیل شده بود شرکت جُست و از آنجا به فنلاند، سوئد و هلند سفر کرد.

خاکسپاری پورداوود

پورداود در ۱۳۴۲ از دانشگاه تهران بازنشسته شد و در ۱۳۴۶ عنوان استاد ممتاز دانشگاه را به دست آورد. از زمان بازنشستگی به بعد، اوقات خود را به مطالعه و پژوهش گذراند و کمتر در مجامع دیده شد و سرانجام در بامداد ۲۶ آبان ۱۳۴۷ درگذشت و با تشریفات بسیار در رشت، در آرامگاه خانوادگی خود به خاک سپرده شد. پس از درگذشت وی مجالس بزرگداشت و یادبود بسیاری در کشورهای آلمان، هند، پاکستان، فرانسه و در شهرهای مختلف ایران از جمله در تهران، رشت، شیراز، اصفهان و کرمان برگذار شد و بزرگان علم و ادب از دانش، بزرگواری، خدمات علمی و تلاشهای این دانشمند در شناساندن فرهنگ ایران باستان تجلیل کردند.

یرامون روش کار و اثرگذاری او

پورداود را بنیادگذار ایران‌شناسی در سرزمین ایران، و زنده‌کنندهٔ فرهنگ و زبان ایران‌باستان دانسته‌اند. وی از کودکی به دانستن اوضاع ایران قدیم علاقه‌مند بود و چون به سن رشد رسید، مطالعهٔ کتابهایی را که راجع به ایران باستان بود، بر مطالعهٔ کتابهای دیگر ترجیح داد و به خصوص کتابهای مربوط به دین زردشتی بیش از همه توجه او را به خود جلب کرد و سالهای دراز در این باره به تحقیق پرداخت(پورداود، مقدمه بر یشتها، ۱۱-۱۲) و با آگاهی وسیعی که از زبانهای فرانسه، آلمانی، انگلیسی، عربی و ترکی ودیگر زبانهای کهن داشت، تمام کتابهای مربوط به ایران قدیم را - که به زبانهای گوناگون نوشته شده بود - در کتابخانهٔ شخصی گرد آورد و تا آخرین دقایق حیات به مطالعه و بررسی سرگرم بود و در این راه از مباحثه و مکاتبه با دانشمندان بزرگ ایران‌شناسی دنیای غرب از جمله مارکوارت، مان، هارتمان، فرانک، شدر، براون، میتووخ، مینورسکی، ولف و بلوشه دریغ نمی‌کرد. بر اثر کوششهای پیگیر او ایرانیان می‌توانند اوستا را به زبان فارسی سادهٔ امروزی مطالعه کنند و از اوضاع و رسوم و اخلاق و مواعظ و حکم، معتقدات دینی، روایتهای تاریخی و اساطیری نیاکان خودآگاه شوند. خدمت بزرگ او دربارهٔ تفسیر اوستا به خدماتی تشبیه شده است که گروته و راولینسون در قرن نوزدهم نسبت به کشف الفبای میخی کردند و دنیا را از تاریخ قوم آریایی و ایران هخامنشی آگاه ساختند.

ترجمه و گزارش اوستا، برجسته‌ترین اثر پورداود به شمار می‌رود. با در نظر گرفتن سیاق عبارتهای اوستایی و دور بودن آنها از شیوهٔ زبان فارسی امروز و نیز با توجه به متن مشکل و پر از ابهام اوستای نخستین، اهمیت کار پورداود روشن می‌شود. او می‌کوشید ترجمه‌ای روان از اوستا به دست دهد و بدون آنکه از حدود قواعد زبان فارسی دور شود، با استفاده از واژه‌های کهن، ترکیباتی رسا و خوش‌آهنگ پدید آورد. امتیاز دیگر کار او مقدمه و توضیحاتی است که برای هر یک از بخشهای اوستا نگاشته است. این مجموعه علاوه بر تفسیر و ترجمه، لغت‌نامهٔ بزرگی در ریشه‌شناسی واژه‌های ایرانی نیز هست و از بهترین مآخذ برای پی بردن به فرهنگ ایران‌باستان به‌شمار می‌آید.

