طرحی برای سه سايه
1
ای خفته در چشم تو ، از خشم تو ، اندوه
ای رسته در خون تو ، از ياد تو ، افسوس
ای با سکوتت سوخته انديشهء باغ
ای نام تو ، از ياد تو ، گلبوتهء شرم ؛
ازمن گريزانی ، بفکر خويشتن باش .
در ياد خود گر نيستی ، در ياد من باش .
2
ای جسته در چشم تو ، از خشم تو ، آذر
ای رسته درخون تو ، از ياد تو ، لبخند
ای با خروشت سوخته پندار مرداب
ای ياد تو ، از نام تو شيرين ترين ياد ؛
ای آنکه پنهان منی ، پيدای من باش .
ای آنکه مرداب توام ، دريای من باش .
3
ای در بهاران ، بيغم از پائيز خون ريز
ای باد و برف و سوز و سرمای زمستان
خون تو ، از ننگ تو ، لبريز
ياد تو ، از نام تو ، بيزار ؛
در آسمانها بوده ای ، يکدم زمين باش .
از من ، نه ! از پندار شومت شرمگين باش .
تهران
10-3-40
|