برکه
درياها بود .
درياها هست .
من برکه ای ساکنم .
بادی می تواندم بدوردستان برد
نوری می تواندم نوشيد
غباری می تواندم آلود .
از برکه بودنم چه غروری احساس می توانم کرد ؟
درياها خواهد بود .
درياها خواهد ماند .
من برکه ای ساکنم .
به سيل و ابر و باران
پناه نتوانم برد ،
نياز نتوانم کرد ،
اميد نتوانم داشت .
آفتاب و زمان و زمين
دشمنان آشتی ناپذير برکه اند .
تهران
24-3-42
|