پورداود در تحقیقات خود روش دانشمندان آلمانی را به کار می‌بست و به خصوص از نظر نشان دادن مراجع متعدد و حواشی بسیار، تحت تأثیر آنان بود و نزد ایران‌شناسان جهان مقامی والا داشت. او به سبب احاطه کامل به زبانهای آلمانی و فرانسوی و دانستن زبانهای عربی و انگلیسی ، در پیروی از روش تحقیق اروپاییان در میان معاصران خود کم نظیر بود. دقت وسواس‌گونه در ذکر منابع، به کار بردن جمله‌های کوتاه و کامل، پرهیز از تصنع، سادگی، گنجاندن معانی بسیار در عبارتهای مختصر، دوری از تکرار و پرهیز از اطناب از ویژگیهای مهم وی در کار تألیف و ترجمه به‌شمار می‌آید. پورداود از واژه‌سازی‌های نابهنجار و نامربوط و از به کاربردن الفاظ عربی پرهیز می‌کرد. پافشاری او در پارسی‌گویی در نظر برخی رنگ‌وبوی تعصب داشت و می‌پنداشتند با زبان عربی دشمنی دارد. پورداود در طول سالها معلمی خود، شاگردان فراوانی تربیت کرد که هریک خود معلمان و محققان نامدار در عرصهٔ ادب و فرهنگ ایران شمرده می‌شوند و از آن میان محمد معین، محمد مقدم، بهرام فره‌وشی، احسان یارشاطر و جلیل دوستخواه بیش از دیگران شناخته‌شده هستند.

آثار

 بخشهای مختلف مجموعهٔ گزارش اوستا

  1. گاتها (بمبئی ۱۳۰۵)، نخستین بخش از اوستاست که جزو مجموعهٔ یسنا به شمار می‌آید و توسط انجمن زردشتیان ایرانی بمبئی و ایران لیگ چاپ شده، و به دستیاری دینشاه ایرانی به دو زبان پارسی و انگلیسی فراهم آمده است.

  2. یشتها (بمبئی ۱۳۰۷)، بخش نخستین مجموعهٔ یسناست و دیباچهٔ آن به دستیاری دینشاه ایرانی به انگلیسی ترجمه شده است.

  3. یشتها (بمبئی ۱۳۱۰)، بخش دوم از مجموعهٔ یشتهاست.

  4. خرده‌اوستا (بمبئی، ۱۳۱۰)، گزارش و ترجمهٔ آخرین بخش اوستاست.

  5. یسنا (بمبئی، ۱۳۱۲)، بخش نخست.

  6. یسنا (تهران، ۱۳۳۷)، بخش دوم مجموعهٔ یسناست و گفتارهایی دربارهٔ موضوعات تاریخی را نیز دربرمی‌گیرد.

  7. گاتها (بمبئی، ۱۳۲۹)، دومین گزارش بخش نخست است.

  8. یادداشتهای گاتها (تهران ۱۳۳۶)، توضیحاتی دربارهٔ واژه‌های اوستایی این بخش است.

  9. ویسپرد (تهران ۱۳۴۳)، بخش دیگری از کتاب اوستاست که به کوشش بهرام فره‌وشی چاپ شده است.

  10. وندیداد، که جزو آثار منتشر نشدهٔ اوست

 آثار منثور و تحقیقات ادبی

  1. ایرانشاه (بمبئی ۱۳۰۴)، در شرح مهاجرت زردشتیان ایران به هند.

  2. خرمشاه (بمبئی ۱۳۰۵)، بخشی از سخنرانیهای پورداود دربارهٔ آیین و کارنامهٔ زبان باستان ایرادشده در هند

  3. گفت‌وشنود پارسی (بمبئی ۱۳۱۲)، کتاب درسی برای آموختن زبان پارسی به هندوها

  4. سوشیانس (بمبئی ۱۳۰۶)، رسالهٔ کوچکی که در آغاز به شکل سخنرانی ایراد شده بود

  5. فرهنگ ایران باستان (تهران ۱۳۲۶)، گفتارهایی دربارهٔ فرهنگ ایران باستان و برخی از واژه‌های ایرانی

  6. هرمزدنامه (تهران ۱۳۳۱)، دربارهٔ گیاهان خوراکی و دارویی و نیز واژه‌شناسی

  7. اناهیتا یا پنجاه گفتار (تهران ۱۳۴۳)، شامل مقاله‌هایی دربارهٔ تاریخ و تمدن و زبان ایرانیان

  8. خوزستان ما (تهران ۱۳۴۳)، رسالهٔ کوچکی دربارهٔ سرزمین ایلام و اقوام خوز که از اسناد مهم تاریخ خوزستان است.

