m.ilbeigi@yahoo.fr                                

         

فريدون دانشی که رفت...(زندگينامه)    

  کمی بلند    PDF   HTM    کوتاه  HTM     PDF 

آخرين همسفر(اشعار) 

 PDF     HTM    

نوشته های سياسی

پراکنده (ترجمه ها)

عکسها

کوه
 


 


بنفشه های بهاری بخيره می نگرند
گريز تلخ پرستوی يادهايش را .
به بام خاطره اش کز ملال سنگين است
نسيم سبز عبث ريخته غبارش را .

به سبزه می نگرد کو به سنگ می گويد :
" ز خاموشی سرد مهتاب ياد
گشودی دری را به غوغای باد ؟ "

به کوه می نگرد سنگ ، لب فرو بندد .

به چشمه می نگرد کو به باغ می گويد :
" من از خستگی آنچنان خسته ام
به دلبستگی سخت دل بسته ام ! "

به کوه می نگرد باغ ، لب فرو بندد .

براين اميد که شايد زبان گشايد کوه
سنگ ، سبزه ، چشمه ، باغ
به کوهء مهربان
به کوهء باشکوه
خيره می شوند .

غمين تر از هميشه
و شادمانه تر از هرگز
کوهء بزرگ و پير
به سنگ ء سبزه ، چشمه ، باغ
خيره می شود .

با مهر
بی شکوه
کوهء بزرگ و ساکت و مغرور
با گُرم
(1) گرم ، لب به سخن باز می کند :
" لبخند من اگرچه زمزمهء نور ماه بود
در عمق آب تيرهء مرداب جان سپرد .
در من عقاب تيرخورده پری گريه می کند
کوهء غرور را هوس باد ، کند ... برد ... "

سنگ ، سبزه ، چشمه ، باغ
در اندوه
با مهر ، بی شکوه
خاموش ماند کوه .

تهران 13-2-41

______________
(1)
گرم با ضم حرف اول بمعنای اندوه .