پيغام
از تن دشت مبتلای
جذام
در شبی تلخ گونه می گذرند
اين سواران چابک و گمنام.
قلبشان آسمان بی ابر است
روحشان پاک و ژرف چون درياست.
از
نظرگاه وحشيان پليد:
« .
پايشان شوم و نغمه شان دشنام »
همچنان تند و تيز می رانند
از
شب تيره تا به صبح سپيد
خفتگان تازخواب بر نشده
برسانند نامه و پيغام:
دوستان ! خواب خوش ، سپيده دميد »
غنچه
گل داد و باد پا به گريز
او
سترون ، نه ! بود آبستن:
اينت
باغ و بهار شورانگيز
تهران 27 - 11 - 39
|