  9. بیژن و منیژه (تهران ۱۳۴۴)، گزیده‌ای از شاهنامهٔ فردوسی همراه با پیش‌گفتاری ارزشمند دربارهٔ فردوسی، دقیقی و شاهنامه

  10. فریدون (تهران ۱۳۴۶)، گزیده از شاهنامهٔ فردوسی با توضیحات و حواشی عالمانه‌ای از پورداود

  11. زین ابزار (تهران ۱۳۴۷)، تاریخچه‌ای از سلاحهای کهن ایرانی

 شعرها

پورداوود از همان آغاز مکتب به سوی شاعری کشش داشت. در هنگام کودکی او نوحه‌سرایی رواج داشت و او هم نخستین شعرهایش را در قالب مرثیه سرود. در رشت در زمان سوگواری دسته‌های سینه‌زنی شعرهایش را می‌خواندند.

  1. پوراندخت‌نامه(دیوان اشعار شامل قصاید، غزلیات، مسمطها و ترجیع بندها)(۱۳۰۶، انتشارات انجمن زرتشتیان ایرانی، بمبئی)

  2. یزدگرد شهریار (منظومه‌ای به یادبود جشن هزاره فردوسی شامل ۱۹۷ بیت سروره شده در ۱۳۰۷ در بمبئی)

  3. سروده‌های پورداوود در گزارش خرده اوستا؛سروده شده در مهر ۱۳۱۰؛یکی از این سروده‌ها به نام سرود مزدیسنا که با صدای بدیع‌زاده پرشده هنوز در آموزشگاه‌های زرتشتیان در هند و ایران خوانده می‌شود که مطلع آن چنین است:

بامداد شد بانگ زد خروس

 

از سرای شه برزدند کوس

چرخ شست نک روی آبنوس

 

موبدا تو هم خیز و روی شو

خوان اشم وهو، گو یتا اهو

 

گو یتا اهو، خوان اشم وهو...

  1. چکامه‌ای در گزارش گاتها، سروده فروردین ۱۳۱۶ در برلین

  2. دو چکامه و دو غزل که ادوارد براون در هنگام نام بردن از پورداوود در کتاب خود تاریخ ادبیات در سال ۱۹۱۳ بازگو می‌کند.

  3. قطعهٔ کشاورز، سروده ۱۹۱۴ در پاریس با مطلع:

چرا ای کشاورز ای رنجبر

 

شده رنج کار تو بی برگ و بر

تو را نیست جز کهنه کاشانه‌ای

 

فروریخته واژگون خانه‌ای...

  • شعرهای پراکنده‌ای از او در کتابهای دیگران یاد شده‌است.

 دیدگاه سیاسی و اندیشه پورداوود

پورداوود فردی ملی‌گرا و میهن پرست بود. وی همچنین گرایش‌های ضد پادشاهی قاجارها داشت و چون برخی دیگر از ایرانیان ایشان را بیگانه می‌دانست، چنانکه در پوراندخت‌نامه در شعر «اندر سپری شدن روزگاری شهریاری آل قاجار» چنین سرود:

از پیک نوید آمد هان گوش فرادار   کاحمد شهِ ایران شد از تخت نگونسار
اورنگ شهی پاک شد از دیو تبهکار   وز راهزن و ترکمن دودهٔ قاجار
زین مژده به درگاه خداوند سپاس آر   کز خجلت آن ننگ برستیم دگربار...

منابع

  • پورداود، پژوهنده روزگار نخست. محمود نیکویه. رشت: انتشارات گیلان، بهار ۱۳۷۸

  • مدخل پورداود در دائره‌المعارف بزرگ اسلامی

  • ره‌آورد گیل، یادنامهٔ پورداود، سال نخست، شمارهٔ یکم، اسفند ۱۳۸۲

  • ابراهیم پورداوود؛آناهیتا

بالای صفحه

: