|
|
|||||
مسافر
به : آيدا و احمد شاملو [ فريدون در سال 39 با شاملو آشنا شد و اين آشنائی به دوستی عميقی گرائيد . به خاطر فعاليت های سياسی اش درسالهای 50 ، به مدت بيش از 10 سال از تمام دوستان ادبی قديمی اش ، از جمله شاملو ، فاصله گرفت و تنها در سالهای 60 بود که روابط شِان دوباره برقرارگر د يد . فريدون در نامه ای به " احمد عزيز " ، به تا ر يخ 22 ژوئن 1998 ، از جمله چ ن ين نوشت : " وه ! چه دورانی گذشت . تو و من هم زنجير بوده ا يم ، و دو قرباتی سرنوشت [...] بعد از لسان الغيب ، حافظ ، گمان نمی کردم که کسی بتواند در زبان فارسی معجزه کند . مدتهاست که ميدانم اشتباه کرده ام : " حافظ زمان ، معجزه گر جديد ا ين زبان ، نامش احمد شاملو ست " . و شاملو ، در کتاب " لورکا ، ترانه های شرقی و اشعار د يگر ، ترجمهء احمد شاملو ، سازمان انتشاراتی ، فرهنگی و هنری ابتکار ، چاپ اول 1359 " را ا ين گونه برای فر يدون امضاء کرد : " برای فريدون عزيز ، رفيق هميشه . 19.11.59 .تا زمان يکه شاملو خوشه را د ر می آ ورد ، تما م بعد از ظهر ها و بخشی از شبها يش ر ا ، بعد ار کار روزانه اش در بيمه های اجتماعی ، در همکاری با شاملو در دفتر خوشه ( پشت بهارستان ، نزديک به سازمان برنامه ، کو چهء صفيعليشاه ؟ ) ميگذراند و هرگاه که مدرسه نداشتيم ، مرا و يا برادرم ، حسين را با خود می برد .و ا ين همکاری هارا با بارو هم ادامه داد : گردانندگان اصلی بارو ، شاملو ( با = بامداد ) و ( رو = رويائی) بودند ، اما فريدون از ابتدا تا انتها ( سه شماره بيشتر در نيآمد ) و گام به گام با آنها بود و بنوعی کاری سه نفره بود .من خود شاهد بودم که برای در آوردن شمارهء اولش ، سه شبانه روز نخوا بيدند و بعد از ا ينمدت ، برای استراحتکی ، يکی دو ساعته ، به خانهء ما آمدند . رويائی خوشبختانه در ميانماست و اگر گفته ام برخلاف واقعيت است می تواند توضيح بدهد . ( بعد از نوشتن ا ين مطلب ، از آقای ر و يائی از طر يق نما بر ( فاکس ) درخواست کردم تا نظز خودرا بگو يند و بقول معروف " تنها به خانهء قاضی " نرفته باشم . جواب ايشان را در ا ينجا می آورم : " در مورد بارو و همکاريهای او نظر شما درست است . ولی چون نسخه های بارو دراينجا ندارم يادم نميآيد به مطالبی که فريدون همکاری کرده بود اشاره کنم . " در تماس تلفنی ای که با خانم آيدا , يکسال بعد از رفتن فريدون داشتم ، ازجمله گفتند : " ... فريدون برای من يک برادر بود " - م . ايل بيگی ]
در دشتهای خالی و
خشک و گداخته ،
با آنچه نيست ، بود تهران 3 -5 - 39 |